طرحی از چند نکته
جواد اسدیان
تکامل اجتماعی، همیشه به معنای حرکت به جلو نیست. تاریخ نمونههای زیادی را به خاطر دارد که ملتی در پیچهای تاریخی، به عقبگردهایی تاریخی تن میدهد تا با توان و نیرویی متمرکز و انباشته شده، جهشهای بزرگ و تاریخساز را از نو، امکان پذیر کند. بر این باورم که مردم ایران در بزنگاهی چنین تاریخی بسر میبرند. بر روشنفکران و اندیشمندان و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ست که با کمتر کردن فاصلههای پروژههای سیاسی و فرهنگی، روشنگرانِِِ زمانهء این جهش تاریخی و تاریخساز، باشند. با توجه به حکومت خونبار اسلام درایران، ما ناگزیرم که برداشت خود را از اسلام روشن و شفاف به خود و مردم توضیح دهیم. اندیشمند بزرگ، مارکس درمقالهء خود " در بارهء نقد فلسفهء حقوق هگل " جان کلام را در بارهء دین چنین ادا میکند: " دین، تنها، خورشیدی ست خیالی که به گرد انسان تا به هنگامی که وی به گرد خویش در حرکت نیست، میچرخد." و اشارهای دارد که بدون دریافت و باور به آن، کارکردِ فرهنگی و سیاسی ما، در مردابِ مجاب و تفسیرهای خرد ستیز، فرسوده میشود و از میان میرود. مارکس در همان نوشته، میآورد: " دین، زمزمهگر هیولایی ست در تنگنا و عاطفهء جهانی بی قلب...و نقد دین، پیششرط هر نقدی است. "
من به آنانی که همیشه در پسِ پشت عادتها و سنتهای مردم پناه میگیرند تا مانایی اسلام را هر چه بیشتر تضمین کنند، ناگزیرم یادآور شوم که دست کم، معاصر عطار نیشابوری باشند که با پرهیزاز " عبادت و مسجد" به این صراحت رسیده بود که: " با عادت و رسم نیست ما را کار."
در پیوند با وضعیت فرهنگی و سیاسی و روشنفکری ایران، استنتاجهایی چند، در پی میآیند که در خور توجه و نقد هستند.
1- ناکارایی سازمانها و احزاب سیاسی در طرح خواستههای واقعی مردم و عدم شناخت آنها از وظایفِ نظری - سازمانی خود، برپایی نشست برلین و لندن را ضروری کرد. در نتیجهء چنین وضعیتی، گروهی از شهروندان که دیدگاههای روشنی از حکومت اسلامی داشته و دارند، نشست برلین و لندن را سامان و سازمان دادند.
2- بنابراین فرآیند این نشستها، به گونهای خودپو به جنبشی شهروندی میانجامد. همهء لایههای شهری جامعهء ایران در نابودی رژیم اسلامی ذینفع هستند و همگان میتوانند و باید که در مبارزه با حکومت اسلامی شرکت کنند. جنبش شهروندی نوین، برخاسته از شرایط نوین اجتماعی ست و شایسته و بایسته نیست که افراد مدرن و سکولار و لائیک را بنا بر دیگاههای آنان نسبت به نوع نظام آینده، از این مبارزه محروم کرد.
3- وظیفهء جنبش شهروندی، شناخت و طرح خواستههای جامعهء شهری ایران است که ویژگی اساسی آن پس از سه دهه تجربهء حکومت اسلامی، از سویی رویگردانی از اسلام است و از دیگر سو، با توجه به سرکوب و سانسور و کشتار روشنفکران، مبارزهای همه جانبه و سرنوشت ساز است با حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام.
