Monday 27 February 2006

سامره در دو اپیزود و یک میان پرده


اپیزود نخست
سینما رکس؛ سامرهء ایرانی.

جواد اسدیان
j.asadian@yahoo.de

در "جمهوری اسلامی" امر مقدس تنها و تنها حفظ حکومت است که از سوی الله به آخوند سپرده شده است. روزگاری خامنه ای که امروز در اجرای ولایت مطلقه سر از پا نمی شناسد، باور داشت که امر ولایت در حکومت محدود است. آن زمان، وی رئیس جمهور بود و خمینی بر کرسی ولایت، لمیده بود. ولی فقیه، رئیس جمهور را شماتت می کند و خطاب به او می نویسد: " از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر می­شود که شما حکومت را که به معنای ولایت مطلقه­ای که از جانب خدا به نبی اکرم واگذار شده و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیهء الهی تقدم دارد، صحیح نمی دانید. باید عرض کنم، حکومت که شعبه­ای از ولایت مطلقه رسول الله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند... مسجدی را که مزار باشد در صورتی که دفع بدون تخریب نشود، خراب کند."1
خمینی و حکومتی که او برقرار کرد از همان ابتدا برای حفظ خود به کشتار و تقیه روی آورد. خمینی اگر چه در جامعه و بویژه در میان تهیدستان نفوذ داشت، اما به خوبی می دانست که جامعه ای که مناسبات فئودالی را پشت سر گذاشته و ساختار بنیادین مناسبات عشیره قبیله ای را ویران کرده است و بر شانه­های اقشار متوسط در حال پیشرفت است، تن به آمال و اهداف مشتی آخوند که از ماقبل تاریخ به جهان مدرن پرتاب شده اند، نخواهد داد. آخوندها ناگزیر بودند که برای مهار جامعه شهری و ذهنیت چپ که پس از سیاهکل، بند ناف خود را برای همیشه از دین بریده بود، به کشتار وسیع دست یازند و همزمان از حربهء تقیه که ماهییت آن برای ایرانیان ناآشنا و هنوز بیگانه است، بهره ببرند. جماعت مسلمان و بویژه آخوند هر چه مؤمن­تر باشد، دروغِ بزرگتر می گوید و مکارتر است. به گفتهء ملا محمد باقر مجلسی، تقیه که همان دروغ و فریبکاری و پیمان شکنی اسلامی است، نُه عشر دین ناب محمدی است. آنچه مهم است حفظ حکومت اسلامی ست با هر بها و به هر بهانه ای.
اسلام و حکومت اسلامی هرگاه و به هر دلیلی در تنگنا قرار بگیرد، مجاز به هر کاری ست. هر جنایت غیر قابل تصوری توجیه دینی دارد. به گفتهء بنیادگذار حکومت اسلامی، برای امر حکومت نه تنها می­توان مسجد را بست و مزار را ویران کرد و پیمان شکست و شکنجه کرد و کشت و حاشا کرد، بلکه همچنین می توان " توحید " را نیز که بدون آن اسلام بی معناست، تعطیل کرد.2 در چارچوب چنین عقل جنون­ زده­ای ست که برای قبضهء حکومت، جنایت باور نکردنی سینما رکس آبادان به دست نیروهای اسلامی اجرا شد. در این آتش سوزی، بیش از دویست نفر زن و مرد و پیر و جوان سوختند و از این جهان رفتند؛ چرا که آخوند نیاز داشت که با توجه به جنبش ضد سلطنتی مردم، این جنایت ننگین را به شاه و ساواک ببندد و بست. آخوندهای جانی پس از این کشتار بی سابقه، مردم را به خیابان­ها کشاندند و آنان را علیه نطام سیاسی وقت بسیج کردند و با بی­شرمی تمام، پیشاپیش جماعت عزادار، زاری می کردند و اشک تمساح می ریختند و بر سر و روی می­کوبیدند. هیچ ایرانی باور نمی کرد که مشتی آخوند، جنایتی چنین هولناک را برنامه ریزی و اجرا کند.
