tag:blogger.com,1999:blog-74455174134966769562024-03-13T23:51:45.914-07:00جواد اسدیانUnknownnoreply@blogger.comBlogger20125tag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-39941125703305649152007-11-07T06:32:00.000-08:002007-11-07T06:33:51.362-08:00صلحی که جنگ را شعله ورتر می کند.<div align="justify"><strong><span style="color:#ff0000;">صلحی که جنگ را شعله ورتر می کند.</span> </strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان<br /></strong><br /><a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a> </div><div align="justify"><br />همچنانکه انتظار می رود، حکومت اسلامی ایران نه تنها به خواست شورای امنیت تن در نمی دهد، بلکه با پافشاری بر غنی سازی اورانیوم و با اجرای سیاست های ستیزه جویانۀ خود، خواهیم دید که این رژیم، بقا و حیات خود را تنها در سایۀ دستیابی به تسلیحات هسته ای می تواند تصور کند. جامعۀ جهانی نیز، اما بر آن است که اسلام هسته ای، تصوری باطل است و از تلاش حکومت اسلامی برای دستیابی به تسلیحات هسته ای، با تمام وسایل ممکن از جمله به وسیلۀ جنگ جلوگیری خواهد کرد. این پندار بیهوده ای نیست که؛ نابودی حکومت اسلامی، حتا با ابزار جنگ برای مردم ایران و جهان، کم هزینه تر است از دستیابی مشتی آخوند به تسلیحات هسته ای که معنایی نخواهد داشت، جز آغاز پایان جهان.<br />اکنون قطعنامه ای دیگر در راه است. حکومت اسلامی همچنان بر جهل و ستیز سرمایه گذاری می کند که نعل وارونه است و تا کنون قاطعیت و همبستگی جهانی را علیه رژیم به دنبال داشته است. اما، ساده لوحی است بپنداریم که این حکومت از سیاست های اعلام شدۀ خود چشم بپوشد. عمدۀ این سیاست های ملامت بار عبارتند از:<br />1. سیاستِ استقرار و تحکیم حکومت اسلامی که با سرکوب وحشیانۀ هر اعتراضی و با برپایی سکوت قبرستانی دنبال می شود. هدف اصلی این سیاست، اما نابودی نظام مند هرآنچیزی است که ماهیت و منشی ایرانی دارد.<br />2. سیاست برپایی حکومت اسلامی در منطقۀ آشوب زدۀ خاورمیانه. این سیاست از طریق یهود ستیزی و اسرائیل ستیزی پیگیری می شود. یکی از هدف های حکومت اسلامی نیز، این است که با بهره گیری از جهل و عقب افتادگی موجودِ مسلمان و تحریک احساسات اسلامی ضد یهود، نیروهای تروریستی اسلامی را متحد کرده و آنان را با پشتیانی های مالی و نظامی در تصرف قدرت سیاسی یاری رساند.<br />3. سیاست برپایی حکومت جهانی اسلام. حکومت جهانی اسلام مترادف است با ظهور موهومی تاریخی به نام مهدی که هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی نداشته و تاریخ از او نشانی در خاطر خود ندارد. پیش شرط برپایی حکومت جهانی اسلام و یا ظهور مهدی، گسترش آشوب و ناامنیتی و هرج و مرج در منطقه و بویژه در یمن و نیز ایجاد آشوب در تمام جهان است. سوگمندانه، تمام هستی شناسی شیعه و حکومت اسلامی ایران بر این باورهای بیهوده استوار گردیده است. برای رسیدن به این جهالت و ظهورِ ناممکن شخصی که هرگز نبوده است، رژیم دو گزینۀ ناگزیر پیش رو دارد که به موازات هم دنبال می شوند:<br />1. دستیابی به تسلیحات هسته ای؛<br />2. فریفتن نیروهای مستقر در عراق و تلاش برای گرفتن تضمین امنیت از نیروهای قدرتمند در شورای امنیت؛ حکومت اسلامی بر این باور است که امنیت رژیم هنگامی تضمین می شود که سازمان مجاهدین خلق ایران که بیشترینۀ نیروی خود را در عراق متمرکز کرده است، نیست و نابود شود.<br />حکومت اسلامی با هزینه کردن ملیاردها دلار و صرف انرژی فراوان و استفاده از شیوه های نو و کهن و بهره برداری از تمام ظرفیت نیروهای سیاسی به اصطلاح لائیک که شوربختانه بر مدار باورهای بنیادین حکومت اسلامی سیاست می ورزند، کوشش می کند که کلان سیاست های یاد شده را به پیش ببرد. از یاد نباید برد که استفاده از پادوهای گوناگون "چپ" که برای سلامت شیخ و دولت آخوندی به دعا پناه می برند و نیز بهره گیری از فقه شیعه که بر فریب و نیرنگ و دروغ و در یک کلام بر تقیه استوار است، بخش بزرگی از انرژی و استعداد نیروهای مخالف را هدر داده است.<br />آشوب در منطقه و پشتیبانی از حزب الله و حماس و القاعده و نیروهای اسلامی تروریست و همچنین کوبیدن بر طبل صلح، اما اجرای سیاست جنگی و فعال کردن نیروهای ذخیرۀ خود در خارج از کشور و همزمان کشتار وسیع جوانان که برای حاکمیت خطر بالقوه ای هستند و نیز نهادینه کردن ترس، همچون ابزاری سیاسی و تحقیر و سرکوب مستمر زنان ایرانی، سیاست روزانۀ حکومت اسلامی است برای رویارویی با ارادۀ جهانی. حکومت اسلامی توانسته است که در این راه، بیشترین استفاده را از قربانیان "چپ" خود ببرد. همۀ این چپ های هوادار صلح فراموش می کنند که دشمن ایران و ایرانی خانگی است و در صورت بروز جنگ، چپ وظیفه ای ندارد، مگر نابودی حکومت اسلامی که آشوب و ایران ستیزی و انسان ستیزی، ذاتی آن است. در دوران جنگ های خانمان برانداز اروپا، چپ های واقعی جز این نکرده اند! اما چپ های ایرانی، تلاش فراوان می کنند که همراهی و همدلی با حکومت جهل و جنون و جنایت را با سرپوشی از صلح خواهی پنهان بدارند.<br />تعاملچی های گوناگون چپ و راست به بهانۀ پشتیبانی از "انتخابات" آزاد و هواداری از صلح، در واقع برای استمرار حکومت اسلامی که هم ضد آمریکایی است (در حقیقت ضد مدرنیته است) و هم مانند چپ های سنتی ضد اسرائیلی و عرب پرور است، کوشش های فراوان می کنند. خلاصۀ حرف این حضرات، همان حرف سران حکومت اسلامی است که می خواهند القا کنند: " در شرایط کنونی مسألۀ حکومت اسلامی نباید دغدغۀ خاطر نیروهای مخالف باشد، بلکه مبارزه با خطر آمریکا باید در الویت قرار بگیرد."<br />چپ سنتی با طرح مبارزۀ ضد امپریالیستی، پشت جبهۀ مدرنیته ستیزی حکومت اسلامی را تقویت می کند و راست سنتی، با بهانۀ به خطر افتادن تمامیت ارضی به استمرار حکومت ایرانی ستیزِ جنون و جنایت یاری می رساند و فراموش می کند به بیاورد که بیش از آنکه تمامیت ارضی در خطر باشد، تمامیت فرهنگی ایران و ایرانی در خال فروپاشی و ویرانی است؛ مردم ایران را فرهنگ ایرانی با تمام تنوع و گوناگونی اش به هم پیوند داده و تا این فرهنگ زنده است که هنوز هست، بزرگ نمایی خطر تمامیت ارضی، نه تنها مغرضانه خواهد بود، بلکه همچنین فاقد هر گونه زمینۀ عینی و نظری و تاریخی است. در تاریخ ایران و یورش های بی شمار، هرگز کسی داوطلب جدایی از سرزمین مادری و پدری نبوده است.<br />واقعیت این است که رژیم اسلامی حاکم بر ایران که گردانندگان آن ریشه در جبل عامل و جنوب لبنان دارند، سه دهه است که کشور ایران را اشغال کرده و حتا یک ثانیه در نابودی ایران و فرهنگ ایرانی کوتاهی نکرده است. آخوندهای جبل عاملی، به مردم ایران که در سال 57 برای دستیابی به مقداری دمکراسی در دام اسلام افتاد، جنگی ناخواسته را تحمیل کرده اند. کشتار گستردۀ ایدئولوژیک و ماهیتِ و کیفیتِ این کشتارهای بی رحمانه و شرم آور در این سرزمین بی سابقه بوده اند. مردم ایران برای نخستین بار و بی تردید، برای آخرین بار حکومت اسلام را تجربه کرده و می کنند؛ تجربه ای تلخ تر از زهر و پر هزینه. مردم برای سرنگونگی این رژیم و نابودی همیشگی آن در کمین فرصتی تاریخی نشسته است و روز شماری می کند. ترفندهای حکومت اسلامی برای بقای خود، از پرده برون افتاده اند و دیگر کارایی ندارند. تردیدی نباید داشت که ترفندهای قربانیان چپ این رژیم و نیز، باورهای اسلام زدۀ چپ سنتی که در خدمت مانایی رژیم عمل می کنند، نیز از اعتبار خواهند افتاد. جاه طلبی و آشوب طلبی های حکومت اسلامی و رویارویی با جامعۀ جهانی و نقض همیشگی حقوق بشر و حساسیت جهانی به این امور و نیز ارادۀ جهانی برای جلوگیری از سیاست های هسته ای و تروریستی حکومت در منطقه، امروز برای مردم ایران، فرصتی تاریخی فراهم آورده است.<br />باید با صدای بلند بانگ برآورد که نفس وجود حکومت اسلامی، وقوع جنگ را، اگر نه امروز، اما فردایی دیگر، ناگزیر می کند. هر صدای مخالفی با این اصل، در حقیقت کرنشی ننگین است در برابر جنگ خواهی حکومت اسلام که برای نابودی ایران وایرانی و بقای خود، سرازپا نمی شناسد. برای محو این حکومت پیشاتاریخی و برای از میان برداشتن جاودانۀ فاشیسم اسلامی، استفاده از هر وسیلۀ ممکنی، تکرار می کنم استفاده از هر وسیلۀ ممکنی که هدف را توجیه کند، جایز است؛ اگر سرنگونی رژیم ایران ستیز را صلح، جنگ، توافق، تحریم، تعامل، ستیز و... در پی داشته باشند، نیروهای مخالف در استفاده از این ابزارها نباید کوچکترین تردیدی به خود راه دهند. برای ایرانی و برای سرزمین ایران و برای تاریخ این کشور کهنسال و فرهنگ ساز، هیچ چیز سیاه تر و تباه کننده تر از اسلام و حکومت مشتی آخوند نبوده و نیست و نخواهد بود.<br />باز هم باید تأکید کرد که برای مردم ایران و ایرانی، بلا و نکبتی پرهزینه تر از تداوم حکومت اسلامی و موجودیت آن نیست. هیچ اتفاقی، سهمگین تر از استمرار این رژیم و اجرای سنگسار در قرن بیست و یکم نیست.<br />رژیم جنگ طلب اسلامی، جامعۀ جهانی را هر روز، بیشتر از روز پیش به رویارویی می طلبد و اعتنایی به خواسته ها ی شورای امنیت ندارد. با توجه به ماهیت و ذات راستی برندار حکومت اسلامی، باید متوجه مسئولیت خود بود و با مبارزه برای محو همیشگی حکومت اسلامی، هم از سویی مانع خطر جنگ شد و هم نقطۀ پایانی گذاشت بر ستیزه جویی های رژیم. هر گونه همراهی و همدلی با حکومت پیشاتاریخی اسلامی، به معنای شرکت در جنایت های بی پایان آخوندی است و بس.<br />آنانی که به هر بهانه و با طرح تعامل با حکومت اسلامی، به نام صلح به پیشباز جنگ می روند، نباید جایی در کنار نیروهای مترقی و باورمند به نابودی حکومت اسلامی ایران داشته باشند.<br />روشنفکران اروپایی با جنگ آمریکا و ایران مخالف هستند. روشنفکران ایرانی نیز با جنگ توافقی ندارند. اما این جنگ، خارج از ارادۀ ما در حال وقوع است. ارادۀ جهانی و ارادۀ اسلامی آخوندها، فضایی برای صلح باقی نگذاشته است. یاری به حکومت اسلامی، نادیده گرفتن ارادۀ جهان آزاد است و پشت کردن است به مدرنیته و سکولاریسم.<br />حکومت اسلامی، ایران و ایرانی را به گروگان گرفته و با اجرا و پافشاری بر سیاست¬های ویران کنندۀ خود، جامعۀ جهانی را در موضع حق قرار داده است و خود، دمی دست از تهدید جهان برنمی¬دارد. طرح نابودی اسرائیل، کوچ اجباری یهودیان به سرزمین¬های دیگر و سرکوب بی¬سابقه و کشتار غیر قابل تصور مردم و نخبگان ایرانی، همه در راستای سیاستِ استراتژیک حکومت اسلامی مبنی بر " استقرار حکومت جهانی اسلام " هدفمند و خواسته شده به پیش برده می¬شوند. روشنفکران و هواداران به اصطلاح صلح که برای حل مسالمت آمیز مسألۀ هسته¬ای ایران و مخالفت با جنگ آمریکا و ایران، اعلامیه و فراخوان می دهند، اگر به راستی در ادعای خود صادق هستند، می¬توانند کوتاه¬ترین راه را برای رسیدن به صلح پایدار در منطقۀ پر آشوب خاورمیانه انتخاب کنند؛ توان مادی و معنوی خود را به کار بگیرند تا نیروهای مترقی ایران بتوانند با پیشتیبانی جهانی، رژیم پیشاتاریخی اسلامی را به گردوخاک تاریخ بسپارند.