نکتههایی پیرامون "دولت اسلامی" احمدی نژاد و موانع استقرار آن
جواد اسدیان
1. آقای احمدی نژاد، خود را عَلمداری ارزیابی کرده است که پرچم نظام اسلامی را به دست گرفته است تا روزی باز آن را به دیگری واگذارد. اما، این حرف به این معنا نیست که او رئیس جمهوران پیش از خود را نیز پرچمدار نظام اسلامی به حساب بیاورد. آنان، به پندار او، کسانی بودهاند که با گرایشهای گوناگون، در نظام اسلامی به دنبال خواستههای خود بوده و دغدغهای برای تشکیل "دولت اسلامی" نداشتهاند. وی همچنین، انتصاب خود را به امربری ولی فقیه، انقلاب سوم محسوب میکند؛ او به پیروی از ولی نعمت خود، رویداد سال 1357 را انقلاب اول و اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارمندان آنجا را، انقلاب دوم و انتصاب خود را انقلاب سوم به شمار میآورد و چنین نیرنگ بزرگی را پیشدرآمد استقرار "دولت اسلامی" میانگارد. از نظر او این انتصاب، پروژهء انقلاب اسلامی را به مرحلهای بالاتر برده و مسلمانان را در آستانهء تشکیل "دولت اسلامی" قرارداده است.
2. احمدی نژاد، حدود دوماه پیش از " انتخاباتِ " ریاست جمهوری به مشهد میرود و در حوالی خلافتِ واعظ طبسی به تشریح دیدگاههای ولی فقیه میپردازد و آشکارا اعلام میکند که وی، همخوان با نظر خامنهای، تنها امکان برای ایجاد "دولت اسلامی" ست. او شرح میدهد که انقلاب اسلامی پروژهای است که از "نهضت انبیاء" سرچشمه گرفته و به سوی "حکومت جهانی اسلام" از مراحلی چند میگذرد؛
انقلاب اسلامی ( که با سرنگونی دیکتاتوری شاه بوقوع پیوسته است. )
نظام اسلامی ( که پس از انقلاب اسلامی برقرار شده است. )
دولت اسلامی ( که هنوز در چارچوبِ نظام اسلامی تشکیل نشده است. )
کشور اسلامی ( که استقرار آن، باید در دستور کار دولت اسلامی باشد که در آستانهء برپایی ست.)
حکومت جهانی اسلامی ( که هدف نهایی این دولت اسلامی ست. )
بنا بر این ارزیابی، او اولین رئیس جمهوری است که میخواهد "دولت اسلامی" تشکیل دهد. او که پیشاپیش میداند که بنا به تصمیم خامنهای باید بدون در نظر گرفتن همهء موازین ظاهری و باطنی، از صندوقهای رای، بیرون بیاید، در نهم اردیبهشت سال جاری، یعنی حدود دو ماه پیش از بازی انتصابات، آشکارا میگوید: " همین قدر که تردیدی ندارم الان در خدمت شما نشستهام، به اندازهء سر سوزن تردید ندارم که الان در مشهد هستم. در سجاد در یک آزمایشگاه طبقهء سوم، چهارم در خدمت شما نشستهایم و صحبت میکنیم به همین میزان هم تردید ندارم که انشاءالله حادثهای که در پیش است ( منظور بازی انتصابات است ) موجب عزت رهبری، عزت انقلاب، عزت اسلام و انشاءالله مقدمهء تشکیل دولت اسلامی است."
احمدی نژاد با سخنرانی خود در مشهد، بیش از هر کس به بازی و نمایشی بودن "انتخابات" اشاره میکند و نیرنگ ولی فقیه را لو میدهد: " ثبت نام که شروع بشود معادلات بر هم میخورد، بعضی میآیند در صحنه، بعضیها میروند از صحنه بیرون. ممکن است افرادی از صحنه بروند بیرون که ما اصلا باور نکنیم. بگوییم؛ عجب! این آقا که این حرفها را میزد. این که اولتیماتوم میداد. این که رجز خوانی میکرد، ولی اینها اتفاق خواهد افتاد، برای این که بالاخره مناسبات درونی را ما میدانیم که چطوری است، میدانیم کی با کی توافق کرده، کی با کی معامله دارد و ...خبرهایش هست!1" روشن است که "دولت اسلامی" که از ابتدا با دروغ و فریب و تقلب، قدرت را اشغال کند، پس از استقرار خود، چه بر سر مردم خواهد آورد!
