Tuesday 21 November 2006

طرحی از چند نکته


طرحی از چند نکته

جواد اسدیان

تکامل اجتماعی، همیشه به معنای حرکت به جلو نیست. تاریخ نمونه­های زیادی را به خاطر دارد که ملتی در پیچ­های تاریخی، به عقب­گردهایی تاریخی تن می­دهد تا با توان و نیرویی متمرکز و انباشته شده، جهش­های بزرگ و تاریخساز را از نو، امکان پذیر کند. بر این باورم که مردم ایران در بزنگاهی چنین تاریخی بسر می­برند. بر روشنفکران و اندیشمندان و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ست که با کمتر کردن فاصله­های پروژه­های سیاسی و فرهنگی، روشنگرانِِِ زمانهء این جهش تاریخی و تاریخساز، باشند. با توجه به حکومت خونبار اسلام درایران، ما ناگزیرم که برداشت خود را از اسلام روشن و شفاف به خود و مردم توضیح دهیم. اندیشمند بزرگ، مارکس درمقالهء خود " در بارهء نقد فلسفهء حقوق هگل " جان کلام را در بارهء دین چنین ادا می­کند: " دین، تنها، خورشیدی ست خیالی که به گرد انسان تا به هنگامی که وی به گرد خویش در حرکت نیست، می­چرخد." و اشاره­ای دارد که بدون دریافت و باور به آن، کارکردِ فرهنگی و سیاسی ما، در مردابِ مجاب و تفسیرهای خرد ستیز، فرسوده می­شود و از میان می­رود. مارکس در همان نوشته، می­آورد: " دین، زمزمه­گر هیولایی ست در تنگنا و عاطفهء جهانی بی قلب...و نقد دین، پیش­شرط هر نقدی است. "
من به آنانی که همیشه در پسِ پشت عادت­ها و سنت­های مردم پناه می­گیرند تا مانایی اسلام را هر چه بیشتر تضمین کنند، ناگزیرم یادآور شوم که دست کم، معاصر عطار نیشابوری باشند که با پرهیزاز " عبادت و مسجد" به این صراحت رسیده بود که: " با عادت و رسم نیست ما را کار."
در پیوند با وضعیت فرهنگی و سیاسی و روشنفکری ایران، استنتاج­هایی چند، در پی می­آیند که در خور توجه و نقد هستند.
1- ناکارایی سازمان­ها و احزاب سیاسی در طرح خواسته­های واقعی مردم و عدم شناخت آنها از وظایفِ نظری - سازمانی خود، برپایی نشست برلین و لندن را ضروری کرد. در نتیجهء چنین وضعیتی، گروهی از شهروندان که دیدگاه­های روشنی از حکومت اسلامی داشته و دارند، نشست برلین و لندن را سامان و سازمان دادند.
2- بنابراین فرآیند این نشست­ها، به گونه­ای خودپو به جنبشی شهروندی می­انجامد. همهء لایه­های شهری جامعهء ایران در نابودی رژیم اسلامی ذینفع هستند و همگان می­توانند و باید که در مبارزه با حکومت اسلامی شرکت کنند. جنبش شهروندی نوین، برخاسته از شرایط نوین اجتماعی ست و شایسته و بایسته نیست که افراد مدرن و سکولار و لائیک را بنا بر دیگاه­های آنان نسبت به نوع نظام آینده، از این مبارزه محروم کرد.
3- وظیفهء جنبش شهروندی، شناخت و طرح خواسته­های جامعهء شهری ایران است که ویژگی اساسی آن پس از سه دهه تجربهء حکومت اسلامی، از سویی رویگردانی از اسلام است و از دیگر سو، با توجه به سرکوب و سانسور و کشتار روشنفکران، مبارزه­ای همه جانبه و سرنوشت ساز است با حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام.