<br />جلوگیری از جنگ، هم امکان پذیر است و هم خیر همگانی را در بر دارد. برای جلوگیری از این جنگ، نباید به نام روشنفکری و صلح، همگان را به ناکجاآباد فرستاد و با آگاهی از ماهیت رژیم اسلامی که برای دستیابی به تسلیحات اتمی، از هیچ نیرنگی برای خام کردن جهان رویگردان نیست، آدرس عوضی داد؛ آنچه که وجدان¬های بیدار جهان را دچار کابوس کرده است، بلاهت و امیال دینی آخوندهاست که برای استفاده از تسلیحات هسته¬ای، همۀ امکان های مادی و معنوی کشور را به خدمت گرفته اند. آخوند برای استقرار "حکومت جهانی اسلام" به بمب اتمی نیاز دارد تا نخستین و اساسی¬ترین مانع را که هستی و حضور اسرائیل است، از پیش پای بردارد. اگر چه برنامۀ حکومت اسلامی، به دور از خرد و بیگانه با منطقی روشن است، اما سران رژیم در این راه رایزنی ¬ها کرده و درآمدِ میلیاردی نفت را هزینۀ آن کرده¬اند؛ آنان می¬پندارند که از راه جنگ و ستیز با اسرائیل، می¬توانند همۀ مسلمانان را برای دستیابی به اهدافِ درازمدت رژیم، تحت رهبری خود متحد کنند و در این راه، حتا آماده¬ اند که مکان¬های مقدس شیعه را برای استفاده و سوء استفادۀ تبلیغی علیه اسرائیل و غرب، منفجر کنند.<br />حکومت اسلامی ایران تا زمانی که در ایران فرمانروایی می¬کند، نه مردم صلح¬جو و صلح¬خوی ایران، رنگ آرامش و آسایش خواهند دید و نه منطقه به صلح دست خواهد یافت و نه جهان از شر تروریسم در امان خواهد بود.<br />برای رسیدن به صلح، باید بزرگترین مانع صلح را از میان برداشت؛ این مانع، جز "جمهوری اسلامی" نیست.<br />بعید می¬دانم که چپ اسلام زده که برای مقابله با "خطر آمریکا" به حرکت درآمده¬است، بتواند از مکر آخوند در امان بماند و در جهان پرآشوب و تیره و تار شرق، از چاله آمریکا به چاهِ ژرف رژیم آخوندی فرودرنغلتد!<br />باری، خرد در باتلاق بی¬خردی، نمی تواند تاب چندانی بیاورد و زبان، در میدان شمشیر و دین، سخنورز توانایی نخواهد بود.<br />برای پیشگیری از جنگی که آخوندهای حاکم بر ایران، دارند به جهان تحمیل می¬کنند، باید به یاری مردم ایران برخاست و باید به سازمان ¬ها و نیروهایی که خواهان سرنگونی حکومت فاشیستی آخوندهای مسلمان و استقرار حکومتی دمکراتیک در ایران هستند، با هر وسیلۀ ممکن یاری رساند تا سرانجام، شبح جنگ از خاورمیانه رخت بربندد و ریشۀ تروریسم کور جهانی نیز خشک شود.<br />اگر جنبش صلح، ولایت و خلافت آخوندی را هدف اساسی مبارزۀ خود قرار ندهد، دیر یا زود به زائدۀ رژیم تبدیل خواهد شد. حاصل این دگردیسی اندوهبار، تداوم حکومت اسلامی است، نه استقرار حکومتی دمکراتیک و سکولار. جنبش صلح آخوندی، باید هر روز کشوری را به چالش بگیرد؛ امروز آمریکا را که شتابان به استقبال جنگ می¬رود، محاکمه می¬کند، فردا باید علیه کشوری دیگر فراخوان بدهد و پسین فردا بر ضد کشور دیگری قیام کند و روزی دیگر...<br />رژیم اسلامی ایران هر روز بحرانی می¬آفریند و حیات آن بدون بحران تصور ناپذیر است. هر کس و هر نیرویی که بخواهد به حکومت اسلامی نزدیک شود، دیری نخواهد پایید که از سوی مردم مطرود شده و نفرت همگانی را نصیب خود خواهد کرد!<br />جنبش صلح، اگر برزگترین عامل جنگ، یعنی حکومت اسلامی را هدف نگیرد، در نهایت و به ناگزیر، باید در برابر جهان آزاد موضعی دشمنانه بگیرد که بی تردید، کمر شکستۀ ایران تاب تحمل آن را نخواهد داشت.<br />این خطر اسلام و حکومت اسلامی ایران است که تهدیدی جدی ست برای ایران و برای جهان.<br />گویا، جهان آزاد هنوز باید هزینۀ بیشتری بپردازد تا به تمامی دریابد که مماشات با اسلام و حکومت اسلامی، همانا خودکشی سیاسی است و نتیجه ای، جز بر باد رفتن دستاورهای روشنگری و مدرنیته نیز، نخواهد داشت. </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-79299931311652266612007-09-12T07:22:00.000-07:002007-09-12T07:25:32.530-07:00تکمله ای بر ضرورت ایجاد سازمان شهروندی<div align="justify"><br /><strong><span style="font-size:130%;color:#ff0000;">تکمله ای بر ضرورت ایجاد سازمان شهروندی</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"> </div><div align="justify"></div><div align="justify"><a style="COLOR: #0000ff; TEXT-DECORATION: underline; text-underline: single" href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a> </div><div align="justify"><br /> </div><div align="justify">یازدهم ژوئن 2007، 21 خرداد ماه 1386 </div><div align="justify"><br /> </div><div align="justify"><strong><span style="color:#000099;"><em>تارنمای "گویا نیوز" با انگیزه هایی که بر من معلوم نیستند، نوشته های مرا حذف می کند. به عنوان اعتراض، این نوشته را برای این تارنما نیز می فرستم تا مدعیان آزادی اندیشه و بیان، تکلیف خود را با این تارنما روشن کنند</em></span></strong>. </div><div align="justify"><br />تعریف و نهاد ملی<br />تشکیل یک نهاد ملی که بتواند افراد و نیروهای سیاسی مبارز را با خواستگاه های نظری گوناگون جلب و جذب کند، در گرو مبارزه ای است که نیروی خواهان استقرار نهاد ملی، باید بر اساس واقعیت های روز جامعه، پیش ببرد. به سخن دیگر نیروی اصلی که در راه برپایی یک نهاد ملی تلاش می کند، نخست باید به تعریفی از خود دست یابد تا بتواند هدف های کوتاه مدت و دراز مدت خود را بر آن اساس تنظیم کند. تعریف، دارای دو وجه اساسی است:<br />وجه اثبات؛<br />وجه افتراق.<br />در وجه اثباتی، باید بتوانیم نقاط مشترکی که ما را به هم پیوند می دهند، پیدا کرده و بر آن ها تأکید کنیم. این نفاط اشتراک ماهیتِ تعریف ما را رقم می زنند و تعریف، از سوی دیگر باید همزمان، هویتِ ما را از دیگران نیز متمایز کند.<br />هستۀ مرکزی که باید به سازمانی درخور دست یاید و در آینده نهاد ملی را فرابخواند، بنا بر اسنادی که در منشور برلین و بیانیۀ نشست لندن موجود هستند، بر نکته هایی اساسی تأکید کرده است که اگر چه بسیار مهم هستند، اما ما را به سر منزل تعریفی از خود نخواهند رساند. تکمیل منشور برلین بر اساس راهیافت های تازه، باید در همایش همبستگی پاریس به سرانجام برسد. در کنا آن نکته ها، تا کنون بر دو امر حیاتی، اما کلی تکیه شده است:<br />دمکراسی؛<br />حقوق بشر.<br />حال در نظر بگیریم که ما با تکیه بر دمکراسی و حقوق بشر، چه تفاوت هایی را با مثلاً فداییان اکثریت و حزب توده، حزب دمکراتیک مردم ایران و جمهوریخواهان ملی و... برجسته کرده ایم؟<br />پاسخ این است: هیچ.<br />این سازمان ها و بسیاری از سازمان های دیگر در ایران و خارج از کشور، بر آنند که مدعیان راستین دمکراسی و حقوق بشر هستند. منطقی این است که اگر ما تافتۀ جدا بافتۀ شهروندی نیستیم، چرا برای سهولت کار نمی خواهیم و نمی رویم با یکی از این سازمان ها همکاری کنیم که هم خواهان دمکراسی و حقوق بشر هستند و هم بعضاً، داعیۀ نابودی کلیت نظام اسلامی را نیز دارند؟<br />به باور من، همایش همبستگی پاریس باید بتواند وجوه مشترک خود را که همزمان معرف ما و وجوه افتراق ما با دیگران هستند، در محورهای کلی زیر و مقدم بر دمکراسی و حقوق بشر و نه در تضاد با آن ها، جستجو کند؛ چرا که پیش از هر چیز، اموری که به آن ها اشاره می کنم، می توانند زمینه را برای استقرار دمکراسی و حقوق بشر آماده کنند:<br /><br />محور نخست؛ ایرانیگری<br />ایرانیگری؛ به معنای گسترش فرهنگ و احیای سراندیشه های ایرانی است که می تواند جایگاه ایران وایرانی را در جهان مدرن تحکیم و تثبیت کرده، زمینه را برای گفتگو با دیگری نیز، آماده کند. امروز، آنچه در برابر خود داریم، چیزی نیست، جز انحطاط هولناک ملی، که با نام مقدسترین مقدسان اسلام و شیعه، بنیادهای ایرانیگری را به نیستی نزدیک کرده است. برای احیا سراندیشه های ایرانی، باید از سویی، اندیشمندان و متفکران تلاش کنند که این اندیشه ها را از حجاب چند لایۀ اسلام بیرون بیاورند و برای دسترسی همگان، آن ها را تدوین کرده و تبلیغ کنند. از سوی دیگر، گسترش فرهنگ و اندیشه های ایرانی که باید بتوانند از هویت ما در برابر هویت کاذب اسلامی، پاسداری کنند، به ارادۀ همگانی و بیش از همه به ارادۀ سازمانی و تشکیلاتی نیازمند است. همایش همبستگی پاریس، این بخت را یافته است که اگر بخواهد و بتواند، این گام بزرگ تاریخی را که به هر حال سرنوشتِ آیندۀ شهروندی ایران است، برداشته و با همت و تلاش به خواست آنی و آتی جامعۀ شهروندی که همانا نابودی حکومت اسلامی و اسلام است، پاسخ بگوید. در تاریخ پر ادبار اسلام در ایران، هنرمندان و اندیشمندان و فرهیختگان ایرانی برای حفظ هویت ایرانی، تلاشی جانکاه داشتند تا با تحمیل اندیشه ها و فرهنگ ایرانی به اسلام، از سویی تیغ تند شمشیر زنان ترک را کُند کنند و از سوی دیگر، از بروز توحش اسلامی جلوگیری کنند. تجربۀ اسلام در ایران و حکومت اسلامی نشان داده است که این هیولای هزار سر، رام شدنی نیست. اینک بر ماست که برای حفظ هویت ایرانی که در آستانۀ نابودی قرار گرفته است، فرهنگ و سراندیشه های ایرانی را از اسلام جدا کرده و بار دیگر در اختیار صاحبان اصلی آن ها، یعنی در اختیار مردم ایران قرار بدهیم. اگر ما از این وظیفه تن بزنیم، این خلاء را دیگران پر خواهند کرد و ما هم با شتاب به گرد و غباری از فراموشی تبدیل خواهیم شد، بر رواق سرد و سنگینِ تاریخ.<br /><br />محور دوم، سکولاریسم<br />من، پیشتر به مسألۀ سکولاریسم که پیش شرط استقرار دمکراسی و تثبیت حقوق بشر است، اشاره کرده ام و اینجا تنها به سکولاریسم اجتماعی استناد می کنم:<br />سکولاریسم اجتماعی، بر آن است که به عنوان یک جهان بینی بیش از هر چیز، اقتدار کلیسا در امور دولتی و اجتماعی را از میان بردارد. این نوع از سکولاریسم، از یک نظام حقوقی فراتر رفته و برای زمینی کردن همۀ امور آسمانی که نهاد دین نمایندۀ آن است، مبارزه می کند. باید توجه داشته باشیم که بلاهتِ اسلامی، " یک تولید اجتماعی است و در برابر این بلاهت باید استراتژیک پیش رفت." اسلام و جنایت هایی که این دین در سرتاسر تاریخ ایران بر مردم این سرزمین روا داشته است، ما را و جامعۀ شهری را وامی دارد که با تکیه؛<br />· بر سکولاریسم اجتماعی و<br />· با توجه به فرهنگ ایرانی و<br />· با عنایت به امکان ها و توان قدرت دولتی،<br />در برابر این بلاهت اجتماعی، استراتژی مناسبی را بر پایۀ فرهنگ و اندیشۀ ایرانی تدوین کنیم. ما، می توانیم و باید که به جبران توهین و تحقیر دائمی که اسلام بر مردم و فرهنگ ایران کرده و می کند و نیز، برای نجات خود از نکبتِ نهادینه شدۀ صغارت، مردم را برای بالغ شدن یاری دهیم.