Wednesday, 7 November 2007

صلحی که جنگ را شعله ورتر می کند.

صلحی که جنگ را شعله ورتر می کند.

جواد اسدیان

j-asadian@web.de

همچنانکه انتظار می رود، حکومت اسلامی ایران نه تنها به خواست شورای امنیت تن در نمی دهد، بلکه با پافشاری بر غنی سازی اورانیوم و با اجرای سیاست های ستیزه جویانۀ خود، خواهیم دید که این رژیم، بقا و حیات خود را تنها در سایۀ دستیابی به تسلیحات هسته ای می تواند تصور کند. جامعۀ جهانی نیز، اما بر آن است که اسلام هسته ای، تصوری باطل است و از تلاش حکومت اسلامی برای دستیابی به تسلیحات هسته ای، با تمام وسایل ممکن از جمله به وسیلۀ جنگ جلوگیری خواهد کرد. این پندار بیهوده ای نیست که؛ نابودی حکومت اسلامی، حتا با ابزار جنگ برای مردم ایران و جهان، کم هزینه تر است از دستیابی مشتی آخوند به تسلیحات هسته ای که معنایی نخواهد داشت، جز آغاز پایان جهان.
اکنون قطعنامه ای دیگر در راه است. حکومت اسلامی همچنان بر جهل و ستیز سرمایه گذاری می کند که نعل وارونه است و تا کنون قاطعیت و همبستگی جهانی را علیه رژیم به دنبال داشته است. اما، ساده لوحی است بپنداریم که این حکومت از سیاست های اعلام شدۀ خود چشم بپوشد. عمدۀ این سیاست های ملامت بار عبارتند از:
1. سیاستِ استقرار و تحکیم حکومت اسلامی که با سرکوب وحشیانۀ هر اعتراضی و با برپایی سکوت قبرستانی دنبال می شود. هدف اصلی این سیاست، اما نابودی نظام مند هرآنچیزی است که ماهیت و منشی ایرانی دارد.
2. سیاست برپایی حکومت اسلامی در منطقۀ آشوب زدۀ خاورمیانه. این سیاست از طریق یهود ستیزی و اسرائیل ستیزی پیگیری می شود. یکی از هدف های حکومت اسلامی نیز، این است که با بهره گیری از جهل و عقب افتادگی موجودِ مسلمان و تحریک احساسات اسلامی ضد یهود، نیروهای تروریستی اسلامی را متحد کرده و آنان را با پشتیانی های مالی و نظامی در تصرف قدرت سیاسی یاری رساند.
3. سیاست برپایی حکومت جهانی اسلام. حکومت جهانی اسلام مترادف است با ظهور موهومی تاریخی به نام مهدی که هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی نداشته و تاریخ از او نشانی در خاطر خود ندارد. پیش شرط برپایی حکومت جهانی اسلام و یا ظهور مهدی، گسترش آشوب و ناامنیتی و هرج و مرج در منطقه و بویژه در یمن و نیز ایجاد آشوب در تمام جهان است. سوگمندانه، تمام هستی شناسی شیعه و حکومت اسلامی ایران بر این باورهای بیهوده استوار گردیده است. برای رسیدن به این جهالت و ظهورِ ناممکن شخصی که هرگز نبوده است، رژیم دو گزینۀ ناگزیر پیش رو دارد که به موازات هم دنبال می شوند:
1. دستیابی به تسلیحات هسته ای؛
2. فریفتن نیروهای مستقر در عراق و تلاش برای گرفتن تضمین امنیت از نیروهای قدرتمند در شورای امنیت؛ حکومت اسلامی بر این باور است که امنیت رژیم هنگامی تضمین می شود که سازمان مجاهدین خلق ایران که بیشترینۀ نیروی خود را در عراق متمرکز کرده است، نیست و نابود شود.
حکومت اسلامی با هزینه کردن ملیاردها دلار و صرف انرژی فراوان و استفاده از شیوه های نو و کهن و بهره برداری از تمام ظرفیت نیروهای سیاسی به اصطلاح لائیک که شوربختانه بر مدار باورهای بنیادین حکومت اسلامی سیاست می ورزند، کوشش می کند که کلان سیاست های یاد شده را به پیش ببرد. از یاد نباید برد که استفاده از پادوهای گوناگون "چپ" که برای سلامت شیخ و دولت آخوندی به دعا پناه می برند و نیز بهره گیری از فقه شیعه که بر فریب و نیرنگ و دروغ و در یک کلام بر تقیه استوار است، بخش بزرگی از انرژی و استعداد نیروهای مخالف را هدر داده است.
آشوب در منطقه و پشتیبانی از حزب الله و حماس و القاعده و نیروهای اسلامی تروریست و همچنین کوبیدن بر طبل صلح، اما اجرای سیاست جنگی و فعال کردن نیروهای ذخیرۀ خود در خارج از کشور و همزمان کشتار وسیع جوانان که برای حاکمیت خطر بالقوه ای هستند و نیز نهادینه کردن ترس، همچون ابزاری سیاسی و تحقیر و سرکوب مستمر زنان ایرانی، سیاست روزانۀ حکومت اسلامی است برای رویارویی با ارادۀ جهانی. حکومت اسلامی توانسته است که در این راه، بیشترین استفاده را از قربانیان "چپ" خود ببرد. همۀ این چپ های هوادار صلح فراموش می کنند که دشمن ایران و ایرانی خانگی است و در صورت بروز جنگ، چپ وظیفه ای ندارد، مگر نابودی حکومت اسلامی که آشوب و ایران ستیزی و انسان ستیزی، ذاتی آن است. در دوران جنگ های خانمان برانداز اروپا، چپ های واقعی جز این نکرده اند! اما چپ های ایرانی، تلاش فراوان می کنند که همراهی و همدلی با حکومت جهل و جنون و جنایت را با سرپوشی از صلح خواهی پنهان بدارند.
تعاملچی های گوناگون چپ و راست به بهانۀ پشتیبانی از "انتخابات" آزاد و هواداری از صلح، در واقع برای استمرار حکومت اسلامی که هم ضد آمریکایی است (در حقیقت ضد مدرنیته است) و هم مانند چپ های سنتی ضد اسرائیلی و عرب پرور است، کوشش های فراوان می کنند. خلاصۀ حرف این حضرات، همان حرف سران حکومت اسلامی است که می خواهند القا کنند: " در شرایط کنونی مسألۀ حکومت اسلامی نباید دغدغۀ خاطر نیروهای مخالف باشد، بلکه مبارزه با خطر آمریکا باید در الویت قرار بگیرد."
چپ سنتی با طرح مبارزۀ ضد امپریالیستی، پشت جبهۀ مدرنیته ستیزی حکومت اسلامی را تقویت می کند و راست سنتی، با بهانۀ به خطر افتادن تمامیت ارضی به استمرار حکومت ایرانی ستیزِ جنون و جنایت یاری می رساند و فراموش می کند به بیاورد که بیش از آنکه تمامیت ارضی در خطر باشد، تمامیت فرهنگی ایران و ایرانی در خال فروپاشی و ویرانی است؛ مردم ایران را فرهنگ ایرانی با تمام تنوع و گوناگونی اش به هم پیوند داده و تا این فرهنگ زنده است که هنوز هست، بزرگ نمایی خطر تمامیت ارضی، نه تنها مغرضانه خواهد بود، بلکه همچنین فاقد هر گونه زمینۀ عینی و نظری و تاریخی است. در تاریخ ایران و یورش های بی شمار، هرگز کسی داوطلب جدایی از سرزمین مادری و پدری نبوده است.
واقعیت این است که رژیم اسلامی حاکم بر ایران که گردانندگان آن ریشه در جبل عامل و جنوب لبنان دارند، سه دهه است که کشور ایران را اشغال کرده و حتا یک ثانیه در نابودی ایران و فرهنگ ایرانی کوتاهی نکرده است. آخوندهای جبل عاملی، به مردم ایران که در سال 57 برای دستیابی به مقداری دمکراسی در دام اسلام افتاد، جنگی ناخواسته را تحمیل کرده اند. کشتار گستردۀ ایدئولوژیک و ماهیتِ و کیفیتِ این کشتارهای بی رحمانه و شرم آور در این سرزمین بی سابقه بوده اند. مردم ایران برای نخستین بار و بی تردید، برای آخرین بار حکومت اسلام را تجربه کرده و می کنند؛ تجربه ای تلخ تر از زهر و پر هزینه. مردم برای سرنگونگی این رژیم و نابودی همیشگی آن در کمین فرصتی تاریخی نشسته است و روز شماری می کند. ترفندهای حکومت اسلامی برای بقای خود، از پرده برون افتاده اند و دیگر کارایی ندارند. تردیدی نباید داشت که ترفندهای قربانیان چپ این رژیم و نیز، باورهای اسلام زدۀ چپ سنتی که در خدمت مانایی رژیم عمل می کنند، نیز از اعتبار خواهند افتاد. جاه طلبی و آشوب طلبی های حکومت اسلامی و رویارویی با جامعۀ جهانی و نقض همیشگی حقوق بشر و حساسیت جهانی به این امور و نیز ارادۀ جهانی برای جلوگیری از سیاست های هسته ای و تروریستی حکومت در منطقه، امروز برای مردم ایران، فرصتی تاریخی فراهم آورده است.
باید با صدای بلند بانگ برآورد که نفس وجود حکومت اسلامی، وقوع جنگ را، اگر نه امروز، اما فردایی دیگر، ناگزیر می کند. هر صدای مخالفی با این اصل، در حقیقت کرنشی ننگین است در برابر جنگ خواهی حکومت اسلام که برای نابودی ایران وایرانی و بقای خود، سرازپا نمی شناسد. برای محو این حکومت پیشاتاریخی و برای از میان برداشتن جاودانۀ فاشیسم اسلامی، استفاده از هر وسیلۀ ممکنی، تکرار می کنم استفاده از هر وسیلۀ ممکنی که هدف را توجیه کند، جایز است؛ اگر سرنگونی رژیم ایران ستیز را صلح، جنگ، توافق، تحریم، تعامل، ستیز و... در پی داشته باشند، نیروهای مخالف در استفاده از این ابزارها نباید کوچکترین تردیدی به خود راه دهند. برای ایرانی و برای سرزمین ایران و برای تاریخ این کشور کهنسال و فرهنگ ساز، هیچ چیز سیاه تر و تباه کننده تر از اسلام و حکومت مشتی آخوند نبوده و نیست و نخواهد بود.
باز هم باید تأکید کرد که برای مردم ایران و ایرانی، بلا و نکبتی پرهزینه تر از تداوم حکومت اسلامی و موجودیت آن نیست. هیچ اتفاقی، سهمگین تر از استمرار این رژیم و اجرای سنگسار در قرن بیست و یکم نیست.
رژیم جنگ طلب اسلامی، جامعۀ جهانی را هر روز، بیشتر از روز پیش به رویارویی می طلبد و اعتنایی به خواسته ها ی شورای امنیت ندارد. با توجه به ماهیت و ذات راستی برندار حکومت اسلامی، باید متوجه مسئولیت خود بود و با مبارزه برای محو همیشگی حکومت اسلامی، هم از سویی مانع خطر جنگ شد و هم نقطۀ پایانی گذاشت بر ستیزه جویی های رژیم. هر گونه همراهی و همدلی با حکومت پیشاتاریخی اسلامی، به معنای شرکت در جنایت های بی پایان آخوندی است و بس.
آنانی که به هر بهانه و با طرح تعامل با حکومت اسلامی، به نام صلح به پیشباز جنگ می روند، نباید جایی در کنار نیروهای مترقی و باورمند به نابودی حکومت اسلامی ایران داشته باشند.
روشنفکران اروپایی با جنگ آمریکا و ایران مخالف هستند. روشنفکران ایرانی نیز با جنگ توافقی ندارند. اما این جنگ، خارج از ارادۀ ما در حال وقوع است. ارادۀ جهانی و ارادۀ اسلامی آخوندها، فضایی برای صلح باقی نگذاشته است. یاری به حکومت اسلامی، نادیده گرفتن ارادۀ جهان آزاد است و پشت کردن است به مدرنیته و سکولاریسم.
حکومت اسلامی، ایران و ایرانی را به گروگان گرفته و با اجرا و پافشاری بر سیاست¬های ویران کنندۀ خود، جامعۀ جهانی را در موضع حق قرار داده است و خود، دمی دست از تهدید جهان برنمی¬دارد. طرح نابودی اسرائیل، کوچ اجباری یهودیان به سرزمین¬های دیگر و سرکوب بی¬سابقه و کشتار غیر قابل تصور مردم و نخبگان ایرانی، همه در راستای سیاستِ استراتژیک حکومت اسلامی مبنی بر " استقرار حکومت جهانی اسلام " هدفمند و خواسته شده به پیش برده می¬شوند. روشنفکران و هواداران به اصطلاح صلح که برای حل مسالمت آمیز مسألۀ هسته¬ای ایران و مخالفت با جنگ آمریکا و ایران، اعلامیه و فراخوان می دهند، اگر به راستی در ادعای خود صادق هستند، می¬توانند کوتاه¬ترین راه را برای رسیدن به صلح پایدار در منطقۀ پر آشوب خاورمیانه انتخاب کنند؛ توان مادی و معنوی خود را به کار بگیرند تا نیروهای مترقی ایران بتوانند با پیشتیبانی جهانی، رژیم پیشاتاریخی اسلامی را به گردوخاک تاریخ بسپارند.
جلوگیری از جنگ، هم امکان پذیر است و هم خیر همگانی را در بر دارد. برای جلوگیری از این جنگ، نباید به نام روشنفکری و صلح، همگان را به ناکجاآباد فرستاد و با آگاهی از ماهیت رژیم اسلامی که برای دستیابی به تسلیحات اتمی، از هیچ نیرنگی برای خام کردن جهان رویگردان نیست، آدرس عوضی داد؛ آنچه که وجدان¬های بیدار جهان را دچار کابوس کرده است، بلاهت و امیال دینی آخوندهاست که برای استفاده از تسلیحات هسته¬ای، همۀ امکان های مادی و معنوی کشور را به خدمت گرفته اند. آخوند برای استقرار "حکومت جهانی اسلام" به بمب اتمی نیاز دارد تا نخستین و اساسی¬ترین مانع را که هستی و حضور اسرائیل است، از پیش پای بردارد. اگر چه برنامۀ حکومت اسلامی، به دور از خرد و بیگانه با منطقی روشن است، اما سران رژیم در این راه رایزنی ¬ها کرده و درآمدِ میلیاردی نفت را هزینۀ آن کرده¬اند؛ آنان می¬پندارند که از راه جنگ و ستیز با اسرائیل، می¬توانند همۀ مسلمانان را برای دستیابی به اهدافِ درازمدت رژیم، تحت رهبری خود متحد کنند و در این راه، حتا آماده¬ اند که مکان¬های مقدس شیعه را برای استفاده و سوء استفادۀ تبلیغی علیه اسرائیل و غرب، منفجر کنند.
حکومت اسلامی ایران تا زمانی که در ایران فرمانروایی می¬کند، نه مردم صلح¬جو و صلح¬خوی ایران، رنگ آرامش و آسایش خواهند دید و نه منطقه به صلح دست خواهد یافت و نه جهان از شر تروریسم در امان خواهد بود.
برای رسیدن به صلح، باید بزرگترین مانع صلح را از میان برداشت؛ این مانع، جز "جمهوری اسلامی" نیست.
بعید می¬دانم که چپ اسلام زده که برای مقابله با "خطر آمریکا" به حرکت درآمده¬است، بتواند از مکر آخوند در امان بماند و در جهان پرآشوب و تیره و تار شرق، از چاله آمریکا به چاهِ ژرف رژیم آخوندی فرودرنغلتد!
باری، خرد در باتلاق بی¬خردی، نمی تواند تاب چندانی بیاورد و زبان، در میدان شمشیر و دین، سخنورز توانایی نخواهد بود.
برای پیشگیری از جنگی که آخوندهای حاکم بر ایران، دارند به جهان تحمیل می¬کنند، باید به یاری مردم ایران برخاست و باید به سازمان ¬ها و نیروهایی که خواهان سرنگونی حکومت فاشیستی آخوندهای مسلمان و استقرار حکومتی دمکراتیک در ایران هستند، با هر وسیلۀ ممکن یاری رساند تا سرانجام، شبح جنگ از خاورمیانه رخت بربندد و ریشۀ تروریسم کور جهانی نیز خشک شود.
اگر جنبش صلح، ولایت و خلافت آخوندی را هدف اساسی مبارزۀ خود قرار ندهد، دیر یا زود به زائدۀ رژیم تبدیل خواهد شد. حاصل این دگردیسی اندوهبار، تداوم حکومت اسلامی است، نه استقرار حکومتی دمکراتیک و سکولار. جنبش صلح آخوندی، باید هر روز کشوری را به چالش بگیرد؛ امروز آمریکا را که شتابان به استقبال جنگ می¬رود، محاکمه می¬کند، فردا باید علیه کشوری دیگر فراخوان بدهد و پسین فردا بر ضد کشور دیگری قیام کند و روزی دیگر...
رژیم اسلامی ایران هر روز بحرانی می¬آفریند و حیات آن بدون بحران تصور ناپذیر است. هر کس و هر نیرویی که بخواهد به حکومت اسلامی نزدیک شود، دیری نخواهد پایید که از سوی مردم مطرود شده و نفرت همگانی را نصیب خود خواهد کرد!
جنبش صلح، اگر برزگترین عامل جنگ، یعنی حکومت اسلامی را هدف نگیرد، در نهایت و به ناگزیر، باید در برابر جهان آزاد موضعی دشمنانه بگیرد که بی تردید، کمر شکستۀ ایران تاب تحمل آن را نخواهد داشت.
این خطر اسلام و حکومت اسلامی ایران است که تهدیدی جدی ست برای ایران و برای جهان.
گویا، جهان آزاد هنوز باید هزینۀ بیشتری بپردازد تا به تمامی دریابد که مماشات با اسلام و حکومت اسلامی، همانا خودکشی سیاسی است و نتیجه ای، جز بر باد رفتن دستاورهای روشنگری و مدرنیته نیز، نخواهد داشت.

Wednesday, 12 September 2007

تکمله ای بر ضرورت ایجاد سازمان شهروندی


تکمله ای بر ضرورت ایجاد سازمان شهروندی

جواد اسدیان

یازدهم ژوئن 2007، 21 خرداد ماه 1386

تارنمای "گویا نیوز" با انگیزه هایی که بر من معلوم نیستند، نوشته های مرا حذف می کند. به عنوان اعتراض، این نوشته را برای این تارنما نیز می فرستم تا مدعیان آزادی اندیشه و بیان، تکلیف خود را با این تارنما روشن کنند.

تعریف و نهاد ملی
تشکیل یک نهاد ملی که بتواند افراد و نیروهای سیاسی مبارز را با خواستگاه های نظری گوناگون جلب و جذب کند، در گرو مبارزه ای است که نیروی خواهان استقرار نهاد ملی، باید بر اساس واقعیت های روز جامعه، پیش ببرد. به سخن دیگر نیروی اصلی که در راه برپایی یک نهاد ملی تلاش می کند، نخست باید به تعریفی از خود دست یابد تا بتواند هدف های کوتاه مدت و دراز مدت خود را بر آن اساس تنظیم کند. تعریف، دارای دو وجه اساسی است:
وجه اثبات؛
وجه افتراق.
در وجه اثباتی، باید بتوانیم نقاط مشترکی که ما را به هم پیوند می دهند، پیدا کرده و بر آن ها تأکید کنیم. این نفاط اشتراک ماهیتِ تعریف ما را رقم می زنند و تعریف، از سوی دیگر باید همزمان، هویتِ ما را از دیگران نیز متمایز کند.
هستۀ مرکزی که باید به سازمانی درخور دست یاید و در آینده نهاد ملی را فرابخواند، بنا بر اسنادی که در منشور برلین و بیانیۀ نشست لندن موجود هستند، بر نکته هایی اساسی تأکید کرده است که اگر چه بسیار مهم هستند، اما ما را به سر منزل تعریفی از خود نخواهند رساند. تکمیل منشور برلین بر اساس راهیافت های تازه، باید در همایش همبستگی پاریس به سرانجام برسد. در کنا آن نکته ها، تا کنون بر دو امر حیاتی، اما کلی تکیه شده است:
دمکراسی؛
حقوق بشر.
حال در نظر بگیریم که ما با تکیه بر دمکراسی و حقوق بشر، چه تفاوت هایی را با مثلاً فداییان اکثریت و حزب توده، حزب دمکراتیک مردم ایران و جمهوریخواهان ملی و... برجسته کرده ایم؟
پاسخ این است: هیچ.
این سازمان ها و بسیاری از سازمان های دیگر در ایران و خارج از کشور، بر آنند که مدعیان راستین دمکراسی و حقوق بشر هستند. منطقی این است که اگر ما تافتۀ جدا بافتۀ شهروندی نیستیم، چرا برای سهولت کار نمی خواهیم و نمی رویم با یکی از این سازمان ها همکاری کنیم که هم خواهان دمکراسی و حقوق بشر هستند و هم بعضاً، داعیۀ نابودی کلیت نظام اسلامی را نیز دارند؟
به باور من، همایش همبستگی پاریس باید بتواند وجوه مشترک خود را که همزمان معرف ما و وجوه افتراق ما با دیگران هستند، در محورهای کلی زیر و مقدم بر دمکراسی و حقوق بشر و نه در تضاد با آن ها، جستجو کند؛ چرا که پیش از هر چیز، اموری که به آن ها اشاره می کنم، می توانند زمینه را برای استقرار دمکراسی و حقوق بشر آماده کنند:

محور نخست؛ ایرانیگری
ایرانیگری؛ به معنای گسترش فرهنگ و احیای سراندیشه های ایرانی است که می تواند جایگاه ایران وایرانی را در جهان مدرن تحکیم و تثبیت کرده، زمینه را برای گفتگو با دیگری نیز، آماده کند. امروز، آنچه در برابر خود داریم، چیزی نیست، جز انحطاط هولناک ملی، که با نام مقدسترین مقدسان اسلام و شیعه، بنیادهای ایرانیگری را به نیستی نزدیک کرده است. برای احیا سراندیشه های ایرانی، باید از سویی، اندیشمندان و متفکران تلاش کنند که این اندیشه ها را از حجاب چند لایۀ اسلام بیرون بیاورند و برای دسترسی همگان، آن ها را تدوین کرده و تبلیغ کنند. از سوی دیگر، گسترش فرهنگ و اندیشه های ایرانی که باید بتوانند از هویت ما در برابر هویت کاذب اسلامی، پاسداری کنند، به ارادۀ همگانی و بیش از همه به ارادۀ سازمانی و تشکیلاتی نیازمند است. همایش همبستگی پاریس، این بخت را یافته است که اگر بخواهد و بتواند، این گام بزرگ تاریخی را که به هر حال سرنوشتِ آیندۀ شهروندی ایران است، برداشته و با همت و تلاش به خواست آنی و آتی جامعۀ شهروندی که همانا نابودی حکومت اسلامی و اسلام است، پاسخ بگوید. در تاریخ پر ادبار اسلام در ایران، هنرمندان و اندیشمندان و فرهیختگان ایرانی برای حفظ هویت ایرانی، تلاشی جانکاه داشتند تا با تحمیل اندیشه ها و فرهنگ ایرانی به اسلام، از سویی تیغ تند شمشیر زنان ترک را کُند کنند و از سوی دیگر، از بروز توحش اسلامی جلوگیری کنند. تجربۀ اسلام در ایران و حکومت اسلامی نشان داده است که این هیولای هزار سر، رام شدنی نیست. اینک بر ماست که برای حفظ هویت ایرانی که در آستانۀ نابودی قرار گرفته است، فرهنگ و سراندیشه های ایرانی را از اسلام جدا کرده و بار دیگر در اختیار صاحبان اصلی آن ها، یعنی در اختیار مردم ایران قرار بدهیم. اگر ما از این وظیفه تن بزنیم، این خلاء را دیگران پر خواهند کرد و ما هم با شتاب به گرد و غباری از فراموشی تبدیل خواهیم شد، بر رواق سرد و سنگینِ تاریخ.

