سنگواره گی یک اعلامیه
جواد اسدیان
هیاهوگری جمهوری اسلامی در پیوند با حق ایران برای غنی سازی اورانیوم، در واقع پوششی ست برای هجده سال فریب جهان و دروغ به آژانس بینالمللی انرژی هستهای. پنهان کاری حکومت اسلامی برای تحقق برنامههای هستهای خود، زیرپاگذاشتن پیمانهای حقوقی آژانس است و در نتیجه، از سردمداران ایران هرگونه حقی را برای غنیسازی اورانیوم، بدون اعتماد سازی در سطح جهان، سلب میکند. حواریون "سکولار" حکومت آخوندی که تا پیش از انتصاب احمدی نژاد، آشکارا از حکومت فاشیستی- اسلامی پشتیبانی میکردند و به بهانهء یاری به بخش "اصلاحطلب" حکومت، جنایتهای این رژیم را در پوشش "گفتگوی تمدنها" از چشم جهانیان پنهان میداشتند، امروز با توسل به کلیشههای کهنهء مائوئیستی و با تأکید بر دروغهای دائمی آخوندهای حاکم، به تطهیر "جمهوری اسلامی" پرداخته و در اطلاعیهای در کنار تقبیح دریافت یاری از آمریکا، القاء میکنند که بربرهای مسلمان حاکم بر ایران، دشمن اصلی مردم ایران نیستند، بلکه این کشورهای خارجی و از جمله امریکا ست که با مردم ایران سر ستیز دارند. روشن است که اینان هیچ صداقتی در گفتههای خود ندارند، چرا که آدرس را آگاهانه عوضی میدهند. اگر اعلامیه، واقعاً خواهان محکوم کردن کسانی ست که از امریکا و دیگر کشورها، کمکهای مالی میگیرند، کافی ست نگاهی به رادیوهای فارسی زبان بکنند که با دفاع از "جمهوری" ننگین اسلامی، حقوق بگیران دولت امریکا و دیگر کشورهای اروپایی هستند.
بعضی از امضا کنندگان این اعلامیه، در کسوت "تبعیدی" و نویسنده و خیرنگار، در حمایت از آخوند، ابایی از همکاری با پلیس نداشته و بعضی دیگر نیز، در لباس نویسنده تا توانسته، به نام هنر از نمایشگاه "خشتک خمینی" در برلین، دفاع کرده است.
واقعیت این است که حکومتهای ناباب، همیشه "اپوزیسیونی" ناباب برای خود میسازند. این اپوزیسیون ناباب که پیشتر در شکل و شمایل سازمانهای اکثریتِ توده به زد و بند با رژیم مشغول بوده، این بار شرمگینی دفاع از آخوند را، سوگمندانه باز هم با استفادده و سوء استفاده از چهرههای فرهنگی و سیاسی خوشنام، در پوشش مبارزه با آمریکا پنهان کرده است. اگر روشنفکران اروپایی به بروز جنگ اعتراضی دارند، بیشتر در اندیشهء منافع ملی خود هستند که در وجوه کلی خود، اینک در تقابل با منافع آمریکا قرار گرفته است. دولتهای اروپایی در تلاش هستند که این تقابل منافع، هر چه بیشتر و هر چه زودتر برطرف شوند.
اما اپوزیسیون ناباب "جمهوری اسلامی" در چاچوب سیاستهای اسلامی آخوندهاست که نمایش ضد آمریکایی میهد. چپِ کلیشهای ما، _ و نه چپی که با آرمان سوسیالیسم و با تکیه بر تاریخ و دادههای جامعهء ایران، سنگینی بار مبارزه را بر دوش میکشد _ با ملا جماعت، در مواردی بسیار اشتراک نظر و عمل دارد:
چپِ نفی گرا، بی آنکه در معنای سیاسی این واژه، نیهیلیست باشد، مانند آخوند مالک تمام حقیقت است و اشتباه ناپذیر و از همینرو تمام جهان بیرون از باورهای خود را نفی میکند. شگفتا که دوستان این چپ، دوستان دیرین آخوندها از کار درمیآیند و دشمنان آنان نیز، دشمنانی یکسان هستند؛ برای نمونه در ذهن خود مرور کنید که چگونه این چپ به ظاهر آتئیست، همگام و همراه با آخوندِ حقیقتاً مسلمان، مصالح کشور و منافع مردم ایران را قربانی مشتی تروریست عرب کرده و برای نابودی اسرائیل رگهای گردن به حجت قوی کردهاند.