آخوندها، اگر حادثهء هولناک سینما رکس آبادان را در زمان یورش برای تسخیر قدرت سیاسی سازمان دادند و اجرایی کردند، اکنون اما، در حال از دست دادن قدرت سیاسی هستند و ستارهء بختشان برای همیشه رو به خاموشی ست و از اینرو از هیچ جنایت بزرگی که باورش ساده تر باشد، ابا ندارد؛ پارادخش و تراژدی در این است که حاکمیت آخوندی، در هنگامه ای به پایان خود نزدیک می شود، که در اوج تلاش خود برای برپایی حکومت اسلامی در ایران، در منطقه و در جهان است.
امروز حکومت اسلامی دچار بحرانی سرنوشت ساز است. شیرازهء جناح های گوناگون رژیم رو به گسیختگی ست. مردمان از آخوند تنفر و کینه ای عمیق دارند و به سرنوشت این رژیم هیچگاه چنین بی تفاوت نبوده اند. سیاست­های داخلی رژیم، تنها با کشتار و سرکوب زنان، دانشجویان و کارگران و کارمندان و سانسور شدید رسانه­های گروهی قابل اجرا هستند. رژیم برای بقای خود، بودجه­ای گزاف، جهت تبلیغات منظور کرده است؛ حال آنکه چهل در صد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند. داده­های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی داخل کشور، همه نشان از تلاشی حکومت دارند.
سیاست خارجی رژیم بازتابی ست از سیاست داخلی. مراکز متعدد اعمال سیاست خارجی توانایی هماهنگی میان خود را از دست داده­اند. سیاست خارجی حکومت، با ایجاد بحران­های پیاپی در مناسبات بین­المللی، اعمال می شود. گفته­های رئیس جمهور انتصابی در بارهء اسرائیل و همزمان پشتیبانی از تروریست های فلسطینی و لبنانی و نفی و انکار هولوکاست و در نهایت پیوند چنین اظهاراتی با آزادی بیان، خلافت اسلامی را بیش از بیش در جامعهء جهانی رسوا و منزوی کرده است. آخوندها، جهان را به چالش گرفته­اند و خواهان تحمیل جنگی به کشور هستند که همگان را به خاک سیاه خواهد نشاند. در این جنگِ ناگزیر، رژیم آخوندی جامعهء جهانی را به جبههء حق رانده و خود در جبههء همیشگی باطل، قرار گرفته است.

میان پرده
احمدی نژاد پیش از برگماری به ریاست جمهوری، اعلام کرده بود که وی با تأیید رهبری، اولین رئیس دولت اسلامی است که باید از ایران، کشور اسلامی بسازد که مقدمهء حکومت جهانی اسلام است. از آن هنگام، سیاست داخلی و خارجی رژیم، فعالانه در هماهنگی و همخوانی با این استراتژی تنظیم می شوند:
در عرصهء داخلی، حذف و برکناری دیگر مدعیان حکومتی که با خواسته­های رهبری سازگاری ندارند، در دستور روز قرار دارد؛ با هشدار به رفسنجانی و کروبی، ماشین سرکوب نیروهای خودی به قول حسین شریعتمداری "کلید" خورده است. رواج خرافات و هزینه کردن بودجهء چندین میلیاردی برای گسترش امر خرافات، از دیگر گام­های عملی ست برای ساختن "کشور اسلامی." حفر چاه­های جمکران برای ارتباط با خرافهء امام زمان، نمونهء خفت بار عقل اسلامی ست. من در مقاله­ای موانع بومی استقرار چنین دولت و کشوری را بر شمرده ام.
