صلحی که جنگ را شعله ورتر می کند.
همچنانکه انتظار می رود، حکومت اسلامی ایران نه تنها به خواست شورای امنیت تن در نمی دهد، بلکه با پافشاری بر غنی سازی اورانیوم و با اجرای سیاست های ستیزه جویانۀ خود، خواهیم دید که این رژیم، بقا و حیات خود را تنها در سایۀ دستیابی به تسلیحات هسته ای می تواند تصور کند. جامعۀ جهانی نیز، اما بر آن است که اسلام هسته ای، تصوری باطل است و از تلاش حکومت اسلامی برای دستیابی به تسلیحات هسته ای، با تمام وسایل ممکن از جمله به وسیلۀ جنگ جلوگیری خواهد کرد. این پندار بیهوده ای نیست که؛ نابودی حکومت اسلامی، حتا با ابزار جنگ برای مردم ایران و جهان، کم هزینه تر است از دستیابی مشتی آخوند به تسلیحات هسته ای که معنایی نخواهد داشت، جز آغاز پایان جهان.
اکنون قطعنامه ای دیگر در راه است. حکومت اسلامی همچنان بر جهل و ستیز سرمایه گذاری می کند که نعل وارونه است و تا کنون قاطعیت و همبستگی جهانی را علیه رژیم به دنبال داشته است. اما، ساده لوحی است بپنداریم که این حکومت از سیاست های اعلام شدۀ خود چشم بپوشد. عمدۀ این سیاست های ملامت بار عبارتند از:
1. سیاستِ استقرار و تحکیم حکومت اسلامی که با سرکوب وحشیانۀ هر اعتراضی و با برپایی سکوت قبرستانی دنبال می شود. هدف اصلی این سیاست، اما نابودی نظام مند هرآنچیزی است که ماهیت و منشی ایرانی دارد.
2. سیاست برپایی حکومت اسلامی در منطقۀ آشوب زدۀ خاورمیانه. این سیاست از طریق یهود ستیزی و اسرائیل ستیزی پیگیری می شود. یکی از هدف های حکومت اسلامی نیز، این است که با بهره گیری از جهل و عقب افتادگی موجودِ مسلمان و تحریک احساسات اسلامی ضد یهود، نیروهای تروریستی اسلامی را متحد کرده و آنان را با پشتیانی های مالی و نظامی در تصرف قدرت سیاسی یاری رساند.
3. سیاست برپایی حکومت جهانی اسلام. حکومت جهانی اسلام مترادف است با ظهور موهومی تاریخی به نام مهدی که هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی نداشته و تاریخ از او نشانی در خاطر خود ندارد. پیش شرط برپایی حکومت جهانی اسلام و یا ظهور مهدی، گسترش آشوب و ناامنیتی و هرج و مرج در منطقه و بویژه در یمن و نیز ایجاد آشوب در تمام جهان است. سوگمندانه، تمام هستی شناسی شیعه و حکومت اسلامی ایران بر این باورهای بیهوده استوار گردیده است. برای رسیدن به این جهالت و ظهورِ ناممکن شخصی که هرگز نبوده است، رژیم دو گزینۀ ناگزیر پیش رو دارد که به موازات هم دنبال می شوند:
1. دستیابی به تسلیحات هسته ای؛
2. فریفتن نیروهای مستقر در عراق و تلاش برای گرفتن تضمین امنیت از نیروهای قدرتمند در شورای امنیت؛ حکومت اسلامی بر این باور است که امنیت رژیم هنگامی تضمین می شود که سازمان مجاهدین خلق ایران که بیشترینۀ نیروی خود را در عراق متمرکز کرده است، نیست و نابود شود.
حکومت اسلامی با هزینه کردن ملیاردها دلار و صرف انرژی فراوان و استفاده از شیوه های نو و کهن و بهره برداری از تمام ظرفیت نیروهای سیاسی به اصطلاح لائیک که شوربختانه بر مدار باورهای بنیادین حکومت اسلامی سیاست می ورزند، کوشش می کند که کلان سیاست های یاد شده را به پیش ببرد. از یاد نباید برد که استفاده از پادوهای گوناگون "چپ" که برای سلامت شیخ و دولت آخوندی به دعا پناه می برند و نیز بهره گیری از فقه شیعه که بر فریب و نیرنگ و دروغ و در یک کلام بر تقیه استوار است، بخش بزرگی از انرژی و استعداد نیروهای مخالف را هدر داده است.