چپ استالین زدهء ما، درست مانند آخوند، تمام پیشینه و تاریخ ایران را نفی و لعن کرده و انکار میکند و با نفی گذشتهء خود، آیندهاش را نیز به ناچار تیره و تار کرده، به بیراهه خواهد رفت. بیهوده نیست که بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان که به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی باور دارند، وطن سیاسی خود را نه در میان احزاب و سازمانهای چپ، که در میان نیروهای راست که به تاریخ ایران عشق میورزند، جستجو کردهاند.
این مخالفان "جمهوری" اسلامی که گوی سبقت را حتا از آخوندهای به حاشیه رانده ربودهاند و در دفاع خود از حکومت اسلامی، آنان را به تندروی متهم میکنند، در حقیقت آتشبیاران معرکهء سنگسار و سانسور و دست و پا بریدنهای اسلامی هستند و با سوء استفاده از سکولاریسم و تبعید و موقعیت اجتماعی خود، به تداوم حکومت اسلامی یاری میرسانند.
تمام آنانی که جنایتهای بیسابقهء حکومت آخوندی را نمیخواهند ببینند و در برابر این رژیم پیشاتاریخی سکوت پیشه کردهاند و دمی از مانع تراشی در راه مبارزه با ستم و سلطهء اسلام فرو نمیگذارند، از خویش بیگانگانی هستند که به گفتهء فرزانهء توس؛ "هشیوار وی را دیوانه خواند."
در افشای اینان دمی هم نباید کوتاهی کرد.
اگر این تبعیدیان مسلمان صفت، صداقت داشتند و کمی به میهنمان که به اشغال آخوند درآمده است، میاندیشیدند، در راه جلوگیری از جنگی که حکومت اسلامی دارد به ایران تحمیل میکند، تمام توان و امکانهای خود را در راه مبارزه با حکومتی صرف میکردند که ایران و ایرانی را به مرز نابودی و نیستی نزدیک کرده است. هر تلاش و هر کمکی، که استقلال نیروهای مبارز را تهدید نکند، اگر در خدمت براندازی حکومت طالبانی باشد، تنها و تنها در خور تقدیر است.
همگان بر این راز آشکارا اشراف دارند که نتیجهء سیاستهای حکومت اسلامی، جز جنگ نیست. اما این جنگ در هر حال جنگ ارتجاع است و مردم در این بازی، قربانیانی هستند که آرزوی نابودی "جمهوری" اسلامی را دارند.
تردیدی نباید داشت که همهء آنانی که لولوی آمریکا را علم کردهاند و با تردستی بر آنند که ماهیت جنگ طلب و ستیزهخویی "جمهوری" اسلامی را در آستینِ جهالت پنهان دارند، آگاهانه و ناآگاهانه از وقیحانهترین و نیرنگبازترین و جنایتکارترین رژیم جهان معاصر دفاع میکنند و در این کار، با پاشیدن گرد و غبار بر چشمانِ حقیقت، تنها و تنها به دنبال سود شخصی خود هستند که دیر یا زود، با نابودی حکومت اسلامی، چنین سودی، حاصلی جز زیان به بار نخواهد آورد. نابودی حکومت ناباب اسلامی، به ناگزیر همزمان است با نابودی این "اپوزیسیون" ناباب. به امید آن روز.
جواد اسدیان- 06.04.2006