حکومت اسلامی در عرصهء سیاست خارجی، اتحاد نیروها و سازمان­های سیاسی و تروریستی اسلامی را، هدف گرفته است تا امریکا و غرب را در سرتاسر منطقه زمینگیر کند. برای وحدت نیروهای عقب ماندهء کشورهای اسلامی و رهبری این اتحاد، زژیم به سیاست غرب ستیزی و یهود ستیزی عریان روی آورده است و به این وسیله با تمام نیرو و با صدایی بلند، تلاش می­کند که با تحریف افکار عمومی ایرانیان و ایجاد بحران­های گوناگون و خطرناک، از بحران فروپاشی "جمهوری اسلامی" جلوگیری کند. یهود ستیزی حکومت اسلامی، بیش از آنکه در پشتیبانی از حق و حقوق فلسطینی ها باشد، در راستای وحدت نیروهای اسلامی منطقه به رهبری آخوندهای حاکم بر ایران است. غرب ستیزی آنان نیز، نه در چارچوب مبارزه با نظام سرمایه داری، که در نفی و انکار تمدن و فرهنگ صنعتی، قابل ارزیابی است. دستیابی به تسلیحات اتمی، تحقق چنین استراژی نابخردانه­ای را آسان می کند. به سخن دیگر، یهودستیزی آخوندها، به هویتِ بی چون و چرای "جمهوری اسلامی" تبدیل شده است. حکومت اسلامی ایران، در صورت دستیابی به تسلیحات اتمی، بر خلاف همهء کشورهای دارای بمب اتمی، در کاربرد آن تردیدی ندارد؛ در هر صورت، با ایمان به حرکت قسری تاریخ و استفاده از اتم در مناقشات سیاسی، ظهور آن غایب نزدیک تر می شود.
اما، مانع بزرگ و اساسی ایجاد دولت­های اسلامی و اتحاد این دولت­ها و سازمان­های اسلامی در منطقه، وجود کشور اسرائیل است که توان دفاع همه جانبه از خود را دارد.
اپیزود دوم
سامره؛ سینما رکس عراقی.
صدمه پذیر کردن و در نهایت نابودی اسرائیل، نخستین شرط برای دستیابی به کشوری اسلامی است که می­خواهد پرچمدار و رهبر اتحادیهء اسلامی باشد. باید توجه داشت که خواست کوچ اجباری یهودیان از سرزمین اسرائیل، نابودی کشور اسرائیل و نفی و انکار هولوکاست، سیاست رسمی جمهوری اسلامی است و با حراج ثروت کشور، آگاهانه و هدفمند دنبال می شود. اگر چه طرح این خواسته ها به دور از منطق سالم هستند، اما بیهوده است تصور کنیم که پیگیری چنین مسایلی از سر بی فکری است. سیاست خارجی حکومت اسلامی، در خدمتِ سیاست های کلان آخوندی ست؛
نابودی اسرائیل و
ایجاد حکومت های اسلامی در منطقه و
تلاش برای برپایی حکومتِ جهانی اسلام و
آماده سازی زمینه برای ظهور امامی که هیچگاه نبوده است.
تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای در راستای همین سیاست­های استرتژیک دنبال می­شود.
جاهلان حرفه ای گمان می برند که تنها با در اختیار داشتن تسلیحات اتمی، توان اجرای طرح های اسلامی خود را باز خواهند یافت. هجده سال تمام، حاکمیت اسلامی برای دستیابی به بمب اتمی، در پنهان فعالیت کرده است و بر خلاف تمام مقررات بین المللی به جامعهء جهانی دروغ گفته است. فریدون روحانی، سر پرست سابق هیئت مذاکره کننده با سه کشور اروپایی، فریب و نیرنگ و دروغ و ریاورزی حکومت اسلامی را در مذاکرات تأیید کرده است. جمهوری اسلامی، یک آن از اصرار بر استفادهء صلح آمیز از انرژی اتمی، دم فرو نبسته است، و به شهادت روحانی، در عین حال، یک دم در پنهان از تلاش برای دستیابی به بمب اتم دست نکشیده است. جمهوری اسلامی، ابایی از فریبکاری و دروغ پردازی ندارد. تقیه اسلامی و مصلحت نظام، اجازهء هر بی­ربطی را به هر مسلمانی می دهد.
