سیاست ورزی بر لبهء پرتگاه دیوانگی و تقیه
جواد اسدیان
29.03.2007
همانگونه که انتظار می رفت، حکومت اسلامی ایران، با توجه به سیاست های هسته ای خود و سرپیچی از قطعنامهء پیشین، می دانست که شورای امنیت سازمان ملل، این بار هم با صدور قطعنامهء شدیدتری، رژیم را در جامعه و در افکار عمومی جهان رسوا و منزوی می کند. حکومت اسلامی مانند همیشه، برای مهار بحران، آتش بحرانی دیگر را شعله ور کرد. سران این رژیم با رویکرد به سیاست "یا امنیت برای حکومت اسلامی یا برای هیچکس"، پانزده ملوان انگلیسی را در آبهای اروند رود، به گروگان گرفتند. اینک روشن شده است که ادعای سران حکومت مبنی بر اینکه ملوانان انگلیسی در آبهای متعلق به ایران نفوذ کرده بودند، ادعایی پوچ وساختهء دستگاه دروغ سازی رژیم اسلامی ست. خامنه ای که لقب "حکیم" نیز بر خود نهاده، در سخنرانی خود در روز آغاز بهار، در رابطه با سیاست های هسته ای رژیم، در مشهد گفته بود که اگر کشورهای غربی " تدابیر غیر قانونی اتخاذ کنند، ما نیز همین کار را خواهیم کرد و آن را انجام خواهیم داد. ملت و دولت همهء توان خود را برای آسیب رساندن به دشمنانی که ما را هدف قرار دهند، به کار خواهند گرفت."
ترجمه این حکم "حکیمانهء" خامنه ای که آن رویهء دیگر سیاستِ "گفتگوی تمدن ها" و عین آن است، چنین میشود:
1. این خامنهای و شرع اسلام و مذهب شیعه است که تعیین می کند، چه چیز قانون است و نه معتبرترین نهاد بین المللی، یعنی سازمان ملل و شورای امنیت.
2. این خامنه ای و مشتی آخوند جمکرانی هستند که با تکیه بر شرع اسلامی، حکم های شرعی را که با قانون، قرن های دراز نوری فاصله دارد، قانون جلوه میدهند و مصوبات قانونی بزرگترین و با اعتبارترین مجمع جهانی را بی قانونی می شمارند.
3. و از آنجا که مصوبات قانونی در نزد حکما و فقهای اسلامی، در تضاد با شرع و احکام شرعی است، کار دشمن ارزیابی می شوند و آسیب رساندن به دشمن نیز سیاست همیشگی مشتی آخوند است.
همهء سران رژیم، به پیروی از رهبری، در کرنا می دمند که این قطعنامه، خارج از موازین حاکم بر سازمان ملل و بدون پشتوانهء قانونی تصویب شده است و ازینرو، ورق پارهای است بی اعتبار. با این حال، دیپلمات های سیار حکومت اسلامی، به آب و آتش زدند و به هر کس و ناکسی رشوه های کلان دادند که دست کم تا اندازه ای از تندی این "ورق پاره" بکاهند. جای شگفتی ست که دستگاهِ تبلیغاتی حکومت، تلاش می کند قطعنامهء 1747 را قطعنامه ای علیه ایران و نه علیه رژیم اسلامی به حساب بیاورد، تا بلکه بتواند از منش و غرور ایرانی مردم، استفاده و سوء استفاده کند و از یاد میبرد که مردم ایران می دانند که رژیم با تمام امکان هایی که در اختیار دارد و با تجربه ای که در پرداختن دروغ و ریا اندوخته است، می خواهد با راه انداختن سد سیوند، بسیاری از آثار فرهنگی ایرانیان را و بیش از همه آرامگاه کورش بزرگ را که محبوب ایران و ایرانی ست، از میان بردارد. باری، بی آنکه جامعهء جهانی، قانونی را زیر پا گذاشته باشد، یکی از خطرناکترین بی قانونی های حکومت اسلامی با ربودن ملوانان انگلیسی صورت گرفته است. بی تردید، هر نوع درگیری که عزم جهانی را برای مبارزه با سیاست های هسته ای حکومت آخوندی در سایه قرار داده و نتواند بقای حکومت اسلامی را هدف قرار دهد، در حقیقت ایجاد فضایی حیاتی ست که آخوندها برای رسیدن به بمب اتم، به آن نیازی شدید دارند.