محور دوم، سکولاریسم
من، پیشتر به مسألۀ سکولاریسم که پیش شرط استقرار دمکراسی و تثبیت حقوق بشر است، اشاره کرده ام و اینجا تنها به سکولاریسم اجتماعی استناد می کنم:
سکولاریسم اجتماعی، بر آن است که به عنوان یک جهان بینی بیش از هر چیز، اقتدار کلیسا در امور دولتی و اجتماعی را از میان بردارد. این نوع از سکولاریسم، از یک نظام حقوقی فراتر رفته و برای زمینی کردن همۀ امور آسمانی که نهاد دین نمایندۀ آن است، مبارزه می کند. باید توجه داشته باشیم که بلاهتِ اسلامی، " یک تولید اجتماعی است و در برابر این بلاهت باید استراتژیک پیش رفت." اسلام و جنایت هایی که این دین در سرتاسر تاریخ ایران بر مردم این سرزمین روا داشته است، ما را و جامعۀ شهری را وامی دارد که با تکیه؛
· بر سکولاریسم اجتماعی و
· با توجه به فرهنگ ایرانی و
· با عنایت به امکان ها و توان قدرت دولتی،
در برابر این بلاهت اجتماعی، استراتژی مناسبی را بر پایۀ فرهنگ و اندیشۀ ایرانی تدوین کنیم. ما، می توانیم و باید که به جبران توهین و تحقیر دائمی که اسلام بر مردم و فرهنگ ایران کرده و می کند و نیز، برای نجات خود از نکبتِ نهادینه شدۀ صغارت، مردم را برای بالغ شدن یاری دهیم.
برای نجات از صغارتِ به تقصیر، باید؛
علاوه بر خواست جدایی دین از دولت، خواهان آن نیز باشیم که حکومت و دولت، هیچ دینی را به رسمیت نشناسد. این خواست، از آنجا ضرور است که هم از سویی، تمام دارایی های شیعه به سود دولت، مصادره شود و هم، راه هر گونه سازمانیابی فاشیسم شیعه در آینده مسدود باشد. ما باید اعلام کنیم که در دمکراسی آیندۀ ایران، فاشیسم شیعه که بربریت، فطری و ذاتی آن است، هیچ جایی ندارد؛ همچنانکه پس از جنگ جهانی دوم و استقرار دمکراسی در آلمان، فاشیسم آلمانی در دمکراسی این کشور هیچ جایی ندارد و در اکنون و آیندۀ سیاسی این سرزمین نیز، نقشی دیگر بازی نمی کند. ما، در روز روشن شاهد آن هستیم که بربریت شیعه از جنایتکارترین فرد تاریخ معاصر ایران، قدیسی قابل پرستش، با گنبد و بارگاه برساخته است. شرط سکولاریسم اجتماعی و دمکراسی ایجاب می کند که هیچگاه در برابر عمل انجام شده ای از سوی مسلمانان که نابودی فرهنگی ما را نشانه گرفته است، بی تفاوت نمانیم و تسلیم ارادۀ آنان نشویم. نباید فراموش کرد که در ایران، بسیاری از اماکن "مقدس" شیعه، درست مانند بارگاه خمینی، به تزویر و ریا و سرکوب مردم، از دل زمین سربرآورده اند و آنگاه بر اساس همین بارزه های شرم آور، در روندی طولانی، جنایت به تقدس و جنایتکاران به قدیسان، استحاله یافته اند.
همۀ امور تفسیر پذیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران در پیوند با شهروندی و با ارجاع به قانون سکولار و با توجه به شعور و اجماع همگانی مورد بررسی قرار می گیرند و حل می شوند. از هم اکنون نباید به کسی وعده و امتیازی داد که از شعور همگانی دور و با آن بیگانه ست؛ چرا که چنین وعده هایی، آن هم در پوشش مفاهیمی بیگانه و بی اعتبارتر، اعتباری نخواهند داشت.

مقبولیت عام
برای پاسخگویی به نیاز جامعۀ شهروندی، داشتن مقبولیت عام، درست به اندازۀ اهمیتِ تعریف، ضرورت حیاتی دارد.
سازمان و تشکیلات مرکزی، پیش از هر چیز، باید با توجه به امور یاد شده، از مقبولیت خاص فراتر رفته، مقبولیت عام یا پذیرش همگانی بیابد.
برای دستیابی به مقبولیت همگانی، مبارزه عملی با اهداف روشن و تعریف شده، شرط اساسی است. برای مبارزۀ عملی نیز، نخست باید تشکیلاتی با توجه به شرایط ایران و ذات تعریف ناپذیر حکومت اسلامی بوجود بیاید که از راه مبارزۀ عملی، مقبولیت عام یافته و از نفوذ و اقتداری برخوردار شود که بر پایۀ آن بتواند برای برپایی نهاد ملی فراخوان بدهد.
با توجه به کارکرد اندوه زای بیشترینۀ نیروهای سیاسی موجود، ما ناگزیریم که آن تشکیلات و سازمان سیاسی ای را بوجود بیاوریم که با بیشترینۀ این سازمان های مدعی، تفاوت ماهوی داشته باشد. در حقیقت، ضرورت سازمانی شهروندی که بتواند خواسته های جامعۀ شهری را تعریف و در راه دستیابی به آن ها برای سرنگونی و نفی حکومت اسلامی مبارزه کند، از آنجاست که نیروهای سیاسی سنتی، نه تنها از وظیفۀ خود، یعنی از مبارزه در راه دستیابی به نیازها و خواسته های مردم، دست شسته که بیش از آن، خود به ستون های اصلی تداوم این حکومت تبدیل شده اند.
حزب و یا تشکیلات سیاسی، آن سازمان و نهادی است که بر اساس مبانی نظری متناسب با شعور همگانی و با تعریف نو به نوی نیازها و خواسته های اساسی مردم، از سویی مناسبات خود را با مردم تنظیم می کند تا از سوی دیگر، بتواند عزم خود را برای دستیابی به قدرت دولتی جزم کند که برای اجرای ارادۀ مردمی، بیش از هر اهرم دیگری مؤثرتر است.
راه دستیابی به قدرت دولتی را
- سازمان سیاسی،
- ارادۀ مردمی و
- چگونگی توازن حاکمیت تعیین می کند و هر گزینۀ دیگری برای نفی و نیستی حاکمیت که بیرون از مدار مبارزه، ارادۀ مردمی و توازن حاکمیت باشد، اگر نقض غرض نباشد، سد کردن راه سرنگونی است.
بیشترینۀ سازمان های سیاسی سنتی موجود، با جدایی از مردم و با رویگردانی از طرح خواسته ها و مبارزۀ آنان، تنها در اندیشۀ زد و بند با حاکمیت هستند که دستاوردی جز گسترش یأس و ناامیدی نداشته و نیز، به انفعال بخش بزرگی از نیروهای روشنفکری و مصرف بیهودۀ انرژی فعلان سیاسی، انجامیده است. اینک پس از حدود سه دهه تجربۀ حکومت اسلام، جامعۀ شهروندی همچنان محروم از میهن سیاسی درخور است که با نیازهای او هماهنگی و همخوانی داشته باشد.
این خلاء را همگان احساس می کنند.

خلاء سیاسی
برای پاسخگویی به نیازهای شهروندی و پرکردن خلاء سیاسی موجود که دیدگاه و عمل مدرن می طلبد، سازمان و تشکیلاتی که باید تفاوت ماهوی با بیشترینۀ سازمان های سیاسی موجود داشته باشد، ناگزیر است:
1. جایگاه نیروهای سیاسی سنتی را در پیوند با رژیم اسلامی بررسی و سیاست های آن ها را نقد کند؛
2. بررسی کند که نزدیکی به این نیروها و صرف انرژی برای متقاعد کردن آن ها در راه یک ائتلاف گسترده، به امر مبارزه یاری می رساند و یا چنانچه تجربه نشان داده است، هر بار سدی نفوذ ناپذیر در راه مبارزه ایجاد می کنند؟
3. از هم اکنون در پی یافتن پاسخی باشد در برابر این پرسش که نقش این نیروها در آیندۀ پس از رژیم اسلامی، با توجه به کارکرد سیاسی امروز آنان چه خواهد بود؟
بدون پاسخ های مناسب به پرسش های بالا، تشکیل سازمانی که بتواند نفوذ معنوی و مادی برای فراخواندن یک نهاد ملی را کسب کند، خوش خیالی ناب و نشانگر دوری از واقعیت های امروز جامعۀ ایران است. طرح و خواست تشکیل سازمانی شهروندی که بتواند مبارزۀ مردمی را در سطح داخل و خارج کشور سامان دهد، بیش از هر چیز، پیامدِ سلب امید و اعتماد ازسازمان هایی است که به ناروا می پنداشتیم، سازمان هایی هستند مناسب، برای مبارزه با جنایتکارترین حکومت تاریخ معاصر ایران.
باید واقعیت ها را به روشنی بیان کرد، بی آنکه در باتلاق مجادله های تصنعی فرو رفت.
حقیقت این است که بیشترینۀ سازمان های سیاسی، سرپرستی خود را به مسلمانان حاکم سپردند و خود داوطلبانه به تعطیل خرد تن در دادند و شعور خود را به هدایت تشریعی حاکمیتِ اسلامی واگذاشتند. طبیعی ست که در صورت همکاری با این قبایل صغیر، هر امیدی، زدوتر از رعد و برق، خواموش خواهد شد. جامعۀ شهری و شهروندی، بر آن است که از شعور خود بهره بگیرد و در خدمت آن باشد. این همان تضاد بنیادین بلاهت اسلامی است با خردگرایی شهروندی که اسلام و حکومت اسلامی را دچار سرسام کرده است و هر چه می اندیشد و چاره جویی می کند، کمتر پاسخ و راه حلی می یابد.
تشکیلات شهروندی باید با تکیه بر مبانی نظری برخاسته از دانش مدرن و با توجه به فرهنگ و اندیشه، بتواند در برابر هدایت تشریعی و تعاهدِ حضانتی اسلام و حاکمیت اسلامی، هدایت جمعی را با خرد ورزی همگانی امکان پذیر کند.
باید به این پرسش پاسخ دهیم که چه مبانی نظری و فرهنگی وجود دارند که بیشترینۀ سازمان های سیاسی و سکولار، ما ایرانیان را به مماشات با جنایتکارترین و ضد ایران و ایرانی ترین حکومت تاریخ معاصر تشویق کرده و می کنند؟
چرا بسیارانی، کوری را پذیرفته و به ندیدن جنایت ها در روز روشن، خو کرده و با اعتنایی نه چندان، از کنار آن ها می گذرند؟
چرا بسیارانی، بساط خرد و خردورزی را برچیده اند و برای مسلمانی که اشتهایش را جز مغز اندیشه ورز، سیر نمی کند، دست دعا بلند می کنند، بی آنکه مورد مؤاخذۀ جدی قرار بگیرند؟
چرایی دیدگاه هایی از این دست، پیش از آنکه برخاسته از مصلحت باشد، اگر با زبان نیچه سخن بگویم، خود یک "پی آمد است." سرچشمه و انگیزۀ واقعی چنین دیدگاه هایی، "ناباوری به شدن است، بی اعتمادی به شدن، کم بها شمردنِ هر آنچه می شود" که خود، ویژگی "یک نوع انسان غیر مولد، رنجور، یک نوع انسان خسته از زندگی" است. ( ارادۀ قدرت )
باری، بدون کنکاش در بسیاری پرسش ها و تلاش برای دستیابی به پاسخ های شایسته و بایسته، شهروندی و سازمان شهروندی در نیمۀ راه، اگر تلف نشود، زمینگیر خواهد شد، بی تردید.
چنین مباد!