خوشبختانه، اتحادیهء اروپا اعتماد خود را به حاکمان ایران از دست داده است. سیاستمداران حزب سبزهای آلمان هم که بنا به گفتهء یوسف اشکوری با برپایی کنفرانس برلین در پی آن بودند که خاطرهء تلخ میکونوس از افکار عمومی اروپا پاک شود و راه نزدیکی آلمان و کشورهای اروپایی به ایران هموار شود، دیگر بر سر کار نیستند تا با هزار ترفند غبار بر چشم ها بپوشانند. سیاست هویج و چماق کشورهای اروپایی در رابطه با چشم پوشی آخوندها از غنی­سازی اورانیوم، پس از سپری شدن چندین سال، در عمل با شکست روبرو شده است. جهان، هیچ اعتماد سیاسی به حکومت ایران ندارد و رژیم مذبوحانه از حق و حقوق قانونی سخن می گوید. پس از نشست لندن، روسیه و چین نیز بر خلاف گمانه های سردمداران ایران، خواهان ارجاع پروندهء هسته ای ایران به شورای امنیت شدند. شورای حکام نیز در نشست ماه فوریه با ارجاع پروندهء هسته ای ایران جهت گزارش به شورای امنیت سازمان ملل، توافق کرد.
جمهوری اسلامی که خوان یغمای ایران را گسترده است و به هر کس و ناکسی برای خرید وقت و دستیابی به تسلیحات هسته­ای، باج­های گزاف می­دهد، با عدم درک از کنش­ها و واکنش­های بین­المللی و با اشتبا­ه­های ژرف در محاسبات سیاسی، هم خود را به پرتگاه سقوط نزدیک­تر کرده است و هم اعتبار خود را در همهء زمینه­ها از دست داده است.
روزهای سخت و سرنوشت سازی در انتظار آخوندهاست. شورای امنیت، جمهوری اسلامی را زیر فشار خواهد گذاشت و راه­حل­های نظامی برای اختتام پروندهء هسته­ای ایران بسته نیست. محافل جهانی از پذیرش دولتمردان حاکمیت اسلامی سرباز می­زنند. برای رئیس جمهور ایران که از جانیان شناخته شده است، در آلمان، یعنی همانجایی که پیش از این حاکمان ایران محکوم شده­اند، پرونده­ای جنایی گشوده شده است.
در چنین شرایطی، حاکمیت آغازگر جنگی تمام عیار شده است.
کسانی که گزارش­های تصویری و پرسش های خبرنگاران را از لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، پس از توافق شورای حکام به ارجاع پروندهء هسته ای ایران به شورای امنیت، دیده اند به یاد دارند که وی با لحنی پرخاشگر و تهدید آمیز از اعمال "سناریوی دوم" جمهوری اسلامی نام برد. وی به تکراز همین تهدیدها در کنفرانس خبری دوازدهم بهمن 1384 پرداخت و در پاسخ به پرسشی گفت: " اگر غرب بازی برد- برد را نپذیرد، سناریوی دوم را آغاز می کنیم و هر گونه گزارش، ما را به سوی سناریوی دوم رهنمون می سازد و زمان بسیار مهم است. در صورت تحریم غرب بیش از ما متضرر می­شود، ولی اگر ما را تحریم کردند، توقع عمل متقابل را داشته باشند..."
سران حکومت به خوبی می­دانند که دوران فریبکاری گذشته است و با باج دادن های گزاف نیز امر ریاکاری در برنامه های اتمی پیش نمی­رود. تردیدی نیست که شورای امنیت خواهان تعلیق غنی سازی اورانیوم خواهد شد که پیامدهای زیان باری برای جمهوری اسلامی خواهد داشت. از همین رو، جمهوری اسلامی، پیشاپیش سناریوی نخست را که "جلوه در عیان بود و آن کار دیگر در پنهان" بی اعتبار اعلام کرده و به اجرای سناریوی دوم دست یازیده است.
ستاریوی دوم، هیچ نیست، مگر بحران آفرینی در منطقه برای حفظ حکومت اسلامی که از امر "توحید" نیز برتر است. ویژگی اساسی سناریوی دوم، بسیج و تهییج و تحمیق عوام مسلمان است و استفاده و سوء­استفاده از آنان برای ارعاب غرب. جمهوری اسلامی، اما این بار، بر خلاف جنایت سینما رکس، نخواهد توانست که از این توده­های تحریک شده استفادهء ابزاری کند.