<br />برای نجات از صغارتِ به تقصیر، باید؛<br />علاوه بر خواست جدایی دین از دولت، خواهان آن نیز باشیم که حکومت و دولت، هیچ دینی را به رسمیت نشناسد. این خواست، از آنجا ضرور است که هم از سویی، تمام دارایی های شیعه به سود دولت، مصادره شود و هم، راه هر گونه سازمانیابی فاشیسم شیعه در آینده مسدود باشد. ما باید اعلام کنیم که در دمکراسی آیندۀ ایران، فاشیسم شیعه که بربریت، فطری و ذاتی آن است، هیچ جایی ندارد؛ همچنانکه پس از جنگ جهانی دوم و استقرار دمکراسی در آلمان، فاشیسم آلمانی در دمکراسی این کشور هیچ جایی ندارد و در اکنون و آیندۀ سیاسی این سرزمین نیز، نقشی دیگر بازی نمی کند. ما، در روز روشن شاهد آن هستیم که بربریت شیعه از جنایتکارترین فرد تاریخ معاصر ایران، قدیسی قابل پرستش، با گنبد و بارگاه برساخته است. شرط سکولاریسم اجتماعی و دمکراسی ایجاب می کند که هیچگاه در برابر عمل انجام شده ای از سوی مسلمانان که نابودی فرهنگی ما را نشانه گرفته است، بی تفاوت نمانیم و تسلیم ارادۀ آنان نشویم. نباید فراموش کرد که در ایران، بسیاری از اماکن "مقدس" شیعه، درست مانند بارگاه خمینی، به تزویر و ریا و سرکوب مردم، از دل زمین سربرآورده اند و آنگاه بر اساس همین بارزه های شرم آور، در روندی طولانی، جنایت به تقدس و جنایتکاران به قدیسان، استحاله یافته اند.<br />همۀ امور تفسیر پذیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم ایران در پیوند با شهروندی و با ارجاع به قانون سکولار و با توجه به شعور و اجماع همگانی مورد بررسی قرار می گیرند و حل می شوند. از هم اکنون نباید به کسی وعده و امتیازی داد که از شعور همگانی دور و با آن بیگانه ست؛ چرا که چنین وعده هایی، آن هم در پوشش مفاهیمی بیگانه و بی اعتبارتر، اعتباری نخواهند داشت.<br /><br />مقبولیت عام<br />برای پاسخگویی به نیاز جامعۀ شهروندی، داشتن مقبولیت عام، درست به اندازۀ اهمیتِ تعریف، ضرورت حیاتی دارد.<br />سازمان و تشکیلات مرکزی، پیش از هر چیز، باید با توجه به امور یاد شده، از مقبولیت خاص فراتر رفته، مقبولیت عام یا پذیرش همگانی بیابد.<br />برای دستیابی به مقبولیت همگانی، مبارزه عملی با اهداف روشن و تعریف شده، شرط اساسی است. برای مبارزۀ عملی نیز، نخست باید تشکیلاتی با توجه به شرایط ایران و ذات تعریف ناپذیر حکومت اسلامی بوجود بیاید که از راه مبارزۀ عملی، مقبولیت عام یافته و از نفوذ و اقتداری برخوردار شود که بر پایۀ آن بتواند برای برپایی نهاد ملی فراخوان بدهد.<br />با توجه به کارکرد اندوه زای بیشترینۀ نیروهای سیاسی موجود، ما ناگزیریم که آن تشکیلات و سازمان سیاسی ای را بوجود بیاوریم که با بیشترینۀ این سازمان های مدعی، تفاوت ماهوی داشته باشد. در حقیقت، ضرورت سازمانی شهروندی که بتواند خواسته های جامعۀ شهری را تعریف و در راه دستیابی به آن ها برای سرنگونی و نفی حکومت اسلامی مبارزه کند، از آنجاست که نیروهای سیاسی سنتی، نه تنها از وظیفۀ خود، یعنی از مبارزه در راه دستیابی به نیازها و خواسته های مردم، دست شسته که بیش از آن، خود به ستون های اصلی تداوم این حکومت تبدیل شده اند.<br />حزب و یا تشکیلات سیاسی، آن سازمان و نهادی است که بر اساس مبانی نظری متناسب با شعور همگانی و با تعریف نو به نوی نیازها و خواسته های اساسی مردم، از سویی مناسبات خود را با مردم تنظیم می کند تا از سوی دیگر، بتواند عزم خود را برای دستیابی به قدرت دولتی جزم کند که برای اجرای ارادۀ مردمی، بیش از هر اهرم دیگری مؤثرتر است.<br />راه دستیابی به قدرت دولتی را<br />- سازمان سیاسی،<br />- ارادۀ مردمی و<br />- چگونگی توازن حاکمیت تعیین می کند و هر گزینۀ دیگری برای نفی و نیستی حاکمیت که بیرون از مدار مبارزه، ارادۀ مردمی و توازن حاکمیت باشد، اگر نقض غرض نباشد، سد کردن راه سرنگونی است.<br />بیشترینۀ سازمان های سیاسی سنتی موجود، با جدایی از مردم و با رویگردانی از طرح خواسته ها و مبارزۀ آنان، تنها در اندیشۀ زد و بند با حاکمیت هستند که دستاوردی جز گسترش یأس و ناامیدی نداشته و نیز، به انفعال بخش بزرگی از نیروهای روشنفکری و مصرف بیهودۀ انرژی فعلان سیاسی، انجامیده است. اینک پس از حدود سه دهه تجربۀ حکومت اسلام، جامعۀ شهروندی همچنان محروم از میهن سیاسی درخور است که با نیازهای او هماهنگی و همخوانی داشته باشد.<br />این خلاء را همگان احساس می کنند.<br /><br />خلاء سیاسی<br />برای پاسخگویی به نیازهای شهروندی و پرکردن خلاء سیاسی موجود که دیدگاه و عمل مدرن می طلبد، سازمان و تشکیلاتی که باید تفاوت ماهوی با بیشترینۀ سازمان های سیاسی موجود داشته باشد، ناگزیر است:<br />1. جایگاه نیروهای سیاسی سنتی را در پیوند با رژیم اسلامی بررسی و سیاست های آن ها را نقد کند؛<br />2. بررسی کند که نزدیکی به این نیروها و صرف انرژی برای متقاعد کردن آن ها در راه یک ائتلاف گسترده، به امر مبارزه یاری می رساند و یا چنانچه تجربه نشان داده است، هر بار سدی نفوذ ناپذیر در راه مبارزه ایجاد می کنند؟<br />3. از هم اکنون در پی یافتن پاسخی باشد در برابر این پرسش که نقش این نیروها در آیندۀ پس از رژیم اسلامی، با توجه به کارکرد سیاسی امروز آنان چه خواهد بود؟<br />بدون پاسخ های مناسب به پرسش های بالا، تشکیل سازمانی که بتواند نفوذ معنوی و مادی برای فراخواندن یک نهاد ملی را کسب کند، خوش خیالی ناب و نشانگر دوری از واقعیت های امروز جامعۀ ایران است. طرح و خواست تشکیل سازمانی شهروندی که بتواند مبارزۀ مردمی را در سطح داخل و خارج کشور سامان دهد، بیش از هر چیز، پیامدِ سلب امید و اعتماد ازسازمان هایی است که به ناروا می پنداشتیم، سازمان هایی هستند مناسب، برای مبارزه با جنایتکارترین حکومت تاریخ معاصر ایران.<br />باید واقعیت ها را به روشنی بیان کرد، بی آنکه در باتلاق مجادله های تصنعی فرو رفت.<br />حقیقت این است که بیشترینۀ سازمان های سیاسی، سرپرستی خود را به مسلمانان حاکم سپردند و خود داوطلبانه به تعطیل خرد تن در دادند و شعور خود را به هدایت تشریعی حاکمیتِ اسلامی واگذاشتند. طبیعی ست که در صورت همکاری با این قبایل صغیر، هر امیدی، زدوتر از رعد و برق، خواموش خواهد شد. جامعۀ شهری و شهروندی، بر آن است که از شعور خود بهره بگیرد و در خدمت آن باشد. این همان تضاد بنیادین بلاهت اسلامی است با خردگرایی شهروندی که اسلام و حکومت اسلامی را دچار سرسام کرده است و هر چه می اندیشد و چاره جویی می کند، کمتر پاسخ و راه حلی می یابد.<br />تشکیلات شهروندی باید با تکیه بر مبانی نظری برخاسته از دانش مدرن و با توجه به فرهنگ و اندیشه، بتواند در برابر هدایت تشریعی و تعاهدِ حضانتی اسلام و حاکمیت اسلامی، هدایت جمعی را با خرد ورزی همگانی امکان پذیر کند.<br />باید به این پرسش پاسخ دهیم که چه مبانی نظری و فرهنگی وجود دارند که بیشترینۀ سازمان های سیاسی و سکولار، ما ایرانیان را به مماشات با جنایتکارترین و ضد ایران و ایرانی ترین حکومت تاریخ معاصر تشویق کرده و می کنند؟<br />چرا بسیارانی، کوری را پذیرفته و به ندیدن جنایت ها در روز روشن، خو کرده و با اعتنایی نه چندان، از کنار آن ها می گذرند؟<br />چرا بسیارانی، بساط خرد و خردورزی را برچیده اند و برای مسلمانی که اشتهایش را جز مغز اندیشه ورز، سیر نمی کند، دست دعا بلند می کنند، بی آنکه مورد مؤاخذۀ جدی قرار بگیرند؟<br />چرایی دیدگاه هایی از این دست، پیش از آنکه برخاسته از مصلحت باشد، اگر با زبان نیچه سخن بگویم، خود یک "پی آمد است." سرچشمه و انگیزۀ واقعی چنین دیدگاه هایی، "ناباوری به شدن است، بی اعتمادی به شدن، کم بها شمردنِ هر آنچه می شود" که خود، ویژگی "یک نوع انسان غیر مولد، رنجور، یک نوع انسان خسته از زندگی" است. ( ارادۀ قدرت )<br />باری، بدون کنکاش در بسیاری پرسش ها و تلاش برای دستیابی به پاسخ های شایسته و بایسته، شهروندی و سازمان شهروندی در نیمۀ راه، اگر تلف نشود، زمینگیر خواهد شد، بی تردید.<br />چنین مباد! </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-6606054327112981982007-09-12T07:20:00.000-07:002007-09-12T07:22:12.361-07:00در ضرورت ایجاد سازمان سیاسی بدیل<div align="justify"><br /><strong><span style="font-size:130%;color:#ff0000;">در ضرورت ایجاد سازمان سیاسی بدیل</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a style="COLOR: #0000ff; TEXT-DECORATION: underline; text-underline: single" href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />سوم ژوئن 2007، 13 خرداد ماه 1386<br /></div><div align="justify">واقعیت تلخ این است که نیروهای سیاسی موجود، بویژه سازمان­ها و احزاب به اصطلاح چپ، نتوانسته­اند و نخواهند هم توانست که به وظایف سیاسی خود در پیوند با حکومت اسلامی و در برابرمردم، عمل کنند. احزابی مانند حزب توده و سازمان هایی مانند فداییان اکثریت که از کمیت بالایی برخوردار بودند، و نیز برخی سازمان ها با مواضع ناروشن و چند پهلو، چندان آب به آسیاب حکومت اسلامی ریختند که هم اعتبار خود را در میان مردم از دست دادند و هم به خاطر پشتیبانی از حاکمیت جهل و جنون، خود به موانعی بزرگ در راه مبارزۀ مردم تبدیل شدند. بی اعتباری این سازمان­ها، از سویی روحیه یأس را افزایش داده و هم این سازمان­ها را در پی سرکوب و انفعال به قبیله­هایی تبدیل کرده است که جز پیش­پای خود را، دیگر نمی­بینند. از سوی دیگر، جامعۀ شهروندی و درگیری روزمرۀ جوانان، زنان، دانشجویان و نیروهای اجتماعی با رژیم پیشاتاریخی اسلامی، آنان را با پرسش­هایی روبرو کرده است که سازمان­های سیاسی موجود، از پاسخگویی به آن­ها عاجز آمده اند. در مجموع، جامعۀ شهروندی ایران، خواسته­های خود را پیرامون تمامیت فرهنگی ایران سامان داده و تعریف می­کند. حال آنکه، سازمان­ها و بیشترینۀ فعالان سیاسی، هنوز که هنوز است، خواسته­ها و شیوۀ مبارزاتی خود را بر پایه­های دستاوردهای مبارزان غربی در دوران کودکی و رشد سرمایه­داری غرب، تنظیم می­کنند که نه تا کنون، کاهی از کوه مشکل­های ایران و مردم ایران کم کرده و نه در تجربۀ عملی کارایی داشته اند.<br />اتحاد جمهوریخواهان ملی که با گردهمایی برلن، شکل سازمانی یافت، درحقیقت راه شرعی گریز از انزوای دو سازمان سیاسی رسوا و بی­اعتبار بود که می­خواست با نام مردم پسندی، سیاست­های گذشتۀ این سازمان­ها، یعنی پشتیبانی از رژیم اسلامی را جامه­ای نوین بپوشاند. ماهیت این جریان، که در پی آن بود که شاخۀ برونمرزی پروژۀ "اصلاح طلبی" مسلمانان داخل کشور باشد، زود آشکار شد و بسیارانی که با امید فراوان به این جریان دل بسته بودند، راه خود گرفتند و رفتند. امروز از این جریان، جز نامی نمانده است و چهره­هایی که معرف آن هستند، نه امیدی برمی­انگیزند و نه، بنا بر ذهنیت کهنه­ای که دارند، می­توانند خواسته­های مردمی را سامان و سازمان بدهند. همینجا تأکید کنم که این تشکل­ها به عنوان جریان سیاسی، کارآمدی مهمی ندارند، اگر چه افرادِ با حسن نیت و مبارز در میان این نیروها اندک نیستند.<br />ایراد بزرگتر دیگر جریان­های سیاسی در این نهفته است که اینان امر سیاست را تنها در زد و بند با حاکمیت می­فهمند و برای سهیم شدن در قدرت، تنها به مزایای قدرت می­اندیشند و از سیاست عملی و نظری، این دریافت و درک را ندارند که به طرح و تعریف خواسته­های نهادِ مردم بپردازند و از این جایگاه، برای تنظیم مناسبات مردم و دولت، مبارزه کنند.