4- سازمانها و احزاب سیاسی سنتی که با دوری از جامعهء شهری، امر مبارزه را تا حد زد و بست با حاکمان مسلمان تنزل دادهاند، بیش از هر چیز، فلسفهء وجودی خود را نفی کرده و نیز، با طرح مسایل بیهوده و شبهنظری به بقای حکومت دهشتبار اسلامی یاری کردهاند. اصولاً، سازمان و حزب سیاسی با رویکرد به خواستههای مردم و تنظیم این خواستهها و مبارزه برای دستیابی به آنهاست که باید به تعریف خود پرداخته و چگونگی مناسبات خود را با مردم و حکومت سامان دهد. از این منظر، به جرأت میتوان گفت که جامعهء شهری ایران فاقد سازمان مدرن سیاسیست که دغدغهء معادلهای بزرگ داشته باشد.
5- هر سازمان و نهادی که خواستههای شهروندان ایران را به خواستههای خود تبدیل نکند، دیر یا زود با شکست روبرو میشود و در بهترین صورت، به فرقه و قبیلهای به ظاهر سیاسی استحاله مییابد؛ نمونهء تأسفبار اتحاد جمهوریخواهان ملی، عبرت انگیز است! نزدیکی به گروهای رسوای پشتیبان جمهوری اسلامی و تلاش برای همکاری با این نیروها، شکست و رسوایی اتحاد جمهوریخواهان به اصطلاح ملی را قابل پیش بینی کرده بود. به سخن دیگر، هر تلاشی در راه رفاه و خیر همگانی، بدون نقد تمام عیار اسلام که هزاران خنجر زهرآگین در آستین دارد، تلاش نافرجامی خواهد ماند و راه به جایی نیز نخواهد برد. ترویج توهم اسلامی و یا نادیده گرفتن امالفساد اسلام در تخریب فرد و اجتماع، هستی ما را در تنگنای نیستی انداخته است. برای نجات ایران و ایرانی، چارهای مگر برداشتن گامهای بزرگ نیست. سازمان و تشکیلات مدرن، ناگزیر است که سمت و سوی حرکتش را برای انجام وظایف بزرگ تنظیم کند، در غیر این صورت دچار همان عارضههای فرسایشی خواهد شد که دیگر سازمانهای سیاسی سنتی را به خاک فلاکت انداخته است.
6- مسلمانان حاکم و ناحاکم در ابراز نظرهای خود بیباک هستند و برای اجرای اسلام هیچگونه تردیدی ندارند. جامعهء شهری ایران، بویژه زنان و دانشجویان نیز، در مبارزه با اسلام و قوانین انسان ستیز آن توهم کمتری دارند و با توجه به توازن نیروها از هر فرصتی در راه به زانو درآوردن حکومت اسلامی استفاده میکنند. سازمانها و احزاب سیاسی سنتی در مبارزهء جامعهء شهری، نه تنها ناتوان از همیاری بوده، که بیشتر در جبههء حاکمان مسلمان به بازتاب مواضع آنان پرداختهاند. خبرها و نوشتههای منتشره در رسانهها و تارنماهای بیشمار این سازمانها، بیشتر در خدمت بقای حکومت اسلامیست تا پشتیبانی از خواستههای مدرن و اسلام ستیز شهروندان ایران.
7- سازمانهای سیاسی موجود، همراه با هموندانشان پیر شده و به گروههایی خانوادهگی و قبیلهای استحاله یافتهاند که درک مناسب و روزآمدی از مبارزه با جمهوری اسلامی ندارند. جای خالی سازمانی مدرن که بتواند نیازهای آنی و آتی جامعهء شهری را تنظیم، مطرح و دنبال کند، بیش از هر روزگاری، احساس میشود. امروز، که حتا جنایتکارترین نیروهای حاکم داعیهء دمکراسی دارند و در پی همبر کردن اسلام با منشور حقوق بشر هستند، نمیتوان تنها با تکیه بر این امور، خللی در ارکان جمهوری اسلامی که بر قرآن و حدیث و سنت تراز شدهاند، وارد آورد. جامعهء شهروندی ایران، به معادلههای بزرگ رو آورده است و در پی سازمانی متناسب با این معادلههاست.