در ضرورت ایجاد سازمان سیاسی بدیل


در ضرورت ایجاد سازمان سیاسی بدیل

جواد اسدیان

سوم ژوئن 2007، 13 خرداد ماه 1386
واقعیت تلخ این است که نیروهای سیاسی موجود، بویژه سازمان­ها و احزاب به اصطلاح چپ، نتوانسته­اند و نخواهند هم توانست که به وظایف سیاسی خود در پیوند با حکومت اسلامی و در برابرمردم، عمل کنند. احزابی مانند حزب توده و سازمان هایی مانند فداییان اکثریت که از کمیت بالایی برخوردار بودند، و نیز برخی سازمان ها با مواضع ناروشن و چند پهلو، چندان آب به آسیاب حکومت اسلامی ریختند که هم اعتبار خود را در میان مردم از دست دادند و هم به خاطر پشتیبانی از حاکمیت جهل و جنون، خود به موانعی بزرگ در راه مبارزۀ مردم تبدیل شدند. بی اعتباری این سازمان­ها، از سویی روحیه یأس را افزایش داده و هم این سازمان­ها را در پی سرکوب و انفعال به قبیله­هایی تبدیل کرده است که جز پیش­پای خود را، دیگر نمی­بینند. از سوی دیگر، جامعۀ شهروندی و درگیری روزمرۀ جوانان، زنان، دانشجویان و نیروهای اجتماعی با رژیم پیشاتاریخی اسلامی، آنان را با پرسش­هایی روبرو کرده است که سازمان­های سیاسی موجود، از پاسخگویی به آن­ها عاجز آمده اند. در مجموع، جامعۀ شهروندی ایران، خواسته­های خود را پیرامون تمامیت فرهنگی ایران سامان داده و تعریف می­کند. حال آنکه، سازمان­ها و بیشترینۀ فعالان سیاسی، هنوز که هنوز است، خواسته­ها و شیوۀ مبارزاتی خود را بر پایه­های دستاوردهای مبارزان غربی در دوران کودکی و رشد سرمایه­داری غرب، تنظیم می­کنند که نه تا کنون، کاهی از کوه مشکل­های ایران و مردم ایران کم کرده و نه در تجربۀ عملی کارایی داشته اند.
اتحاد جمهوریخواهان ملی که با گردهمایی برلن، شکل سازمانی یافت، درحقیقت راه شرعی گریز از انزوای دو سازمان سیاسی رسوا و بی­اعتبار بود که می­خواست با نام مردم پسندی، سیاست­های گذشتۀ این سازمان­ها، یعنی پشتیبانی از رژیم اسلامی را جامه­ای نوین بپوشاند. ماهیت این جریان، که در پی آن بود که شاخۀ برونمرزی پروژۀ "اصلاح طلبی" مسلمانان داخل کشور باشد، زود آشکار شد و بسیارانی که با امید فراوان به این جریان دل بسته بودند، راه خود گرفتند و رفتند. امروز از این جریان، جز نامی نمانده است و چهره­هایی که معرف آن هستند، نه امیدی برمی­انگیزند و نه، بنا بر ذهنیت کهنه­ای که دارند، می­توانند خواسته­های مردمی را سامان و سازمان بدهند. همینجا تأکید کنم که این تشکل­ها به عنوان جریان سیاسی، کارآمدی مهمی ندارند، اگر چه افرادِ با حسن نیت و مبارز در میان این نیروها اندک نیستند.
ایراد بزرگتر دیگر جریان­های سیاسی در این نهفته است که اینان امر سیاست را تنها در زد و بند با حاکمیت می­فهمند و برای سهیم شدن در قدرت، تنها به مزایای قدرت می­اندیشند و از سیاست عملی و نظری، این دریافت و درک را ندارند که به طرح و تعریف خواسته­های نهادِ مردم بپردازند و از این جایگاه، برای تنظیم مناسبات مردم و دولت، مبارزه کنند.
جمهوری خواهان لائیک که با تکیه بر لائیسیته، درحقیقت بر تفاوت ماهوی خود با جمهوریخواهان ملی تأکید دارند، از ضعف اساسی دیگری رنج می­برند که مانع از آن شده و می­شود که بتوانند باری از بارهای جامعۀ شهروندی بردارند و بتوانند نیازهای شهروندی را سامان دهند.
برای توضیح این ضعف اساسی که نمایانگر ناتوانی تاریخی و اصلی واساسی نیروهای چپ و راست، بویژه پس از شهریور سال 1320 است، باید به آن سال­ها و به تشکیل حزب تودۀ ایران اشاره­ای بکنم. این اشاره، از آنجا ضرور است که با توجه به سرچشمۀ فرهنگی مردم ایران، به کار سازماندهی خواسته­های شهروندی نوین، می­آید؛
پس از جنگ جهانی دوم، با تشکیل حزب توده، روشنفکری ایران می­توانست با تکیه بر تجربه­های جنبش­های ملی در ایران، از سویی جریان روشنگری را که به تأخیر افتاده بود، به سرانجام برساند و با توجه به حضور مادی راه حل­های بومی، زمینه­های رهایی ایران را از چنگال چرک و خونین اسلام، فراهم بیاورد. بد بختانه اما، هیولای برآمده از جنگ جهانی دوم، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، موفق شد حزب توده را بوسیلۀ ایادی وعوامل خود مانند کامبخش، به زایدۀ سیاست خارجی خود تبدیل کند. در روند استحاله و تبدیل حزب توده، به حزبی که در تمام فعالیت­های خود، مسایل و منافع ملی و ایدئولوژیکی کشور دیگری را نمایندگی می­کرد، در جامعۀ روشنفکری ایران، نوعی از اندیشیدن شکل گرفت و نهادینه شد که پیوندِ ارگانیکِ اندیشیدن را با معضل­های حل ناشدۀ جامعۀ ایران، از هم گسست و شوربختانه تا امروز نیز، تفکر مفهومی را به مسایل و پدیده­های خارج از ایران معطوف کرده است. برای نخستین بار در تاریخ ایران، مرکز ثقل و دغدغۀ اصلی روشنگری و روشنفکری ایران که در چارچوب پشتیبانی از فرهنگ ایرانی واسلام زدایی از جامعه تعریف پذیر بود، به طور کلی از ایران رخت بربست و ماهیتی بیگانه پیدا کرد و دیگر نتوانست گره­ای از مشکل جامعۀ ایران باز کند. جریان چپ، به هر حال، نتوانست با طرح و مادیت بخشیدن به بنیادی­ترین خواست و مشکل جامعۀ ایران، خود را از انحراف ژرفی که حزب توده در روشنگری و روشنفکری ایران بوجود آورده بود، رها سازد. ما، که دچار کور چشمی شده و مغزمان آلوده شد بود، دیگر قادر نبودیم، خود را در آینۀ فرهنگ خود باز شناسیم. استقرار و تحکیم حکومت اسلامی، اگر نقش عامل خارجی را درپیدایی آن، اکنون نادیده بگیریم، درحقیقت نتیجۀ گیجی و منگی روشنفکری ایران است که منش خود را معاوضه کرد با "ایسم" های ساده شده­ای که برخاسته از چند و چونِ فرهنگی دیگر بودند و کمتر توانایی طرح و حل مشکل­های ما را داشتند که از ملاط فرهنگ دیگری هستند. چنین بود که سخاوتمندانه دست اسلام و آخوند را باز گذاشتیم ، تا فضایی را که حزب توده از امر روشنفکری ایران، خالی کرده بود، پرکند.
جلال آل احمد، با تجربه­ای که از حزب توده و همکاری با بزرگمردی چون خلیل ملکی داشت، پی برده بود که این حزب، محور اصلی و مرکز ثقل مشکل و آمال و خواسته­های دیرین مردم ایران را با محورها و مراکز ثقل مشکل­های دیگر و دیگرانی، جا به جا کرده است که پیوند چندانی با ایران و ایرانی ندارند. این دستاورد بزرگ جلال آل احمد بود که او را همزمان، دچار چنان اشتباه بزرگی کرد که روشنفکری ایران را، درست مانند حزب توده، به بیراهه­ برد و ما هنوز که هنوز است، هزینۀ آن را داریم می­پردازیم؛ جلال آل احمد، راه نجات را در احیا و اجرای اندیشه­های اسلامی یافت که می­پنداشت اندیشه­هایی بومی وایرانی شده هستند و به کار حل مشکل می­آیند.
در کنار جلال آل احمد، صادق هدایت دُرّی گرانبها بود که در احاطۀ رجاله­ها و در میان زباله­های اندیشۀ اسلامی، گم شد و کسی او را ندید. تا اینکه اندیشه­های کسانی مانند، جلال آل احمد و علی شریعتی و مطهری و منتظری و خمینی، ولایت فقیه را بر اریکۀ قدرت نشاندند. پس از تجربۀ توحش اسلامی و ایران ستیزی حاکمیت آخوندی، اندیشه­های هدایت درخشش و شکوه تازه­ای پیدا کرده­اند و اکنون با قرائت دیگرگونه­ای روایت می­شوند.
با توجه به چنین رویداد اساسی ست که روشنفکرانی که در سازمان­های چپ گرد آمده­اند، درمبارزه با حکومت اسلامی، بر زمینی سفت نایستاده­اند و قانونمند است که دیر یا زود به مسلمانان دارای ایدئولوژی ساخته و پرداخته، تمکین کنند. به سخن دیگر، سازمان­های سیاسی موجود، پیش از آنکه نیروهایی برای تضعیف حکومت اسلامی به حساب بیایند، به ستون­­های حنانۀ این رژیم تبدیل شده­اند و باید به آن­ها به دیدۀ فراکسیون­هایی از رژیم آخوندی نگریست. باز هم، باید تأکید کنم که در میان این جریان­های سیاسی افراد صادق و مبارزی هستند که در صورت پیدایی بدیلی بایسته و شایسته، از این سازمان­های استحاله یافته، جدا خواهند شد و میهن سیاسی خود را در این بدیل جستجو خواهند کرد.
خلاء چنین بدیلی در جامعۀ شهری احساس می­شود. گردهمایی­های گوناگونی هم که هر از چند گاهی با هزاران امید، سر و سامان داده می­شوند، در واقع برای پر کردن این خلاء ست. یعنی، همۀ دمکرات­های واقعی، این خلاء را احساس کرده، آن را دیده­اند و تمام تلاش خود را برای پاسخگویی به این نیاز و به این احساس ایراندوستانه به کار می­گیرند. بیش از همه، جامعۀ شهروندی ایران، که در موقعیتی استثنایی قرار دارد و برای نفی و نابودی رژیم اسلامی، آمادۀ فداکاری ست، سخت در انتظار گشایشی ست.
اما، چرا با تمام تلاشی که می­شود، سازمان و تشکیلات بدیل شکل نمی­گیرد؟!
اشاره­ای به اختصار:
حکومت آخوندی موفق بوده است که از توهم ما نسبت به اسلام نهایت سوء استفاده را کرده و دید و نگاه بیشترینۀ ایرانیان را به خود، با معیارهای خود تنظیم کند. معمولاً به این حکومت، همچون حکومتی عرفی نگریسته شده و تلاش فراوان می­شود که در همین چارچوب مجازی و ذهنی، مورد بررسی قرار بگیرد. اما، واقعیت این است که باید، بیش از هر چیز، سمت و سوی اصلی و صفت اسلامی این رژیم را دید. نگاهی که جامعۀ شهروندی ایران به آن مسلح شده و شوربختانه، چنین دیدگاهی هنوز سازمان سیاسی خود را نیافته و تشکل نیافته است. باری، باید ببینیم و باور کنیم که رژیم حاکم بر ایران، رژیمی ست اسلامی. اگر واقعاً بپذیریم که در مرتبۀ نخست و بیش از هر چیز، با حکومتی اسلامی روبرو هستیم، آنگاه باید شهامت و شجاعت این را هم پیدا کنیم که اندیشه­مان را تا به پایان بیندیشیم. یعنی، هر برخورد و هر مبارزه­ای با این رژیم باید موازی باشد با برخورد و مبارزه با اسلام عزیز.
برای مبارزه با حکومت اسلامی و اسلام، باید دارای ابزاری بود. مردم ایران، اگر به نشانه­ها دقت کنیم، این ابزار را یافته و با چنین سلاح به مبارزۀ هر روزه با رژیم مشغول هستند.
چه عاملی ست که جوانان را بر آن می­دارد که با دست خالی به پاسداری از نمود و نماد فرهنگ ایرانی، یعنی به پاسداری از آرامگاه کورش بزرگ قیام کند؟!
مبارزه ای که امروز زنان با توحش و تعصب اسلامی و اسلام می کنند، کمتر از ارزش آثار رافائل و میکل آنژ نیست که عریانی را از ملکوت بیرون آوردند و در خانهء خدا و بر سقف خانهء خدا، ترسیم کردند. زنان و دختران ایرانی، در مبارزه با احکام پیشاتاریخی حجابِ اسلامی، مبلغان پیگیر و از جان گذشتهء عریانی و زیبایی در ام القرای اسلام هستند. درود بر آنان!
جامعۀ شهروندی، از نخبگان سیاسی و فرهنگی که در تارعنکبوت توهم و مصلحت گرفتار آمده اند، فاصلۀ زیادی دارد. بر ماست که در شرایط مناسب امروزی از این فاصله بکاهیم؛ که در حقیقت کاستن از عمر رژیم اسلامی ست. وقت آن است که دیگر، حقیقت را در مسلخ مصلحت قربانی نکنیم.
امروز، دمکرات­های طیف جمهوری و مشروطه­خواه به یکدیگر نزدیک شده­ و دستاوردهایی قابل ارزش نیز داشته­اند. اگر چه، کمیت این نزدیکی مطلوب نیست و در حال اعتلا ست، اما از نظر کیفی تمام گسترۀ جامعۀ شهروندی را دربرمی­گیرد. حکومت اسلامی، خطر نابودی خود را احساس کرده است، اما اگر هشیار و در خدمت شعور خود باشیم، بخت چندانی برای منحرف کردن و از میان برداشتن این حرکت تازه ندارد.
نزدیکی دمکرات­های با گرایش مشروطه­ و جمهوریخواهی، هنگامی می تواند از سطح به ژرفا رود که این دمکرات ها بیش از پیش، بر احیای فرهنگ و اندیشۀ ایرانی اشراف پیدا کنند. در این حیطه، یعنی در میدان ایرانیگری، حکومت مسلمانان، حتی با توجه به توحش اسلامی، همیشه در موضعی تدافعی قرار داشته و خواهد داشت. جامعۀ شهروندی با دوری از سازمان­های سنتی و قبیله­ای موجود، به بازشناسایی خود برخاسته و با تکیه بر فرهنگ ایرانی، رژیم را مستأصل کرده­است.
باید شهامت یافت و به مردم به گونه­ای روشن، متین، مستدل و شجاعانه توضیح داد که ضرورت ها و توحش و تعصب اسلامی است که مسلمان حاکم وناحاکم را وامی دارد تا برای برپایی ام القرای اسلام در ایران، به همۀ آیین­های ایرانی توهین ­کند و در پی نابودی فرهنگِ ایرانی، روز و شب با هزاران وسیله، درکار باشد. باور کنیم که ندای آشنای فرهنگ ایران، در گوش محرم ایرانی، زودتر از آنکه فکر می­کنیم خواهد نشست. باید توهم نداشت و از دروغ­هایی که مسلمان آخوند، درگوشمان خوانده است و از خرافه­هایی که ترویج داده و می­دهد، نهراسید.
امروز، مردم ایران، بیش از هر زمان دیگر بخت آن را دارند که با مبارزه برای ایجاد تشکیلاتی بدیل، به نیاز جامعۀ شهری پاسخ بگویند. فرارویی از مقبولیت خاص به مقبولیت همگانی در گرو مبارزۀ سازمان و تشکیلات بدیل است که بتواند با فداکاری و همت، مبارزۀ زنان و دانشجویان و کارمندان و کارگران مؤسسه های صنعتی را سازمان داده و گامی در راه دستیابی به قدرت دولتی بردارد. تنها یک سازمان بدیل با مقبولیت همگانی است که توان و حق فراخوانی یک نهاد ملی را دارد که باید بر آن باشد که نظام پیشاتاریخی را به پیش از تاریخ پرتاب کند.
ما دو تجربۀ گرانبها در امر تشکیل نهاد ملی داریم:
1. تجربۀ کنگرۀ ملی آفریقای جنوبی؛
2. تجربۀ سازمان آزادی بخش فلسطین.
با چشم پوشی از داوری در بارۀ کارکرد سیاسی این نهادها، برای ما آموزه های زیر دارای اهمیت هستند:
- این نهادهای ملی، پیرامون یک سازمان مرکزی بوجود آمده اند که برای نهاد ملی فراخوان داده است؛
- سازمان مرکزی با بافت تشکیلاتی منسجم، با مبارزۀ پیگیر پیرامون خواسته های مشترک تعریف شده، نخست توانست نفوذ معنوی یافته، آنگاه از مقبولیت همگانی برخوردار شود؛
- با تکیه بر مبارزه و مقبولیت همگانی، شایستگی و بایستگی یافت که برای تشکیل نهاد ملی فراخوان بدهد؛
- بنا براین، نهاد ملی، نهادی است که در مرتبۀ نخست با تشکیلاتی منسجم و با مبارزه و دستیابی به مقبولیت همگانی از چنان اراده ای برخوردار می شود که می تواند نهاد ملی را با یاری دیگر نیروها و سازمان های مناسب، ایجاد کند.
باری، نیاز جامعۀ شهری و شهروندی از ما می طلبد که:
1. با توجه به کارنامۀ اندوهزای سازمان های سیاسی و تلاش آن ها برای تداوم حکومت اسلامی، در پی ایجاد تشکیلاتی بدیل باشیم که اگرچه رقیبِ سازمان ها سیاسی سنتی نیست و نباید هم باشد، اما بر آن است که می خواهد پیرامون محورهای سکولاریسم اجتماعی1 و ایرانیگری، طرحی نو دراندازد.
2. سازمان و تشکیلات بدیل، باید با توجه به توحش و نیرنگ حکومت اسلامی، به صورت نیمه مخفی- نیمه علنی سازمادهی شود و برای جلوگیری از رخنۀ عوامل رژیم، با توجه به انعطاف عوامل نفوذی، حساسیت های مطلق حکومت را پیدا کرده و بر آن ها تأکید کنیم. امروز، شرط همراهی با مبارزۀ ملی، نفی همۀ جناح های حکومت، اگرچه ضرور است، اما دیگر کافی نیست. این شرط را نیز باید در میان نهاد که برای نفی حکومت اسلامی، باید باور داشت که بنیاد گذار این رژیم، یعنی شخص شخیص خمینی بزرگترین جنایتکار تاریخ معاصر ایران است. خمینی، بزرگترین ضعف رژیم اسلامی است که از سوی آخوندهای حاکم به محرمانه ای (تابو) چون و چرا ناپذیر، تبدیل شده است. با استفاده از این تابو و شکستن این تابوت، می توان حد و حدودی را روشن کرد.
3. تشکیلات بدیل، درکنار مبارزه و خواست جدایی دین از دولت و سیاست، باید روشن و شفاف اعلام کند که هیچ دینی را به عنوان دین رسمی کشور به رسمیت نمی شناسد.
4. از آنجا که تشکیلات بدیل، باید به مبارزۀ نیمه علنی- نیمه مخفی روی بیاورد و نیز از آنجا که بیشترینۀ سازمان های سیاسی سنتی به قبیله های سیاسی استحاله یافته اند و برای تداوم حاکمیت اسلام به زد و بند مشغول هستند، هر گونه تلاش برای متحد کردن این نیروها و همکاری با آن ها، آب در هاون کوبیدن است. اما، از آنجا که افراد فراوانی در درون این سازمان ها با سیاست های رهبران از ما بهتر، توافق چندانی ندارند، می بایست تلاش کرد که با شیوۀ یارگیری، این افراد را به میهن سیاسی سازمان بدیل جلب کرد.
سازمان و تشکیلات بدیل، تنها در صورتی موفق است که با تکیه بر سکولاریسم اجتماعی و فرهنگ ایرانی، خواسته­های جامعۀ شهروندی را بر پایۀ دمکراسی و رعایت منشور حقوق بشر، نهادینه کند.
چنین باد!
:سکولاریسم را می توان از دو دیدگاه اساسی مورد ارزیابی قرار داد که وابسته به هر یک از این دو برداشت، باید نوعی دیگر از مبارزه را سازمان داد
نخست؛ سکولاریسم به عنوان نظامی حقوقی که مورد پذیرش نهاد دین نیز هست. کلیسا هنگامی سکولاریسم را پذیرفت که موضوعیت دخالت در اموردولت را از دست داده بود. قدرت کلیسای کاتولیک، نیز در این امر نهفته بود که هیچ پادشاهی بدون تأیید پاپ و کلیسای کاتولیک، از مشروعیت حکومت کردن برخوردار نمی شد. با روند رفرماسیون و پیروزی روشنگری و انقلاب های بورژوایی اروپا، قدرتِ دخالت کلیسا در تعیین و تعین پادشاه،از کلیسا سلب شد. با نابودی پادشاهان و حکومت های تمامیت خواه، کلیسا که موضوعیت دخالت خود را در امر دولت از دست داده بود، سکولاریسم را به عنوان یک نظام حقوقی پذیرفت و توانست نقش بزرگی در سامان امور جامعه به عهده بگیرد.
دوم؛ سکولاریسم به عنوان یک جهان بینی که بیش از هر چیز، داعیۀ نابودی اقتدار کلیسا در امور دولتی و اجتماعی را دارد. این نوع از سکولاریسم که من از آن به عنوان سکولاریسم اجتماعی یاد می کنم، از یک نظام حقوقی فراتر رفته و برای زمینی کردن همۀ امور آسمانی که نهاد دین نمایندۀ آن است، مبارزه می کند. با توجه به سکولاریسم اجتماعی است که فیلسوف با نامی، چون Rudolf Burger می گوید: " یک روحانی کاتولیک، یک خاخام یهود و یا یک امام مسلمان، همه ازدید روانی، عقب افتاده هستند. به عنوان فرد، شاید حتی خیلی هم با هوش باشند، اما بلاهت یک تولید اجتماعی است و در برابر این بلاهت باید استراتژیک پیش رفت." اسلام و جنایت هایی که این دین در سرتاسر تاریخ ایران بر مردم این سرزمین روا داشته است، ما را و جامعۀ شهری را وامی دارد که با تکیه بر سکولاریسم اجتماعی و با توجه به فرهنگ ایرانی و با عنایت به توان قدرت دولتی، در برابر این بلاهت اجتماعی، استراتژی مناسبی را بر پایۀ فرهنگ و اندیشۀ ایرانی تدوین کنیم. این بخت، برای نخستین بار در خانۀ همایش پاریس را، که دنبالۀ نشست لندن و مجمع برلین است، به صدا در آورده است. ما، می توانیم و باید که به جبران توهین و تحقیر دائمی که اسلام بر مردم و فرهنگ ایران کرده و می کند و به جبران خون هایی که اسلام و مسلمانانی، به ناروا روان کرده است و نیز برای نابودی جاودانۀ سنگسار دختران و خواهران و مادران و همسران خود در این سرزمین کهن، حتی برای یک بار هم که شده، حقیقت را فدای مصلحت نکنیم و به مردم در بارۀ اسلام راست بگوییم؛ تا مگر بتوانیم با نجات خود از نکبتِ نهادینه شدۀ صغارت، مردم را برای بالغ شدن یاری دهیم. به امید دوران بلوغ ایرانی و به امیدِ پیروزی.

اسلام و اصلاحات


اسلام و اصلاحات

جواد اسدیان

27.04.2007

به عنوان اعتراض

من، این نوشته را برای تارنمای "گویا" هم می­فرستم. این تارنما، جز چند مقاله که در گذشته­های دور از من چاپ کرده است، همۀ نوشته­ها و مقاله­های مرا بدون هیچ توجیه و توضیحی حذف و سانسور می­کند.

واقعیت این است که "اصلاحات" مفهومی برخاسته از جنبش چپ لائیک، سکولار و آته¬ئیست است که پیوندی گسست ناپذیر با جنبش روشنگری دارد. روشن است که جمهوری اسلامی بنا به ماهیت دینی خود ناتوان از اصلاحاتی چنین است. اگر این حکومت، توانِ گونه¬ای "اصلاحات" را دارا باشد، تنها در حوزۀ دین است که می¬تواند آن را تحقق بخشد!؟ روشن است اما که هیچگونه تغییری در اسلام ممکن نبوده و نخواهد بود؛ بویژه احکام قرآن را کسی نمی¬تواند دگرگون کند، چرا که بر روال پندار مسلمانان، این دفتر، نه حاصل اندیشۀ انسانی، که دربست، گفته های الله است. آنانی هم که در صدر اسلام، قرآن را نیرنگِ محمد می¬پنداشتند و می¬گفتند که از القائات فردی عجمی، یعنی سلمان فارسی ست، بنا بر قول قرآن نا بجا گفته¬اند؛ در سورۀ نحل آمده است: "ما کاملا آگاهیم که کافرانِ معاند می¬گویند، آنکس که مطالب این قرآن را به رسول می¬آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح." تجربۀ تاریخِ اندیشه در اسلام اثبات ناگزیر این امر است که تلاش برای اصلاحات در اسلام که اوج شکوفایی همه جانبۀ آن در جنبش چند صد سالۀ عرفان ایرانی، بازتاب یافته است، پیوسته با سرکوب خونین آخوند روبرو بوده است. با اینحال، ستایش بر انگیز است که متفکران و اندیشمندان و هنرمندان ایرانی با توجه به جبر زمانه، با پاک نهادی، اندیشه¬های ایرانی را در آیات پیچیدند و از دستبرد آخوند در امان داشتند؛ اگر چه نابغۀ بی¬بدیل و آفتاب بی¬غروبِ شرق، شمس تبریزی بر مقتدا و یار بزرگوار خود، محمد جلال الدین بلخی، خرده می¬گیرد که چرا سخنان او را با آیات قرآنی در می¬آمیزد! آن بزرگان با گذشتن از جان، اگر چه در پرده، اما توانستند با حفظ اندیشۀ ایرانی، به مسؤلیت اجتماعی خود عمل کنند. اما، شکست جنبش فراگیر و دیرپای عرفان از جهل آخوند و آخوندیسم، ریشه در همان اشتباه ژرفی دارد که شمس به مولوی نسبت می¬دهد؛ یعنی در آمیزی اندیشه با اسلام. روشنفکران و داعیان سیاست که امروز در میدان لائیسیته می¬چرخند، آیا به این ذهنیت رسیده¬اند که برای استقرار مناسبات لائیک، نخستین وظیفه، پیراستن اندیشه است از اسلام؟ رهایی اندیشه از اسلام، مبارزه¬ای به جد می¬خواهد؛ همه جانبه و فعال. سوگمندانه، آنچه با پیکار مارتین لوتر در مسحیت، رخ داد و بنیاد دین را دگرگون کرد، در اسلام نتوانست با از خود گذشتگی¬های عارفان ایرانی، اتفاق بیفتد و تا در بر این پاشنه می¬چرخد، هرگز هم اتفاق نخواهد افتاد. شگفتا که براین نکته باید تأکید کنم؛ با آنکه لوتر، انجیل را از انحصار زبان لاتین و ارباب کلیسای کاتولیک رها ساخت و ارتباط هر مؤمنی با انجیل را با همۀ زبان ها به رسمیت شناخت و نیز با آنکه کلیسای کاتولیک بی اعتبار اعلام شد، نیروهای جنبش چپ از چنین حرکتی هیچگاه با عنوان "اصلاحات" نام نبردند. تاریخ از حرکت بنیادینِ دگرگون کنندۀ لوتر و کالوین، نه با مفهوم "رفرم" بلکه با عنوان "رفرماسیون" یاد می¬کند که با تمام تأثیرهای آن، حرکتی دینی ست. مسلمانان حاکم بر ایران، آیا اقتدار مسجد را از میان برداشته¬اند که مفهوم اصلاحات را با نام آنان درآمیزیم؟ اما، مسلمانان از سرها، کله مناره¬ها برآورده¬اند، هنگامی که جماعتی، خانۀ الله را در بیرون از مسجد، جسته است. آیا مسلمانانی که انقلاب ایران را اشغال کردند، قرآن را از بند زبان عربی نجات داده¬اند و یا نماز مسلمانان را به زبان فارسی روا داشته¬اند که راهروان راهِ "اصلاحات" نامیده شوند؟ اما تاریخ از یاد نمی¬برد که مسلمانان، بسیاری را که هوای اصلاحات دینی در سر داشته¬اند، بی دریغ بر دار کرده¬اند! افسوس که از تاریخ نمی¬آموزیم و فکرهایمان را همه تا نیمه رها می¬کنیم و هر گاه هم که امکانی فراهم آید به بهانه¬های منقول و غیر منقول، به تطهیر اسلام می¬پردازیم. آن نیمۀ دیگر ما، هراس¬آور تر از آن است که بتوانیم بر آن بنگریم و نکبتی از خود را در آن ببینیم! برای رسیدن به دمکراسی و حقوق بشر، که پیش شرط آن نابودی حکومت اسلامی و نفی اسلام عزیز است، نخست باید نیروهای هوادار مشروطه تعریفی از نظام شهریاری بدهند که بی تردید با نظام استبدادی سلطنت در تضاد است و نیز نیروهای سکولار باید با رجوع به تاریخ، این آموزه را آویزۀ گوش هوش خود کنند که با اسلام، بویژه با اسلامی که در قدرت نیست و توان و امکان تقیۀ بیشتری دارد، نمی¬توان جامعه را به سعادت رسانده، خیر همگانی را تضمین کرد. همیشه باید به یاد داشته باشیم که این مسلمان نیست که اسلام را از معنا تهی کرده، بلکه این اسلام است که مسلمان را از انسانیت خالی کرده¬است. بنا بر این، جامعۀ ایران و فرهنگ ایران که برای اسالام حتی بدیل دینی دارد و می¬تواند با آرایش و پیرایش دین بهی، بدیل دینی خود را در برابر اسلام مستقر کند، صحبت از توانایی¬های اسلام، برای سامان امور جامعه، اگر مغرضانه نباشد، بیشتر به شوخی می¬ماند تا امری در خور بررسی؛ آن هم در شرایطی که جنایت¬های تصور ناپذیر اسلام، سرنوشت هر روزۀ ما را رقم می¬زند. برای دستیابی به دمکراسی و حقوق بشر، باید به اندیشه و فرهنگ ایرانی تکیه کرد و با کاربرد چنین ابزار گرانقدری که بومی نیز هست، از سویی برای مردمانی که به دین نیاز حیاتی دارند، دینی را عرضه کرد که دستاورد فرهنگ خود آنان است و شکوفایی فردی و جمعی را تضمین می¬کند و هم از سوی دیگر، امکان توسل به بدیل دانش در برابر دین را برای نخبگان فراهم می¬آورد و به این وسیله، کسی برای خروج از دین به مرگ محکوم نخواهد شد، آنگونه که مسلمانانی مانند منتطری و دیگران در بارۀ از اسلام برگشتگان روا می¬دارند. با توجه به تاریخ اسلام و با توجه به تجربۀ خونبار حکومت اسلامی در ایران، همۀ آنانی که غم ایران را دارند و بر خرد و منطق و راستی و درستی تکیه می¬کنند، ناگزیرند که روشن و شفاف و مستدل و بی¬هراس، در راستای نفی و طرد اسلام از جامعۀ ایرانی اقدام کنند. این دین، اگر برای عرب و ساهپوست آمریکایی که مسیحیت سفید پوست به بردگی¬اش برده بوده است، آورندۀ نوعی هویت کاذب است که به هر حال، جای چند و چون باقی می¬گذارد، برای ایرانی جز سلب هویت و بردگی و مرگ تدریجی قومی و فرهنگی، ارمغان دیگری نداشته است. از همینرو، در جامعه¬ای با ویژگی¬ها و داده¬ها و امکان¬های ایران، برای رسیدن به دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر، استفاده از هر روش دیگری، سوای مبارزۀ همه جانبۀ فرهنگی_هنری، اجتماعی و سیاسی_تشکیلاتی، پیرامون اندیشه و فرهنگ ایرانی، راهی ست به ناکجاآباد که حاصلی ندارد مگر تداوم مناسبات استبدای، زن ستیزی، عقب ماندگی و جهل و جنون. امروز پس از رسوایی حکومت اسلامی و شناخت همگانی از تحجر و توحش سرکردگان اسلام، مسلمانانی مانند سروش، اشکوری، خاتمی، مجتهد شبستری و ...در پی آن هستند که با نفی سکولاریسم و نفی فرهنگ واندیشۀ ایرانی، باز با استفاده و سوء استفاده از دستاوردهای علم و فلسفه، به استمرار اسلام و حکومت اسلامی یاری رسانند. بر ماست که هوشیار باشیم که اسلام و مسلمانی، جنبش نوپای کنونی را به خود آلوده نکند. واقعیت این است که حکومت آیندۀ ایران، نباید هیچ دینی را دین رسمی به شمار ¬آورد. چنین گام بزرگی را پیش از آنکه مدرنیته و دستاوردهای جهان مدرن تضمین کند که می¬کند، فرهنگ و اندیشۀ ایرانی ست که امکان پذیر خواهد کرد. باید به مردم راست بگوییم و از گفتن حقیقتِ اسلام، چه در حاکمیت و چه بیرون از حاکمیت، هراس نداشته باشیم. با کتمان و لاپوشی حقایق، هیچ جامعه¬ای به شکوفایی و دمکراسی و حقوق بشر نرسیده و در آینده هم نخواهد رسید. در پایان، این را هم به آنانی که می¬اندیشند اسلام ناحاکم، به درد حل مشکلی می¬آید، یادآور می¬شوم که جنایت¬های اسلام در روزگارانی که فاقد قدرت دولتی بوده، کمتر از جنایت¬هایی نیست که در دوران فرمانروایی داشته است. همین.