<br />جمهوری خواهان لائیک که با تکیه بر لائیسیته، درحقیقت بر تفاوت ماهوی خود با جمهوریخواهان ملی تأکید دارند، از ضعف اساسی دیگری رنج می­برند که مانع از آن شده و می­شود که بتوانند باری از بارهای جامعۀ شهروندی بردارند و بتوانند نیازهای شهروندی را سامان دهند.<br />برای توضیح این ضعف اساسی که نمایانگر ناتوانی تاریخی و اصلی واساسی نیروهای چپ و راست، بویژه پس از شهریور سال 1320 است، باید به آن سال­ها و به تشکیل حزب تودۀ ایران اشاره­ای بکنم. این اشاره، از آنجا ضرور است که با توجه به سرچشمۀ فرهنگی مردم ایران، به کار سازماندهی خواسته­های شهروندی نوین، می­آید؛<br />پس از جنگ جهانی دوم، با تشکیل حزب توده، روشنفکری ایران می­توانست با تکیه بر تجربه­های جنبش­های ملی در ایران، از سویی جریان روشنگری را که به تأخیر افتاده بود، به سرانجام برساند و با توجه به حضور مادی راه حل­های بومی، زمینه­های رهایی ایران را از چنگال چرک و خونین اسلام، فراهم بیاورد. بد بختانه اما، هیولای برآمده از جنگ جهانی دوم، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، موفق شد حزب توده را بوسیلۀ ایادی وعوامل خود مانند کامبخش، به زایدۀ سیاست خارجی خود تبدیل کند. در روند استحاله و تبدیل حزب توده، به حزبی که در تمام فعالیت­های خود، مسایل و منافع ملی و ایدئولوژیکی کشور دیگری را نمایندگی می­کرد، در جامعۀ روشنفکری ایران، نوعی از اندیشیدن شکل گرفت و نهادینه شد که پیوندِ ارگانیکِ اندیشیدن را با معضل­های حل ناشدۀ جامعۀ ایران، از هم گسست و شوربختانه تا امروز نیز، تفکر مفهومی را به مسایل و پدیده­های خارج از ایران معطوف کرده است. برای نخستین بار در تاریخ ایران، مرکز ثقل و دغدغۀ اصلی روشنگری و روشنفکری ایران که در چارچوب پشتیبانی از فرهنگ ایرانی واسلام زدایی از جامعه تعریف پذیر بود، به طور کلی از ایران رخت بربست و ماهیتی بیگانه پیدا کرد و دیگر نتوانست گره­ای از مشکل جامعۀ ایران باز کند. جریان چپ، به هر حال، نتوانست با طرح و مادیت بخشیدن به بنیادی­ترین خواست و مشکل جامعۀ ایران، خود را از انحراف ژرفی که حزب توده در روشنگری و روشنفکری ایران بوجود آورده بود، رها سازد. ما، که دچار کور چشمی شده و مغزمان آلوده شد بود، دیگر قادر نبودیم، خود را در آینۀ فرهنگ خود باز شناسیم. استقرار و تحکیم حکومت اسلامی، اگر نقش عامل خارجی را درپیدایی آن، اکنون نادیده بگیریم، درحقیقت نتیجۀ گیجی و منگی روشنفکری ایران است که منش خود را معاوضه کرد با "ایسم" های ساده شده­ای که برخاسته از چند و چونِ فرهنگی دیگر بودند و کمتر توانایی طرح و حل مشکل­های ما را داشتند که از ملاط فرهنگ دیگری هستند. چنین بود که سخاوتمندانه دست اسلام و آخوند را باز گذاشتیم ، تا فضایی را که حزب توده از امر روشنفکری ایران، خالی کرده بود، پرکند.<br />جلال آل احمد، با تجربه­ای که از حزب توده و همکاری با بزرگمردی چون خلیل ملکی داشت، پی برده بود که این حزب، محور اصلی و مرکز ثقل مشکل و آمال و خواسته­های دیرین مردم ایران را با محورها و مراکز ثقل مشکل­های دیگر و دیگرانی، جا به جا کرده است که پیوند چندانی با ایران و ایرانی ندارند. این دستاورد بزرگ جلال آل احمد بود که او را همزمان، دچار چنان اشتباه بزرگی کرد که روشنفکری ایران را، درست مانند حزب توده، به بیراهه­ برد و ما هنوز که هنوز است، هزینۀ آن را داریم می­پردازیم؛ جلال آل احمد، راه نجات را در احیا و اجرای اندیشه­های اسلامی یافت که می­پنداشت اندیشه­هایی بومی وایرانی شده هستند و به کار حل مشکل می­آیند.<br /> در کنار جلال آل احمد، صادق هدایت دُرّی گرانبها بود که در احاطۀ رجاله­ها و در میان زباله­های اندیشۀ اسلامی، گم شد و کسی او را ندید. تا اینکه اندیشه­های کسانی مانند، جلال آل احمد و علی شریعتی و مطهری و منتظری و خمینی، ولایت فقیه را بر اریکۀ قدرت نشاندند. پس از تجربۀ توحش اسلامی و ایران ستیزی حاکمیت آخوندی، اندیشه­های هدایت درخشش و شکوه تازه­ای پیدا کرده­اند و اکنون با قرائت دیگرگونه­ای روایت می­شوند.<br />با توجه به چنین رویداد اساسی ست که روشنفکرانی که در سازمان­های چپ گرد آمده­اند، درمبارزه با حکومت اسلامی، بر زمینی سفت نایستاده­اند و قانونمند است که دیر یا زود به مسلمانان دارای ایدئولوژی ساخته و پرداخته، تمکین کنند. به سخن دیگر، سازمان­های سیاسی موجود، پیش از آنکه نیروهایی برای تضعیف حکومت اسلامی به حساب بیایند، به ستون­­های حنانۀ این رژیم تبدیل شده­اند و باید به آن­ها به دیدۀ فراکسیون­هایی از رژیم آخوندی نگریست. باز هم، باید تأکید کنم که در میان این جریان­های سیاسی افراد صادق و مبارزی هستند که در صورت پیدایی بدیلی بایسته و شایسته، از این سازمان­های استحاله یافته، جدا خواهند شد و میهن سیاسی خود را در این بدیل جستجو خواهند کرد.<br />خلاء چنین بدیلی در جامعۀ شهری احساس می­شود. گردهمایی­های گوناگونی هم که هر از چند گاهی با هزاران امید، سر و سامان داده می­شوند، در واقع برای پر کردن این خلاء ست. یعنی، همۀ دمکرات­های واقعی، این خلاء را احساس کرده، آن را دیده­اند و تمام تلاش خود را برای پاسخگویی به این نیاز و به این احساس ایراندوستانه به کار می­گیرند. بیش از همه، جامعۀ شهروندی ایران، که در موقعیتی استثنایی قرار دارد و برای نفی و نابودی رژیم اسلامی، آمادۀ فداکاری ست، سخت در انتظار گشایشی ست.<br />اما، چرا با تمام تلاشی که می­شود، سازمان و تشکیلات بدیل شکل نمی­گیرد؟!<br />اشاره­ای به اختصار:<br />حکومت آخوندی موفق بوده است که از توهم ما نسبت به اسلام نهایت سوء استفاده را کرده و دید و نگاه بیشترینۀ ایرانیان را به خود، با معیارهای خود تنظیم کند. معمولاً به این حکومت، همچون حکومتی عرفی نگریسته شده و تلاش فراوان می­شود که در همین چارچوب مجازی و ذهنی، مورد بررسی قرار بگیرد. اما، واقعیت این است که باید، بیش از هر چیز، سمت و سوی اصلی و صفت اسلامی این رژیم را دید. نگاهی که جامعۀ شهروندی ایران به آن مسلح شده و شوربختانه، چنین دیدگاهی هنوز سازمان سیاسی خود را نیافته و تشکل نیافته است. باری، باید ببینیم و باور کنیم که رژیم حاکم بر ایران، رژیمی ست اسلامی. اگر واقعاً بپذیریم که در مرتبۀ نخست و بیش از هر چیز، با حکومتی اسلامی روبرو هستیم، آنگاه باید شهامت و شجاعت این را هم پیدا کنیم که اندیشه­مان را تا به پایان بیندیشیم. یعنی، هر برخورد و هر مبارزه­ای با این رژیم باید موازی باشد با برخورد و مبارزه با اسلام عزیز.<br />برای مبارزه با حکومت اسلامی و اسلام، باید دارای ابزاری بود. مردم ایران، اگر به نشانه­ها دقت کنیم، این ابزار را یافته و با چنین سلاح به مبارزۀ هر روزه با رژیم مشغول هستند.<br />چه عاملی ست که جوانان را بر آن می­دارد که با دست خالی به پاسداری از نمود و نماد فرهنگ ایرانی، یعنی به پاسداری از آرامگاه کورش بزرگ قیام کند؟!<br />مبارزه ای که امروز زنان با توحش و تعصب اسلامی و اسلام می کنند، کمتر از ارزش آثار رافائل و میکل آنژ نیست که عریانی را از ملکوت بیرون آوردند و در خانهء خدا و بر سقف خانهء خدا، ترسیم کردند. زنان و دختران ایرانی، در مبارزه با احکام پیشاتاریخی حجابِ اسلامی، مبلغان پیگیر و از جان گذشتهء عریانی و زیبایی در ام القرای اسلام هستند. درود بر آنان!<br />جامعۀ شهروندی، از نخبگان سیاسی و فرهنگی که در تارعنکبوت توهم و مصلحت گرفتار آمده اند، فاصلۀ زیادی دارد. بر ماست که در شرایط مناسب امروزی از این فاصله بکاهیم؛ که در حقیقت کاستن از عمر رژیم اسلامی ست. وقت آن است که دیگر، حقیقت را در مسلخ مصلحت قربانی نکنیم.<br />امروز، دمکرات­های طیف جمهوری و مشروطه­خواه به یکدیگر نزدیک شده­ و دستاوردهایی قابل ارزش نیز داشته­اند. اگر چه، کمیت این نزدیکی مطلوب نیست و در حال اعتلا ست، اما از نظر کیفی تمام گسترۀ جامعۀ شهروندی را دربرمی­گیرد. حکومت اسلامی، خطر نابودی خود را احساس کرده است، اما اگر هشیار و در خدمت شعور خود باشیم، بخت چندانی برای منحرف کردن و از میان برداشتن این حرکت تازه ندارد.<br />نزدیکی دمکرات­های با گرایش مشروطه­ و جمهوریخواهی، هنگامی می تواند از سطح به ژرفا رود که این دمکرات ها بیش از پیش، بر احیای فرهنگ و اندیشۀ ایرانی اشراف پیدا کنند. در این حیطه، یعنی در میدان ایرانیگری، حکومت مسلمانان، حتی با توجه به توحش اسلامی، همیشه در موضعی تدافعی قرار داشته و خواهد داشت. جامعۀ شهروندی با دوری از سازمان­های سنتی و قبیله­ای موجود، به بازشناسایی خود برخاسته و با تکیه بر فرهنگ ایرانی، رژیم را مستأصل کرده­است.<br />باید شهامت یافت و به مردم به گونه­ای روشن، متین، مستدل و شجاعانه توضیح داد که ضرورت ها و توحش و تعصب اسلامی است که مسلمان حاکم وناحاکم را وامی دارد تا برای برپایی ام القرای اسلام در ایران، به همۀ آیین­های ایرانی توهین ­کند و در پی نابودی فرهنگِ ایرانی، روز و شب با هزاران وسیله، درکار باشد. باور کنیم که ندای آشنای فرهنگ ایران، در گوش محرم ایرانی، زودتر از آنکه فکر می­کنیم خواهد نشست. باید توهم نداشت و از دروغ­هایی که مسلمان آخوند، درگوشمان خوانده است و از خرافه­هایی که ترویج داده و می­دهد، نهراسید.<br />امروز، مردم ایران، بیش از هر زمان دیگر بخت آن را دارند که با مبارزه برای ایجاد تشکیلاتی بدیل، به نیاز جامعۀ شهری پاسخ بگویند. فرارویی از مقبولیت خاص به مقبولیت همگانی در گرو مبارزۀ سازمان و تشکیلات بدیل است که بتواند با فداکاری و همت، مبارزۀ زنان و دانشجویان و کارمندان و کارگران مؤسسه های صنعتی را سازمان داده و گامی در راه دستیابی به قدرت دولتی بردارد. تنها یک سازمان بدیل با مقبولیت همگانی است که توان و حق فراخوانی یک نهاد ملی را دارد که باید بر آن باشد که نظام پیشاتاریخی را به پیش از تاریخ پرتاب کند.<br />ما دو تجربۀ گرانبها در امر تشکیل نهاد ملی داریم:<br />1. تجربۀ کنگرۀ ملی آفریقای جنوبی؛<br />2. تجربۀ سازمان آزادی بخش فلسطین.<br />با چشم پوشی از داوری در بارۀ کارکرد سیاسی این نهادها، برای ما آموزه های زیر دارای اهمیت هستند:<br />- این نهادهای ملی، پیرامون یک سازمان مرکزی بوجود آمده اند که برای نهاد ملی فراخوان داده است؛<br />- سازمان مرکزی با بافت تشکیلاتی منسجم، با مبارزۀ پیگیر پیرامون خواسته های مشترک تعریف شده، نخست توانست نفوذ معنوی یافته، آنگاه از مقبولیت همگانی برخوردار شود؛<br />- با تکیه بر مبارزه و مقبولیت همگانی، شایستگی و بایستگی یافت که برای تشکیل نهاد ملی فراخوان بدهد؛<br />- بنا براین، نهاد ملی، نهادی است که در مرتبۀ نخست با تشکیلاتی منسجم و با مبارزه و دستیابی به مقبولیت همگانی از چنان اراده ای برخوردار می شود که می تواند نهاد ملی را با یاری دیگر نیروها و سازمان های مناسب، ایجاد کند.