4- سازمان­ها و احزاب سیاسی سنتی که با دوری از جامعهء شهری، امر مبارزه را تا حد زد و بست با حاکمان مسلمان تنزل داده­اند، بیش از هر چیز، فلسفهء وجودی خود را نفی کرده و نیز، با طرح مسایل بیهوده و شبه­نظری به بقای حکومت دهشتبار اسلامی یاری کرده­اند. اصولاً، سازمان و حزب سیاسی با رویکرد به خواسته­های مردم و تنظیم این خواسته­ها و مبارزه برای دستیابی به آنهاست که باید به تعریف خود پرداخته و چگونگی مناسبات خود را با مردم و حکومت سامان ­دهد. از این منظر، به جرأت می­توان گفت که جامعهء شهری ایران فاقد سازمان مدرن سیاسی­ست که دغدغهء معادله­ای بزرگ داشته باشد.
5- هر سازمان و نهادی که خواسته­های شهروندان ایران را به خواسته­های خود تبدیل نکند، دیر یا زود با شکست روبرو می­شود و در بهترین صورت، به فرقه و قبیله­ای به ظاهر سیاسی استحاله می­یابد؛ نمونه­ء تأسف­بار اتحاد جمهوری­خواهان ملی، عبرت انگیز است! نزدیکی به گروهای رسوای پشتیبان جمهوری اسلامی و تلاش برای همکاری با این نیروها، شکست و رسوایی اتحاد جمهوری­خواهان به اصطلاح ملی را قابل پیش بینی کرده بود. به سخن دیگر، هر تلاشی در راه رفاه و خیر همگانی، بدون نقد تمام عیار اسلام که هزاران خنجر زهرآگین در آستین دارد، تلاش نافرجامی خواهد ماند و راه به جایی نیز نخواهد برد. ترویج توهم اسلامی و یا نادیده گرفتن ام­الفساد اسلام در تخریب فرد و اجتماع، هستی ما را در تنگنای نیستی انداخته است. برای نجات ایران و ایرانی، چاره­ای مگر برداشتن گام­های بزرگ نیست. سازمان و تشکیلات مدرن، ناگزیر است که سمت و سوی حرکتش را برای انجام وظایف بزرگ تنظیم کند، در غیر این صورت دچار همان عارضه­های فرسایشی خواهد شد که دیگر سازمان­های سیاسی سنتی را به خاک فلاکت انداخته است.
6- مسلمانان حاکم و ناحاکم در ابراز نظرهای خود بیباک هستند و برای اجرای اسلام هیچگونه تردیدی ندارند. جامعهء شهری ایران، بویژه زنان و دانشجویان نیز، در مبارزه با اسلام و قوانین انسان ستیز آن توهم کمتری دارند و با توجه به توازن نیروها از هر فرصتی در راه به زانو درآوردن حکومت اسلامی استفاده می­کنند. سازمان­ها و احزاب سیاسی سنتی در مبارزهء جامعهء شهری، نه تنها ناتوان از همیاری بوده­، که بیشتر در جبههء حاکمان مسلمان به بازتاب مواضع آنان پرداخته­اند. خبرها و نوشته­های منتشره در رسانه­ها و تارنماهای بیشمار این سازمان­ها، بیشتر در خدمت بقای حکومت اسلامی­ست تا پشتیبانی از خواسته­های مدرن و اسلام ستیز شهروندان ایران.
7- سازمان­های سیاسی موجود، همراه با هموندانشان پیر شده و به گروه­هایی خانواده­گی و قبیله­ای استحاله یافته­اند که درک مناسب و روزآمدی از مبارزه با جمهوری اسلامی ندارند. جای خالی سازمانی مدرن که بتواند نیازهای آنی و آتی جامعهء شهری را تنظیم، مطرح و دنبال کند، بیش از هر روزگاری، احساس می­شود. امروز، که حتا جنایتکارترین نیروهای حاکم داعیهء دمکراسی دارند و در پی همبر کردن اسلام با منشور حقوق بشر هستند، نمی­توان تنها با تکیه بر این امور، خللی در ارکان جمهوری اسلامی که بر قرآن و حدیث و سنت تراز شده­اند، وارد آورد. جامعهء شهروندی ایران، به معادله­های بزرگ رو آورده است و در پی سازمانی متناسب با این معادله­هاست.