Monday, 7 May 2007

حسین موسویان و متن اعترافهای حسن روحانی


حسین موسویان و متن اعتراف های حسن روحانی

جواد اسدیان

هفتم مه 2007، 17 اردیبهشت 1386

حکومت اسلامی که اشتهای ضحاک گونه اش سیری ناپذیر است، اکنون به بلعیدن نازپروده های خود آغاز کرده است. هنوز چند روزی از انتصاب فلاحیان نگذشته که شیوه های سعید امامی در سرکوب خودی و ناخودی، صحنۀ سیاسی ایران را دستخوش دگرگونی کرده است. باز نویسندگان به کُما می روند و دیر نیست که به سیاق فاجعه های پیشین، باز بسیارانی در خیابان ها گم و گور شوند. نخستین نشانۀ دگرگونی های تازه، دستگیری حسین موسویان به جرم جاسوسی است که یکی از شغل های او ، معاونت حسن روحانی بوده است در پژوهش های بین المللی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع مصلحت نظام.
امروز باند خاتمی، رفسنجانی و روحانی - موسویان که تمام مسایل اتمی رژیم را با ظرافت، در دو راستا پیش می بردند، از سوی پدرخواندگان دیگری مورد یورش قرار گرفته اند:
باند خاتمی که اینک با هزاران حیل، کروبی داغدیده را هم به خود بسته اند، در دوران اقتدار، از سویی با فریب و تقیه به خام کردن اروپایی ها مشغول بودند تا از سوی دیگر، برنامه های اتمی رژیم در پنهان و به دور از چشم این و آن تداوم یابد و در نهایت حکومت اسلامی به مقصود که همان توانایی در غنی سازی اورانیوم باشد، دست پیدا کند. براستی هم که تیم مذاکره کننده به دبیری حسن روحانی توانست چند سالی برای آخوندها وقت لازم را بخرد. همگام با سیاست خام کردن اروپا که بر اصل تقیه استوار بود، دستگاه های حکومتی به سرکوب تام و تمام نیروهای مبارز و غیر خودی روی آوردند که داستان غم انگیز قتل های زنجیره ای هنوز، پرونده ای باز است. خام کردن اروپا و سرکوب نیروهای مخالف داخلی، اصول اساسی سیاست هشت سالۀ دولت متقی و نیرنگ باز خاتمی است.
فریب دادن اروپا و خام کردن کشورهای مذاکره کننده در بارۀ سیاست هسته ای رژیم، سیاست رسمی و علنی باند خاتمی بود که با کار پیگیر و خستگی ناپذیر لابی های چپ و راست حکومت اسلامی در خارج از کشور، پوشش سیاسی و در ظاهر مردمی می یافت. تذکر این نکته شاید نشانه ای باشد برای دریافت زد و بندهای پشت پرده که به دستگیری حسین موسویان انجامید؛ به جرم جاسوسی:
آقای موسویان به گفته محمد عطریانفر، یکی دیگر از اعضای باند خاتمی و رفسنجانی، مسئول بخشی از ارتباطات حکومت با لابی های خارج از کشور بوده است. روشن است که چنین مستولیتی در حوزۀ کارهای امنیتی قابل بررسی و ارزیابی است و نه در چارچوب فعالیت های دیپلماتیک. حکومت اسلامی فراموش کرده است که لابی های رژیم تنها برای منافع شخصی و امتیازهای گوناگونی که به صور مختلف در اختیارشان گذاشته می شوند، به خدمت رژیم درآمده اند و از این امر، سازمان امنیتی کشورهای اروپایی نیزغافل نیستند؛ آخوندهای بی خبر از دنیا و مافیها باید از خود بپرسند که چرا بیشترینۀ لابی های رژیم در کشورهای خارج، از شغل های آبرومند و نان و آب دار و اغلب نامتناسب با تخصص های آنان، برخوردارند؟ بی تردید کشورهای مدرن، عاشق چشم و ابروی حکومت اسلامی نیستند و به این مسئلۀ اساسی نیز پی برده اند که حکومت اسلامی نه تنها مردم ایران را به نابودی نزدیک کرده است که برای امنیت جهان نیز خطرناک است و از همینرو تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا حیات این رژیم هر چه زودتر به پایان خود نزدیک شود. در نهایت، امنیت اروپا و حفظ صلح جهانی نسبت به منافع اقتصادی این کشورها که جذابیت فراوان دارد، دست بالا را خواهد یافت. لابی های حکومت اسلامی که در کشورهای اروپایی و آمریکا جا خوش کرده اند، بلاخره به کارفرمایان غیر ایرانی خود نیز پاسخگو هستند.
بخت تاریخی نیروهای اپوزیسیون این است که امروز نوعی همخوانی و تطابق در پیوند با خواست ها و مصالح اساسی اپوزیسیون و مصالح اروپا و آمریکا، مانند امنیت و حفظ صلح جهانی بوجود آمده است. ما باید بتوانیم با افشای ماهیت و ذات جنگ طلب حکومت اسلامی که می خواهد برای ظهور امام موهوم تمام منطقه را به آشوب بکشد، نهایت بهره برداری را بکنیم. این وظیفه ای دشوار است؛ چرا که روشنفکران اروپا و آمریکا با بهانه های مختلف و بویژه با نقدی که به مدرنیته رشدیافته اروپایی دارند، سوراخ دعا را گم کرده و بیشتر، از جنایت کارترین حکومت تاریخ معاصر ایران پشتیبانی می کنند. خوب است که مبارزان ضد امپریالیست ما، همت کنند و به این روشنفکران یاد آوری کنند که نخستین وظیفۀ آنان مبارزه علیه حکومت های امپریالیستی خودشان است نه دفاع از رژیم اسللامی ایران. ما هم بهتر است که وظیفۀ این روشنفکران را که باید علیه رژیم های امپریالیستی خودشان مبارزه کنند، به عهده نگیریم و بیشتر به وظیفۀ خود که بیش از هر چیز، مبارزه با حکومت جهل و جنون اسلامی است، عمل کنیم. امروز و با توجه به ذات تعریف ناپذیر حکومت اسلامی، باید در صداقت ایرانیانی که می خواهند امر مبارزه با حکومت اسلامی را به سوی مبارزه با امپریالیسم آمریکا و سوئد و آلمان و اتریش و فرانسه و ژاپن و ... سوق دهند، تردیدهای جدی داشت! آنان با این بهانه های عوام پسند، بیشتر در خدمت جنگ طلیی و تروریسم و کشتار حکومت اسلامی ایران هستند، تا در خدمت امنیت و صلح جهانی که از سوی رژیم اسلامی دچار خطر جدی شده است. ما در راستای خیر همگانی و آینده ایران و با توجه به این نکته ها، باید از همۀ امکان ها در راه نفی و نابودی و سرنگونی حکومت اسلامی استفاده کنیم. ما باید روزی بر اساس منافع و مصالح ایران و ایرانی، خرد خود را به خدمت بگیریم و مانند همیشه آلت دست اروپا نشویم برای مخالفت با آمریکا و یا ابزار دست آمریکا نشویم در مخالفت با اروپا. اگر در اندیشۀ ایران هستیم، باید در راه سرنگونی این رژیم پیشاتاریخی که با قهر و سرکوب و کشتار و ترویج بربریت اسلامی، خرد و خردورزی انسان ایرانی را آلوده و ناهنجار کرده است، دمی آرام ننشینیم.
به هر حال، با دستگیری موسویان، باند خاتمی و رفسنجانی و لابی های این دار و دسته، در خطر جدی قرار گرفته اند و فلاحیان هم برای تدارک و پیشبرد سیاست از صحنه خارج کردن رقیب بار دیگر به میدان آمده است.
حسین موسویان، بی تردید به مصلحت هایی توجه داشته است که اعتراف های روحانی را منتشر کرده است؛ او، شاید برای حفظ امنیت لابی های بیشماری بوده که در جایگاه مسئول ارگان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، سخنرانی حسن روحانی، دبیر شورای امنیت ملی و رئیس این مرکز را که با نظارت هاشمی رفسنجانی اداره می شود، منتشر کرده است. انتشار اعتراف های امنیتی حسن روحانی از سویی، توافق سران رژیم را برای دستیابی به بمب اتم آشکار می کند؛ خاتمی، رفسنجانی، خامنه ای و روحانی، توافق کرده بودند که باید با هر وسیلۀ ممکن، از جمله با برقراری ارتباط های گسترده در بازار سیاه اتمی و نیز، با دروغگویی و نیزنگ زدن به مذاکره کنندگان اروپایی و فریب دادن و خام کردن آنان، به تسلیحات اتمی دست یابند. اما از سوی دیگر، زیر ساخت انتشار این اعتراف های امنیتی، از جاهایی سرچشمه می گیرد، که نمی توانست پیامدهایی را به دنبال خود نداشته باشد. هر کس که با متن اعتراف های روحانی آشنا است، بی تردید از خود این پرسش را کرده که چرا رژیم علیه خود و از سوی نهادی که وابسته به شورای مصلحت نظام است، دست به افشاگری های چنین بی سابقه و با چنین ابعادی زده است؟
جالب توجه است تأکید کنم که تمام فریبکاری های باند خاتمی و رفسنجانی و روحانی و موسوی با آگاهی و تأیید خامنه ای اجرا شده اند. به سخن دیگر، دستگیری موسویان سر دراز دارد و به گمان می آید که گروه نظامی و غیر روحانی حاکمیت با عَلم کردن آخوند نادانی چون مصباح یزدی، در پی آن است که سر این رژیم را زیر آب کند.
خامنه ای باید خیلی مراقب باشد؛ شتری مستی را که او درِ خانۀ ایران خواباند، اینک درِ خانۀ اسلام و خانۀ او خوابیده است. اما چه باک! از هر طرفِ این جانیان که کشته شود، به سود ایران و ایرانی ست.
من برای اینکه خوانندگان به اعتراف های حسن روحانی که از سوی موسویان منشر شده است، آشنایی یابند و بهتر بتوانند به داستان های پشت پردۀ حکومت آخوندی دست یابند، این نوشته را یک بار دیگر در اختیار شما می گذارم:


پشت پرده 2 سال مذاكرات ایران و اروپا از زبان روحانی
فصلنامه «راهبرد» ارگان مركز تحقیقات استراتژیك مجمع تشخیص مصلحت نظام در جدید ترین شماره خود سخنان نسبتا محرمانه دكتر حسن روحانی دبیر سابق شورای امنیت ملی ایران را كه مهرماه سال گذشته در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی بیان كرده را به دست چاپ سپرده است.
وی در سخنان خود كه در بخشی از آن نیز به پرسشهای حاضران پاسخ گفته سیر مذاكرات یكساله ایران با اروپا تا آن زمان را تشریح كرده است. به نظر می رسد برای پی بردن به جزئیات پرونده حساس هسته ای ایران خواندن این سخنان كه متن كامل آن در ذیل آمده، ضروری است .
در بحث هسته‌ای حساسیت موضوع از اینجا نشأت می‌گیرد كه در فن‌آوری‌های مربوط به بخش هسته‌ای،‌بخش چرخه سوخت یك حساسیت ویژه‌ای دارد. به دلیل اینكه توانمندی در چرخه سوخت، تقریبا مساوی است با توانمندی یك كشور برای ساخت سلاح هسته‌ای در زمانی كه اراده سیاسی آن كشور بر این امر تعلیق بگیرد. یعنی كشوری كه چرخه سوخت دارد می‌تواند اورانیوم را غنی كند و كشوری كه می‌تواند اورانیوم را تا یك مرز حدودا 5/3% غنی كند، این توانمندی را خواهد داشت كه آن را تا بیش از 90% هم غنی كند و به همین دلیل، این توانمندی امروزه با حساسیت فوق‌العاده در محافل بین‌المللی مورد بحث است.
كشوری كه دارای این توانمندی باشد با نگرانی و حساسیت با آن برخورد می‌شود. معمول این است كه فشار را به كشوری وارد می‌كنند كه در آستانه است. یعنی اگر واقعا كشوری این توانمندی را به طور كامل به دست بیاورد ادامه فشار بسیار سخت و یا ناممكن می‌شود و كشوری هم كه به زودی به این توانمندی نمی رسد، قاعدتا فشاری بر آن وارد نمی‌شود. اما كشوری كه در آستانه دستیابی به فن‌آوری قرار می‌گیرد، فشارهای فراوانی به آن وارد می شود تا فعالیت خود را متوقف كند و به سمت تكمیل آن توانمندی نرود و لذا در این حالت، فشارها دو چندان می‌شود.
جمهوری اسلامی ایران از 16-15 سال قبل یعنی از سال‌های 67-66، یكی از موضوعاتی كه دنبال می‌كرد این بود كه بتواند فن‌آوری چرخه سوخت را به دست بیاورد، زیرا همواره استفاده از انرژی هسته‌ای مدنظر بوده و می‌خواستیم دارای نیروگاه هسته‌ای باشیم و اینكه بتوانیم سوخت آن را هم خودمان تولید كنیم.
برای اینكه بتوانیم فن‌آوری و امكانات چرخه سوخت را از كشوری خریداری كنیم، تلاش زیادی شد. در آن سال‌ها و شرایط آن زمان، ما بیشتر دنبال شوروی و چین بودیم ولی هیچ كشوری حاضر نشد كه این فن‌آوری را به ما بدهد.
گرچه حق طبیعی یك كشور است كه دارای چرخه سوخت باشد، اما به خاطر قابلیت‌هایی كه در سایه این فن‌آوری ایجاد می شود، از دادن آن پرهیز می‌كردند،ْ لذا تلاش برای اینكه ما بتوانیم این توانمندی‌ را از طرق مختلف بدست آوریم آغاز شد، مثلا فعالیت‌هایی كه باید در داخل كشور انجام بگیرد تا به توانمندی‌های ملی در این زمینه برسیم و یا ورود بازار سیاه و تماس با افراد و شبكه‌های مختلف در این زمینه، شروع شد. در این زمینه‌ها قدم‌هایی در داخل برداشته شد و یكسری امكانات از طرق مختلف آماده شد.
در سال‌های اخیر، یعنی از سال 78 تصمیم گرفته شد تا این امكاناتی كه داشتیم فعال‌تر كنیم. به همین دلیل، تلاش مضاعفی در كشور آغاز شد و یكسری اختیاراتی به سازمان انرژی اتمی داده شد كه قبلا در اختیار این سازمان نبود. یعنی از لحاظ اعتبارات و نحوه هزینه‌ آنها با تسهیلات جدید و مقررات ویژه، دست سازمان باز گذاشته شد، تا بتوانند بدون عبور از پیچ و خم های مقرراتی،‌فعال شوند. در پی این فعالیت‌ها بود كه تاستان 1381 سروصدایی در رسانه‌های غربی آغاز شد مبنی بر اینكه ایران مشغول ساخت بمب اتم است.
به یاد دارید كه این سروصدا در مرداد سال 1381 شروع شد. پس از این سروصدا، آژانس‌ هم وارد عمل شد و از ایران در این زمینه سوالاتی را مطرح كرد تا روشن شود آیا اقدامات ایران قانونی بوده یا نه؟ فعالیت‌ها مخفی بوده و یا غیر مخفی؟ آیا این اقدامات با تعهدات ایران طبق معاهده NPT و قرارداد پادمان انطباق دارد یا نه؟ آیا برخلاف مقررات، اعمالی انجام شده است یا نه؟
به خاطر دارید كه سر و صدای زیادی در رسانه‌های جهان شد و در پی آن، آقای البرادعی در زمستان سال 1381 به ایران سفر كرد. در این سفر از نطنز بازدید به عمل آورد. بعد از آن، این بحث پیش آمد كه پرونده ایران در شورای حكام مطرح شود. به دلیل اینكه امریكایی‌ها در آن ایام مصمم بودند كه به عراق حمله كنند،‌لذا دست نگه داشتند و به همین دلیل فتیله مسئله را مقداری پایین كشیدند. در آن شرایط، این بحث هم در آمریكا مطرح بود كه ایران اول یا عراق؟ ولی در نهایت تصمیم بر این شد كه به عراق حمله شود. لذا آمریكا كاملا خود را در بهمن آماده می كرد و در اسفند ماه با آمادگی كامل ظاهر شده بود و در روز آخر اسفند حمله به عراق آغاز شد.
خود به خود، سرو صدای بحث ایران در ماه فروردین و اردیبهشت به دلیل اینكه اوج بحث عراق و لشكركشی به آنجابود، كمتر شد. اما از خرداد كه پیروزی آمریكا در عراق مشهود شد و به اصطلاح خودشان توانستند عراق را تصرف كنند و هنوز هم مقاومتی كه امروز در عراق است و فشارهایی كه فعلا روی سربازان آمریكایی است شكل نگرفته بود، به این فكر افتادند كه شرایط مناسب است تا مسئله ایران را در شورای حكام مطرح كنند و زمینه مناسبی است تا پرونده به شورای امنیت برود و به دنباله‌اش تحریم و یا حتی عملیات نظامی علیه ایران طراحی شود و یا حداقل فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران شكل بگیرد.
به همین دلیل، پرونده هسته‌ای ایران برای اولین بار در خرداد سال 1382 به طور رسمی در شورای حكام آژانس مطرح شد. البته در آن جلسه قطعنامه‌ای صادر نشد، گزارش مدیر كل مطرح شد و به عنوان بیانیه، رئیس اجلاس یك جمع‌بندی را ارائه كرد كه جمع‌بندی خوبی نبود،‌از آن زمان بود كه در كشور یك احساس خطری به وجود آمد كه یك توطئه‌ای ممكن است علیه ایران طراحی شده باشد و با مشكلاتی مواجه شویم.
تا آن زمان عمدتا كارهای سیاسی و فنی بر عهده سازمان انرژی اتمی بود. یعنی سفیر جمهوری اسلامی ایران در وین در بخش مربوط به آژانس، از طرف سازمان انرژی اتمی تعیین می شد و با تصویب رئیس جمهور منصوب می‌گردید. بنابراین سازمان هم كار سیاسی و هم كار فنی را برعهده داشت. البته وزارت خارجه هم در بعضی از مسائل در آن مقطع كمك می كرد. اما احساس شد ضرورت دارد كه این مسائل در سطح بالاتری مورد بحث و بررسی قرار گیرد و لذا موضوع در شورای عالی امنیت ملی برای اولین بار مطرح شد كه چه اقداماتی باید انجام شود. در این زمینه جلساتی برگزار شد تا به اجلاس بعدی كه اجلاس ماه سپتامبر (شهریور سال 82) بود، نزدیك شدیم. اختلاف نظر شدیدی بین سازمان انرژی اتمی و وزارت خارجه پیش آمد. سازمان انرژی اتمی می‌گفت: پرونده هسته‌ای ایران، مسئله مهمی نیست و ما می‌توانیم در این اجلاس، آن را حل و فصل كنیم ولی وزارت خارجه هشدار شدیدی می‌داد كه ممكن است مسیر پرونده مسیر بسیار دشواری باشد. در واقع این دو ارگان درست نقطه مقابل یكدیگر نظر داشتند. در جلساتی كه در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تشكیل می شد این اختلاف‌نظرها كاملا مشهود بود و اینجا بود كه این بحث در سطح كشور مطرح شد كه راجع به پروتكل الحاقی چه اقدامی باید صورت گیرد. اگر یادتان باشد، سروصدای زیادی در كشور شروع شد كه آیا پروتكل را بپذیرم یا نپذیرم، پذیرش پروتكل خیانت است و یا ضرورت. دلیل آن هم این بود كه آقای البرادعی (مدیركل آژانس) در گزارشی كه برای ماه سپتامبر آماده كرده بود و منتشر شده بود به صراحت به این نكته اشاره كرده بود كه من راجع به پرونده هسته‌ای ایران بدون اینكه ایران پروتكل الحاقی را بپذیرد و آن را اجرا كند قادر نیستم كه راستی آزمایی كنم یعنی من نمی‌توانم Venification را انجام دهم و برای من راستی آزمایی امكان پذیر نیست.
در اجلاس ماه سپتامبر یك قطعنامه بسیار شدیداللحنی علیه ایران با اجماع (بدون رأی گیری) تصویب شد. البته در آن مقطع، ما عضو شورای حكام بودیم. قطعنامه به گونه‌ای صادر شده بود كه ما را به پشت درب شورای امنیت سازمان ملل برده بود. كاملا روشن بود كه یك برنامه ریزی حساب شده‌ای در پشت پرده انجام شده است تا از طرق این قطعنامه، ما را به شورای امنیت ببرند. در این شرایط یك بحث جدید در كشور مطرح شد كه در این شرایط، چه كاری باید انجام داد؟ یك فرض این بود كه به شورای امنیت خواهیم رفت و یك فرض هم این بود كه مسئله به گونه‌ای قابل حل و فصل است. در آن مقطع كه مسئله از لحاظ فنی و حقوقی بررسی شد (در آن زمان در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی كمیته‌ای تشكیل شده بود و در آن كمیته وزرای مربوطه شركت می كردند و بحث های مفصلی در این زمینه صورت می‌گرفت) نتیجه اولیه این بحث‌ها این بود كه اگر حتی همكاری كامل با آژانس طبق این قطعنامه انجام دهیم. باز هم در نوامبر (آذر 1382) به شورای امنیت خواهیم رفت. بنابراین باید به فكر یك ساز و كار دیگری می بودیم كه با آژانس همكاری كنیم و به شورای امنیت هم نرویم بحث این نبود كه تضمین شود هیچ‌گاه به شورای امنیت نخواهیم رفت، بلكه بحث این بود كه در آن مقطع كه آمریكا در اوج غرور بود و كشور هم آمادگی‌های لازم را برای شورای امنیت نداشت، پرونده به شورای امنیت نرود. ضمن اینكه ما هنوز تمام راه ها را تجربه نكرده بودیم كه آیا می‌توان مسئله را از راه‌های دیگری حل و فصل كرد یا نه،‌بنابراین موضوع در جلسات متعدد در سطوح مختلف مورد بررسی قرار گرفت.
در حال حاضر هم سازوكار تصمیم گیری ما در بحث هسته‌ای در چهار رده صورت می‌گیرد. یك رده بحث كارشناسی است كه ریاست آن را یكی از مدیران وزارت خارجه برعهده دارد و تمام ارگان‌های مربوطه شركت دارند. بحث كارشناسی هم در رده بالاتر انجام می‌شود كه جلسات آن در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تشكیل می‌شود. رده سوم، كمیته‌ای در سطح وزرا است كه آن هم در دبیرخانه شورای عالی تشكیل می‌شود و رده چهارم، در سطح سران نظام است كه تصمیمات كلان و اساسی در آن رده اتخاذ می شود.
در جلسه سران نظام این بحث مطرح شد كه ما طبق قطعنامه سپتامبر موظفیم كه تصویر كامل برنامه هسته‌ای را در طول سال‌های گذشته به آژانس ارائه كنیم. بحث اصلی این بود كه آیا ارائه تصویر كامل می تواند مشكل را حل كند یا نه؟‌ اگر تصویر كامل را ارائه می‌كردیم خود آن تصویر ممكن بود ما را به شورای امنیت ببرد. اگر ارائه نمی‌كردیم كه به معنی تخلف از قطعنامه بود و به دلیل اینكه قطعنامه را اجرا نكرده‌ایم به شورای امنیت می‌رفتیم. بنابراین بحث این بود كه هر راهی را انتخاب كنیم،‌فرق نمی‌كند و پرونده ما به شورای امنیت خواهد رفت. به این دلیل در جلسات كارشناسی بحث شد كه آیا با اروپائی‌ها در این زمینه همكاری را شروع كنیم یا نه و آیا این همكاری موثر است یا نیست؟‌برخی معتقد بودند كه همكاری با اروپا تاثیری ندارد چون اروپا مستقل نیست و چون آمریكا مصمم است ما را به شورای امنیت ببرد، لذا اروپا نمی‌تواند كاری انجام دهد. برخی هم معتقد بودند كه همكاری با اروپا می‌تواند موثر باشد. همه این مباحث در جلسه سران نظام مطرح شد.
به این نكته هم توجه داشته باشید كه سه كشور اروپایی نامه‌ای در تابستان 1382 برای دولت ایران فرستاده بودند كه نسبت به مسائل هسته‌ای ایران طرحی را پیشنهاد كرده بودند. البته در آن نامه مطالب مختلفی بود، من‌جمله نوشته بودند كه شما باید چرخه سوخت را كنار بگذارید. مشابه همین نامه را دولت روسیه هم برای دولت ایران فرستاده بود. آنها هم نوشته بودند كه ایران باید چرخه سوخت را كنار بگذارد، لذا این بحث مطرح شد كه آیا ما سه وزیر اروپایی را به تهران دعوت كنیم یا نه؟ اختلاف نظر از دو منظر مطرح بود، بعضی‌ها می‌گفتند اساس بحث با اروپا موثر نیست، اگر هم بخواهند نمی‌توانند در برابر آمریكا كاری را از پیش ببرند. بعضی‌ها هم می‌گفتند اگر آنها را به تهران دعوت كنیم، پاسخ مثبت نخواهند داد. استدلال آنها هم این بود كه هیچ‌گاه تا به حال سه وزیر مهم اروپایی به اتفاق به یك كشور غیر اروپایی برای موضوعی سفر نكرده‌اند و عملا این كار شدنی نیست وزارت امور خارجه ما هم معتقد بود كه این كار از لحاظ تشریفات، شدنی نیست. یعنی اگر سه وزیر را دعوت كنیم به تهران، نخواهند آمد. اما به هر حال در آن جلسه تصمیم گرفته شد كه آنها را دعوت كنیم و اگر نپذیرفتند، جلسه در یك كشور اروپایی تشكیل شود. این بحث هم زمان بود با این مسئله كه مسئولیت پرونده‌ هسته‌ای به یك فرد واگذار شود و همه ارگان‌ها زیر نظر او فعالیت كنند. در جلسه سران نظر همه اعضا، بر این قرار گرفت كه بنده مسئول این پرونده باشم.
در واقع زمانی كه ما سه وزیر را دعوت كردیم در آن مقطع برای این هدف بود كه ما چگونه كل تصویر برنامه هسته‌ای و همه فعالیت‌های گذشته را اعلام كنیم و به شورای امنیت هم نرویم. اگر می‌خواستیم فعالیت‌های گذشته را اعلام نكنیم، برای آژانس روشن می‌شد كه قصد همكاری نداریم؛ چون اكثر فعالیت‌هایی كه انجام داده بودیم و به آژانس اعلام نكرده بودیم، توسط كشورهایی كه طرف معامله با ما بودند به آژانس اطلاع داده شده بود. مثلا كشور چین كه ما طرح‌هایی با آن كشور قبلا داشتیم و طبق پادمان می‌بایست به آژانس اعلام می‌كردیم و اعلام نكرده بودیم توسط خود چینی‌ها به آژانس اعلام شده بود و آنها به ما گفتند كه همه موارد را به آژانس اطلاع داده‌اند. همچنین برخی از تجهیزاتی كه از روس‌ها خریده بودیم، آن‌ها هم، همه موارد را به آژانس اطلاع داده‌ بودند. حتی معلوم شد كه برخی از آزمایشات مخفی كه در سال‌های قبل انجام داده بودیم آژانس از آن‌ها باخبر است. مثلا ما یك آزمایش در تهران انجام داده بودیم و مسئول پروژه استاد دانشگاه بود و یكی از دانشجویان او در همان مورد رساله‌ای را نوشته بود و آن رساله در چندین نسخه منتشر شده بود كه اتفاقا یك نسخه از آن هم در اختیار آژانس بود كه ما از این مسئله مطلع نبودیم و بعدها آژانس یك نسخه از این رساله را ارائه كرد و گفت شما این آزمایش را انجام داده‌اید. یا مثلا در موضوع دیگری كه فكر می‌شد كسی خبر ندارد یكی از اساتید كه در آن پروژه شركت داشته بود در مورد آن، مقاله علمی نوشته و در یك مجله بین‌المللی چاپ شده بود و یك نسخه از آن هم در اختیار آژانس بود. بنابراین اكثر مواردی كه فكر می‌شد آژانس از آن‌ها بی‌خبر است، اطلاعات كاملی از آنها داشت. حتی نسبت به یكی از موارد كه آزمایش آن حدود 10 و 12 سال قبل بود، زمانی كه قرار بود موارد را به آژانس اطلاع دهیم، یكی از مسئولان آژانس گفته بود لابد فلان موضوع را هم حتما می‌نویسید، در واقع می‌خواست بگوید ما از آن هم مطلع هستیم.
در واقع اساس بحث من با سه وزیر اروپایی این بود كه اگر كل تصویر برنامه هسته‌ای را با توجه به مقررات ارائه كنیم با توجه به اینكه آمریكایی‌ها اصرار دارند كه ما را به شورای امنیت ببرند. آن‌ها چه خواهند كرد؟ كه اگر آن‌ها قول دهند كه ایستادگی می‌كنند، ما با آن‌ها شروع به همكاری و مشاركت كنیم. اگر هم نتوانند ایستادگی كنند كه باید مسیر دیگری را انتخاب كنیم.
ولی سه وزیر را دعوت كردیم اولا آنها برای سفر به ایران اعلام آمادگی كردند و گفتند منوط به این است كه مدیر كل‌های وزارت خارجه سه كشور به صورت غیر رسمی به ایران سفر كنند و یك مذاكره كارشناسی انجام دهند تا ببینیم راهی وجود دارد یا نه؟ مدیر كل‌های سه كشور به تهران آمدند و با كارشناسان وزارت خارجه و این جانب صحبت كردند و در نهایت وزرا تصمیم گرفتند كه به تهران سفر كنند. البته در آخرین لحظاتی هم كه سه وزیر عازم تهران بودند، هنوز نسبت به متنی كه می‌بایست توافق شود توافق نداشتیم. به هر حال آنها به تهران آمدند. در آغاز موارد مهم در جلسه كارشناسی مورد بحث قرار گرفت و آن‌ها نتوانستند موارد اختلاف را حل و فصل كنند. بنابراین مسائل مورد اختلاف به ناچار در جلسه وزرا و این جانب مطرح شد. لذا جلسه خیلی طولانی شد. جلسه از صبح آغاز شد و تا حدود 3 بعدازظهر ادامه داشت تا ما به توافق برسیم.
در این جلسه اروپایی‌ها به ما قول دادند كه اگر ما تصویر كامل هسته‌ای كشور را طبق قطعنامه به آژانس اعلام كنیم، اگر آمریكایی‌ها بخواهند اصرار كنند كه پرونده ما را به شورای امنیت ببرند، آنها ایستادگی خواهند كرد و اجازه نخواهند داد كه این اتفاق رخ دهد. البته شاید آن شرایط یك شرایط خاص بود. آمریكایی‌ها در اوج غرور و پیروزی در عراق بودند و اروپایی‌ها هم قصد نداشتند این پرونده به شورای امنیت برود تا آمریكایی‌ها بخواهند یك بحران دیگری در منطقه ایجاد كنند. در آن‌جا این قول را به ما دادند كه ما ایستادگی می‌كنیم و نمی‌گذاریم این پرونده به شورای امنیت برود. لذا ما تصویر كامل را به آژانس اعلام كردیم ضمن اینكه اعلام كردیم پروتكل الحاقی را امضا می‌كنیم. البته تمام مواردی كه با سه وزیر اروپایی توافق كردیم مواردی بود كه نظام تصمیم گرفته بود كه آنها را انجام دهیم. یعنی اگر با سه وزیر هم به توافق نمی رسیدیم، به صورت یك جانبه اعلام می‌كردیم كه پروتكل را امضا می‌كنیم؛ تصویر كامل پرونده هسته‌ای را به آژانس ارائه خواهیم كرد و اعلام می‌كردیم كه بخشی از چرخه سوخت را به حالت تعلیق درمی‌آوریم. یعنی تصویب شده بود كه حتی اگر با 3 كشور هم به توافق نرسیدیم، این موارد را یك جانبه اعلام كنیم. ولی ما با آنها یك معامله‌ای انجام دادیم كه ما این موارد را انجام بدهیم و آنها هم در برابر آن تعهداتی را انجام بدهند.
مهم‌ترین قولی كه به ما دادند این بود كه در برابر مسئله شورای امنیت ایستادگی كنند و كاری كنند كه این مسئله در داخل آژانس حل و فصل شود. اروپا به این وعده در اجلاس نوامبر عمل كرد. یعنی علی‌رغم اینكه آمریكایی‌ها با همكاری استرالیا، كره جنوبی و ژاپن پافشاری می‌كردند كه این پرونده باید به شورای امنیت ارجاع شود، سه كشور اروپایی ایستادگی كردند و نگذاشتند پیشنهاد آمریكا مطرح شود. این مسئله بسیار جالب توجه بود؛ حتی روس‌ها به ما گفتند كه این اولین منظره جالب در تاریخ سیاسی بود كه ما شاهد آن بودیم كه انگلیس رو در روی آمریكا قرار گرفته بود. ما تا به حال چنین منظره‌ای را ندیده بودیم، برای ما خیلی زیبا بود. ما از اجلاس نوامبر عبور كردیم منتهی بعدا اعتمادسازی بین ما و اروپا یك مقدار دچار مشكل شد.
در اینجا این نكته را اضافه كنم و آن اینكه در آن مقطع ما از مذاكرات پشت پرده آمریكا و انگلیس با لیبی مطلع نبودیم. همچنین این موضوع كه دلالی كه از او قطعاتی را خریداری كرده بودیم، لیبی هم از همان دلال تجهیزات را خریداری كرده، اطلاع نداشتیم. ما یك متنی را راجع به آن دلال و تجهیزاتی را كه از او خریده بودیم به صورت برگ جداگانه‌ و خصوصی برای البرادعی به ضمیمه همان تصویر كامل پرونده ایران به آژانس، ارائه كرده بودیم. مشخصاتی كه آژانس درباره آن دلال و مكان‌هایی كه با او معامله كرده بودیم، به ما می‌داد، این اطلاعات و مشخصات را در واقع لیبی در اختیار آمریكایی‌ها و انگلیسی‌ها قرار داده بود. لیبایی‌ها تمام مسائل را از ابتدا تا انتها به آمریكایی‌ها و انگلیسی‌ها گفته بودند و هرچه كه از این دلال و دیگران خریداری كرده بودند را تحویل آمریكایی‌ها دادند و هرآنچه كه آمریكایی‌ها و انگلیسی‌ها از آن‌ها خواسته بودند به آن‌ها عمل كردند. یعنی راجع به صلح خاورمیانه، اسرائیل و اینكه رابطه با فلسطین‌ها را قطع كند و كمك‌های مالی هم كه به آن‌ها می‌كرد را قطع كند؛ و.... در واقع هر آن‌چه كه آن‌ها می‌خواستند از لیبی گرفتند. لذا وقتی می گویند مدل لیبی؛ این نیست كه فقط سانتریفیوژها را جمع‌آوری كنیم و داخل كشتی بگذاریم و به واشنگتن بفرستیم بلكه، مدل لیبی یعنی در مسیر به رسمیت شناختن اسرائیل، یعنی قطع رابطه با نهضت‌های آزادی بخش در جهان؛ یعنی تمام مواردی كه از قذافی قول گرفتند این را می‌گویند‌‌ «مدل لیبی» الان شما می‌بینید كه لیبی كلا پروسه صلح را قبول كرد و به نوعی از پروسه صلح خاورمیانه حمایت می‌كند و با مبارزان فلسطینی قطع رابطه كرده و همه كمك‌ها را قطع كرده و در واقع 180 درجه تغییر جهت داده است.