شگفت آور است که مراکز نزیک به قدرت و رهبری، انتصاب احمدی نژاد را بیشتر به امدادهای غیبی و خواست آن امام "موعود" که با مصباح یزدی و برخی دیگر از جاهلان حرفهای حاکم در تماس تلفنی است، نسبت میدهند و رأی مردم جایگاهی اندک در تحلیلهایشان دارد. بخشی از این به اصطلاح اپوزیسیون گوژ و منگ و سرشار از بلاهت است که تحلیلهایش را بر اساس " رأی " مردم تنظیم میکند و به ارزیابی شخصی به نام احمدی نژاد میپردازد و فراموش میکند که اصولن انتخابی در کار نبوده است و از سوی دیگر در همین بازی رسوا نیز، میلیونها رأی جابجا شده است که هر بررسی را بیهوده و باطل میکند. اما مگر این اپوزیسیون، توانایی آن را دارد که کمی خردمندانه به مسائل بنگرد؟ اینان هنوز درنیافتهاند و نمیخواهند بپذیرند که حکومت اسلامی، تنها پاسخگوی الله است و وظیفهاش در برابر مردم، انقیاد آنان در بندهای اسلام است که با هر وسیلهء ممکنی باید پیگیری شود. به سخن دیگر، ولی فقیه، در پی آن است که بی پروا، با استفاده از تقیه و زور و قهر، رقیبان پر قدرت را با تیر خلاص زنِ گوش به فرمانی به نام احمدی نژاد از دایرهء حاکمیت دور کند و به پرچمداری او، "دولت اسلامی" را برای رسیدن به اهداف تبهکارانهء مشتی آخوند برپای کند. فراموش نیاید کرد که فقیه عالیقدر هم برای حفظ شأن اسلام فتوا میدهد که بانوان در بلاد شرک میتوانند از کلاه گیس به جای چادر و چارقد استفاده کنند و یا با بلاهت دینی اعلام کند که مرتد "غدهء سرطانی" جامعه است که باید نابود شود.
بههرحال، این دولت که سمتگیریهای آن در زمینههای اساسی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باید به تمامی با اسلام همخوان باشند، وظیفه دارد در عرصهء داخلی و خارجی همهء امور را با فقه و سنت و در صورت نیاز با حدیث یکسان کند. امر محالی که جز با کشتار فاشیستی، امکان پذیر نیست!
خوشبختانه شرایط اقتصادی، سیاسی و بویژه فرهنگی مردم ایران، موانع اساسیای هستند که هدف سران جمهوری اسلامی را در استقرار "دولت اسلامی" با هر ترفندی نیز که همراه باشد، با شکست روبرو خواهد کرد. از سوی دیگر جامعهء آزاد جهانی با آشکار شدن تقلبهای سازمان داده شده در انتصاب احمدی نژاد و گذشتهء جنایت بار وی، از هم اکنون، موضعی در برابر دولت آینده گرفتهاند که خوشایند سران رژیم نیست.
3. در عرصهء داخلی موانع بزرگ تشکیل "دولت اسلامی"، بیش از هر چیز عبارتاند از؛
پایداری مردم در برابر "دولتی اسلامی"، به آنگونه که پس از بیست و اندی سال جمهوری اسلامی نیاز پیدا کرده است که با استفاده از تقلبهای گوبلزی و سرکوب، فرد ناشناخته، اما جنایتکاری را به نام احمدی نژاد، مأمور تشکیل "دولت اسلامی" کند،
اسلام گریزی مردم که پدیدهء نوی در تاریخ اسلام در این کشور است،
و نیز ساختار مذهب شیعهء اثنی عشری است که خوان یغما و تحمیق را برای فقهای گوناگون گسترده است و از مرکز گرایی میپرهیزد.