در هفته های گذشته، توافقنامه­ای میان حزب مؤتلفهء اسلامی و حزب الله لبنان صورت گرفت که بنا بر آن و با توجه به مبانی مشترک عقیدتی، باید امر وحدت سازمان­ها و احزاب اسلامی، دنبال شود و نیز بر تلاش برای استقرار حکومت جهانی اسلام افزوده شود. کمی بعد، خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس به ایران می­آید و رهبری ایران وعده می­دهد که کمک­های قطع شده از سوی غرب را جبران کند. در پی دیدارهای پیدا و پنهانی از این دست است که به ناگاه انفجار سامره پیش می­­آید و سناریوی دوم وارد مرحلهء عملی می­شود. پیش از آن هم، با تحریک جمهوری اسلامی، جنجال کاریکاتورها بلند شده بود. کاربکاتورهای محمد، تا پیش از مراسم حج، در هیج کجایی، هیچ حساسیتی برنیانگیخته بود. در مکه که هر سال جاسوسان و عوامل رژیم در پوشش حج گرد می­آیند، تصمیم به تحریک و اغوای مسلمانان گرفته می شود.
جمهوری اسلامی و سران این حکومت در پی آن هستند که با استفاده و سوء استفاده از احساسات مردم، سیاست­های ویران کنندهء خود را به پیش ببرند. همچنانکه در جنایت دهشتبار سینما رکس آبادان، بیشترین بهره برداری را کردند. حمله به تأسیسات نفتی در کشورهای صادر کنندهء نفت از دیگر مؤلفه­های سناریوی دوم است.
آیا جمهوری اسلامی می­تواند با پراکندن توهم و با استفاده از نیروهای به اصطلاح چپ که تا دیروز موافق اصلاحات حکومتی بودند، سیاست­های جنون آمیز خود را اجرا کند؟
بی­تردید هشیاری فرهیختگان ایرانی و پرتو افکندن بر خواسته­های واقعی رژیم، می­تواند سیاست­های حکومت اسلامی را نقش بر آب کند. به آخوند و به مسلمانان حاکم که برای حفظ حکومت اسلامی مجازند با تکیه بر حدود ولایت مطلقه، حتا خود دین را تعطیل کنند، نباید اعتماد کرد. به دروغ آنان که بلافاصله پس از انفجار مقبرهء دو امام گمنام، پای آمریکا و اسرائیل را به میان کشیدند، نباید باور داشت. حدس منطقی به این برداشت می­انجامد که همان آخوندهایی که توانستند برای هدف­های سیاسی خود، با بی­رحمی تمام، دویست نفر را در سینما به آتش بکشانند و پیشاپیش مردم به عزاداری بپردازند، نیز قادرند برای نجات حکومت اسلامی، نه تنها مزاری را در سامره که کعبه را هم منفجر کنند.
جمهوری اسلامی ایران، به جهان اعلان جنگ داده است. سیاست­های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، بر جنگی خانمانسوز تنظیم شده­اند. تمام سازمان ها و کسانی که از غرب و آمریکا می­خواهند که به ایران حمله نکنند، آگاهانه و ناآگاهانه مسأله را به اشتباه طرح می کنند.
سؤال این است:
چه باید کرد که آمریکا و غرب به ایران حمله نکنند؟
پاسخ تنها و تنها این است:
جمهوری اسلامی باید برای همیشه از جغرافیای سیاسی ایران محو شود.
اگر جمهوری اسلامی از سیاست­های اتمی خود و از ایجاد بحران در منطقه و پشتیبانی از تروریسم جهانی دست نکشد، جنگ ناگزیر است؛ اما در هر صورت این جنگ مردم و نیروهای مترقی نیست. در صورت بروز جنگ، همهء نیروهای مترقی باید جنگ ارتجاعی را به جنگ رهایی بخش داخلی تبدیل کنند و این حکومت پیشاتاریخی را از هستی ساقط کنند.

پانویس
1و 2. تحقیقی در بارهء تاریخ انقلاب ایران. جلد دوم. ص. 639. حمید احمدی.

جواد اسدیان - 27.2.2006