به هر حال، از اطلاعاتی كه از طریق لیبی به دست آورده بودند، متوجه شدند كه ممكن است ما چیز دیگری هم از دلال گرفته باشیم كه اطلاع نداده‌ایم. ما تجهیزاتی را كه از این دلال گرفته بودیم گفته بودیم جز یك مورد و آن هم، مورد مربوط به p2 بود كه نگفته بودیم و به خاطر این‌كه این‌ها از طریق لیبی به دلال دست پیدا كرده بودند، اطلاعات كافی را به دست آورده بودند. به ما گفتند كه آیا شما نقشه‌های p2 را خریداری كرده‌اید یا خیر؟ كه معلوم شد كه در این رابطه اطلاعاتی دارند، البته ما قصد داشتیم p2 را بعدا در اظهارنامه‌ها بنویسیم. ولی به هر حال آنكه این مورد را تخلف محسوب كردند.
سؤال یكی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی:‌ آقای دكتر p2 چیست؟
دكتر روحانی: p2 سانتریفیوژ پیشرفته‌تر از p1 است.
سؤال یكی از اعضای شورا، سانتریفیوژ چیست؟
دكتر روحانی: سانتریفیوژ دستگاهی است كه گاز UF6 وارد آن می‌شود و از طریق آن غنی می‌گردد.
سؤال یكی از اعضای شورا: گاز UF6 چیست؟
دكتر روحانی: UF6 همان گاز هگزافلوراید است كه ماده اولیه برای غنی‌سازی از طریق سانتریفیوژ است. یعنی در واقع خوراك سانتریفیوژ محسوب می شود.
سؤال یكی از اعضای شورا: غنی‌سازی یعنی چه؟
دكتر روحانی: در اورانیوم طبیعی (همچنین در UF6 كه به صورت گاز است) ایزوتوپ‌های 235 كمتر از 1% است یعنی بیش از 99% ایزوتوپ‌های 238 است. 234 و 235 از 1% كمتر است (7/0 درصد است). ما در غنی‌سازی، ایزوتوپ‌های 235 را به جای 7/0 درصد به 5/3 درصد می‌رسانیم. دستگاه‌های سانتریفیوژ به دلیل سرعت زیاد و از طریق گریز از مركز عمل جداسازی را انجام می‌دهد. این دستگاه در طول یك دقیقه 60 هزار دور گردش دارد. یعنی در یك ثانیه حدود هزار دور گردش می‌كند و لذا به خاطر سرعت زیاد آن دو پایه آن نمی‌تواند ثابت باشد، لذا سمت بالا، از طریق مگنت معلق است و از سمت پایین به وسیله یك سوزن و داخل روغن گردش را انجام می‌دهد. در مجموع از لحاظ فنی یك ساختمان پیچیده‌ای دارد و اساسا از تكنولوژی پیشرفته ای برخودار است. البته P1 نسلی است كه دهه 60 در دنیا استفاده می شده، بعد از آن نسل‌های P1،P2 و ... مورد استفاده قرار گرفته‌اند. آن چیزی كه ما در اختیار داریم مدل P1 است و در مورد P2 هم در حد تحقیقاتی كارهایی در حال انجام است.
به هر حال مسئله P2 باعث شد كه به اعتماد بین ما و اروپا خدشه وارد شود و به روند و پروسه‌ای كه شروع كرده بودیم، ضربه اساسی وارد شود. به دلیل اینكه آمریكایی‌ها از همان روزهای آغازین به اروپایی‌ها می‌گفتند كه ایرانی‌ها به شما دروغ می‌گویند و تمام مسائل را به شما نگفته‌اند و آنچه اعلام شده بخشی از پرونده است، در مقابل اروپایی‌ها می‌گفتند كه ما به آنها اعتماد كرده‌ایم. موضوع P2 كه كشف شد اروپایی‌ها را عصبانی كرد و اساسا شك كردند كه آیا ما غیر از P2 نقشه یا تجهیزات دیگری را هم گرفته‌ایم و به آنها اطلاع نداده‌ایم یا خیر؟ مثلا به ما می‌گفتند كه آیا شما نقشه بمب را هم گرفته‌اید؟ به دلیل اینكه لیبی نقشه بمب را هم خریداری كرده بود. آنها به ما می‌گفتند لیبی نقشه بمب را از همین دلالی كه شما با او رابطه داشتید خریداری كرده است. چگونه می‌شود كه P2 و P1 را بخرید و نقشه بمب را خریداری نكنید؟! البته این دلال الان در زندان مالزی است.
در مجموع، به خاطر مسائلی كه لیبی برای ما به وجود آورد، كار ما یك مقدار سخت و مشكل شد. ضمن اینكه علی رغم هم این مشكلات، در مراحل بعدی با اروپایی‌ها به یك توافق بسیار خوبی رسیدیم و آن این بود كه ما دامنه تعلیق را یك مقدار گسترش دهیم و آن‌ها در قبال آن، پرونده ما را در دستور كار آژانس خارج كنند. این توافق در ماه فوریه 2004 در بروكسل صورت گرفت. ولی بعد از اینكه این توافق در سطح كارشناسان انجام گرفت و بعد سه وزیر آن را امضا كردند و برای ما ارسال كردند، آمریكایی‌ها خیلی به آن‌ها فشار آوردند كه در نهایت از تعهدات خود عقب‌نشینی كردند. نسبت به خبر فشار شدید آمریكا در این مورد، ابتدا از طرق سیاسی آن را شنیدیم و بعد در روزنامه‌های اروپایی هم موضوع، منتشر شد كه بوش با بلر تماس گرفته و از كار سه كشور انتقاد كرده كه این چه توافقی است كه با ایران امضا كرده‌اید؟ ما غنی‌سازی را در حدی كه در قطعنامه‌ها آمده‌اند بود تعلیق كردیم و نه بیشتر از آن، آن‌ها هم تعهد كرده بودند كه پرونده ما را در ماه ژوئن از دستور كار شورای حكام خارج كنند. به هر حال به دلیل مخالفت آمریكا و سر و صدای دیگران و مسئله راه‌اندازی اصفهان این كار انجام نگرفت. این موضوع باعث شد تعلیقی كه روی قطعه‌سازی و مونتاژ شروع شده بود را به هم بزنیم. شروع مجدد قطعه‌سازی و مونتاژ، یك فضای سیاسی شدیدی علیه ما به وجود آورد.
موضوع دیگری كه پیش آمد این بود كه اروپایی‌ها كم‌كم به این نتیجه رسیدند كه ما در مواردی كه از لحاظ فن‌آوری مشكلاتی داشتیم، تعلیق را نپذیرفتیم و فقط روی مواردی كه مشكل فنی نداشتیم تعلیق را پذیرفتیم. این هم مطلبی است كه اخیرا خود آنها در مذاكرات می‌گویند؛ یعنی بخش اصفهان كه همان بخش U.C.F و كارخانه‌ای است كه كیك زرد را به UF4 و UF6 تبدیل می‌كند، در دوران تعلیق، تكمیل كردیم. آن زمانی كه با اروپایی‌ها در تهران صحبت می‌كردیم هنوز در حال نصب دستگاه‌ها در بعضی از بخش‌های اصفهان بودیم و كار زیادی برای تكمیل پروژه باقی مانده بود. در واقع با فضای آرامی كه ایجاد كردیم، توانستیم اصفهان را تكمیل كنیم كه الحمدالله امروز اصفهان تكمیل شده است و می‌توانیم كه كیك زرد را به UF4 و UF6 تبدیل كنیم كه این مسئله بسیار اهمیت دارد.
در واقع UF6 ماده تغذیه‌ای اصلی ماشین‌های سانتریفیوژ است كه به عنوان Feed Material می‌باشد. بنابراین مهم بود كه این پروسه را به نتیجه برسانیم.
در طول این یك سالی كه گذشت، از لحاظ پرونده حقوقی نسبتا پیشرفت خیلی خوبی داشته‌ایم. یعنی تمام مواردی كه به عنوان موارد اختلاف بین ما و آژانس بوده، عمدتا حل و فصل شده است. یعنی تمام كارهایی كه آن‌ها می‌گفتند شما به صورت مخفی انجام دادید یك مقدار بحث، راجع به تبدیلات (Conversion)بود، كه مثلا كیك زرد را به UF4 و یا مثلا UF4 را به UF6 تبدیل كرده بودیم، بحث تبدیلات با آژانس تمام شده و به حل و فصل نهایی رسیده‌ایم. در بحث لیزر كه یك بخش بسیار عمده‌ای بود و مربوط به دستگاه‌هایی بود كه از چین و روسیه خریداری كرده بودیم و به آژانس اطلاع نداده بودیم، (گرچه از لحاظ مقرراتی ملزم به دادن اطلاع به آژانس نبودیم) به حل و فصل‌ نهایی با آژانس رسیدیم.
اما چند مسئله دیگر باقی مانده است كه البته برخی از آن‌ها را حتی آن روزی كه با سه وزیر در تهران مذاكره می‌كردیم، اصلا از آنها بی‌خبر بودیم. یكی از آن موارد، آلودگی سطح بالا است. ما اطلاعی نداشتیم كه در كشور ما آثار آلودگی سطح بالا وجود دارد. آلودگی به این معنا است كه آثار غنای اورانیوم بالای 50% در كارگاه‌های ما وجود دارد. اگر در كشوری اورانیوم در سطح بیش از 20% توجیه برای سوخت نیروگاه دارد و وقتی به 25%، 50% و 60% می‌رسد یعنی هدف ساخت بمب است. بازرسان وقتی از كارگاه‌های ما نمونه گیری كردند از طریق استفاده از یك نوع دستمال‌های خاصی كه بر روی نقاط مشكوك می‌كشند و آن را به آزمایشگاه برده و مورد آزمایش قرار می‌دهند، مشخص می‌شود كه چه فعل و انفعالاتی در آن مكان صورت گرفته است. این آزمایش حتی نشان می‌دهد كه در چه تاریخی این اقدامات صورت گرفته است. در تابستان 1382 وقتی نمونه‌گیری كردند و بعد مورد آزمایش قرار دادند، گفتند كه در ایران آلودگی با غنای 70 و 80 درصد پیدا شده است. این موضوع باعث یك سر و صدای جدیدی شد. ما هم دچار حیرت شده‌ بودیم كه چرا این آلودگی وجود دارد در حالی كه مطمئن بودیم ما چنین فعالیتی را انجام نداده‌ایم. آنها هم قبول نمی‌كردند. حتی این بحث در ایران مطرح شد كه برخی از بازرسان آژانس تحت تاثیر آمریكا، دستمال آلوده را به ایران آورده و اعلام كرده‌اند كه اینجا آلوده است. بعدها معلوم شد سانتریفیوژهایی كه از دلال خریداری كرده بودیم برخی از آن‌ها دست دوم بوده و توسط كشور ثالث غنی‌سازی شده بود و بالطبع قطعات این سانتریفیوژها آلوده بوده است.
سؤال یكی از اعضای شورا:‌آیا الان آژانس پذیرفته كه این آلودگی از طرف ما نبوده؟
دكتر روحانی: یكی از مشكلاتی كه ما آلان با آژانس داریم و هنوز حل و فصل نهایی نشده است راجع به همین آلودگی است و ما هنوز نتوانسته‌ایم این مسئله با آژانس به طور كامل حل و فصل كنیم. یعنی آژانس هنوز هم شك دارد كه آیا این آلودگی‌ها تماما مربوط به قطعاتی است كه از خارج وارد كردیم یا نه؟ شبهه دیگر این‌كه آن‌ها می‌گویند ممكن است در زمان فروپاشی شوروی سابق، از آنها اروانیوم غنی‌ شده خریداری كرده و به ایران آورده‌اید. به دلیل اینكه در آلودگی‌هایی كه كشف می‌شود در آزمایشات مشخص می‌شود كه اورانیوم مربوط به كدام كشور است. طبق نظری كه آژانس دارد، برخی از آلودگی‌هایی كه در ایران كشف شده است، مواد آن مربوط به شوروی سابق می‌شود كشور ثالثی كه آن‌ها احتمال می‌دهند ما این قطعات را از آنجا خریداری كردیم، پاكستان است. البته از طرف ما اسم هیچ كشوری مطرح نشده است چون ما از دلال خریداری كرده‌ایم. پاكستانی‌ها هم می‌گویند كه هیچ ماده‌ای را از شوروی سابق وارد نكرده‌اند. آنها در مورد آلودگی 36 درصدی كه در ایران كشف شده است می‌گویند مربوط به بازفرآوری اروانیوم مصرف شده در نیروگاه است. البته ما تقریبا با آژانس برای حل و فصل نهایی این مسئله نزدیك شده‌ایم. الان آژانس قصد دارد به مراكز غنی‌سازی پاكستان برود و از آنجا نمونه‌برداری كند. و یا قطعاتی را از پاكستان به وین برای آزمایش منتقل كند در حال حاضر هم مشكلی بین آژانس و پاكستان بر سر این موضوع ایجاد شده است.
موضوع دیگر، بحث P2 است كه سوابق آن را اعلام نكرده بودیم كه هنوز مسائل این موضوع پایان نیافته است. سوال آن‌ها این است كه نقشه‌های p2 را چگونه و چه زمانی خریداری كرده‌ایم و چه چیزهای دیگری خریده‌ایم و كارگاه p2 كجا بوده است. ما در مورد p2 به آن‌ها گفتیم كه در یك كارگاه كوچك بخش خصوصی فعالیت می‌شده و فقط در آن‌جا فعالیت بوده است. آن‌ها هم هنوز نپذیرفته‌اند. چون می‌گویند شما این همه پول برای نقشه‌های داده‌اید و بعد این نقشه‌ها را به یك شخص دادید كه داخل كارگاه كوچك خود این فعالیت‌ها را انجام دهد؟! قاعدتا شما در یك نقطه دیگری فعالیت اصلی را انجام می‌دهید. به هر حال هنوز یك مقدار اختلاف در این زمینه باقی مانده است. كه باید برای آنها روشن شود كه واقعیت همین است كه اعلام كرده ایم.
سوال یكی از اعضای شورا: یعنی ما در این مورد، دروغ گفته‌ایم؟
دكتر روحانی، نه، ما دروغ نگفته‌ایم. ما تمام موارد را درست گفته‌ایم، البته ممكن است در برخی موارد در اعلام آن‌ها تاخیر شده باشد.
بنابراین اكثر موارد در بخش حقوقی حل و فصل شده است ولی بعضی از موارد هنوز باقی مانده است، گرچه به حل و فصل نهایی نزدیك شده‌ایم. ما امیدواریم در گزارشی كه تا چندی بعد ارائه می‌شود، البرادعی بتواند بگوید كه ایران راجع به آلودگی، تمام كارهای لازم را انجام داده است و این كشور ثالث است كه باید با آژانس همكاری كند و در مورد P2 بگوید كه اكثر شبهات و اشكالات ما رفع شده است. به هر حال وضع ما، از لحاظ حقوقی خوب است. یك سال، زمان زیادی نیست. معمولا اگر كشوری در این گونه امور در یك سازمان بین‌المللی با مشكل مواجه شود برای حل مسئله، معمولا به سال‌ها فرصت نیاز است. ما نسبتا خوب پیشرفت كرده‌ایم. یعنی سازمان انرژی اتمی، وزارت خارجه و همه مسئولین واقعا خوب كار كرده‌اند و پیشرفت ما در این زمینه خوب بوده است.
از لحاظ فن‌آوری، نسبت به سال گذشته از وضع خوبی برخورداریم. به دلیل اینكه سال گذشته در ابتدای برنامه قرار داشتیم. مثلا اگر ما قصد داشتیم غنی‌سازی را انجام بدهیم، حتی ماده اولیه آن را نداشتیم. ما یك مقدار كمی ماده اولیه UF6 را از خارج خریداری كرده بودیم و همان مقدار را می‌توانستیم برای مدت چند ماه مصرف كنیم. اما امروز اصفهان راه‌اندازی شده است و ما از لحاظ فنی در این زمینه پیشرفت خوبی داشته‌ایم. وضع ما در قسمت ساخت قطعه و مونتاژ خوب است یعنی در طول یك سال گذشته، قطعات فراوانی را تولید كردیم. البته این كارها دیگر مخفی نیست و آژانس بر آنها نظارت دارد و از میزان تولید قطعات و مونتاژ و این‌كه چه مقدار سانتریفیوژ آماده كرده‌ایم، آگاه است.
در خصوص تعداد سانتریفیوژ، وضع ما نسبتا خوب است. یعنی سال گذشته زمانی كه قصد مذاكره با اروپایی‌ها را داشتیم چیزی در حدود 150 عدد سانتریفیوژ داشتیم اما الان در حدود 500 عدد سانتریفیوژ آماده داریم. اگر هم قصد داشته باشیم كه این تعداد را به 1000 عدد برسانیم، مشكلی نداریم. پس پیشرفت خوبی در این زمینه داشته‌ایم.
الان به مقطعی رسیده‌ایم كه مجددا در یك مقطع حساسی قرار گرفته‌ایم. حساسیت مقطع به این دلیل است كه آمریكایی‌ها به اروپایی‌ها می‌گویند كه سر شما كلاه رفته است. به دلیل اینكه ایران در طول این یك سال، تمام مشكلات فنی خود را حل كرده است. اگر سال گذشته جلوی فعالیت ایران را گرفته بودیم قطعات تولید و مونتاژ نشده بود و این میزان سانتریفیوژ در اختیار نداشتند. سال گذشته ماده اولیه UF6 نداشتند. در صورتی كه امسال این مواد در اصفهان تولید می شود. بنابراین می‌گویند ایران خود را به مرز تولید رسانده و از فرصت یك سال، حداكثر استفاده را كرده است در واقع این مطلب را می‌گویند كه اروپا در مجموع ضرر كرده و ایران توانسته برنامه خود را به نحو نسبتا مناسبی ادامه دهد.
بنابراین به مرزی رسیده‌ایم كه می‌دانند اگر ما به تعلیق پایان دهیم، در عرض چند ماه با امكاناتی كه در اختیار داریم می‌توانیم به غنی‌سازی در سطح 5/3% برسیم. الان فشار روی ما بیشتر شده است كه ایران تعلیق وسیع‌تری را انجام بدهد كه در قطعنامه اخیر ماه سپتامبر هم تصویب شده است. ضمن اینكه آژانس را مجبور كردند كه در اجلاس ماه نوامبر یك گزارش جامع 2 ساله را ارائه كند. چون گزارش‌های آژانس 3 ماهه است. اگر گزارشی مربوط به 3 ماه اخیر بدهند تمام آنها مثبت است و مطالب منفی وجود ندارد.اما زمانی كه می‌گویند گزارش 2 ساله بدهد، مجددا تمام موارد منفی سال گذشته ذكر می شود و لذا گزارشی كه این دفعه آژانس به شورای حكام خواهد داد، مجددا تخلفات گذشته را بیان می‌كند كه ایران چه تخلفاتی را انجام داده است و در چند مورد خلاف واقع اظهار نموده است و چه چیزهایی را مخفی كرده است. تمام این موارد در گزارش آینده مجددا ذكر می‌شود.
این موضوع به این علت است كه آمریكایی‌ها مصمم شده‌اند تا در این مقطع پرونده، را به شورای امنیت ارجاع دهند و به همین خاطر است كه فشار خود را روی اروپایی‌ها زیاد كرده‌اند.
ضمن اینكه اروپای امروز با اروپای سال گذشته یك مقدار متفاوت است. اروپا در سال 15 كشور بود و مقداری وضع بهتر بود و فقط 4 - 3 كشور بودند كه با آمریكا همكاری نزدیكی داشتند. ولی الان 10 كشور جدید به آن‌ها اضافه شده است كه اكثریت این كشورها آمریكایی هستند. لذا آمریكا الان نفوذ بیشتری در اتحادیه اروپا دارد. در هفته‌های اخیر كه سه كشور راجع به بسته Package معروف كه می‌خواهند به ایران تقدیم كنند، در اتحادیه بحث زیادی شده است. این كشورها همان حرف آمریكایی‌ها را تكرار كرده بودند كه ایران تخلف كرده و شما می خواهید به آن‌ها جایزه بدهید؟ آن‌ها تخلف كردند و باید به شورای امنیت بروند. سه كشور اروپایی هم گفته بودند اگر شما با ما همراه نشوید خود ما به تنهایی با ایران كار می‌كنیم. بنابراین یك مقدار نسبت به سال گذشته وضع متفاوت است. ضمن اینكه فشار آمریكایی‌ها هم نسبت به اروپایی‌ها شدیدتر شده است.
شاید یك مقدار هم نگرانی اروپایی‌ها كمتر شده است. یعنی آن‌ها در ابتدا تصور می‌كردند كه اگر ما به شورای امنیت برویم، بحران و جنگ جدیدی در منطقه خواهد بود و آمریكا به ایران حمله می‌كند اما الان احتمال اینكه اگر به شورای امنیت برویم، جنگی رخ بدهد خیلی ضعیف است. یعنی آمریكایی‌ها بعید است كه قصد داشته باشند یك بحران دیگری در منطقه ایجاد كنند، به دلیل معضلات و مشكلاتی كه امروز در عراق با آن‌ها مواجه هستند. بنابراین شرایط، یك مقدار متفاوت است و به همین دلیل اروپایی‌ها نسبت به سال گذشته از اینكه ما به شورای امنیت برویم خیلی نگران نیستند. البته هنوز هم نمی‌خواهند كه ما به شورای امنیت برویم. به دلیل اینكه در شورای امنیت عمدتا كار به دست آمریكا می‌افتد و اروپایی‌ها نقش كمتری خواهند داشت. ضمن اینكه از این موضوع هراس دارند كه آمریكایی‌ها با این فشار، به تدریج نظام ایران را بشكنند و این مسئله به نفع آنها نیست كه یك حكومت آمریكایی در ایران روی كار بیاید و یا اینكه آن قدر فشار وارد كنند كه در نهایت جمهوری اسلامی ایران با آمریكا همكاری كند، این موضوع هم به نفع اروپایی‌ها نیست. آن‌ها در این شرایط روابط خوبی با ما دارند و احتمالا در آن شرایط ممكن است روابط ما با آن‌ها تضعیف شود.
در مجموع، خیلی به نفع اروپا نیست كه ما به شورای امنیت برویم. اما در عین حال در مسئله چرخه سوخت، به همان میزانی كه آمریكایی‌ها مصمم به جلوگیری هستند آنها هم مصمم‌اند. البته در این مسئله یك تفاوت اساسی بین اروپا و آمریكا وجود دارد و آن اینكه آمریكا قصد دارد ما را به شورای امنیت ببرد تا تمام مسائل خود را با ما حل و فصل كند. یعنی به بهانه مسئله هسته‌ای به شورای امنیت می‌رویم اما با حل مسئله‌ هسته‌ای از شورای امنیت خارج نمی‌شویم. آن‌ها قصد دارند تمام مسائل مورد نظرشان همچون بحث خاورمیانه و تروریزم و .... را در آنجا مطرح كنند. یعنی آمریكا قصد دارند از اهرم شورای امنیت استفاده كنند تا تمام مسائل مورد نظر خود را با ما حل و فصل كنند ولی اروپایی‌ها نمی‌خواهند ما را در یك مشكل بزرگ قرار بدهند. شاید در منطقه، ایران یك فضای تنفسی برای آن‌ها باشد. آن‌ها در حال حاضر جایی را ندارند. عراق و بقیه كشورهای عربی در اختیار آمریكا است. ذخایر نفت و چاه‌های نفتی در اختیار آمریكاست و فقط كشوری كه مستقل و آزاد است و اروپایی‌ها می‌توانند با آن صحبت كنند، ایران است. ضمن اینكه در مسئله چرخه سوخت نظر اروپا هم همانند آمریكا است و اگر بدتر نباشد بهتر نیست. روس هم همانند آن‌ها است و آن‌ها هم می‌خواهند كه ما چرخه سوخت نداشته باشیم. تقریبا تمام كشورهای دیگر هم به همین صورت هستند. چین هم نمی‌خواهد كه ما چرخه سوخت داشته باشیم ولی چین و روسیه نمی‌خواهند كه ما به شورای امنیت برویم. مثلا آقای لاروف كه به تهران آمده بود اصرار فراوانی داشت بر اینكه چرخه سوخت نداشته باشیم و می‌گفت برای چه می‌خواهید سوخت تولید كنید؟ این فن‌آوری معضلات و مشكلات فراوانی دارد و اصلا مقرون به صرفه نیست. ما به شما سوخت ارزان می‌دهیم و تعهد به فروش آن می‌كنیم. ایشان به من گفتند كه یك پیشنهاد خوبی برای شما دارم و آن اینكه، مگر شما 20 نیروگاه و سوخت آنها را نمی خواهید؟ ما تمام آن‌ها را تعهد می‌كنیم. پس، روس‌ها هم نمی‌خواهند ما چرخه سوخت داشته باشیم، هم به دلیل اقتصادی كه قصد دارند كه سوخت را به ما بفروشند و ایران بازار آن‌ها باشد و هم به دلایل امنیتی، بنابراین در مسئله چرخه سوخت، نوعی اتفاق نظری وجود دارد.