ولی فقیه و رئیس جمهور منتصب او، برای استقرار "دولت اسلامی" که پروژهای جدی است، چارهای ندارند، مگر یکدست کردن گرایشهای گوناگون شیعهء اثنی عشری. به سخن دیگر، ولی فقیه و احمدی نژاد با پشتیبانی سپاه پاسدارن در این اندیشه هستند که هر صدای معترضی را در جبههء اسلام به سکوت وادارند و در غیر آن صورت، هر اعتراضی را با سرکوب و کشتار خاموش کنند. در استراتژی "حکومت جهانی اسلام" و تشکیل "دولت اسلامی" در ایران، تعارض و تهاجم به دیگر پیشوایان شیعه و مریدان آنان، ناگزیر است. تردیدی نباید داشت که تودهء مردم، به این جنگ خونین که در شرف وقوع است، با بی تفاوتی خواهند نگریست؛ چرا که این جنگ، جنگ ارتجاع است با ارتجاع و تلفات هر دو سو به سود مبارزهء مردم است.
4. امروز پس از بیست و اندی سال تجربهء حکومت اسلامی، دریافتِ مردم از اسلام و آخوندی که بر اریکهء قدرت تکیه داده است، به گونهء دیگری است. امروز آگاهی مردم به جهل ریشهای خود، واکنشهای دیگری را در پیوند با جایگاه اسلام و تأثیرهای متقابل اجتماعی، بوجود آورده است.
اجرای فقه اسلام که همیشه با تحقیر مردم و کشتار همگانی و سانسور و ادارهء ترس و نهادینه کردن آن به عنوان یکی از ارکانهای اساسی حکومت اسلامی همراه بوده است، هر دم، دایرهء جامعه و زندگانی آزادِ اجتماعی را تنگتر کرده است. مردم، جز پایداری در برابر این رژیم و اهداف اسلامی آن، چارهء دیگری ندارند. هر گاه مقاومت بوده است، سردمداران رژیم عقب نشستهاند. اما، ساده انگاری ست که باور کنیم، عقب نشینی و توسل به تقیهء مسلمانان حاکم، آنان را از تلاش برای رسیدن به اهداف خود نیز باز داشته است!
اسلام، حتا به آن هنگام که جوان بود و خلافت جهانی خود را گسترده بود، نتوانست به تمامی در ایران، استقرار یابد و این بار هم مردم با تکیه بر خرد جمعی و فرهنگ انسانگرای خود، بی تردید در رویارویی با استقرار "دولت اسلامی" که نابودی نهایی فرهنگ و اندیشهء ایرانی را در سر میپرورد، پیروز خواهند بود!
اصولن، زیرساختارهای استقرار اسلام از همان ابتدا نتوانستند در این سرزمین، بدانسان که در بسیاری از کشورهای عربی نظام یافتند، بوجود آیند؛ موقعیت اجتماعی برتر، مبارزهء مردم و پیشوایان فرهیختهء آنان برای نگاهداشت فرهنگ و اندیشه و بویژه زبان فارسی، موانع اساسیای بوده و هستند که استقرار اسلام در ایران را همیشه به رؤیا و همزبان به کابوس مسلمانان تبدیل کردهاند. دشمنی آخوند با زبان و ادبیات فارسی نازدودنی ست؛ چرا که این زبان، فرای وسیلهء ارتباطی، حامل و دربرگیرندهء فرهنگی است که حضور اسلام را خالی از بار معنایی خود کرده و میکند؛ برای نمونه دقت کنید که هر مسلمانی هر روز بارها و بارها عبارت "به نام خداوند بخشندهء مهربان" را به جای "بسم الله الرحمن الرحیم" بر زبان میآورد؛
در این جابجایی زبانی، "الله" به خداوند تغییر ماهیت داده که تفاوت ماهوی با الله دارد،
"الرحمن" که به گفتهء منوچهر جمالی، تنها در مدار قدرت تعریف پذیر است، به بخشنده تبدیل شده است،
و مهمتر از همه، واژهء "الرحیم" است که به مهربان ترجمه شده است. یعنی "الله" که قهار، مکار، جبار و دارای دیگر صفتهای ناشایست است به یکباره میشود پاسدارندهء مهر! میشود مهر پرست!