آشوب در منطقه و پشتیبانی از حزب الله و حماس و القاعده و نیروهای اسلامی تروریست و همچنین کوبیدن بر طبل صلح، اما اجرای سیاست جنگی و فعال کردن نیروهای ذخیرۀ خود در خارج از کشور و همزمان کشتار وسیع جوانان که برای حاکمیت خطر بالقوه ای هستند و نیز نهادینه کردن ترس، همچون ابزاری سیاسی و تحقیر و سرکوب مستمر زنان ایرانی، سیاست روزانۀ حکومت اسلامی است برای رویارویی با ارادۀ جهانی. حکومت اسلامی توانسته است که در این راه، بیشترین استفاده را از قربانیان "چپ" خود ببرد. همۀ این چپ های هوادار صلح فراموش می کنند که دشمن ایران و ایرانی خانگی است و در صورت بروز جنگ، چپ وظیفه ای ندارد، مگر نابودی حکومت اسلامی که آشوب و ایران ستیزی و انسان ستیزی، ذاتی آن است. در دوران جنگ های خانمان برانداز اروپا، چپ های واقعی جز این نکرده اند! اما چپ های ایرانی، تلاش فراوان می کنند که همراهی و همدلی با حکومت جهل و جنون و جنایت را با سرپوشی از صلح خواهی پنهان بدارند.
تعاملچی های گوناگون چپ و راست به بهانۀ پشتیبانی از "انتخابات" آزاد و هواداری از صلح، در واقع برای استمرار حکومت اسلامی که هم ضد آمریکایی است (در حقیقت ضد مدرنیته است) و هم مانند چپ های سنتی ضد اسرائیلی و عرب پرور است، کوشش های فراوان می کنند. خلاصۀ حرف این حضرات، همان حرف سران حکومت اسلامی است که می خواهند القا کنند: " در شرایط کنونی مسألۀ حکومت اسلامی نباید دغدغۀ خاطر نیروهای مخالف باشد، بلکه مبارزه با خطر آمریکا باید در الویت قرار بگیرد."
چپ سنتی با طرح مبارزۀ ضد امپریالیستی، پشت جبهۀ مدرنیته ستیزی حکومت اسلامی را تقویت می کند و راست سنتی، با بهانۀ به خطر افتادن تمامیت ارضی به استمرار حکومت ایرانی ستیزِ جنون و جنایت یاری می رساند و فراموش می کند به بیاورد که بیش از آنکه تمامیت ارضی در خطر باشد، تمامیت فرهنگی ایران و ایرانی در خال فروپاشی و ویرانی است؛ مردم ایران را فرهنگ ایرانی با تمام تنوع و گوناگونی اش به هم پیوند داده و تا این فرهنگ زنده است که هنوز هست، بزرگ نمایی خطر تمامیت ارضی، نه تنها مغرضانه خواهد بود، بلکه همچنین فاقد هر گونه زمینۀ عینی و نظری و تاریخی است. در تاریخ ایران و یورش های بی شمار، هرگز کسی داوطلب جدایی از سرزمین مادری و پدری نبوده است.
واقعیت این است که رژیم اسلامی حاکم بر ایران که گردانندگان آن ریشه در جبل عامل و جنوب لبنان دارند، سه دهه است که کشور ایران را اشغال کرده و حتا یک ثانیه در نابودی ایران و فرهنگ ایرانی کوتاهی نکرده است. آخوندهای جبل عاملی، به مردم ایران که در سال 57 برای دستیابی به مقداری دمکراسی در دام اسلام افتاد، جنگی ناخواسته را تحمیل کرده اند. کشتار گستردۀ ایدئولوژیک و ماهیتِ و کیفیتِ این کشتارهای بی رحمانه و شرم آور در این سرزمین بی سابقه بوده اند. مردم ایران برای نخستین بار و بی تردید، برای آخرین بار حکومت اسلام را تجربه کرده و می کنند؛ تجربه ای تلخ تر از زهر و پر هزینه. مردم برای سرنگونگی این رژیم و نابودی همیشگی آن در کمین فرصتی تاریخی نشسته است و روز شماری می کند. ترفندهای حکومت اسلامی برای بقای خود، از پرده برون افتاده اند و دیگر کارایی ندارند. تردیدی نباید داشت که ترفندهای قربانیان چپ این رژیم و نیز، باورهای اسلام زدۀ چپ سنتی که در خدمت مانایی رژیم عمل می کنند، نیز از اعتبار خواهند افتاد. جاه طلبی و آشوب طلبی های حکومت اسلامی و رویارویی با جامعۀ جهانی و نقض همیشگی حقوق بشر و حساسیت جهانی به این امور و نیز ارادۀ جهانی برای جلوگیری از سیاست های هسته ای و تروریستی حکومت در منطقه، امروز برای مردم ایران، فرصتی تاریخی فراهم آورده است.