رژیم اسلامی برای ایجاد آشوب، بویژه در عراق و یمن و به خاک و خون کشاندن منطقه که مقدمه های ضرورِ ظهور مهدی موهوم است، تلاش می کند و تمام توان مادی و معنوی کشور را در این راه هزینه کرده است. آخوندها، تردیدی در کاربرد بمب اتم علیه اسرائیل و گسترش آن در میان سازمان های تروریستی اسلامی ندارند و از همینرو، رژیم در مقابله با آهنگ و ارادهء جهانی که دستیابی به بمب اتم را تا حد ناممکنی با دشواری روبرو کرده است، به این نتیجه رسیده است که باید پیوسته بحران بیافریند و تا می تواند، افکار عمومی جهان را از هدف اصلی و استراتژیک خود، یعنی دستیابی به بمب اتم منحرف کند. بحران آفرینی های حکومت اسلامی را اگر چه نمی توان با هیچ منطق و خرد انسانی توضیح داد و توجیه کرد، اما این حکومت حاضر است که منطقه، ایران و ایرانی و نیز تاریخ این کشور را در راه زیادهطلبیهای خود، ویران کند. آخوندهای حاکم با سیاست پیشبرد بحران های پیوسته و تنش در مناسبات ملی و بینالمللی، اگر چه با هر بحرانی، قمهء تیز اسلامی را نخست بر سر خود فرومی آورند، همزمان پشتیبانان خود را نیز به مسلخ می برند. گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی، هنوز پیشپردهء نمایش خونین پشتیبانی از رژیم متقی اسلامی ست. مماشات با حکومت اسلامی، قربانیان بی شماری از سازمان ها و احزاب سیاسی ایران گرفته است و اکنون اروپا در آستانهء آن است که هزینه ای جهانی برای مدارای بیهوده با حکومت آخوندی بپردازد. برای از کار انداختن برنامه های جنایتکارانهء حکومت اسلامی، تجربه الجزایر، تجربه ای گرانبهاست. این کشور هنگامی توانست از رشد نیروهای اسلامی و تحمیل فقه اسلام در جامعه جلوگیری کند، که بر آن شد با پشتیبانان نیروهای اسلامی، یعنی با حکومت آخوندی ایران قطع رابطه کند. دستاور این گسل، از میان رفتن حرکت ارتجاعی اسلامی در الجزایر بود. دایرهء ترورهای اسلامی نیز، هنگامی از اروپا دور خواهد شد که ارتباط سیاسی با آخوندها از میان رفته باشد. اعتماد به این رژیم، تا کنون عاقبتی مرگبار به دنبال داشته است. اکنون، آقای گالووی، نمایندهء مجلس عوام انگلیس که در رد سخنان بلر، مدعی بود که "ایران بنا بر قانون عمل کرده است" باید به هممیهنان خود پاسخ بگوید که آقای خامنهای و دیگر آخوندها با ربودن و گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی بر اساس کدام قانون عمل کرده اند؟ این نمایندهء عوام باید توضیح دهد که سیاست هسته ای آخوندها از کدام قانون پیروی می کند؟!
به هر رو، سران حکومت با تمام توان تلاش می کنند که شورای امنیت، نتواند قدرتِ جایگزین ناپذیرِ افکار عمومی را پیرامون هدف اصلی و حقیقتِ سیاستهای هستهای رژیم، بسیج کرده، متحد کند. شگفت آور نیست که رهبری و پاسداران و دیگر اوباشِ دولتی، بی واهمه اعلام کرده و می کنند که هر ترور انتحاری در عراق و افغانستان، چندین ماه فرصت است برای پیشبرد سیاست های هستهای. آنان، دغدغه و ترس چندانی از مسألهء حقوق بشر و صلح خاورمیانه ندارند و بر این امر اشراف دارند که غرب نمی تواند جامعهء جهانی را گردِ این مسایل بر علیه حکومت آخوندی تجهیز کند؛ و دریغا که چنین است. بحران سازی و سیاست ورزی بر لبهء پرتگاه دیوانگی، راه چارهای است که آخوندهای رنگارنگ برای حفظ خود و گسترش اسلام تشخیص داده اند. چاره اندیشی آخوندی با صرف بودجه ای هنگفت، بر دو حماقت اساسی که موازی هم عمل می کنند، بنا نهاده شده است:
1. حماقتِ ایجاد ترس و اضطراب و نهادینه کردن آن در کنش و واکنشهای سیاست های ملی و بینالمللی؛
2. حماقتِ استفادهء بیکران از تقیه که همان نهادینه کردن دروغ در پیشبرد سیاست های ملی و بینالمللی رژیم است.