به سخن دیگر، اسلام چنان در چنبرهء زبان فارسی و فرهنگ ایرانی گرفتار آمده است که محال بتواند در ایران "دولت اسلامی" تشکیل دهد. اما، وارونهء "دولت اسلامی" به دلیل همین فرازها، نه تنها امکان پذیر که چندان دور دست هم نیست.
در عین حال، زبان فارسی با تولید ادبیاتی جهانی، مانع استقرار زبان عربی در حوزهء فرهنگ ایرانی شد و توانست از این راه به حیات دیگر خرده زبانها و فرهنگهای مستتر در این زبانها یاری رساند که آنها نیز به نوبهء خود، تا کنون، سد راه عربیزه کردن این حوزهء فرهنگی بودهاند.
بنا بر این، مردم ایران، بیش از آنکه دین خو باشند، با نوعی تجربهء دینی که با اسلام تفاوت ماهوی دارد، امور معنوی خود را سامان داده و هنوز نیز میدهند. بنا بر تجربهء دینی، هر ایرانی برای خود خدایی دارد که از درون، وی را به تمیز خوب و بد یاری میکند. از این منظر، به تعداد انسان ایرانی، خدا نیز هست. وی، با اینکه مناسک اسلامی را از ترس، یا به دلخواه برگزار میکند، اما به باید و نبایدهای اسلامی، پایبندی چندانی ندارد. در حقیقت، تجربهء دینی که دین نیست و عامترین بنیادهای انسانی را در فرد تنظیم میکند، با باید و نباید های اسلامی و دینی که از گهواره تا گور هر مسلمان را رقم میزند و مجالی برای تشخیص و اندیشهء فرد نمیگذارد، در تضادی همیشگی است. تجربهء دینی، فرد را به ازل و ابد پیوند داده و ارادهء فردی را بی نیاز از کفر و دین و دیگر مفاهیم اسلامی میکند. این تجربهء دینی که با سیطرهء آخوندیسم زرتشتی آسیب دید و با هجوم اسلام به ایران تیره و تار شده است، با کوشش و فداکاری اندیشمندان، در شکل عرفان ایرانی، احیا و در خرد جمعی ایرانیان تداوم یافت؛ اگر چه به ناگزیر، در پوشش اسلام. از همینروست که تجربهء دینی در زیر غبار اسلام تاریک شده، و از آگاهانه به ناخودآگاه انسان ایرانی رانده شده است. با این وجود رفتار و کردار اسلامی ایرانیان، بیشتر مصداق دیدگاه عطار نیشابوری است تا جزمیت و مناسکِ عبوس اسلامی. عطار که خود قربانی آخوندهای روزگار خویش است، منش انسان ایرانی را فراسوی خوب و بد و علم و عمل اسلامی میداند و جایگاه انسان برتر را، برتر از کفر و دین میانگارد:
زکفر و دین و ز نیک و بـد و ز علم و عمل
برون گذر که برون زین بسی مقاماتست
اجرای تجربهء دینی که ویژگی بارز فرهنگ مردم است و پس از اسلام و در پی فشار و سرکوب مسلمانان، اینک در نیاگاه جمعی عمل میکند و نیز، عدم شرکت مسلمانانِ آگاه به چند و چون اسلام، در قدرت دولتی، واقعیت و ماهیت این دین را از ذهن جامعه پنهان کرده و تنها گروهی نخبگان و فرهیختگان و اندیشمندان، پی برده بودند که اسلام جز بدبختی اجتماعی و پریشانی همگانی، حاصل دیگری ندارد. این دانش و دریافت که از آغاز اسلام، پیوسته در ادبیات این کشور بازتاب یافته است، میرود تا در میان غوغا و هیاهو و تقیهء مسلمانان، به صدایی بلند تبدیل و بار دیگر، موضوع خرد جمعی شود.