8- مردم ایران، برای نخستین بار در تاریخ، حکومتِ نهاد دین را تجربه میکنند؛ تجربهای گرانبها که اگر سازمان داده شود، به رهایی مردم ایران از یوغ اسلام خواهد انجامید. بازتاب این تجربه، در مبارزه مردم و در ادبیات تحلیلی و فکور، نمودهایی کلی از معادلهای بزرگ را نشان میدهد؛ از سویی تلاش گستردهای برای احیای اندیشههای ایرانی که همخوان با روح زمانه ست صورت گرفته و از دیگر سو، عزمی ملی برای بیرون راندن اسلام از ایران پرورده میشود؛ مبارزهای که پس از هزار و پانصد سال، دارد به آگاهانهء مردم تبدیل میشود.
9- مردم ایران با توجه به تاریخ خود، آموختهاند که بقای فرهنگی آنان در گرو انعطاف پذیریهای ناگزیر است و اسلام نیز آموخته است که از ویژگی انعطاف پذیری ایرانیان، نهایت استفاده و سوء استفاده را بکند. از اینرو ست که ما در بزرگداشت آیینهای ایرانی اصرار داریم، در همان حالی که برای بیگانگانِ بیگانه آیین، بر خود قمه میکشیم و سیاهپوش قاتلین خود هستیم؛ آمیزهء پر مخاطرهای که تنها شوق ایرانی برای بقای خود و فرهنگ خود، آن را تحمل پذیر کرده است. ما، مسلمان نبودیم، شدیم. ما، شیعه نبودیم، شدیم. اسلام توانست با استقرار خونین خود در ایران، گسترش پیدا کند و تردید نباید داشت که با بیرون راندن اسلام از ایران، دوران افول این دین نابهنگام نیز فراخواهد رسید.
10- سازمانها و احزاب موجود سیاسی بنا بر ساختارهای نظری و تشکیلاتی خود، قادر نیستند که نیازهای شهروندی را برآورند. تلاش برای نزدیکی به این سازمانها، به ناگزیر ما را همرنگ آنان خواهد کرد. این سازمانها با موازینی غیر دمکراتیک اداره میشوند و در کنش و واکنشهای سیاسی، تنها به زد و بند با حاکمیت بسنده میکنند. در بهترین حالت، سیاست این سازمانها خصلتی واکنشی دارد و در میدان سیاست، خود قادر به ایجاد هیچ کنشی نیستند. جای افسوس و تأسف است که در اختلافهای سازمانی، پوزیسیون و اپوزیسیون برخی از این سازمانهای سیاسی از یک خانواده هستند. نزدیکی به چنین قبیلههایی، منظر قابل لمس را دور و دورتر میکند.
11- نهاد ملی، میبایست پیرامون نیازهای شهروندی به تعریف خود دست یابد؛ راه رسیدن به تعریف خود و به سخن دیگر راه رسیدن به هویت و منش خود در تلاشهای صادقانه برای متحد کردن نیروهای سیاسی موجود نیست، بلکه تلاش برای سامان و سازمان دادن خواستههای شهروندی جامعهء ایران است و نیز مبارزه برای معادلهای بزرگ. برای استقرار دمکراسی و اجرای حقوق بشر، باید زمینههای لازم اجتماعی را فراهم آورد. با وجود اسلام و فرهنگ اسلامی، کوشش و مبارزه و نبرد برای امر دمکراسی و حقوق بشر در ایران، همانا آب در هاون کوبیدن است و بس. تاریخ، جز این نمیآموزد. برای ما ایرانیان که در سحرگاه بازبیداری خود به سر میبریم، دمکراسی و حقوق بشر، باید مفاهیمی فعال باشند که ما را ناگزیر میکنند با موانع استقرار آنها به مبارزهای همه جانبه و خطیر بپردازیم. بزرگترین مانع، حضور اسلام و فرهنگ اسلامی در تاروپود فرد و جمع ماست.
12- نشست برلین و لندن از بخت بزرگی برخوردار است که خلاء نظری خواستههای شهروندی را با باور به مبارزه برای معادلههای بزرگ پر کند و با ایجاد تشکیلاتی مدرن پیرامون این نظرها، به جایگاهی در خورِ فرهنگ و تاریخ ایران دست یابد.
نوشته شده در تاریخ 21.11.2006