باید با صدای بلند بانگ برآورد که نفس وجود حکومت اسلامی، وقوع جنگ را، اگر نه امروز، اما فردایی دیگر، ناگزیر می کند. هر صدای مخالفی با این اصل، در حقیقت کرنشی ننگین است در برابر جنگ خواهی حکومت اسلام که برای نابودی ایران وایرانی و بقای خود، سرازپا نمی شناسد. برای محو این حکومت پیشاتاریخی و برای از میان برداشتن جاودانۀ فاشیسم اسلامی، استفاده از هر وسیلۀ ممکنی، تکرار می کنم استفاده از هر وسیلۀ ممکنی که هدف را توجیه کند، جایز است؛ اگر سرنگونی رژیم ایران ستیز را صلح، جنگ، توافق، تحریم، تعامل، ستیز و... در پی داشته باشند، نیروهای مخالف در استفاده از این ابزارها نباید کوچکترین تردیدی به خود راه دهند. برای ایرانی و برای سرزمین ایران و برای تاریخ این کشور کهنسال و فرهنگ ساز، هیچ چیز سیاه تر و تباه کننده تر از اسلام و حکومت مشتی آخوند نبوده و نیست و نخواهد بود.
باز هم باید تأکید کرد که برای مردم ایران و ایرانی، بلا و نکبتی پرهزینه تر از تداوم حکومت اسلامی و موجودیت آن نیست. هیچ اتفاقی، سهمگین تر از استمرار این رژیم و اجرای سنگسار در قرن بیست و یکم نیست.
رژیم جنگ طلب اسلامی، جامعۀ جهانی را هر روز، بیشتر از روز پیش به رویارویی می طلبد و اعتنایی به خواسته ها ی شورای امنیت ندارد. با توجه به ماهیت و ذات راستی برندار حکومت اسلامی، باید متوجه مسئولیت خود بود و با مبارزه برای محو همیشگی حکومت اسلامی، هم از سویی مانع خطر جنگ شد و هم نقطۀ پایانی گذاشت بر ستیزه جویی های رژیم. هر گونه همراهی و همدلی با حکومت پیشاتاریخی اسلامی، به معنای شرکت در جنایت های بی پایان آخوندی است و بس.
آنانی که به هر بهانه و با طرح تعامل با حکومت اسلامی، به نام صلح به پیشباز جنگ می روند، نباید جایی در کنار نیروهای مترقی و باورمند به نابودی حکومت اسلامی ایران داشته باشند.
روشنفکران اروپایی با جنگ آمریکا و ایران مخالف هستند. روشنفکران ایرانی نیز با جنگ توافقی ندارند. اما این جنگ، خارج از ارادۀ ما در حال وقوع است. ارادۀ جهانی و ارادۀ اسلامی آخوندها، فضایی برای صلح باقی نگذاشته است. یاری به حکومت اسلامی، نادیده گرفتن ارادۀ جهان آزاد است و پشت کردن است به مدرنیته و سکولاریسم.
حکومت اسلامی، ایران و ایرانی را به گروگان گرفته و با اجرا و پافشاری بر سیاست¬های ویران کنندۀ خود، جامعۀ جهانی را در موضع حق قرار داده است و خود، دمی دست از تهدید جهان برنمی¬دارد. طرح نابودی اسرائیل، کوچ اجباری یهودیان به سرزمین¬های دیگر و سرکوب بی¬سابقه و کشتار غیر قابل تصور مردم و نخبگان ایرانی، همه در راستای سیاستِ استراتژیک حکومت اسلامی مبنی بر " استقرار حکومت جهانی اسلام " هدفمند و خواسته شده به پیش برده می¬شوند. روشنفکران و هواداران به اصطلاح صلح که برای حل مسالمت آمیز مسألۀ هسته¬ای ایران و مخالفت با جنگ آمریکا و ایران، اعلامیه و فراخوان می دهند، اگر به راستی در ادعای خود صادق هستند، می¬توانند کوتاه¬ترین راه را برای رسیدن به صلح پایدار در منطقۀ پر آشوب خاورمیانه انتخاب کنند؛ توان مادی و معنوی خود را به کار بگیرند تا نیروهای مترقی ایران بتوانند با پیشتیبانی جهانی، رژیم پیشاتاریخی اسلامی را به گردوخاک تاریخ بسپارند.