5. جمهوری اسلامی، ضربهای بود به آگاهبود فردی و اجتماعی انسان ایرانی. مردم به زودی و با تجربهای پرهزینه، دریافتند که اسلام حقیقی جز نفی انسان و انسانیت، در سر نمیپرورد و در این راه، ابزاری جز سرکوب، کشتار، سنگسار، برده داری و برده فروشی، خوارشمردن ادیان دیگر، زن ستیزی و کودک کشی و تقیه و در یک کلام، اجرای حدیث و سنت و فقه اسلامی نمیشناسد. از همینرو، مردم بر خلاف سیاست بازان که برای سهمکی از قدرت در برابر عمامه و نعلین دملابه میکنند، روز به روز، بیشتر از اسلام و مسلمانی روی برتابیدهاند.
آقای احمدی نژاد ناگزیر است که برای استقرار "دولت اسلامی" با دیگر مراکز قدرت که در تار و پود نظام اسلامی، تیولهای خود را برپای کردهاند، به مبارزهای همه جانبه دست زند. آنچه که از هم اکنون روشن است، این است که این مراکز قدرت، به دلیل کارکردهای خود، قادر نخواهند بود که مردم را ابزار حفاظت خود کنند و به خدمت خود درآورند. مردمی که کینه و نفرت از این نظام پیشاتاریخی، اینک، بخشی از معنای وجودیشان را میسازد، با نگاهی سرزنشگر از کنار جنگ جناحین که امری ناگزیر است، خواهند گذشت. در این نبرد، ولی فقیه، بیتردید دست بالا را خواهد داشت، اما همزمان، چیرگی بر هاشمی رفسنجانی و دیگر رقیبان که از ناروای خامنهای در " انتخابات " به خود میپیچند، توانی برای حاکمیت اسلامی باقی نخواهد گذاشت.
از سوی دیگر، ایجاد "دولت اسلامی" از هم اکنون با مقاومت همپیمانان حکومت روبرو شده است که ناگزیرند برای حفظ خود از تهاجم ولی فقیه، دیر یا زود، صفآرایی کنند. رویکرد آنان به حزب سازی، گامهای نخستین در مبارزهء پیش روست.
آیا احمدی نژاد و خامنهای حاضر هستند که برای استقرار "دولت اسلامی" به حذف و نابودی دیگر مراجع و مراکز قدرت دست یازند؟ آیا او که امربر ولی فقیه ست و با نیرنگ گوبلز وار او از صندوقهای رای بیرون آمده است، با پشتیبانی سپاه میتواند در این نبرد پیروز باشد؟ و نیز بسیاری آیاهای دیگر مطرح هستند که پاسخ آنها را شخصیت احمدی نژاد و چگونگی به قدرت رسیدنش روشن کرده است؛
آقای احمدی نژاد که با مخارج میلیاردی و با تقلب و به زور سپاه پاسداران و بسیج به ریاست جمهوری منصوب شده است، برای همین برگزیده شده است که حکومت را بنا به خواستهء آخوند خامنهای سازمان و سامان دهد.
یکدست کردن حکومت و تلاش برای تشکیل "دولت اسلامی" ولی فقیه، جز با ایجاد مناسبات نظامی که یک رکن اساسی آن ایجاد سکوت و ترس اجتماعی ست، امکان ناپذیر است. روشن است که این سکوت نیز، جز با گسترش اختناق همه جانبه میسر نمیشود. "دولت اسلامی" از آنجایی که با واکنش منفی جامعهء بینالمللی روبرو ست، برای پیشبرد اهداف اسلامی خود، ناگزیر است به ابزار تقیه و ترور و صدور تروریسم در سطح جهانی متوسل شود. قربانیان این ترور، بیش از همه، بیگناهانی هستند که دولتهای متبوعشان به خاطر حفظ منافع اقتصادی و تحکیم مواضع خود در برابر نظم نوین جهانی، از ماهیت اسلامی این رژیم و تلاشش برای برپایی حکومت جهانی اسلام غفلت ورزیده و میورزند. با این وجود، در جهان معاصر، شکست و نابودی هر نوعی از بربریت، محتوم است.
1. متن کامل سخنرانی احمدی نژاد، اوایل ماه یولی 2005 در تارنمای روشنگری، منتشر شده است.