جامعهء جهانی، از آنجایی که حماقتِ نخست، به گونه ای آشکارا اجرا می شود، با آن آشنا ست و بیشتر انرژی افکار عمومی نیز، شوربختانه در این راه مصرف شده و می شود. این نوع حماقت، اگر چه حکومت اسلامی را هر روز بیشتر از روز پیش منزوی میکند، اما همزمان فرصت هایی طلایی برای سیاست های پنهان هسته ای بوجود می آورد که از سوی کسانی مانند خاتمی و رفسنجانی با اجرای تقیه، مورد نهایت بهره برداری قرار می گیرند. در تمام مدتی که خامنهای "حکیم" و احمدی نژاد تُخس، برای نابودی اسرائیل هوار میکشیدند و کنفرانس رسوای هولوکاست را تدارک می دیدند و جهان از این همه بلاهت در شگفت بود، حکومت با منحرف کردن توجه جهانی، بنا به گزارش مؤسسهء علوم و امنیت بینالمللی در واشنگتن، به احداث ساختمانی جدید در تأسیسات آب سنگین اراک دست زده که در صورت راه اندازی راکتورهای آن، میتوان به تولید 9 کیلوگرم پلوتونیوم در سال، دست یافت. این مقدار، برای ساختن یک یا دو بمب اتم کفایت می کند. اینگونه پنهانکاری، همان سیاستی ست که پیشتر، آخوند خاتمی و روحانی در گفتگوهایشان با سه کشور اروپایی به اجرا گذاشتند و توانستند با خام کردن اروپا و وقت کشی، تأسیسات اتمی اصفهان را به دور از دیدرس جامعهء جهانی راه اندازی کنند. بی تردید، اکنون نیز خاتمی برای تداوم سیاست های پنهانی است که به کشوری با توان تولید تسلیحات هسته ای، یعنی به هندوستان سفر کرده است. گاز و قراردادهای مربوط به آن و گفتگوی تمدن ها، بهانه و سرپوشی بیش نیست؛ چرا که اسلام بنا بر ذات و ماهیت خود با تنابنده و جنبندهای، جز برای تحمیل خود و تحمیق مخاطب، گفتگویی ندارد. مگر میشود با احکام الله که این حکومت، حقانیت خود را وابسته به آنها میداند، با کسی، نهادی، کشوری و اصولاً با تمدنِ ساخت دست و خردِ بشر، وارد گفتگو شد؟
کاربرد تقیه از آنجا که خصلتی اسلامی دارد، برای جمهوری اسلامی، تا کنون از هر سیاستی کارآمدتر بوده و کمتر سیاستمداری در عرصهء ملی و جهانی به آن توجه جدی کرده است. به جرأت می توان گفت که روش نهادینه کردن ترس در سیاست های حکومت اسلامی، بدون بهره گیری از تقیه و کاربرد گستردهء آن امری ناممکن می بود! تقیه، که به معنای پیمان بستن و پیمان شکنی ست و دروغ و ناجوانمردی و رنگ و نیرنگ را در رفتار و گفتار مسلمانان حاکم جایز می دارد، ذاتِ این رژیم و بخش جدایی ناپذیر سیاست کشور آخوند زده است. امروز در تمام تبلیغات و اظهار نظرهای سران حکومت اسلامی، با سماجت و وقاحت و با کمال پررویی، بر این امر تکیه و تأکید می شود که رژیم اسلامی به تمام تعهدات خود وفادار بوده و تمام قوانین سازمان بینالمللی انرژی هستهای را نیز، رعایت کرده است و بردن پروندهء هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، خود امری غیر قانونی ست. پاسخی که احمدی نژاد در نوروز به خبرنگار تلویزیون فرانسه می دهد، تنها در خور نیشخندی تلخ است؛ چرا که در همین گفتگو ایشان بر زبان می آورد که دین او که حقیقتِ دین هم هست به او و همهء مسلمانان سفارش کرده است که "دروغ نگویید." باری، خبر نگار از او میپرسد: (به نقل از رجانیوز. 24.03.2007 )
"طبق گزارشها، ایران مدتهای مدیدی وسعت فعالیتهای هستهای خود را فاش نکرده بود!
احمدی نژاد: این حرف درستی نیست. این گزارش متعلق به آژانس نیست. این ادعای آمریکا و انگلیس است. آنها مدعی هستند که ایران پنهان کاری کرده است."