8- مردم ایران، برای نخستین بار در تاریخ، حکومتِ نهاد دین را تجربه می­کنند؛ تجربه­ای گرانبها که اگر سازمان داده شود، به رهایی مردم ایران از یوغ اسلام خواهد انجامید. بازتاب این تجربه، در مبارزه مردم و در ادبیات تحلیلی و فکور، نمودهایی کلی از معادله­ای بزرگ را نشان می­دهد؛ از سویی تلاش گسترده­ای برای احیای اندیشه­های ایرانی که همخوان با روح زمانه ست صورت گرفته و از دیگر سو، عزمی ملی برای بیرون راندن اسلام از ایران پرورده می­شود؛ مبارزه­ای که پس از هزار و پانصد سال، دارد به آگاهانهء مردم تبدیل می­شود.
9- مردم ایران با توجه به تاریخ خود، آموخته­اند که بقای فرهنگی آنان در گرو انعطاف پذیری­های ناگزیر است و اسلام نیز آموخته است که از ویژگی انعطاف پذیری ایرانیان، نهایت استفاده و سوء استفاده را بکند. از اینرو ست که ما در بزرگداشت آیین­های ایرانی اصرار داریم، در همان حالی که برای بیگانگانِ بیگانه آیین، بر خود قمه می­کشیم و سیاهپوش قاتلین خود هستیم؛ آمیزه­ء پر مخاطره­ای که تنها شوق ایرانی برای بقای خود و فرهنگ خود، آن را تحمل پذیر کرده است. ما، مسلمان نبودیم، شدیم. ما، شیعه نبودیم، شدیم. اسلام توانست با استقرار خونین خود در ایران، گسترش پیدا کند و تردید نباید داشت که با بیرون راندن اسلام از ایران، دوران افول این دین نابهنگام نیز فراخواهد رسید.
10- سازمان­ها و احزاب موجود سیاسی بنا بر ساختارهای نظری و تشکیلاتی خود، قادر نیستند که نیازهای شهروندی را برآورند. تلاش برای نزدیکی به این سازمان­ها، به ناگزیر ما را همرنگ آنان خواهد کرد. این سازمان­ها با موازینی غیر دمکراتیک اداره می­شوند و در کنش و واکنش­های سیاسی، تنها به زد و بند با حاکمیت بسنده می­کنند. در بهترین حالت، سیاست این سازمان­ها خصلتی واکنشی دارد و در میدان سیاست، خود قادر به ایجاد هیچ کنشی نیستند. جای افسوس و تأسف است که در اختلاف­های سازمانی، پوزیسیون و اپوزیسیون برخی از این سازمان­های سیاسی از یک خانواده هستند. نزدیکی به چنین قبیله­هایی، منظر قابل لمس را دور و دورتر می­کند.
11- نهاد ملی، می­بایست پیرامون نیازهای شهروندی به تعریف خود دست یابد؛ راه رسیدن به تعریف خود و به سخن دیگر راه رسیدن به هویت و منش خود در تلاش­های صادقانه برای متحد کردن نیروهای سیاسی موجود نیست، بلکه تلاش برای سامان و سازمان دادن خواسته­های شهروندی جامعهء ایران است و نیز مبارزه برای معادله­ای بزرگ. برای استقرار دمکراسی و اجرای حقوق بشر، باید زمینه­های لازم اجتماعی را فراهم آورد. با وجود اسلام و فرهنگ اسلامی، کوشش و مبارزه و نبرد برای امر دمکراسی و حقوق بشر در ایران، همانا آب در هاون کوبیدن است و بس. تاریخ، جز این نمی­آموزد. برای ما ایرانیان که در سحرگاه بازبیداری خود به سر می­بریم، دمکراسی و حقوق بشر، باید مفاهیمی فعال باشند که ما را ناگزیر می­کنند با موانع استقرار آن­ها به مبارزه­ای همه جانبه و خطیر بپردازیم. بزرگترین مانع، حضور اسلام و فرهنگ اسلامی در تاروپود فرد و جمع ماست.
12- نشست برلین و لندن از بخت بزرگی برخوردار است که خلاء نظری خواسته­های شهروندی را با باور به مبارزه برای معادله­های بزرگ پر کند و با ایجاد تشکیلاتی مدرن پیرامون این نظرها، به جایگاهی در خورِ فرهنگ و تاریخ ایران دست یابد.

نوشته شده در تاریخ 21.11.2006