در شرایط فعلی كه اروپایی‌ها این بسته را به ما پیشنهاد داده‌اند، در این بسته هم نكات مثبت و هم نكات منفی وجود دارد. در مجموعه‌ای كه آن‌ها به ما ارائه داده‌اند یكسری موارد مثبت و خوب، مواردی هم به صورت شعارهای و بی‌محتوا و یكسری موارد هم از نظر ما منفی است. البته امروز صبح (package)جدید خود را به ما داده‌اند كه در واقع یك مقدار طرح قبلی خود را اصلاح كرده‌اند. مثلا نقطه مثبت آن این است كه می‌گویند ما حق ایران را برای داشتن فن‌آوری هسته‌ای در چارچوب N.P.T به رسمیت بشناسیم. یا اینكه می‌گویند ایران حق دارد كه دارای نیروگاه هسته‌ای باشد و اینكه چون ایران نفت و گاز دارد پس نباید این فن‌آوری را داشته باشد نادرست است. چون آمریكا می‌گوید ایران اصلا نیازی به نیروگاه هسته‌ای ندارد ولی آن‌ها می‌گویند این حق ایران است و باید داشته باشد. به دلیل اینكه ایران حق دارد برای آینده بلند مدت خود نگران باشد كه یك روزی نفت و گازش تمام می‌شود و باید این فن‌آوری را داشته باشد.
در بخش دیگری گفته‌اند كه ما از اینكه بازار سوخت ارزان نیروگاه هسته‌ای در اختیار ایران قرار بگیرد حمایت می‌كنیم و تمام امكاناتی كه برای مسائل ایمنی و حفاظتی نیروگاه‌ها و یا مراكز هسته‌ای است آن‌ها را در اختیار ایران قرار می‌دهیم. در بخش‌های دیگر آن به مواردی اشاره كرده‌‌اند كه مثبت است ولی اهمیت زیادی ندارد. مثلا می گویند ما از این مسئله كه ایران عضو WTO باشد حمایت می‌كنیم. اروپایی‌ها قبلا هم هیچ‌گاه مخالف نبودند، آن كشوری كه مخالفت می‌كند، آمریكاست. می‌گویند ما بلافاصله مذاكره T.C.A (قراداد تجاری بین ایران و اروپا) را شروع می‌كنیم. یعنی می‌گویند به محض اینكه بر سر این معامله با ایران به توافق برسیم بلافاصله مذاكرات را آغاز خواهیم كرد. این موارد برای ما چیزی نقدی ندارد. برای اینكه زمان نهایی شدن آن‌ها طولانی است و ممكن است چند سال طول بكشد تا به نتیجه نهایی برسیم.
در بخش دیگر می‌گویند ما می‌خواهیم ایران به عنوان یك شریك پایدار تجاری اروپا باشد و ما آماده‌ایم در زمینه سرمایه‌گذاری صنعت، هواپیمای غیر نظامی، كشاورزی و صنایع نفت و گاز در ایران وارد همكاری شویم. این مسئله بیشتر به صورت كلی است. چون می‌گویند ما آماده‌ایم تا با یكدیگر مذاكره كنیم تا به تفاهم برسیم. در Package قبلی مطالبی ذكر شده بود كه از دید ما مثبت نبود، البته آنها اعلام كردند كه منظورشان چیز دیگری بوده است. مثلا گفتند ما در مبارزه با تروریزیم با ایران همكاری می‌كنم و تروریست خواندن منافقین را ادامه می‌دهیم.
استنباط ما این بود كه یعنی اگر همكاری نكنیم ممكن است تروریست بودن منافقین را رها كنندو آن‌ها گفتند نه، مقصود ما این نبوده است. البته در طرح جدید، نكته خوبی آورده‌اند و گفته‌اند ما با ایران برای مبارزه با تروریزم وارد همكاری می‌شویم و علیه القاعده و گروه‌های تروریستی مثل M.E.K (منافقین) همكاری كنیم یعنی منافقین را دقیقا در كنار گروه القاعده قرار داده‌‌اند. در این طرح برعكس طرح قبل كه خیلی بد مطرح شده بود، جملات مناسبی آمده است.
در مورد اینكه ما با ایران راجع به چرخه سوخت باید به یك گارانتی Objective guaranty برسیم، در طرح قبلی نوشته بودند كه Objective guaranty ابتدا به معنی توقف است مگر اینكه راهی پیدا كنیم. این موارد را حذف كردند و گفتند ما باید با ایران به یك توافق برسیم. یك مقدار مواردی كه ما با آن‌ها تند‌تر برخورد كردیم اصلاح كرده‌اند. مثلا گفته‌ بودند ما از طرح G8 برای خاورمیانه بزرگ حمایت می‌كنیم كه ایران هم عضو باشد. كارشناسان ما به آن‌ها گفتند كه چه كسی از شما خواسته است؟ ما اصلا نمی خواهیم آن‌ها گفتند كه این موضوع را روس‌ها به ما گفتند آن را بگنجانیم اگر نمی خواهید آن را حذف می كنیم البته در طرح اخیر این مورد را حذف كرده اند. مطلبی بود كه آورده بودند و از نظر ما مثبت نبود بنابراین در این package هم بخش مطالبی است كه اهمیت دارد و مطالب دیگری هم هست كه اهمیت چندانی ندارد فعلا در حد یك طرح است تا این‌كه در مذاكره با آن‌ها به توافق برسیم ممكن است به نتیجه مطلوب نرسیم.
بخش دوم سخنان دکتر روحانی
سوال یكی از اعضای شورا: آیا تمام این همكاری‌های آن‌ها كم یا زیاد در برابر توقف چرخه سوخت است یا خیر؟
روحانی: اروپا می گوید كه من وارد این معامله با شما می شوم به شرط اینكه شما امروز كه فعالیت غنی سازی را تعلیق كنید این تعلیق ادامه پیدا كند آن‌ها كلمه نامشخص infinitive را این دفعه حذف كرده اند این هم به این خاطر بود كه ما راجع به آن شبهه داشتیم به هر حال چیزهایی كه ما نسبت به آنها خیلی حساس بودیم در این طرح اصلاح كرده اند آن‌ها می گویند ایران طبق قطعنامه ماه سپتامبر تعلیق را آغاز كند و این تعلیق در دوره مذاكره ادامه پیدا می كند.
یعنی تا هرزمانی كه ما با یكدیگر مذاكره می كنیم تا به توافق برسیم این تعلق ادامه پیدا كند. ما به آن‌ها گفتیم اشكالی ندارد و ما تا دوره مذاكره تعلیق می كنیم ولی دوره مذاكره 2 ماه می باشد.
آن‌ها گفتند 2 ماه امكان پذیر نیست. برای اینكه بسیاری از این طرح های كه با شما داریم را باید بحث كنیم تا به توافق برسیم و بعد باید آن‌ها را به كشورهای خود ببریم و بعضی از آن‌ها را حتی در پارلمان های خود به تصویب برسانیم این مسایل با 2 ماه حل نمی شود ما می گفتیم 2 ماه و آن‌ها گفتند 2 سال. البته آن‌ها گفتند این 2 سالی كه ما گفتیم یك مدت دقیقی نیست به این دلیل كه شما 2 ماه گفتید ما هم گفتیم 2 سال. ولی می توانیم با یكدیگر بحث كنیم و فكر می كنیم بتوانیم برای این دوره ای به یك توافقی بر سیم.
سوال یكی از اعضای شورا: آیا یك سال مورد قبول است؟
روحانی: ما كمتر از یك سال می خواهیم . ما امیدواریم بر سر این موضوع در كمتر از یك سال به توافق برسیم اگر آن‌ها حسن نیت داشته باشند. آن‌ها می گویند فعالیت خود را تعلیق كنید بنابراین بحث توقف نیست آن‌ها می گویند در دوران تعلیق و در مذاكرات یكی از موارد مهم مذاكره بین ما و شما این است كه چگونه غنی سازی كنید كه توام با اطمینان لازم باشد كه در پی سلاح نیستند یعنی وقتی شما به 5/3% رسیدید ما چگونه مطمئن شویم كه شما از این 5/3 به سطح بالاتری نمی روید بنابراین این موضوع بحث اصلی ما با اروپا خواهد بود البته ممكن است ما به تنهایی با اروپا به نتیجه نرسیم و اگر با اروپا وارد این پروسه شدیم ناچاریم كه دیگران نیز به كمك ما بیایند.
ما برای گرفتن كمك با روس‌ها مواردی را تست كردیم ولی متاسفانه تاكنون نتیجه، مطلوب نبوده است. آن‌ها می گویند شما می توانید چرخه سوخت داشته باشید ولی به این صورت نمی شود كه هم چرخه سوخت داشته باشید و هم بتوانید اعتماد ایجاد كنید. خود اصرار بر داشتن چرخه سوخت یعنی بی اعتمادی. ما با وزیر خارجه روسیه درجلسه ای كه دو ساعت و نیم به طول انجامید به توافقاتی رسیدیم. در آخر جلسه وقتی خواستم جمع بندی كنم، فوری از حرف خودش برگشت و گفت بله این موارد را توافق كردیم ولی باید این مطالب را با رئیس جمهور مطرح كنیم و از ایشان اجازه بگیریم ضمن اینكه با تیم كارشناسی هم باید مشورت شود. بعدا تیم كارشناسی را كه به تهران فرستادند توافقات را قبول نكردند و گفتند امكان پذیر نیست. با روس‌ها كاركردن خیلی سخت است و شاید كاركردن با چینی ها یك مقدار آسان تر باشد. یعنی حساسیتی كه روس‌ها روی ما دارند چین در آن حد حساسیت ندارد. چین به ما قول نداده است كه در این زمینه كاری بكند ولی نسبتا نرم تر است. البته وزیر خارجه چین هفته آینده به تهران می آید باید دید در مذاكره با وی در تهران به چه مفاهیمی می رسیم.
برخی از كشورها با ما همكاری خوبی دارند مثل آفریقای جنوبی، ما با آفریقای جنوبی در حال مذاكره هستیم دلیل آن هم این استكه آفریقای جنوبی هم در آینده قصد دارد چرخه سوخت را راه اندازی كند و لذا نمی خواهد معضلاتی ایجاد شود كه برای آینده آن‌ها مشكلاتی رابه وجود آورد مثلا برزیل تا حدی آماده است كه با ما همكاری كند به دلیل اینكه برزیل چرخه سوخت خود را شروع كرده است و نمی خواهد مقرراتی وضع شود كه برای آن‌ها هم مشكل زا باشد.
در مجموع فكر می كنیم با یك سری از كشورهای دیگر باید به یك طرح دیگری برسیم كه طبق آن طرح و فرمول ،‌آن‌ها سراغ اروپایی ها بروند یعنی فقط ما و اروپا نباشیم . از یك طرف ما و چند كشور باشیم و طرف مقابل هم اروپا باشد . شاید از این طریق بتوانیم با اروپایی ها به تفاهم و نقطه مطلوبی برسیم. اگر هم نرسیدیم چند ماه با اروپایی ها مذاكره می كنیم و در نهایت به وضع امروز خودمان می رسیم. حداقل محصول كار این خواهد بود كه شورای امنیت را به تعویق می اندازیم اگر قرار بود كه در ماه نوامبر به شورای امنیت برویم حداقل برای یك سال دیگر این مسئله را به تعویق می اندازیم و نسبت به افكار عمومی هم اتمام حجتی كرده ایم و در این فرصت فن‌آوری راكامل تر می كنیم و از لحاظ حقوقی مسائل‌مان را با آژانس حل و فصل می كنیم.
البته ما از سال گذشته كه شورای امنیت را به تعویق انداختیم خیلی منفعت بردیم به خاطر اینكه سال گذشته اصلا آمادگی برای شرایط شورای امنیت را نداشتیم اما از سال گذشته تا به حال جلسات فراوانی با بخش اقتصادی ، امنیتی و سیاسی برگزار كردیم در واقع الان خودمان را نسبت به سال گذشته برای شورای امنیت خیلی آماده تر كرده ایم چون در ماه های گذشته طرح های مورد نیاز را آماده كردیم بنابراین فكر می كنیم هنوز هم نمی توانیم بگوییم فرض شورای امنیت صددرصد منتفی است.
اگر مذاكرات خود را با اروپا شروع كنیم و با دیگر كشورها هم همكاری كنیم و همه ظرفیت كشور را به میدان بیاوریم یعنی از كل ظرفیت اقتصادی و سیاسی كشور استفاده كنیم ، امید موفقیت كم نیست. مثلا اگر قرار باشد كشوری در این پرونده به ما كمك كند ما هم باید پروژه های مهم را به آن كشور واگذار كنیم نه اینكه پروژه ها را به كره جنوبی بدهیم و توقع كمك سیاسی از دیگران داشته باشیم اگر قرار باشد كشوری با ما همكاری كند باید در زمینه اقتصادی همكاری را با آن كشور گسترش دهیم . دولت اعلام آمادگی می كند كه وارد یك همكاری در این زمینه شوید و پتانسیل های اقتصادی را به كار بگیرید و در نتیجه كشورهای دیگر را به میدان بیاوریم ولی در مقام اجرا هنوز توفیقی نداشته ایم.
نقطه دیگری هم مورد نظر ماست و آن اینكه ما نمی خواهیم به خاطر عدم اجرای قطعنامه شورای حكام به شورای امنیت برویم . یعنی به گونه شود كه قطعنامه ای با اجماع تصویب گردد و ما نسبت به آن قطعنامه تخلف كنیم و به خاطر این تخلف به شورای امنیت برویم این مسله توجیه حقوقی دارد البته توجیه آن قوی نیست كه ایران به دلیل اینكه زیر بار مصوبات شورای حكام و آژانس نمی رود پس باید پرونده به مرجع بالاتر برود تا ما بتوانیم بر ایران فشار وارد كنیم اگر ما نسبت به وظایف پادمانی تخلف نداشته باشیم و آن را اجرا كنیم ولی درمعامله با اروپا و در مذاكرات سیاسی موضوع به شكست بیانجامد و به خاطر شكست مذاكرات سیاسی به شورای امنیت برویم شرایط متفاوت خواهد بود و برای ما خیلی بهتر است تا اینكه به خاطر تخلفات به شورای امنیت برویم به دلیل اینكه در صورت شكست مذاكرات سیاسی، دست یك كشور قوی مثل چین باز است كه در شورای امنیت بگوید این‌ها در حال مذاكره بوده‌اند و باید به مسیر مذاكره برگردند و پیشنهاد كنند كه مثلا 6 ماه مجددا با یكدیگر مذاكره كنند این قبیل مسایل در دنیا زیاد اتفاق افتاده است. مثلا كره شمالی در حال مذاكره بود كه این مذاكرات به شكست انجامید و پرونده به شورای امنیت ارجاع شد ولی در آن‌جا چین و روسیه گفتند كه باید مذاكرات ادامه یابد شورای امنیت پذیرفت كه به مذاكرات ادامه دهند ممكن است مذاكره مجددا به شكست بیانجامد و دوباره پرونده به شورای امنیت برود، ولی این دو مسئله با هم متفاوت است كه ما به دلیل شكست در یك مذاكره به شورای امنیت رفته باشیم یا اینكه به خاطر تخلفات.
اگر نظام مصلحت بداند و ما بتوانیم این روند را طی كنیم فكر می كنیم یك فرصت برای كشور است اگر مذاكرات با اروپایی ها شروع شود یا روشن می شود كه آن‌ها در این مقطع حسن نیت دارند و دروغ نمی گویند كه ممكن است به یك توافق خوبی دست پیدا كنیم و حتی در بحث غنی سازی بتوانیم با اروپا به تفاهم قابل قبولی برسیم ولی اگر متوجه شدیم كه حسن نیتی در كار نیست و می خواهند فشار بیاورند تا چرخه سوخت را كنار بگذاریم كه در آن شرایط باید تصمیم خودمان را بگیریم ؛ چون ته دل اروپایی ها این است كه لیستی در برابر چرخه سوخت پیش روی ما بگذارد تا چرخه سوخت را كنار بگذاریم.
مثلا آن‌هامی گویند: نیروگاه‌های اتمی و نیروگاه‌های تحقیقاتی آب سبك به شما می دهیم و سوخت را تضمین می كنیم حتی می‌گویند ما سوخت 50 ساله را برای شما تضمین می كنیم و یا آژانس آن را تضمین نماید و به شما اطمینان بدهد یعنی آن‌ها تكنولوژی ، صنعت و قدم‌های مهم اقتصادی بردارند و در فن‌آوری های پیشرفته به ما كمك كنند به شرط اینكه دست از تولید سوخت برداریم پس معامله مورد نظر آن‌ها این است كه این‌ها یك امتیازاتی را به ما بدهند و ما هم یك مدت بلندی (مثلا چند سال) تعلیق كنیم تا با آن‌ها برای تولید سوخت توام با اعتماد( به اصطلاح ما) و به اصطلاح آن‌ها چرخه سوخت توام با گارانتی به توافق برسیم. ما assurance می گوییم و آنها objective guamty می گویند به هر حال یك اختلافاتی نسبت به نحوه تضمین و یا نحوه اعتماد داریم . بنابراین یك احتمال وجود دارد كه ما بتوانیم با اروپا به نتیجه برسیم و به توافق برسیم و احتمال دیگر اینكه به توافق نرسیم.
در ضمن این مذاكرات اولین تجربه ما درجمهوری اسلامی ایران است ما هیچ گاه در جمهوری اسلامی مذاكره سیاسی به این سنگینی نداشته ایم ما سه مذاكره سیاسی مهم داشتیم. یكی اویل انقلاب با امریكا بود كه در آن موقع هم دوره مذاكره بسیار كوتاه بود و هم به گونه ای شد كه شما مستحضرید و اطلاع دارید یك مذاكره 2 سال به طول انجامید و ما هیچ پیشرفتی نداشتیم یعنی همان جا كه روز اول بودیم در روز آخر هم همان جا بودیم بدون هیچ پیشرفتی در واقع این مذاكرات تجربه سوم ما است.
ضمنا این پرونده بسیار سنگین است در واقع ما با یك كشور روبرو نیستیم و اگر نگوییم با اكثر كشورهای دنیا حداقل با اكثر كشورهای غربی روبرو هستیم ما درحال مذاكره با اروپا هستیم یعنی در زمان گذشته سه كشور می گفتند از طرف اتحادیه مذاكره می كنند اما الان رسما اعلام می كننند كه از طرف كل اتحادیه اروپا با ما مذاكره می كنند چون نماینده آقای سولانا هم در جلسات مذاكرات حضور دارند بنابراین اولین تجربه جمهوری اسلامی ایران است كه یك پرونده سنگین بین المللی را كه ابعاد مختلف سیاسی، حقوقی، امنیتی و فنی دارد را می خواهد به ثمر برساند.
به اعتقاد من تا امروز موفق بوده ایم معنای این حرف نیست كه تا پایان كار مشكلی نداریم ما تا به امروز موفق بوده ایم و كار را خوب پیش برده ایم یعنی ما در آژانس به پایان كار نزدیك شده ایم زمانی كه آقای البرادعی صحبت می كند ایشان هم می گوید كه چند ماه بیشتر تا زمان حل و فصل نهایی باقی نمانده است. در گزارش هم اعلام كرده است كه اكثر موارد، حل و فصل نهایی شده است پس در این زمینه وضع ما خوب است.
در زمینه فنی هم به سطح بسیار خوبی رسیده ایم طبق اطلاع، آژانس درگزارش اخیر خود آورده است كه ایران در زمینه چرخه سوخت در بسیاری از زمینه ها به تسلط كامل رسیده است . این موضوع بسیار مهم است البته برای اروپایی ها به آن‌ها بارها گفته اند كه ایران سر شما كلاه گذاشته است ولی برای ما از لحاظ وجهه بین المللی بسیار خوب است و نشان می‌دهد كه ما به هر حال در زمینه فن آوری به پیشرفت و موفقیت بسیار خوبی رسیده ایم البته اینها پیش بینی ما از گزارش است در حدی است كه ما اطلاع داریم اگر در گزارش به همان صورتی كه فكر می كنیم این جمله باشد جمله بسیار تاثیر گذار و مهمی خواهد بود.
در زمینه سیاسی هم وضع ما امروز از سال گذشته بهتر است . چین وروسیه تاحدی درمیدان هستند و اعلام كرده‌اند كه با ارجاع پرونده به شورای امنیت مخالفند، كشورهایی مثل آفریقای جنوبی هم به صحنه ‌آمده‌اند و كشورهای غیر متعهد هم بیشتر از گذشته در میدان هستند. آن‌ها در اجلاس قبل، بهتر از گذشته عمل كردند. امیدواریم كه در اجلاس آتی هم بهتر از قبل باشند. بنابراین ما فكر می‌كنیم تا این لحظه با توجه به این كه تنها بودیم و رو به روی ما بسیاری از كشورها ایستاده بودند و یا لااقل ، كشورهای قوی و قدرتمند غربی علیه ما بودند و همچنین علی رغم فشارهای آمریكا و اسراییل، ما موفقیت‌های خوبی داشته‌ایم.
من در اینجا خیلی صریح بگویم كه اگر فشارهای آمریكا و اسراییل نبود، ما ماه‌ها قبل به حل و فصل نهایی رسیده بود. شما می‌دانید ما با اروپایی ها حتی روی مسئله چرخه سوخت با فرمولی می‌توانستیم به توافق برسیم. حداقل با آلمان و فرانسه می‌توانستیم به توافق برسیم ولی آمریكا و انگلیس آن را به هم زدند و به آن‌ها گفتند كه پیشنهاد ایران خطرناك است و لذا نتوانستیم به نتیجه برسیم. اگر فشار آمریكا در این مسئله نبود، ما آنها را نهایی كرده بودیم ولی علی رغم فشار آمریكا و بازی و نفوذی از صهیونیست‌ها از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و تبلیغاتی در كشورهای غربی دارند فكر می كنم به طور نسبی ، جمهوری اسلامی ایران و نظام، كارآمدی خود را در این پرونده به اثبات رسانده است و امیدواریم تا پایان هم موفق باشد و بتواند مسئله را به صورت مناسب حل و فصل كند.
جناب آقای خاتمی ( رئیس جمهور)
خیلی متشكر؛ زحمت كشیدید و استفاده كردیم. انشاء الله خداوند به شما قوت بدهد. گرچه ایشان نیازی به قدرشناسی ما ندارند ولی ما به ایشان تبریك می‌گوییم. واقعا هم با قوت، عزت و هم با هوشیاری و تلاش فوق العاده این كارها را انجام داده‌اند. واقعا حضرت عالی خدمت خیلی بزرگ را انجام داده‌اید.
پاسخ دكتر روحانی به دیگر پرسش‌های اعضای شورا
1- مسائلی كه یكی از دوستان اینجا فرمودند كه ممكن است در بحث انرژی هسته‌ای، مسائل دیگری هم مطرح بشود؛ بله این بحث منتفی نیست. الان شما اطلاع دارید در بحث شیمیایی، اخیرا آمریكایی‌ها و انگلیسی ها یكی، دو مورد اتهام به ایران وارد كرده‌اند كه ما در حال آماده شدن هستیم تا بازرسان بیایند و بازدید به عمل آورند.
اما هیچ مسئله به پیچیدگی مسئله هسته‌ای نیست یعنی فرضا اگر كشوری سلاح شیمیایی داشته باشد آن قدر حساسیت وجود ندارد، ولی سلاح اتمی جایگاه خاص خودش را دارد و نگرانی‌ها و حساسیت روی این مسئله خیلی زیاد است. بی تردید، حساسیت روی مسئله هسته‌ای از شیمیایی و سایر مسائل بیشتر است. ضمن اینكه آنها راجع به موشك ما حساس هستند واگر روزی ما را به شورای امنیت ببرند یكی از مسائل كه ممكن است در آنجا مطرح شود، مسئله موشك است.
اما این كه شما می‌فرمایید اروپایی‌ها با مسلمان‌ها دشمن هستند، خب ، حكومت چین و روسیه هم با مسلمان‌ها دوست نیستند. در این موضوع همه شبیه یكدیگرند . همان طوری كه امام فرمودند، یكی از دیگری بدتر. به هر حال در این كه نمی‌خواهند ما به یك فن آوری پیشرفته برسیم. جای بحث نیست . خیلی روشن است كه با ما مخالف هستند. اما در شرایطی كه در آن قرار داریم ضمن این كه آمریكا و اروپا و روسیه در یك هدف مشتركند اما در عین حال، رقابت‌هایی هم بین آنها وجود دارد.
ما در طور یك سال مذاكراتی كه با انگلیس، آلمان و فرانسه داشتیم، بهتر لمس كردیم كه چه رقابت‌های شدیدی حتی بین این سه كشور وجود دارد. مثلا من چندی قبل ، قصد سفر به فرانسه را داشتم، انگلیس و آلمان می‌گفتند كه اگر ایشان برنامه سفر به اروپا را دارند باید به آلمان و انگلیس هم سفر كند و لذا ماه‌ها این سفر به تعویق افتاد. می‌خواهم بگویم كه این‌ها حتی بر سر یك سری مسائل ساده هم با یكدیگر رقابت دارند و ما می‌توانیم از این رقابت‌ها استفاده كنیم. البته ایجاد شكاف بین اینها آسان نیست.