<br />باری، نیاز جامعۀ شهری و شهروندی از ما می طلبد که:<br />1. با توجه به کارنامۀ اندوهزای سازمان های سیاسی و تلاش آن ها برای تداوم حکومت اسلامی، در پی ایجاد تشکیلاتی بدیل باشیم که اگرچه رقیبِ سازمان ها سیاسی سنتی نیست و نباید هم باشد، اما بر آن است که می خواهد پیرامون محورهای سکولاریسم اجتماعی1 و ایرانیگری، طرحی نو دراندازد. <br />2. سازمان و تشکیلات بدیل، باید با توجه به توحش و نیرنگ حکومت اسلامی، به صورت نیمه مخفی- نیمه علنی سازمادهی شود و برای جلوگیری از رخنۀ عوامل رژیم، با توجه به انعطاف عوامل نفوذی، حساسیت های مطلق حکومت را پیدا کرده و بر آن ها تأکید کنیم. امروز، شرط همراهی با مبارزۀ ملی، نفی همۀ جناح های حکومت، اگرچه ضرور است، اما دیگر کافی نیست. این شرط را نیز باید در میان نهاد که برای نفی حکومت اسلامی، باید باور داشت که بنیاد گذار این رژیم، یعنی شخص شخیص خمینی بزرگترین جنایتکار تاریخ معاصر ایران است. خمینی، بزرگترین ضعف رژیم اسلامی است که از سوی آخوندهای حاکم به محرمانه ای (تابو) چون و چرا ناپذیر، تبدیل شده است. با استفاده از این تابو و شکستن این تابوت، می توان حد و حدودی را روشن کرد.<br />3. تشکیلات بدیل، درکنار مبارزه و خواست جدایی دین از دولت و سیاست، باید روشن و شفاف اعلام کند که هیچ دینی را به عنوان دین رسمی کشور به رسمیت نمی شناسد.<br />4. از آنجا که تشکیلات بدیل، باید به مبارزۀ نیمه علنی- نیمه مخفی روی بیاورد و نیز از آنجا که بیشترینۀ سازمان های سیاسی سنتی به قبیله های سیاسی استحاله یافته اند و برای تداوم حاکمیت اسلام به زد و بند مشغول هستند، هر گونه تلاش برای متحد کردن این نیروها و همکاری با آن ها، آب در هاون کوبیدن است. اما، از آنجا که افراد فراوانی در درون این سازمان ها با سیاست های رهبران از ما بهتر، توافق چندانی ندارند، می بایست تلاش کرد که با شیوۀ یارگیری، این افراد را به میهن سیاسی سازمان بدیل جلب کرد. <br />سازمان و تشکیلات بدیل، تنها در صورتی موفق است که با تکیه بر سکولاریسم اجتماعی و فرهنگ ایرانی، خواسته­های جامعۀ شهروندی را بر پایۀ دمکراسی و رعایت منشور حقوق بشر، نهادینه کند.<br />چنین باد!<br />:سکولاریسم را می توان از دو دیدگاه اساسی مورد ارزیابی قرار داد که وابسته به هر یک از این دو برداشت، باید نوعی دیگر از مبارزه را سازمان داد<br />نخست؛ سکولاریسم به عنوان نظامی حقوقی که مورد پذیرش نهاد دین نیز هست. کلیسا هنگامی سکولاریسم را پذیرفت که موضوعیت دخالت در اموردولت را از دست داده بود. قدرت کلیسای کاتولیک، نیز در این امر نهفته بود که هیچ پادشاهی بدون تأیید پاپ و کلیسای کاتولیک، از مشروعیت حکومت کردن برخوردار نمی شد. با روند رفرماسیون و پیروزی روشنگری و انقلاب های بورژوایی اروپا، قدرتِ دخالت کلیسا در تعیین و تعین پادشاه،از کلیسا سلب شد. با نابودی پادشاهان و حکومت های تمامیت خواه، کلیسا که موضوعیت دخالت خود را در امر دولت از دست داده بود، سکولاریسم را به عنوان یک نظام حقوقی پذیرفت و توانست نقش بزرگی در سامان امور جامعه به عهده بگیرد.<br />دوم؛ سکولاریسم به عنوان یک جهان بینی که بیش از هر چیز، داعیۀ نابودی اقتدار کلیسا در امور دولتی و اجتماعی را دارد. این نوع از سکولاریسم که من از آن به عنوان سکولاریسم اجتماعی یاد می کنم، از یک نظام حقوقی فراتر رفته و برای زمینی کردن همۀ امور آسمانی که نهاد دین نمایندۀ آن است، مبارزه می کند. با توجه به سکولاریسم اجتماعی است که فیلسوف با نامی، چون Rudolf Burger می گوید: " یک روحانی کاتولیک، یک خاخام یهود و یا یک امام مسلمان، همه ازدید روانی، عقب افتاده هستند. به عنوان فرد، شاید حتی خیلی هم با هوش باشند، اما بلاهت یک تولید اجتماعی است و در برابر این بلاهت باید استراتژیک پیش رفت." اسلام و جنایت هایی که این دین در سرتاسر تاریخ ایران بر مردم این سرزمین روا داشته است، ما را و جامعۀ شهری را وامی دارد که با تکیه بر سکولاریسم اجتماعی و با توجه به فرهنگ ایرانی و با عنایت به توان قدرت دولتی، در برابر این بلاهت اجتماعی، استراتژی مناسبی را بر پایۀ فرهنگ و اندیشۀ ایرانی تدوین کنیم. این بخت، برای نخستین بار در خانۀ همایش پاریس را، که دنبالۀ نشست لندن و مجمع برلین است، به صدا در آورده است. ما، می توانیم و باید که به جبران توهین و تحقیر دائمی که اسلام بر مردم و فرهنگ ایران کرده و می کند و به جبران خون هایی که اسلام و مسلمانانی، به ناروا روان کرده است و نیز برای نابودی جاودانۀ سنگسار دختران و خواهران و مادران و همسران خود در این سرزمین کهن، حتی برای یک بار هم که شده، حقیقت را فدای مصلحت نکنیم و به مردم در بارۀ اسلام راست بگوییم؛ تا مگر بتوانیم با نجات خود از نکبتِ نهادینه شدۀ صغارت، مردم را برای بالغ شدن یاری دهیم. به امید دوران بلوغ ایرانی و به امیدِ پیروزی. <br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-42080722722236614982007-09-12T04:25:00.000-07:002007-09-20T09:34:23.908-07:00اسلام و اصلاحات<div align="justify"><br /><strong><span style="font-size:130%;color:#ff0000;">اسلام و اصلاحات</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a style="COLOR: #0000ff; TEXT-DECORATION: underline; text-underline: single" href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />27.04.2007</div><div align="justify"><br /><strong><em><span style="color:#000099;"><span style="color:#cc0000;">به عنوان اعتراض</span> </span></em></strong></div><div align="justify"><br /><strong><em><span style="color:#000099;">من، این نوشته را برای تارنمای "گویا" هم می­فرستم. این تارنما، جز چند مقاله که در گذشته­های دور از من چاپ کرده است، همۀ نوشته­ها و مقاله­های مرا بدون هیچ توجیه و توضیحی حذف و سانسور می­کند.<br /></span></em></strong><br />واقعیت این است که "اصلاحات" مفهومی برخاسته از جنبش چپ لائیک، سکولار و آته¬ئیست است که پیوندی گسست ناپذیر با جنبش روشنگری دارد. روشن است که جمهوری اسلامی بنا به ماهیت دینی خود ناتوان از اصلاحاتی چنین است. اگر این حکومت، توانِ گونه¬ای "اصلاحات" را دارا باشد، تنها در حوزۀ دین است که می¬تواند آن را تحقق بخشد!؟ روشن است اما که هیچگونه تغییری در اسلام ممکن نبوده و نخواهد بود؛ بویژه احکام قرآن را کسی نمی¬تواند دگرگون کند، چرا که بر روال پندار مسلمانان، این دفتر، نه حاصل اندیشۀ انسانی، که دربست، گفته های الله است. آنانی هم که در صدر اسلام، قرآن را نیرنگِ محمد می¬پنداشتند و می¬گفتند که از القائات فردی عجمی، یعنی سلمان فارسی ست، بنا بر قول قرآن نا بجا گفته¬اند؛ در سورۀ نحل آمده است: "ما کاملا آگاهیم که کافرانِ معاند می¬گویند، آنکس که مطالب این قرآن را به رسول می¬آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح." تجربۀ تاریخِ اندیشه در اسلام اثبات ناگزیر این امر است که تلاش برای اصلاحات در اسلام که اوج شکوفایی همه جانبۀ آن در جنبش چند صد سالۀ عرفان ایرانی، بازتاب یافته است، پیوسته با سرکوب خونین آخوند روبرو بوده است. با اینحال، ستایش بر انگیز است که متفکران و اندیشمندان و هنرمندان ایرانی با توجه به جبر زمانه، با پاک نهادی، اندیشه¬های ایرانی را در آیات پیچیدند و از دستبرد آخوند در امان داشتند؛ اگر چه نابغۀ بی¬بدیل و آفتاب بی¬غروبِ شرق، شمس تبریزی بر مقتدا و یار بزرگوار خود، محمد جلال الدین بلخی، خرده می¬گیرد که چرا سخنان او را با آیات قرآنی در می¬آمیزد! آن بزرگان با گذشتن از جان، اگر چه در پرده، اما توانستند با حفظ اندیشۀ ایرانی، به مسؤلیت اجتماعی خود عمل کنند. اما، شکست جنبش فراگیر و دیرپای عرفان از جهل آخوند و آخوندیسم، ریشه در همان اشتباه ژرفی دارد که شمس به مولوی نسبت می¬دهد؛ یعنی در آمیزی اندیشه با اسلام. روشنفکران و داعیان سیاست که امروز در میدان لائیسیته می¬چرخند، آیا به این ذهنیت رسیده¬اند که برای استقرار مناسبات لائیک، نخستین وظیفه، پیراستن اندیشه است از اسلام؟ رهایی اندیشه از اسلام، مبارزه¬ای به جد می¬خواهد؛ همه جانبه و فعال. سوگمندانه، آنچه با پیکار مارتین لوتر در مسحیت، رخ داد و بنیاد دین را دگرگون کرد، در اسلام نتوانست با از خود گذشتگی¬های عارفان ایرانی، اتفاق بیفتد و تا در بر این پاشنه می¬چرخد، هرگز هم اتفاق نخواهد افتاد. شگفتا که براین نکته باید تأکید کنم؛ با آنکه لوتر، انجیل را از انحصار زبان لاتین و ارباب کلیسای کاتولیک رها ساخت و ارتباط هر مؤمنی با انجیل را با همۀ زبان ها به رسمیت شناخت و نیز با آنکه کلیسای کاتولیک بی اعتبار اعلام شد، نیروهای جنبش چپ از چنین حرکتی هیچگاه با عنوان "اصلاحات" نام نبردند. تاریخ از حرکت بنیادینِ دگرگون کنندۀ لوتر و کالوین، نه با مفهوم "رفرم" بلکه با عنوان "رفرماسیون" یاد می¬کند که با تمام تأثیرهای آن، حرکتی دینی ست. مسلمانان حاکم بر ایران، آیا اقتدار مسجد را از میان برداشته¬اند که مفهوم اصلاحات را با نام آنان درآمیزیم؟ اما، مسلمانان از سرها، کله مناره¬ها برآورده¬اند، هنگامی که جماعتی، خانۀ الله را در بیرون از مسجد، جسته است. آیا مسلمانانی که انقلاب ایران را اشغال کردند، قرآن را از بند زبان عربی نجات داده¬اند و یا نماز مسلمانان را به زبان فارسی روا داشته¬اند که راهروان راهِ "اصلاحات" نامیده شوند؟ اما تاریخ از یاد نمی¬برد که مسلمانان، بسیاری را که هوای اصلاحات دینی در سر داشته¬اند، بی دریغ بر دار کرده¬اند! افسوس که از تاریخ نمی¬آموزیم و فکرهایمان را همه تا نیمه رها می¬کنیم و هر گاه هم که امکانی فراهم آید به بهانه¬های منقول و غیر منقول، به تطهیر اسلام می¬پردازیم. آن نیمۀ دیگر ما، هراس¬آور تر از آن است که بتوانیم بر آن بنگریم و نکبتی از خود را در آن ببینیم! برای رسیدن به دمکراسی و حقوق بشر، که پیش شرط آن نابودی حکومت اسلامی و نفی اسلام عزیز است، نخست باید نیروهای هوادار مشروطه تعریفی از نظام شهریاری بدهند که بی تردید با نظام استبدادی سلطنت در تضاد است و نیز نیروهای سکولار باید با رجوع به تاریخ، این آموزه را آویزۀ گوش هوش خود کنند که با اسلام، بویژه با اسلامی که در قدرت نیست و توان و امکان تقیۀ بیشتری دارد، نمی¬توان جامعه را به سعادت رسانده، خیر همگانی را تضمین کرد. همیشه باید به یاد داشته باشیم که این مسلمان نیست که اسلام را از معنا تهی کرده، بلکه این اسلام است که مسلمان را از انسانیت خالی کرده¬است. بنا بر این، جامعۀ ایران و فرهنگ ایران که برای اسالام حتی بدیل دینی دارد و می¬تواند با آرایش و پیرایش دین بهی، بدیل دینی خود را در برابر اسلام مستقر کند، صحبت از توانایی¬های اسلام، برای سامان امور جامعه، اگر مغرضانه نباشد، بیشتر به شوخی می¬ماند تا امری در خور بررسی؛ آن هم در شرایطی که جنایت¬های تصور ناپذیر اسلام، سرنوشت هر روزۀ ما را رقم می¬زند. برای دستیابی به دمکراسی و حقوق بشر، باید به اندیشه و فرهنگ ایرانی تکیه کرد و با کاربرد چنین ابزار گرانقدری که بومی نیز هست، از سویی برای مردمانی که به دین نیاز حیاتی دارند، دینی را عرضه کرد که دستاورد فرهنگ خود آنان است و شکوفایی فردی و جمعی را تضمین می¬کند و هم از سوی دیگر، امکان توسل به بدیل دانش در برابر دین را برای نخبگان فراهم می¬آورد و به این وسیله، کسی برای خروج از دین به مرگ محکوم نخواهد شد، آنگونه که مسلمانانی مانند منتطری و دیگران در بارۀ از اسلام برگشتگان روا می¬دارند. با توجه به تاریخ اسلام و با توجه به تجربۀ خونبار حکومت اسلامی در ایران، همۀ آنانی که غم ایران را دارند و بر خرد و منطق و راستی و درستی تکیه می¬کنند، ناگزیرند که روشن و شفاف و مستدل و بی¬هراس، در راستای نفی و طرد اسلام از جامعۀ ایرانی اقدام کنند. این دین، اگر برای عرب و ساهپوست آمریکایی که مسیحیت سفید پوست به بردگی¬اش برده بوده است، آورندۀ نوعی هویت کاذب است که به هر حال، جای چند و چون باقی می¬گذارد، برای ایرانی جز سلب هویت و بردگی و مرگ تدریجی قومی و فرهنگی، ارمغان دیگری نداشته است. از همینرو، در جامعه¬ای با ویژگی¬ها و داده¬ها و امکان¬های ایران، برای رسیدن به دمکراسی و نهادینه کردن حقوق بشر، استفاده از هر روش دیگری، سوای مبارزۀ همه جانبۀ فرهنگی_هنری، اجتماعی و سیاسی_تشکیلاتی، پیرامون اندیشه و فرهنگ ایرانی، راهی ست به ناکجاآباد که حاصلی ندارد مگر تداوم مناسبات استبدای، زن ستیزی، عقب ماندگی و جهل و جنون. امروز پس از رسوایی حکومت اسلامی و شناخت همگانی از تحجر و توحش سرکردگان اسلام، مسلمانانی مانند سروش، اشکوری، خاتمی، مجتهد شبستری و ...در پی آن هستند که با نفی سکولاریسم و نفی فرهنگ واندیشۀ ایرانی، باز با استفاده و سوء استفاده از دستاوردهای علم و فلسفه، به استمرار اسلام و حکومت اسلامی یاری رسانند. بر ماست که هوشیار باشیم که اسلام و مسلمانی، جنبش نوپای کنونی را به خود آلوده نکند. واقعیت این است که حکومت آیندۀ ایران، نباید هیچ دینی را دین رسمی به شمار ¬آورد. چنین گام بزرگی را پیش از آنکه مدرنیته و دستاوردهای جهان مدرن تضمین کند که می¬کند، فرهنگ و اندیشۀ ایرانی ست که امکان پذیر خواهد کرد. باید به مردم راست بگوییم و از گفتن حقیقتِ اسلام، چه در حاکمیت و چه بیرون از حاکمیت، هراس نداشته باشیم. با کتمان و لاپوشی حقایق، هیچ جامعه¬ای به شکوفایی و دمکراسی و حقوق بشر نرسیده و در آینده هم نخواهد رسید. در پایان، این را هم به آنانی که می¬اندیشند اسلام ناحاکم، به درد حل مشکلی می¬آید، یادآور می¬شوم که جنایت¬های اسلام در روزگارانی که فاقد قدرت دولتی بوده، کمتر از جنایت¬هایی نیست که در دوران فرمانروایی داشته است. همین. </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-64676676389012634662007-05-07T00:00:00.000-07:002007-09-22T00:03:06.838-07:00حسین موسویان و متن اعترافهای حسن روحانی<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">حسین موسویان و متن اعتراف های حسن روحانی</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a style="COLOR: #0000ff; TEXT-DECORATION: underline; text-underline: single" href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />هفتم مه 2007، 17 اردیبهشت 1386</div><div align="justify"><br />حکومت اسلامی که اشتهای ضحاک گونه اش سیری ناپذیر است، اکنون به بلعیدن نازپروده های خود آغاز کرده است. هنوز چند روزی از انتصاب فلاحیان نگذشته که شیوه های سعید امامی در سرکوب خودی و ناخودی، صحنۀ سیاسی ایران را دستخوش دگرگونی کرده است. باز نویسندگان به کُما می روند و دیر نیست که به سیاق فاجعه های پیشین، باز بسیارانی در خیابان ها گم و گور شوند. نخستین نشانۀ دگرگونی های تازه، دستگیری حسین موسویان به جرم جاسوسی است که یکی از شغل های او ، معاونت حسن روحانی بوده است در پژوهش های بین المللی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع مصلحت نظام.<br />امروز باند خاتمی، رفسنجانی و روحانی - موسویان که تمام مسایل اتمی رژیم را با ظرافت، در دو راستا پیش می بردند، از سوی پدرخواندگان دیگری مورد یورش قرار گرفته اند:<br />باند خاتمی که اینک با هزاران حیل، کروبی داغدیده را هم به خود بسته اند، در دوران اقتدار، از سویی با فریب و تقیه به خام کردن اروپایی ها مشغول بودند تا از سوی دیگر، برنامه های اتمی رژیم در پنهان و به دور از چشم این و آن تداوم یابد و در نهایت حکومت اسلامی به مقصود که همان توانایی در غنی سازی اورانیوم باشد، دست پیدا کند. براستی هم که تیم مذاکره کننده به دبیری حسن روحانی توانست چند سالی برای آخوندها وقت لازم را بخرد. همگام با سیاست خام کردن اروپا که بر اصل تقیه استوار بود، دستگاه های حکومتی به سرکوب تام و تمام نیروهای مبارز و غیر خودی روی آوردند که داستان غم انگیز قتل های زنجیره ای هنوز، پرونده ای باز است. خام کردن اروپا و سرکوب نیروهای مخالف داخلی، اصول اساسی سیاست هشت سالۀ دولت متقی و نیرنگ باز خاتمی است.<br />فریب دادن اروپا و خام کردن کشورهای مذاکره کننده در بارۀ سیاست هسته ای رژیم، سیاست رسمی و علنی باند خاتمی بود که با کار پیگیر و خستگی ناپذیر لابی های چپ و راست حکومت اسلامی در خارج از کشور، پوشش سیاسی و در ظاهر مردمی می یافت. تذکر این نکته شاید نشانه ای باشد برای دریافت زد و بندهای پشت پرده که به دستگیری حسین موسویان انجامید؛ به جرم جاسوسی:<br />آقای موسویان به گفته محمد عطریانفر، یکی دیگر از اعضای باند خاتمی و رفسنجانی، مسئول بخشی از ارتباطات حکومت با لابی های خارج از کشور بوده است. روشن است که چنین مستولیتی در حوزۀ کارهای امنیتی قابل بررسی و ارزیابی است و نه در چارچوب فعالیت های دیپلماتیک. حکومت اسلامی فراموش کرده است که لابی های رژیم تنها برای منافع شخصی و امتیازهای گوناگونی که به صور مختلف در اختیارشان گذاشته می شوند، به خدمت رژیم درآمده اند و از این امر، سازمان امنیتی کشورهای اروپایی نیزغافل نیستند؛ آخوندهای بی خبر از دنیا و مافیها باید از خود بپرسند که چرا بیشترینۀ لابی های رژیم در کشورهای خارج، از شغل های آبرومند و نان و آب دار و اغلب نامتناسب با تخصص های آنان، برخوردارند؟ بی تردید کشورهای مدرن، عاشق چشم و ابروی حکومت اسلامی نیستند و به این مسئلۀ اساسی نیز پی برده اند که حکومت اسلامی نه تنها مردم ایران را به نابودی نزدیک کرده است که برای امنیت جهان نیز خطرناک است و از همینرو تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا حیات این رژیم هر چه زودتر به پایان خود نزدیک شود. در نهایت، امنیت اروپا و حفظ صلح جهانی نسبت به منافع اقتصادی این کشورها که جذابیت فراوان دارد، دست بالا را خواهد یافت. لابی های حکومت اسلامی که در کشورهای اروپایی و آمریکا جا خوش کرده اند، بلاخره به کارفرمایان غیر ایرانی خود نیز پاسخگو هستند.<br />بخت تاریخی نیروهای اپوزیسیون این است که امروز نوعی همخوانی و تطابق در پیوند با خواست ها و مصالح اساسی اپوزیسیون و مصالح اروپا و آمریکا، مانند امنیت و حفظ صلح جهانی بوجود آمده است. ما باید بتوانیم با افشای ماهیت و ذات جنگ طلب حکومت اسلامی که می خواهد برای ظهور امام موهوم تمام منطقه را به آشوب بکشد، نهایت بهره برداری را بکنیم. این وظیفه ای دشوار است؛ چرا که روشنفکران اروپا و آمریکا با بهانه های مختلف و بویژه با نقدی که به مدرنیته رشدیافته اروپایی دارند، سوراخ دعا را گم کرده و بیشتر، از جنایت کارترین حکومت تاریخ معاصر ایران پشتیبانی می کنند. خوب است که مبارزان ضد امپریالیست ما، همت کنند و به این روشنفکران یاد آوری کنند که نخستین وظیفۀ آنان مبارزه علیه حکومت های امپریالیستی خودشان است نه دفاع از رژیم اسللامی ایران. ما هم بهتر است که وظیفۀ این روشنفکران را که باید علیه رژیم های امپریالیستی خودشان مبارزه کنند، به عهده نگیریم و بیشتر به وظیفۀ خود که بیش از هر چیز، مبارزه با حکومت جهل و جنون اسلامی است، عمل کنیم. امروز و با توجه به ذات تعریف ناپذیر حکومت اسلامی، باید در صداقت ایرانیانی که می خواهند امر مبارزه با حکومت اسلامی را به سوی مبارزه با امپریالیسم آمریکا و سوئد و آلمان و اتریش و فرانسه و ژاپن و ... سوق دهند، تردیدهای جدی داشت! آنان با این بهانه های عوام پسند، بیشتر در خدمت جنگ طلیی و تروریسم و کشتار حکومت اسلامی ایران هستند، تا در خدمت امنیت و صلح جهانی که از سوی رژیم اسلامی دچار خطر جدی شده است. ما در راستای خیر همگانی و آینده ایران و با توجه به این نکته ها، باید از همۀ امکان ها در راه نفی و نابودی و سرنگونی حکومت اسلامی استفاده کنیم. ما باید روزی بر اساس منافع و مصالح ایران و ایرانی، خرد خود را به خدمت بگیریم و مانند همیشه آلت دست اروپا نشویم برای مخالفت با آمریکا و یا ابزار دست آمریکا نشویم در مخالفت با اروپا. اگر در اندیشۀ ایران هستیم، باید در راه سرنگونی این رژیم پیشاتاریخی که با قهر و سرکوب و کشتار و ترویج بربریت اسلامی، خرد و خردورزی انسان ایرانی را آلوده و ناهنجار کرده است، دمی آرام ننشینیم.<br />به هر حال، با دستگیری موسویان، باند خاتمی و رفسنجانی و لابی های این دار و دسته، در خطر جدی قرار گرفته اند و فلاحیان هم برای تدارک و پیشبرد سیاست از صحنه خارج کردن رقیب بار دیگر به میدان آمده است.<br />حسین موسویان، بی تردید به مصلحت هایی توجه داشته است که اعتراف های روحانی را منتشر کرده است؛ او، شاید برای حفظ امنیت لابی های بیشماری بوده که در جایگاه مسئول ارگان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، سخنرانی حسن روحانی، دبیر شورای امنیت ملی و رئیس این مرکز را که با نظارت هاشمی رفسنجانی اداره می شود، منتشر کرده است. انتشار اعتراف های امنیتی حسن روحانی از سویی، توافق سران رژیم را برای دستیابی به بمب اتم آشکار می کند؛ خاتمی، رفسنجانی، خامنه ای و روحانی، توافق کرده بودند که باید با هر وسیلۀ ممکن، از جمله با برقراری ارتباط های گسترده در بازار سیاه اتمی و نیز، با دروغگویی و نیزنگ زدن به مذاکره کنندگان اروپایی و فریب دادن و خام کردن آنان، به تسلیحات اتمی دست یابند. اما از سوی دیگر، زیر ساخت انتشار این اعتراف های امنیتی، از جاهایی سرچشمه می گیرد، که نمی توانست پیامدهایی را به دنبال خود نداشته باشد. هر کس که با متن اعتراف های روحانی آشنا است، بی تردید از خود این پرسش را کرده که چرا رژیم علیه خود و از سوی نهادی که وابسته به شورای مصلحت نظام است، دست به افشاگری های چنین بی سابقه و با چنین ابعادی زده است؟<br />جالب توجه است تأکید کنم که تمام فریبکاری های باند خاتمی و رفسنجانی و روحانی و موسوی با آگاهی و تأیید خامنه ای اجرا شده اند. به سخن دیگر، دستگیری موسویان سر دراز دارد و به گمان می آید که گروه نظامی و غیر روحانی حاکمیت با عَلم کردن آخوند نادانی چون مصباح یزدی، در پی آن است که سر این رژیم را زیر آب کند.