جلوگیری از جنگ، هم امکان پذیر است و هم خیر همگانی را در بر دارد. برای جلوگیری از این جنگ، نباید به نام روشنفکری و صلح، همگان را به ناکجاآباد فرستاد و با آگاهی از ماهیت رژیم اسلامی که برای دستیابی به تسلیحات اتمی، از هیچ نیرنگی برای خام کردن جهان رویگردان نیست، آدرس عوضی داد؛ آنچه که وجدان¬های بیدار جهان را دچار کابوس کرده است، بلاهت و امیال دینی آخوندهاست که برای استفاده از تسلیحات هسته¬ای، همۀ امکان های مادی و معنوی کشور را به خدمت گرفته اند. آخوند برای استقرار "حکومت جهانی اسلام" به بمب اتمی نیاز دارد تا نخستین و اساسی¬ترین مانع را که هستی و حضور اسرائیل است، از پیش پای بردارد. اگر چه برنامۀ حکومت اسلامی، به دور از خرد و بیگانه با منطقی روشن است، اما سران رژیم در این راه رایزنی ¬ها کرده و درآمدِ میلیاردی نفت را هزینۀ آن کرده¬اند؛ آنان می¬پندارند که از راه جنگ و ستیز با اسرائیل، می¬توانند همۀ مسلمانان را برای دستیابی به اهدافِ درازمدت رژیم، تحت رهبری خود متحد کنند و در این راه، حتا آماده¬ اند که مکان¬های مقدس شیعه را برای استفاده و سوء استفادۀ تبلیغی علیه اسرائیل و غرب، منفجر کنند.
حکومت اسلامی ایران تا زمانی که در ایران فرمانروایی می¬کند، نه مردم صلح¬جو و صلح¬خوی ایران، رنگ آرامش و آسایش خواهند دید و نه منطقه به صلح دست خواهد یافت و نه جهان از شر تروریسم در امان خواهد بود.
برای رسیدن به صلح، باید بزرگترین مانع صلح را از میان برداشت؛ این مانع، جز "جمهوری اسلامی" نیست.
بعید می¬دانم که چپ اسلام زده که برای مقابله با "خطر آمریکا" به حرکت درآمده¬است، بتواند از مکر آخوند در امان بماند و در جهان پرآشوب و تیره و تار شرق، از چاله آمریکا به چاهِ ژرف رژیم آخوندی فرودرنغلتد!
باری، خرد در باتلاق بی¬خردی، نمی تواند تاب چندانی بیاورد و زبان، در میدان شمشیر و دین، سخنورز توانایی نخواهد بود.
برای پیشگیری از جنگی که آخوندهای حاکم بر ایران، دارند به جهان تحمیل می¬کنند، باید به یاری مردم ایران برخاست و باید به سازمان ¬ها و نیروهایی که خواهان سرنگونی حکومت فاشیستی آخوندهای مسلمان و استقرار حکومتی دمکراتیک در ایران هستند، با هر وسیلۀ ممکن یاری رساند تا سرانجام، شبح جنگ از خاورمیانه رخت بربندد و ریشۀ تروریسم کور جهانی نیز خشک شود.
اگر جنبش صلح، ولایت و خلافت آخوندی را هدف اساسی مبارزۀ خود قرار ندهد، دیر یا زود به زائدۀ رژیم تبدیل خواهد شد. حاصل این دگردیسی اندوهبار، تداوم حکومت اسلامی است، نه استقرار حکومتی دمکراتیک و سکولار. جنبش صلح آخوندی، باید هر روز کشوری را به چالش بگیرد؛ امروز آمریکا را که شتابان به استقبال جنگ می¬رود، محاکمه می¬کند، فردا باید علیه کشوری دیگر فراخوان بدهد و پسین فردا بر ضد کشور دیگری قیام کند و روزی دیگر...
رژیم اسلامی ایران هر روز بحرانی می¬آفریند و حیات آن بدون بحران تصور ناپذیر است. هر کس و هر نیرویی که بخواهد به حکومت اسلامی نزدیک شود، دیری نخواهد پایید که از سوی مردم مطرود شده و نفرت همگانی را نصیب خود خواهد کرد!
جنبش صلح، اگر برزگترین عامل جنگ، یعنی حکومت اسلامی را هدف نگیرد، در نهایت و به ناگزیر، باید در برابر جهان آزاد موضعی دشمنانه بگیرد که بی تردید، کمر شکستۀ ایران تاب تحمل آن را نخواهد داشت.
این خطر اسلام و حکومت اسلامی ایران است که تهدیدی جدی ست برای ایران و برای جهان.
گویا، جهان آزاد هنوز باید هزینۀ بیشتری بپردازد تا به تمامی دریابد که مماشات با اسلام و حکومت اسلامی، همانا خودکشی سیاسی است و نتیجه ای، جز بر باد رفتن دستاورهای روشنگری و مدرنیته نیز، نخواهد داشت.