این پاسخ با توجه به تأکید احمدی نژاد بر سفارش اسلام که " دروغ نگویید! " آنقدر مسخره و دور از خرد بوده است که تارنمای حکومتی "بازتاب"، این بخش از ادعاهای رئیس جمهور راستگو! را در آنجا، حذف کرده است. اما، راست این است که آقای احمدی نژاد به معنای دقیق کلمه، دروغ نمیگوید؛ آنچه او و خامنهای و دیگر آخوندها به میان می آورند، دروغ هایی ست که باید در چارچوب تقیه ارزیابی شوند؛ تقیه بسی فراتر و گستردهتر از دروغ است که در برابر "مخالف" کاربردی الزامی دارد. در حقیقت تقیه، مناسبترین ابزارِ اسلام آفریده ای است که قادر است با تکرار دروغ، دروغ را به شکل راست ترین واقعیت درآورد. بیهوده نیست که در نزد الله، مسلمان متقی تر، محبوب تر نیز هست. بد نیست که به تازهترین دسته گل احمدی نژاد، همینجا اشارهای بکنم؛ هنوز همگان، تصویر حزنانگیز نمایندهء حکومت اسلامی را در نشست سازمان ملل از یاد نبردهاند که با خودداری از رای در محکومیتِ نافیان هولوکاست، به تنهاترین و منزویترین نمایندهء حاضر در این سازمان تبدیل شده بود. این صحنه را تصور کنید و آنگاه این حکم احمدی نژاد را به عنوان زیر نویس صحنهای که تصور کردهاید، بیاورید: "هر کس علیه اسرائیل صحبت کند، بین ملتها محبوب میشود."
همانگونه که پیداست، احمدی نژاد و دولت او، وظیفهء دیگری در دستگاه اسلامی حاکم دارند که "به طور خاص" مورد حمایت خامنه ای است. خامنهای میگوید: "این حمایت بیدلیل و بیحساب و کتاب نیست." البته، منظور ایشان از "حساب و کتاب" تلاشی ست که احمدی نژاد و "نخستین دولت اسلامی پس از انقلاب"، برای ظهور مهدی موهوم می کنند. استفاده از تقیه در سیاستهای اتمی رژیم و منحرف کردن اذهان جهانی بر عهدهء مسلمانان دیگری است که کوتاه به آن میپردازم؛
حسن روحانی مسئول وقت شورای امنیت ملی رژیم، اقرار می کند که برنامه های هسته ای رژیم به جایی رسیده بود که دیگر نه می شد آن را پنهان داشت و نه علنی کردن آنها بدون ارجاع پروندهء اتمی به شورای امنیت، ممکن بود. در چنین تنگنایی، سران قوم و از جمله آقای خاتمی به این نتیجه میرسند که بهترین گزینه برای جلوگیری از ارسال پروندهء هسته ای ایران به شورای امنیت، بختِ مذاکره با سه کشور اروپایی ست. انگلستان، فرانسه و آلمان نیز، پس از مذاکره ها و توافق بر سر شفافیت فعالیت های هسته ای ایران، تضمین می دهند که از ارسال پروندهء هسته ای رژیم به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند. آنگاه سران رژیم و از جمله خاتمی خندان و راستگو! و بانی گفتگوی تمدن ها، با وجود توافق با سه کشور اروپایی و تضمین دادن سران حکومت برای شفافیت فعالیت های هسته ای، تصمیم می گیرند که باز هم تقیه کنند و تنها آن مقدار از حقیقت را بگویند که آسیبی به فعالیتهای مخفی رژیم نرساند. اما، آژانس انرژی اتمی از سوی روسیه و چین در جریان همهء حقیقتِ فعالیت های هسته ای ایران قرار گرفته و از طریق لیبی به ارتباط های پنهانی رژیم با شبکه های گوناگون در بازار سیاه تولیدات اتمی، دست یافته بود. اکنون، رژیم اسلامی با عدم اعتماد جهانی روبروست. این عدم اعتماد در قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، بازتابی حقوقی و اجرایی یافته است. در مقابل، واکنش آخوندها که به اضطراب و استیصال دچار شده اند، تلاش هر چه گسترده تر و شتابزده است برای دستیابی به تسلیحات اتمی.
از آنجایی که سران حکومت برای گسترش اسلام در ایران و در منطقه و در جهان زندگی میکنند، برای نیل به این هدف، استفاده از هر ابزاری نه تنها جایز که الزامی ست. هنوز مرکب قطعنامهء 1747 خشک نشده که خاتمی، راهی هندوستان شده است تا با خنده و کرشمه و به دور از جنجال و غوغا، زمینه های برآورده کردن نیازهای اتمی ایران را آماده سازد. تنگنایی که امروز حکومت اسلامی در هزارتوی آن گرفتار آمده است، نتیجهء مستقیم سیاست هشت سالهء خاتمی ست که به نهادینه شدن دروغ و ریا و تقیه انجامید.
امروز، نیز کسانی که مانند آقای حسین باقرزاده برای مهار بحرانی که این رژیم خود آفریده است، به دیگران سفارش می کنند که " باید با کمک حاکمیت آن را مهار کرد "، با امکان اصلاح پذیری این حکومت ننگینِ جهل و جنون، دیگران را در حقیقت آگاهانه به مسلخ دعوت می کنند.