اما این كه مسئله هسته‌ای یك بهانه است، برای آمریكا صد در صد این طور است. یعنی آمریكا قصد دارد با بهانه هسته‌ای كه بهترین بهانه است و می‌تواند افكار عمومی را توجیه كند و كشورهای دیگر را با خود همراه كند به اهداف دیگر خود برسد. آمریكا قصد دارد ما را به بهانه هسته‌ای ، برای سایر اهداف خود به شورای امنیت ببرد. ولی در شرایط فعلی اگر با اروپایی‌ها در مسئله هسته‌ای به تفاهم برسیم آنها موفق نمی‌شوند كه ما را به شورای امنیت ببرند. البته این موضوع به خاطر منافع خودشان و منطقه و مسائل دیگر است. بنابراین ما می‌توانیم مجددا از این فرصت استفاده كنیم. ضمن این كه آمریكا و اروپا در بعضی از مسائل شبیه یكدیگر فكر می‌كنند. اما در عین حال در برخی مسائل هم با یكدیگر اختلاف نظر دارند.
اما این كه ممكن است در آینده در تكنولوژی‌های پیشرفته، روبه‌روی ما بایستند و حاضر نشوند امكاناتی در اختیار ما بگذارند و سوختی كه قول داده‌اند را به ما ندهند، تمام این مسائل مطرح است و احتمال آن وجود دارد . و لذا آقای البرادعی پیشنهاد می‌كرد و می‌گفت اگر می‌خواهید یك معامله بزرگی را اروپا انجام دهید، باید این توافق را به شورای امنیت سازمان ملل ببریم و در آن‌جا مصوب كنیم كه آن‌ها ملزم شوند و نتوانند تخلف كنند. ما از روسیه هم كه سوخت می‌گیریم همین احتمالات وجود دارد. تمام قطعات كارخانه‌هایی كه اروپایی‌ها به ما می‌دهند، اگر فردا به ما ندهند تمام این كارخانه‌ها دچار مشكل می‌شوند. ممكن است تمام مواد اولیه‌ای كه از اروپا و چین و روسیه برای كارخانه‌ها وارد می‌كنیم، روزی آنها را به ما ندهند. به هر حال تمام این مسائل محتمل است و هیچ كدام از آنها منتفی نیست. ولی بحث در این است كه در شرایط فعلی، بهترین راهی كه پیش روی ما است كدام است؟
البته این كه تكیه ما فقط به سه كشور اروپایی باشد، قطعا اشتباه است. اگر فكر كنیم مسائل ما فقط از طریق اروپا حل می‌شود این هم اشتباه است. ما معتقدیم باید با اروپا مذاكره كنیم و از كمك دیگران هم استفاده كنیم. هیچ كس نمی‌تواند درنهایت اطمینان بدهد كه پایان كار صد در صد موفقیت آمیز باشد. ولی حداقل این است كه ممكن است فضای بهتری پیدا كنیم و در آن فضا بتوانیم مشكلات را با هزینه كمتری حل و فصل كنیم.
به هر حال فضای داخلی ما مهم است كه خودمان را آماده كنیم، همین طور فضای بیرونی هم مهم است. مثلا اگر ما می‌توانستیم كشوری را پیدا كنیم برای وتو برای شرایط احتمالی آینده مهم بود. ( سوال یكی از اعضا این بودكه آیا كشوری حاضر است از حق وتو خود برای ما استفاده كند) گر چه همه این مسائل در دنیا قابل معامله است. یعنی چین می‌گوید اگر من از حق وتو استفاده كنم روابط آمریكا ما با تیره می‌شود، در مقابل این مسئله چه نفعی به دست می‌آورد؟ این مسائل وابسته به این است كه ببینید اگر خواستند از حق وتو استفاده كنند چه سودی از لحاظ سیاسی و اقتصادی می‌برند و اگر استفاده نكنند چه حادثه‌ای رخ می‌دهد.
چین و روسیه می‌توانند از این حق استفاده كنند. من فكر می‌كنم چین تا به حال از حق وتو استفاده نكرده باشد. شاید روسیه هم فقط یكی، دو مورد استفاده كرده باشد. آن كشوری كه در شورای امنیت از حق وتو زیاد استفاده كرده است ، آمریكایی‌ها هستند. بنابراین آنها می‌توانند از حق وتو استفاده كنند ولی به هر حال وقتی می‌خواهند از این حق رو به روی آمریكا استفاده كنند، این مسئله قیمتی دارد. آنها محاسبه می‌كنند كه آیا به صرفه آن‌ها است یا نه؟ یكی از تلاش‌های سیاسی ما هم این است كه روابط خودمان را با این كشورها به سطح مناسبی برسانیم. البته این كار بسیار پیچیده و سخت است. چین كه مثلا صدها میلیارد دلار با غرب و اروپا تجارت دارد حاضر نیست به خاطرما همه آن‌ها را به خطر بیندازد، مخصوصا این كه اگر آمریكا و اروپا با هم باشند، این كار خیلی سخت می‌شود. یكی زمانی آمریكا در پی شورای امنیت است و اروپا مخالف است، آن‌ها هم كنار اروپا خواهند بود ولی زمانی كه آمریكا و راوپا با هم هستند، درآن موقع كار سخت می‌شود و بعید است چین و روسیه وارد عمل شوند.
در مجموع، روشن است كه اروپا دوست ما نیست و رابطه خوبی با اسلام ندارد اما به خاطر جایگاه استراتژیك ایران نمی‌خواهد ایران را از دست بدهد. فضای تنفسی اروپا در منطقه در شرایط فعلی، ایران است. به همین خاطر نمی‌خواهد این فضا را از دست بدهد. ما فكر می‌كنیم تا به حال در بعضی موارد با ما همكاری كرده‌اند و در بعضی موارد دیگر همكاری نداشته‌اند.
اختلاف بین آمریكا و اروپا هم در برخی موارد وجود دارد ضمن این كه در كل در بحث هسته‌ای هدف واحدی دارند.
2- اما ا ین كه سوال كه همه با چرخه سوخت ما مخالفند پس چه راهی وجود دارد؟ باید عرض كنم كه ما به یك فرصت نیاز داریم تا بتوانیم این توانمندی خود را به فعلیت برسانیم. یعنی اگر ما یك روزی بتوانیم این چرخه را كامل كنیم و دنیا در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد، در آن صورت قضیه فرق می‌كند. دنیا نمی‌خواست پاكستان به بمب اتم برسد و برزیل هم چرخه سوخت داشته باشد. ولی برزیل به چرخه سوخت و پاكستان هم به بمب رسیدند و بعدا دنیا با آن‌ها تعامل كرد. اشكال ما این است كه به هیچ یك نرسیده‌ایم ولی در آستانه قرار داریم. در مورد ساخت بمب هسته‌ای كه هیچ گاه نمی‌خواهیم به سمت آن حركت كنیم ولی در مورد چرخه سوخت هم هنوز به طوركامل به آن دست پیدا نكرده‌ایم. اتفاقا مشكل اصلی ما همین است.
3- یكی از اعضای این‌جا گفتند كه باید این مسئله مخفی انجام می‌گرفت. قرار این بود كه آشكار نباشد ولی به هر حال از طریق جاسوسان آشكار شد. قرار این نبود كه این موضوع اعلام شود. شما می‌گویید اگر از ابتدا می‌گفتیم كه ما می‌خواهیم چرخه سوخت داشته باشیم، آسان تر بود. بله، اگر از ابتدا قرار این بود كه ما اعلام كنیم یعنی همان طوری كه از همان زمان كلنگ زدن اصفهان به آژانس اعلام كردیم كه قصد ساختن كارخانه UCF را داریم، نطنز را هم از ابتدا اعلام می‌كردیم مشكلاتی نداشتیم و یا مشكلات ما به مراتب كمتر بود. اساسا علت این كه پرونده ما پیچیده شده به همین خاطر است. آنها می‌گویند اگر شما در پی چرخه سوخت واقعی بودید چرا مخفیانه كار كردید؟ تمام اشكالات از اینجا نشئت می‌گیرد. اگر آشكارا انجام می‌دادیم، مسئله خیلی ساده تر بود. از ابتدا قرار بود به خاطر یك سری دلایل مثلا فشار غرب برای تهیه مواد اولیه و امثال آن، برای مدتی اعلام نشود البته همه می‌دانستیم كه این موضوع زمانی آشكار می‌شود . فعلا نمی‌خواهم تاریخچه این مسئله را بیان كنم.
4- اشاره كردند به مواردی از اشكالات، به هر حال یك سری اشكالاتی بوده ما فعلا با این شرایط مواجه هستیم. غرب با چرخه سوخت ما مخالف است و اتفاقا مشكلی اصلی ما هم همین است.
مثلا اگر روس با چرخه سوخت ما موافق بود، كار ما خیلی آسان می‌شد. حتی اگر چین و یا ژاپن با این كار موافق بودند كار ما آسان تر بود. همه كشورها با این موضوع مخالفند . كشورهای قدرتمند مخالفند و اسراییل و آمریكایی‌ها هم آن‌ها را تحریك می كنند و اروپا هم مخالف است. به همین دلیل فعالیت ما آسان نخواهد بود. اگر ما بتوانیم از لحاظ سیاسی به نقطه مشتركی برسیم كه با تعامل با دنیا چرخه سوخت را فعال كنیم، بسیار مطلوب است. ما احتمال می‌دهیم در این راه بتوانیم موافق شویم. اگر بتوانیم، هنر بزرگی برای جمهوری اسلامی ایران است. اگر به این هدف نرسیدیم یعنی به جای تعامل، برخورد تقابل باشد؛ در آن شرایط ، كشور باید تصمیم بگیرد كه چرخه سوخت را فعال كند حتی اگر به شورای امنیت برود و تحریم برسد یا این كه تصمیم بگیرد برای مدتی تعلیق را ادامه دهد.
من فكر می‌كنم نباید در این مسئله خیلی عجله كرد. ما باید یك مقدار حوصله به خرج دهیم و برای شكستن تعلیق مناسب ترین زمان را پیدا كنیم. اگر بخواهیم با مخالفت غرب فعالیت غنی سازی را آغاز كنیم. باید بهترین زمان و بهترین شرایط را پیدا كنیم و اگر هم قصد داریم تعامل كنیم، باید همه توان و امكانات را برای این هدف به كار بگیریم، نباید عجله كنیم و باید خیلی حساب شده حركت كنیم.
5- اما این كه گفتید چرا درها را باز كردید باید عرض كنم كه راه دیگری نداشتیم. اولا از لحاظ پادمان در بعضی از موارد ناچار بودیم یعنی خود ما از آقای البرادعی دعوت به عمل آوریم تا از نطنز بازدید كند. البته این كه نمونه‌برداری آن‌ها چه قدر دقت دارد و آلودگی در مراكز ما چقدر است ما اطلاعات دقیقی نداشتیم. نه این كه بنده و سیاسیون اطلاع نداشتیم، فنی‌های ما هم اطلاعات درستی نداشتند كه قطعات وارداتی آلودگی دارد. زمانی كه بازرسان آژانس آمده بودند تا نمونه برداری كنند ما خوشحال بودیم به دلیل این كه می‌گفتیم با این بازرسی‌ها روشن می‌شود كه فعالیت ما در چارچوب N.P.T است. وقتی در نطنز دستمال كشیدند و نمونه برداری كردند، یعنی از آزمایش متوجه شدند كه آلودگی سطح بالا وجود دارد. ما از منشاء این آلودگی خبر نداشتیم. متخصصین ما هم نمی‌دانستند كه قطعاتی كه از خارج وارد شده آلوده بوده است و حتی نمی‌دانستیم كه آلودگی از لحاظ فنی چگونه منتقل و منتشر می‌شود. حتی این را نمی‌دانستیم كه چگونه این آلودگی‌ها با دقت بالا در آزمایشگاه‌ها مشخص می‌شود.
دستگاه‌هایی كه ما در اختیار داریم بسیار قدیمی است در حالی كه آن‌ها از آزمایشگاه‌های بسیار مدرن استفاده می‌كنند. یعنی آزمایشگاه‌هایی كه آژانس استفاده می‌كند در اروپا و آمریكا و روسیه است. بنابراین اظهارات آن‌ها و نتیجه گیری آن‌ها برای ما تعجب آور بود. زمانی كه به ما گفتند 80% آلودگی وجود دارد ، دچار حیرت شدیم.
آنچه مورد سئوال شما بود كه خیلی از مسائل در این بازرسی‌ها آشكار شده است، به آن صورتی نیست كه در روزنامه‌های ما منعكس می‌شود واقعا مسائلی كه امروز آژانس می‌داند با آن‌چه كه از قبل می‌دانسته خیلی فرق نكرده است. ما برخی از مسائل را مخفی كرده بودیم و فكر می‌كردیم هیچ كس از آن‌ها مطلع نیست ولی همین چیزی كه مخفی كرده بودیم متاسفانه در تحقیقات و در رساله فوق لیسانس و دكتری و در مقاله‌های علمی، قبلا منتشر شده بود. برخی از مسائل هم از طریق چین و روسیه به آژانس منتقل شده بود.
6- در مورد مسئله واسطه‌ها كه اینجا اشاره شد، ما اسم پاكستان را تا به امروز در هیچ كجا اعلام نكرده‌ایم ما گفته‌ایم از یك دلال خریداری كردیم. ما حتی به آن‌ها گفتیم كه دلال اولیه ما یك شخص اروپایی بوده است. از ما پرسیدند كه این آقای طاهر كه با شما معامله انجام داده است، تبعه كدام كشور است؟ ما در جواب اعلام كردیم كه قیافه این شخص به مردم شبه قاره شبیه بوده است . نام پاكستان را خود آژانس مطرح كرده است. البته می‌دانید كه لیبی هم مسائل را افشا كرده است. ولی ما چیزی نگفتیم و فقط گفته‌ایم كه از یك دلال خریدرای كرده‌ایم. اتفاقا ما این مسئله را نسبت به پاكستان مراعات كردیم ولی دیگران این مسئله را افشا كردند كه به این صورت درآمده است. بنابراین موارد مهمی نیست كه بگوییم آنها آمدند و با بازرسی كشف كردند و اگر به آنها اجازه ورود نمی‌دادیم كشف نمی‌شد؛ ضمن این كه راه دیگری نداشتیم. ما پادمان و NPT را قبول كرده‌ایم. (البته هر دوی این‌ها در مجلسین سابق تصویب شده است) تا فشار سیاسی، تبلیغی و سایر فشارها علیه ما كم شوند. همین طور كه كنوانسیون شیمیایی را قبول كردیم ( كه طبق آن ظرف 12 ساعت می‌آیند و از هر كجا كه مدنظرشان باشد بازدید می‌كنند) البته این كنوانسیون را در نظام جمهوری اسلامی ایران پذیرفته‌ایم. در واقع ما بین بد و بدتر، راه حل بد را انتخاب كرده‌ایم و چاره‌ دیگری نبوده است. اگر كنوانسیون شیمیایی را امضاء نمی‌كردیم از بسیاری از مواد اولیه شیمیایی كه الان در كشور داریم محروم می‌شدیم و منجر به این می‌شد كه صنعت شیمیایی ما دچار مشكل می‌شد. وقتی این معاهدات را امضا كردیم باید بازرسی‌ها را هم تحمل كنیم. به هر حال نظام روی این مسائل تصمیم می‌گیرد. در بحث شیمیایی نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است. یعنی موضوع در شورای عالی امنیت ملی و بعد در مجلس شورای اسلامی تصویب و در نهایت توسط شورای نگهبان تایید شده است. بنابراین به دلایل مختلف، راهی جز این نبوده است و اگر این بازرسی‌ها را قبول نمی‌كردیم، باید تبعات دیگر آن را تحمل می‌كردیم.
7- مطلبی در مورد افكار عمومی و مسئله حیثیتی گفته شد كه این مسئله كاملا درست است. این مسئله یك مقدار به دلایل مسائل خطی و جناحی و به دلایل دیگر، بیش از آنچه كه باید مطرح بشود، مطرح می‌شود. گویی تمام فكر و برنامه ما از صبح تا شب همین مسئله هسته‌ای شده است. واقعا وقت ما را خیلی صرف كرده است. این مسئله یك مقدار بیش از حد در افكار عمومی مطرح شده است. اوایل كه مسئله پروتكل مطرح شد یك عده معتقد بودند كه این پروتكل خیانت است و عده‌ای دیگر معتقد بودند كه باید به سه فوریت در مجلس به تصویب برسد. بین جناح‌ها اختلاف نظر وجود داشت و این اختلافات به مسئله دامن می‌زد. در سال گذشته به دلیل اینكه بحث رفتن پرونده هسته‌ای به شورای امنیت مطرح بود، اقتصاد ما را شدیدا تحت تاثیر قرار داده بود و هنوز هم این تاثیرات وجود دارد. زمانی كه آژانس یك قطعنامه تندی علیه ما صادر می‌كند ارزش سهام در بورس كاهش می‌یابد و زمانی كه قطعنامه خوبی صادر می‌شود، ارزش سهام در بورس بالا می‌رود. بنابراین اقتصاد، افكار عمومی و متاسفانه امنیت ما تحت تاثیر این مسئله است. ما باید فتیله تبلیغات را كمی پایین بكشیم و همان طوری كه گفتید بحث افكار عمومی بسیار حساس است. ما هر كاری كه انجام می‌دهیم باید افكار عمومی را به همراه داشته باشیم.
8- اما نسبت به بحث تحریم، مسئله تحریم آسان نیست. البته ما 15 بند سیاست را در چارچوب مصوبات شورای عالی امنیت ملی به دولت ابلاغ كرده‌ایم. البته متاسفانه به برخی از آن موارد عمل نمی‌شود و مجلس به خاطر مشكلات اقتصادی كه هست دولت نمی‌تواند در چارچوب‌هایی كه ما آنها را تصویب كرده‌ایم عمل كند. بنابراین این مشكل وجود دارد. اما در عین حال نمی‌توان كل اقتصاد و زندگی مردم را ظرف 6 ماه تغییر بدهیم.
در مورد داستان كشف شدن نطنز، مسائل مختلفی بوده من‌جمله منافقین دخالت داشته‌اند. آنها هم از طرق مختلف اطلاعات كسب می‌كردند، اولا آن‌ها از ترددهایی كه در منطقه نطنز داشتند مطلع شده بودند در اینجا فعالیتی است. حتی آنها تا نزدیكی‌های این منطقه (همان جایی كه آقای دكتر ... اشاره كردند كه قصد داشتیم سیلوی گندم احداث كنیم) آمده بودند و از آنجا عكس‌برداری كرده بودند و اطلاعات جمع‌‌آوری می‌كردند. آنها از یكسری از افراد تخلیه تلفنی هم انجام داده بودند و متاسفانه اطلاعات از این طریق افشا شده بود. یكی دو كارمند در سازمان انرژی اتمی هم بودند كه جاسوس برخی از كشورها بودند یعنی زمانی كه گودبرداری می‌كردیم عكس گرفتند و همین كار را در مراحل بعدی هم انجام داده بودند. آنها از طرق مختلفی من‌جمله ماهواره اطلاعات به دست آورده بودند كه یكی از آن كانال‌ها هم كانال منافقین بود.
اینكه آقای البرادعی چگونه شخصی است، او هم همانند سایر افراد سیاسی است. او مدیركل آژانس بین‌المللی است و قصد دارد همین سمت را داشته باشد. این موضوع برای او یك اصل است و برای اینكه رئیس باقی بماند، حداقل باید حمایت آمریكا و اروپا را داشته باشد. حتما باید حداقل حمایت یكی از آنها را داشته باشد، بنابراین آنجایی كه آمریكا و اروپا هر دو مخالف برنامه ما هستند، او هم نمی‌تواند یا نمی‌خواهد خیلی با ما همكاری داشته باشد و از این كار فرار می‌كند. در بعضی از موارد كه اروپا با ما همكاری می‌كند و آمریكا مخالف است، یك مقدار به خاطر اینكه اروپایی‌ها از او حمایت می‌كنند تا مجددا مدیركل باقی بماند و آمریكا مخالف این موضوع است، با ما همكاری می‌كند به هر حال او هم مثل همه اشخاص سیاسی دنیا است. من فكر نمی‌كنم غرض خاصی نسبت به ما از باب اینكه عرب است داشته باشد. اما در عین حال كمك‌هایی هم كه به ما می‌كند و یا كارهایی كه انجام می‌دهد به هر حال منافع خود و سازمان خودش را مدنظر دارد.
بعضی از مواردی هم كه ما او را قانع كرده بودیم،‌آنها را رد كرده است. استدلالی هم كه دارد گاهی درست است. الان «هفتاد و دو ملت» در آژانس حضور دارند. یعنی یكی از معاونین آقای البرادعی سوئدی،‌یكی دیگر از آنها فرانسوی و دیگری انگلیسی است و معاون حقوقی ایشان هم آمریكایی است. یعنی اطرافیان آقای البرادعی مربوط به قدرت‌های مختلف هستند. معلوم است كه معاون آمریكایی او اطلاعات را به آمریكا و معاون انگلیسی به انگلیس می‌دهد مثلا در بعضی از موارد به آقای البرادعی پیشنهاد می‌دهیم كه چنین كاری را انجام بدهد، او جواب منفی می‌دهد و می‌گوید به دلیل اینكه ستاد من قانع نشده است، لذا كاری از دست من ساخته نیست.
9- در این خصوص كه پرسش فرمودند كه نظر البرادعی چقدر موثر است، باید بگویم البته نظر او در بعضی از موارد موثر است ولی معمولا كل افراد ستاد در آژانس موثر هستند. به دلیل اینكه در ‌آنجا بحث می‌كنند نسبت به مواردی را از ما سوال می‌كنند و تحقیقاتی را انجام می‌دهند و در مورد آن‌ها به نتیجه گیری می‌رسند. بنابراین این شخص هم همانند سایر اشخاص دیگر است و به عنوان یك عضو می‌تواند تاثیر داشته باشد.
10- اما در مورد مسئله لغو تحریم كه پرسش فرمودند باید عرض كنم كه یكی از پیشنهادهای ما در مذاكره با اروپا این است كه كل تحریم‌ها به تدریج لغو گردد. اروپائی‌ها در قدم اول می‌گویند مواردی كه شما مورد تحریم هستید در 3 مقوله است. 1) كالاهایی كه فوق‌العاده حساس‌اند. 2) كالاهایی كه حساس‌اند. 3) كالاهایی كه از حساسیت كمی برخوردارند. آنها نسبت به قسمت اخیر می‌گویند می‌توانند قدم به قدم پیش بروند و آنها را لغو كنند. در مورد قسمت دوم كه حساس است می‌گویند به زمان نیاز داریم. به دلیل اینكه مصوبات قانونی داریم و ما باید آنها را به پارلمان‌ها برده و در آنجا لغو كنیم. در مورد قسمت اول هم كه موارد فوق العاده حساس است می‌گویند قول نمی‌دهیم و الان هم نمی‌توانیم در آن مقوله توافقی داشته باشیم. البته آنها یك حرف كلی می‌زنند. ممكن است قسمتی از آن صحیح و قسمتی از آن هم درست نباشد. آنها می‌گویند اگر ما در این مذاكرات،‌در نهایت به یك توافق كامل در مسئله هسته‌ای با یكدیگر برسیم، مقدمه‌ای برای روابط استراتژیك بین ایران و اروپا خواهد بود. این مسئله را در سطح پایین بیان نمی‌كنند. بنده جلسه‌ای كه با سه وزیر در اروپا داشتم، این مطلب را وزراء ‌به صراحت گفتند. آنها گفتند ما در نهایت در پی روابط استراتژیك با ایران هستیم. دلایل خود را هم بیان می‌كنند. البته این مسئله وابسته به این است كه ما در مسیری كه به جلو می رویم، بتوانیم به توافق برسیم. خود ما به هیچ یك از قول‌هایی كه اروپا می‌دهد اطمینان نداریم، مگر اینكه با آنها به توافق نهایی برسیم و در مقام عمل ببینیم كه درست است. ما هیچ اعتمادی نداریم و متاسفانه آنها هم به ما اعتماد ندارند و تصورشان این است كه ما سر آنها كلاه می‌گذاریم و ما هم تصورمان این است كه آنها می‌خواهند این كار را با ما انجام دهند. بنابراین اعتماد، در مقام عمل باید قدم به قدم به دست آید.
این كار، كار بسیار پیچیده و سختی است. من شخصا خوشبین نیستم اما ناامید هم نیستم و بدبین هم نیستم كه بگویم هیچ راهی وجود ندارد و راه ما بن بست است. ما باید به جلو برویم و ممكن است آن صدی كه ما می‌گوییم محقق نشود و آن چیزی هم كه اروپا در پی دستیابی به آن است ممكن است از آن چیزی كه ما و اروپائی‌ها بخواهیم از 100% پائین‌تر بیاییم و به توافقی برسیم. خب ظاهرا اذان را هم گفتند. باید برای نماز و افطار آماده شویم. [خبرگزاری فارس]