<br />خامنه ای باید خیلی مراقب باشد؛ شتری مستی را که او درِ خانۀ ایران خواباند، اینک درِ خانۀ اسلام و خانۀ او خوابیده است. اما چه باک! از هر طرفِ این جانیان که کشته شود، به سود ایران و ایرانی ست.<br />من برای اینکه خوانندگان به اعتراف های حسن روحانی که از سوی موسویان منشر شده است، آشنایی یابند و بهتر بتوانند به داستان های پشت پردۀ حکومت آخوندی دست یابند، این نوشته را یک بار دیگر در اختیار شما می گذارم:<br /><br /><br />پشت پرده 2 سال مذاكرات ایران و اروپا از زبان روحانی<br />فصلنامه «راهبرد» ارگان مركز تحقیقات استراتژیك مجمع تشخیص مصلحت نظام در جدید ترین شماره خود سخنان نسبتا محرمانه دكتر حسن روحانی دبیر سابق شورای امنیت ملی ایران را كه مهرماه سال گذشته در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی بیان كرده را به دست چاپ سپرده است.<br />وی در سخنان خود كه در بخشی از آن نیز به پرسشهای حاضران پاسخ گفته سیر مذاكرات یكساله ایران با اروپا تا آن زمان را تشریح كرده است. به نظر می رسد برای پی بردن به جزئیات پرونده حساس هسته ای ایران خواندن این سخنان كه متن كامل آن در ذیل آمده، ضروری است .<br />در بحث هستهای حساسیت موضوع از اینجا نشأت میگیرد كه در فنآوریهای مربوط به بخش هستهای،بخش چرخه سوخت یك حساسیت ویژهای دارد. به دلیل اینكه توانمندی در چرخه سوخت، تقریبا مساوی است با توانمندی یك كشور برای ساخت سلاح هستهای در زمانی كه اراده سیاسی آن كشور بر این امر تعلیق بگیرد. یعنی كشوری كه چرخه سوخت دارد میتواند اورانیوم را غنی كند و كشوری كه میتواند اورانیوم را تا یك مرز حدودا 5/3% غنی كند، این توانمندی را خواهد داشت كه آن را تا بیش از 90% هم غنی كند و به همین دلیل، این توانمندی امروزه با حساسیت فوقالعاده در محافل بینالمللی مورد بحث است.<br />كشوری كه دارای این توانمندی باشد با نگرانی و حساسیت با آن برخورد میشود. معمول این است كه فشار را به كشوری وارد میكنند كه در آستانه است. یعنی اگر واقعا كشوری این توانمندی را به طور كامل به دست بیاورد ادامه فشار بسیار سخت و یا ناممكن میشود و كشوری هم كه به زودی به این توانمندی نمی رسد، قاعدتا فشاری بر آن وارد نمیشود. اما كشوری كه در آستانه دستیابی به فنآوری قرار میگیرد، فشارهای فراوانی به آن وارد می شود تا فعالیت خود را متوقف كند و به سمت تكمیل آن توانمندی نرود و لذا در این حالت، فشارها دو چندان میشود.<br />جمهوری اسلامی ایران از 16-15 سال قبل یعنی از سالهای 67-66، یكی از موضوعاتی كه دنبال میكرد این بود كه بتواند فنآوری چرخه سوخت را به دست بیاورد، زیرا همواره استفاده از انرژی هستهای مدنظر بوده و میخواستیم دارای نیروگاه هستهای باشیم و اینكه بتوانیم سوخت آن را هم خودمان تولید كنیم.<br />برای اینكه بتوانیم فنآوری و امكانات چرخه سوخت را از كشوری خریداری كنیم، تلاش زیادی شد. در آن سالها و شرایط آن زمان، ما بیشتر دنبال شوروی و چین بودیم ولی هیچ كشوری حاضر نشد كه این فنآوری را به ما بدهد.<br />گرچه حق طبیعی یك كشور است كه دارای چرخه سوخت باشد، اما به خاطر قابلیتهایی كه در سایه این فنآوری ایجاد می شود، از دادن آن پرهیز میكردند،ْ لذا تلاش برای اینكه ما بتوانیم این توانمندی را از طرق مختلف بدست آوریم آغاز شد، مثلا فعالیتهایی كه باید در داخل كشور انجام بگیرد تا به توانمندیهای ملی در این زمینه برسیم و یا ورود بازار سیاه و تماس با افراد و شبكههای مختلف در این زمینه، شروع شد. در این زمینهها قدمهایی در داخل برداشته شد و یكسری امكانات از طرق مختلف آماده شد.<br />در سالهای اخیر، یعنی از سال 78 تصمیم گرفته شد تا این امكاناتی كه داشتیم فعالتر كنیم. به همین دلیل، تلاش مضاعفی در كشور آغاز شد و یكسری اختیاراتی به سازمان انرژی اتمی داده شد كه قبلا در اختیار این سازمان نبود. یعنی از لحاظ اعتبارات و نحوه هزینه آنها با تسهیلات جدید و مقررات ویژه، دست سازمان باز گذاشته شد، تا بتوانند بدون عبور از پیچ و خم های مقرراتی،فعال شوند. در پی این فعالیتها بود كه تاستان 1381 سروصدایی در رسانههای غربی آغاز شد مبنی بر اینكه ایران مشغول ساخت بمب اتم است.<br />به یاد دارید كه این سروصدا در مرداد سال 1381 شروع شد. پس از این سروصدا، آژانس هم وارد عمل شد و از ایران در این زمینه سوالاتی را مطرح كرد تا روشن شود آیا اقدامات ایران قانونی بوده یا نه؟ فعالیتها مخفی بوده و یا غیر مخفی؟ آیا این اقدامات با تعهدات ایران طبق معاهده NPT و قرارداد پادمان انطباق دارد یا نه؟ آیا برخلاف مقررات، اعمالی انجام شده است یا نه؟<br />به خاطر دارید كه سر و صدای زیادی در رسانههای جهان شد و در پی آن، آقای البرادعی در زمستان سال 1381 به ایران سفر كرد. در این سفر از نطنز بازدید به عمل آورد. بعد از آن، این بحث پیش آمد كه پرونده ایران در شورای حكام مطرح شود. به دلیل اینكه امریكاییها در آن ایام مصمم بودند كه به عراق حمله كنند،لذا دست نگه داشتند و به همین دلیل فتیله مسئله را مقداری پایین كشیدند. در آن شرایط، این بحث هم در آمریكا مطرح بود كه ایران اول یا عراق؟ ولی در نهایت تصمیم بر این شد كه به عراق حمله شود. لذا آمریكا كاملا خود را در بهمن آماده می كرد و در اسفند ماه با آمادگی كامل ظاهر شده بود و در روز آخر اسفند حمله به عراق آغاز شد.<br />خود به خود، سرو صدای بحث ایران در ماه فروردین و اردیبهشت به دلیل اینكه اوج بحث عراق و لشكركشی به آنجابود، كمتر شد. اما از خرداد كه پیروزی آمریكا در عراق مشهود شد و به اصطلاح خودشان توانستند عراق را تصرف كنند و هنوز هم مقاومتی كه امروز در عراق است و فشارهایی كه فعلا روی سربازان آمریكایی است شكل نگرفته بود، به این فكر افتادند كه شرایط مناسب است تا مسئله ایران را در شورای حكام مطرح كنند و زمینه مناسبی است تا پرونده به شورای امنیت برود و به دنبالهاش تحریم و یا حتی عملیات نظامی علیه ایران طراحی شود و یا حداقل فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران شكل بگیرد.<br />به همین دلیل، پرونده هستهای ایران برای اولین بار در خرداد سال 1382 به طور رسمی در شورای حكام آژانس مطرح شد. البته در آن جلسه قطعنامهای صادر نشد، گزارش مدیر كل مطرح شد و به عنوان بیانیه، رئیس اجلاس یك جمعبندی را ارائه كرد كه جمعبندی خوبی نبود،از آن زمان بود كه در كشور یك احساس خطری به وجود آمد كه یك توطئهای ممكن است علیه ایران طراحی شده باشد و با مشكلاتی مواجه شویم.<br />تا آن زمان عمدتا كارهای سیاسی و فنی بر عهده سازمان انرژی اتمی بود. یعنی سفیر جمهوری اسلامی ایران در وین در بخش مربوط به آژانس، از طرف سازمان انرژی اتمی تعیین می شد و با تصویب رئیس جمهور منصوب میگردید. بنابراین سازمان هم كار سیاسی و هم كار فنی را برعهده داشت. البته وزارت خارجه هم در بعضی از مسائل در آن مقطع كمك می كرد. اما احساس شد ضرورت دارد كه این مسائل در سطح بالاتری مورد بحث و بررسی قرار گیرد و لذا موضوع در شورای عالی امنیت ملی برای اولین بار مطرح شد كه چه اقداماتی باید انجام شود. در این زمینه جلساتی برگزار شد تا به اجلاس بعدی كه اجلاس ماه سپتامبر (شهریور سال 82) بود، نزدیك شدیم. اختلاف نظر شدیدی بین سازمان انرژی اتمی و وزارت خارجه پیش آمد. سازمان انرژی اتمی میگفت: پرونده هستهای ایران، مسئله مهمی نیست و ما میتوانیم در این اجلاس، آن را حل و فصل كنیم ولی وزارت خارجه هشدار شدیدی میداد كه ممكن است مسیر پرونده مسیر بسیار دشواری باشد. در واقع این دو ارگان درست نقطه مقابل یكدیگر نظر داشتند. در جلساتی كه در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تشكیل می شد این اختلافنظرها كاملا مشهود بود و اینجا بود كه این بحث در سطح كشور مطرح شد كه راجع به پروتكل الحاقی چه اقدامی باید صورت گیرد. اگر یادتان باشد، سروصدای زیادی در كشور شروع شد كه آیا پروتكل را بپذیرم یا نپذیرم، پذیرش پروتكل خیانت است و یا ضرورت. دلیل آن هم این بود كه آقای البرادعی (مدیركل آژانس) در گزارشی كه برای ماه سپتامبر آماده كرده بود و منتشر شده بود به صراحت به این نكته اشاره كرده بود كه من راجع به پرونده هستهای ایران بدون اینكه ایران پروتكل الحاقی را بپذیرد و آن را اجرا كند قادر نیستم كه راستی آزمایی كنم یعنی من نمیتوانم Venification را انجام دهم و برای من راستی آزمایی امكان پذیر نیست.<br />در اجلاس ماه سپتامبر یك قطعنامه بسیار شدیداللحنی علیه ایران با اجماع (بدون رأی گیری) تصویب شد. البته در آن مقطع، ما عضو شورای حكام بودیم. قطعنامه به گونهای صادر شده بود كه ما را به پشت درب شورای امنیت سازمان ملل برده بود. كاملا روشن بود كه یك برنامه ریزی حساب شدهای در پشت پرده انجام شده است تا از طرق این قطعنامه، ما را به شورای امنیت ببرند. در این شرایط یك بحث جدید در كشور مطرح شد كه در این شرایط، چه كاری باید انجام داد؟ یك فرض این بود كه به شورای امنیت خواهیم رفت و یك فرض هم این بود كه مسئله به گونهای قابل حل و فصل است. در آن مقطع كه مسئله از لحاظ فنی و حقوقی بررسی شد (در آن زمان در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی كمیتهای تشكیل شده بود و در آن كمیته وزرای مربوطه شركت می كردند و بحث های مفصلی در این زمینه صورت میگرفت) نتیجه اولیه این بحثها این بود كه اگر حتی همكاری كامل با آژانس طبق این قطعنامه انجام دهیم. باز هم در نوامبر (آذر 1382) به شورای امنیت خواهیم رفت. بنابراین باید به فكر یك ساز و كار دیگری می بودیم كه با آژانس همكاری كنیم و به شورای امنیت هم نرویم بحث این نبود كه تضمین شود هیچگاه به شورای امنیت نخواهیم رفت، بلكه بحث این بود كه در آن مقطع كه آمریكا در اوج غرور بود و كشور هم آمادگیهای لازم را برای شورای امنیت نداشت، پرونده به شورای امنیت نرود. ضمن اینكه ما هنوز تمام راه ها را تجربه نكرده بودیم كه آیا میتوان مسئله را از راههای دیگری حل و فصل كرد یا نه،بنابراین موضوع در جلسات متعدد در سطوح مختلف مورد بررسی قرار گرفت.<br />در حال حاضر هم سازوكار تصمیم گیری ما در بحث هستهای در چهار رده صورت میگیرد. یك رده بحث كارشناسی است كه ریاست آن را یكی از مدیران وزارت خارجه برعهده دارد و تمام ارگانهای مربوطه شركت دارند. بحث كارشناسی هم در رده بالاتر انجام میشود كه جلسات آن در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تشكیل میشود. رده سوم، كمیتهای در سطح وزرا است كه آن هم در دبیرخانه شورای عالی تشكیل میشود و رده چهارم، در سطح سران نظام است كه تصمیمات كلان و اساسی در آن رده اتخاذ می شود.<br />در جلسه سران نظام این بحث مطرح شد كه ما طبق قطعنامه سپتامبر موظفیم كه تصویر كامل برنامه هستهای را در طول سالهای گذشته به آژانس ارائه كنیم. بحث اصلی این بود كه آیا ارائه تصویر كامل می تواند مشكل را حل كند یا نه؟ اگر تصویر كامل را ارائه میكردیم خود آن تصویر ممكن بود ما را به شورای امنیت ببرد. اگر ارائه نمیكردیم كه به معنی تخلف از قطعنامه بود و به دلیل اینكه قطعنامه را اجرا نكردهایم به شورای امنیت میرفتیم. بنابراین بحث این بود كه هر راهی را انتخاب كنیم،فرق نمیكند و پرونده ما به شورای امنیت خواهد رفت. به این دلیل در جلسات كارشناسی بحث شد كه آیا با اروپائیها در این زمینه همكاری را شروع كنیم یا نه و آیا این همكاری موثر است یا نیست؟برخی معتقد بودند كه همكاری با اروپا تاثیری ندارد چون اروپا مستقل نیست و چون آمریكا مصمم است ما را به شورای امنیت ببرد، لذا اروپا نمیتواند كاری انجام دهد. برخی هم معتقد بودند كه همكاری با اروپا میتواند موثر باشد. همه این مباحث در جلسه سران نظام مطرح شد.<br />به این نكته هم توجه داشته باشید كه سه كشور اروپایی نامهای در تابستان 1382 برای دولت ایران فرستاده بودند كه نسبت به مسائل هستهای ایران طرحی را پیشنهاد كرده بودند. البته در آن نامه مطالب مختلفی بود، منجمله نوشته بودند كه شما باید چرخه سوخت را كنار بگذارید. مشابه همین نامه را دولت روسیه هم برای دولت ایران فرستاده بود. آنها هم نوشته بودند كه ایران باید چرخه سوخت را كنار بگذارد، لذا این بحث مطرح شد كه آیا ما سه وزیر اروپایی را به تهران دعوت كنیم یا نه؟ اختلاف نظر از دو منظر مطرح بود، بعضیها میگفتند اساس بحث با اروپا موثر نیست، اگر هم بخواهند نمیتوانند در برابر آمریكا كاری را از پیش ببرند. بعضیها هم میگفتند اگر آنها را به تهران دعوت كنیم، پاسخ مثبت نخواهند داد. استدلال آنها هم این بود كه هیچگاه تا به حال سه وزیر مهم اروپایی به اتفاق به یك كشور غیر اروپایی برای موضوعی سفر نكردهاند و عملا این كار شدنی نیست وزارت امور خارجه ما هم معتقد بود كه این كار از لحاظ تشریفات، شدنی نیست. یعنی اگر سه وزیر را دعوت كنیم به تهران، نخواهند آمد. اما به هر حال در آن جلسه تصمیم گرفته شد كه آنها را دعوت كنیم و اگر نپذیرفتند، جلسه در یك كشور اروپایی تشكیل شود. این بحث هم زمان بود با این مسئله كه مسئولیت پرونده هستهای به یك فرد واگذار شود و همه ارگانها زیر نظر او فعالیت كنند. در جلسه سران نظر همه اعضا، بر این قرار گرفت كه بنده مسئول این پرونده باشم.<br />در واقع زمانی كه ما سه وزیر را دعوت كردیم در آن مقطع برای این هدف بود كه ما چگونه كل تصویر برنامه هستهای و همه فعالیتهای گذشته را اعلام كنیم و به شورای امنیت هم نرویم. اگر میخواستیم فعالیتهای گذشته را اعلام نكنیم، برای آژانس روشن میشد كه قصد همكاری نداریم؛ چون اكثر فعالیتهایی كه انجام داده بودیم و به آژانس اعلام نكرده بودیم، توسط كشورهایی كه طرف معامله با ما بودند به آژانس اطلاع داده شده بود. مثلا كشور چین كه ما طرحهایی با آن كشور قبلا داشتیم و طبق پادمان میبایست به آژانس اعلام میكردیم و اعلام نكرده بودیم توسط خود چینیها به آژانس اعلام شده بود و آنها به ما گفتند كه همه موارد را به آژانس اطلاع دادهاند. همچنین برخی از تجهیزاتی كه از روسها خریده بودیم، آنها هم، همه موارد را به آژانس اطلاع داده بودند. حتی معلوم شد كه برخی از آزمایشات مخفی كه در سالهای قبل انجام داده بودیم آژانس از آنها باخبر است. مثلا ما یك آزمایش در تهران انجام داده بودیم و مسئول پروژه استاد دانشگاه بود و یكی از دانشجویان او در همان مورد رسالهای را نوشته بود و آن رساله در چندین نسخه منتشر شده بود كه اتفاقا یك نسخه از آن هم در اختیار آژانس بود كه ما از این مسئله مطلع نبودیم و بعدها آژانس یك نسخه از این رساله را ارائه كرد و گفت شما این آزمایش را انجام دادهاید. یا مثلا در موضوع دیگری كه فكر میشد كسی خبر ندارد یكی از اساتید كه در آن پروژه شركت داشته بود در مورد آن، مقاله علمی نوشته و در یك مجله بینالمللی چاپ شده بود و یك نسخه از آن هم در اختیار آژانس بود. بنابراین اكثر مواردی كه فكر میشد آژانس از آنها بیخبر است، اطلاعات كاملی از آنها داشت. حتی نسبت به یكی از موارد كه آزمایش آن حدود 10 و 12 سال قبل بود، زمانی كه قرار بود موارد را به آژانس اطلاع دهیم، یكی از مسئولان آژانس گفته بود لابد فلان موضوع را هم حتما مینویسید، در واقع میخواست بگوید ما از آن هم مطلع هستیم.<br />در واقع اساس بحث من با سه وزیر اروپایی این بود كه اگر كل تصویر برنامه هستهای را با توجه به مقررات ارائه كنیم با توجه به اینكه آمریكاییها اصرار دارند كه ما را به شورای امنیت ببرند. آنها چه خواهند كرد؟ كه اگر آنها قول دهند كه ایستادگی میكنند، ما با آنها شروع به همكاری و مشاركت كنیم. اگر هم نتوانند ایستادگی كنند كه باید مسیر دیگری را انتخاب كنیم.<br />ولی سه وزیر را دعوت كردیم اولا آنها برای سفر به ایران اعلام آمادگی كردند و گفتند منوط به این است كه مدیر كلهای وزارت خارجه سه كشور به صورت غیر رسمی به ایران سفر كنند و یك مذاكره كارشناسی انجام دهند تا ببینیم راهی وجود دارد یا نه؟ مدیر كلهای سه كشور به تهران آمدند و با كارشناسان وزارت خارجه و این جانب صحبت كردند و در نهایت وزرا تصمیم گرفتند كه به تهران سفر كنند. البته در آخرین لحظاتی هم كه سه وزیر عازم تهران بودند، هنوز نسبت به متنی كه میبایست توافق شود توافق نداشتیم. به هر حال آنها به تهران آمدند. در آغاز موارد مهم در جلسه كارشناسی مورد بحث قرار گرفت و آنها نتوانستند موارد اختلاف را حل و فصل كنند. بنابراین مسائل مورد اختلاف به ناچار در جلسه وزرا و این جانب مطرح شد. لذا جلسه خیلی طولانی شد. جلسه از صبح آغاز شد و تا حدود 3 بعدازظهر ادامه داشت تا ما به توافق برسیم.<br />در این جلسه اروپاییها به ما قول دادند كه اگر ما تصویر كامل هستهای كشور را طبق قطعنامه به آژانس اعلام كنیم، اگر آمریكاییها بخواهند اصرار كنند كه پرونده ما را به شورای امنیت ببرند، آنها ایستادگی خواهند كرد و اجازه نخواهند داد كه این اتفاق رخ دهد. البته شاید آن شرایط یك شرایط خاص بود. آمریكاییها در اوج غرور و پیروزی در عراق بودند و اروپاییها هم قصد نداشتند این پرونده به شورای امنیت برود تا آمریكاییها بخواهند یك بحران دیگری در منطقه ایجاد كنند. در آنجا این قول را به ما دادند كه ما ایستادگی میكنیم و نمیگذاریم این پرونده به شورای امنیت برود. لذا ما تصویر كامل را به آژانس اعلام كردیم ضمن اینكه اعلام كردیم پروتكل الحاقی را امضا میكنیم. البته تمام مواردی كه با سه وزیر اروپایی توافق كردیم مواردی بود كه نظام تصمیم گرفته بود كه آنها را انجام دهیم. یعنی اگر با سه وزیر هم به توافق نمی رسیدیم، به صورت یك جانبه اعلام میكردیم كه پروتكل را امضا میكنیم؛ تصویر كامل پرونده هستهای را به آژانس ارائه خواهیم كرد و اعلام میكردیم كه بخشی از چرخه سوخت را به حالت تعلیق درمیآوریم. یعنی تصویب شده بود كه حتی اگر با 3 كشور هم به توافق نرسیدیم، این موارد را یك جانبه اعلام كنیم. ولی ما با آنها یك معاملهای انجام دادیم كه ما این موارد را انجام بدهیم و آنها هم در برابر آن تعهداتی را انجام بدهند.<br />مهمترین قولی كه به ما دادند این بود كه در برابر مسئله شورای امنیت ایستادگی كنند و كاری كنند كه این مسئله در داخل آژانس حل و فصل شود. اروپا به این وعده در اجلاس نوامبر عمل كرد. یعنی علیرغم اینكه آمریكاییها با همكاری استرالیا، كره جنوبی و ژاپن پافشاری میكردند كه این پرونده باید به شورای امنیت ارجاع شود، سه كشور اروپایی ایستادگی كردند و نگذاشتند پیشنهاد آمریكا مطرح شود. این مسئله بسیار جالب توجه بود؛ حتی روسها به ما گفتند كه این اولین منظره جالب در تاریخ سیاسی بود كه ما شاهد آن بودیم كه انگلیس رو در روی آمریكا قرار گرفته بود. ما تا به حال چنین منظرهای را ندیده بودیم، برای ما خیلی زیبا بود. ما از اجلاس نوامبر عبور كردیم منتهی بعدا اعتمادسازی بین ما و اروپا یك مقدار دچار مشكل شد.<br />در اینجا این نكته را اضافه كنم و آن اینكه در آن مقطع ما از مذاكرات پشت پرده آمریكا و انگلیس با لیبی مطلع نبودیم. همچنین این موضوع كه دلالی كه از او قطعاتی را خریداری كرده بودیم، لیبی هم از همان دلال تجهیزات را خریداری كرده، اطلاع نداشتیم. ما یك متنی را راجع به آن دلال و تجهیزاتی را كه از او خریده بودیم به صورت برگ جداگانه و خصوصی برای البرادعی به ضمیمه همان تصویر كامل پرونده ایران به آژانس، ارائه كرده بودیم. مشخصاتی كه آژانس درباره آن دلال و مكانهایی كه با او معامله كرده بودیم، به ما میداد، این اطلاعات و مشخصات را در واقع لیبی در اختیار آمریكاییها و انگلیسیها قرار داده بود. لیباییها تمام مسائل را از ابتدا تا انتها به آمریكاییها و انگلیسیها گفته بودند و هرچه كه از این دلال و دیگران خریداری كرده بودند را تحویل آمریكاییها دادند و هرآنچه كه آمریكاییها و انگلیسیها از آنها خواسته بودند به آنها عمل كردند. یعنی راجع به صلح خاورمیانه، اسرائیل و اینكه رابطه با فلسطینها را قطع كند و كمكهای مالی هم كه به آنها میكرد را قطع كند؛ و.... در واقع هر آنچه كه آنها میخواستند از لیبی گرفتند. لذا وقتی می گویند مدل لیبی؛ این نیست كه فقط سانتریفیوژها را جمعآوری كنیم و داخل كشتی بگذاریم و به واشنگتن بفرستیم بلكه، مدل لیبی یعنی در مسیر به رسمیت شناختن اسرائیل، یعنی قطع رابطه با نهضتهای آزادی بخش در جهان؛ یعنی تمام مواردی كه از قذافی قول گرفتند این را میگویند «مدل لیبی» الان شما میبینید كه لیبی كلا پروسه صلح را قبول كرد و به نوعی از پروسه صلح خاورمیانه حمایت میكند و با مبارزان فلسطینی قطع رابطه كرده و همه كمكها را قطع كرده و در واقع 180 درجه تغییر جهت داده است.<br />به هر حال، از اطلاعاتی كه از طریق لیبی به دست آورده بودند، متوجه شدند كه ممكن است ما چیز دیگری هم از دلال گرفته باشیم كه اطلاع ندادهایم. ما تجهیزاتی را كه از این دلال گرفته بودیم گفته بودیم جز یك مورد و آن هم، مورد مربوط به p2 بود كه نگفته بودیم و به خاطر اینكه اینها از طریق لیبی به دلال دست پیدا كرده بودند، اطلاعات كافی را به دست آورده بودند. به ما گفتند كه آیا شما نقشههای p2 را خریداری كردهاید یا خیر؟ كه معلوم شد كه در این رابطه اطلاعاتی دارند، البته ما قصد داشتیم p2 را بعدا در اظهارنامهها بنویسیم. ولی به هر حال آنكه این مورد را تخلف محسوب كردند.<br />سؤال یكی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی: آقای دكتر p2 چیست؟<br />دكتر روحانی: p2 سانتریفیوژ پیشرفتهتر از p1 است.<br />سؤال یكی از اعضای شورا، سانتریفیوژ چیست؟<br />دكتر روحانی: سانتریفیوژ دستگاهی است كه گاز UF6 وارد آن میشود و از طریق آن غنی میگردد.<br />سؤال یكی از اعضای شورا: گاز UF6 چیست؟<br />دكتر روحانی: UF6 همان گاز هگزافلوراید است كه ماده اولیه برای غنیسازی از طریق سانتریفیوژ است. یعنی در واقع خوراك سانتریفیوژ محسوب می شود.<br />سؤال یكی از اعضای شورا: غنیسازی یعنی چه؟<br />دكتر روحانی: در اورانیوم طبیعی (همچنین در UF6 كه به صورت گاز است) ایزوتوپهای 235 كمتر از 1% است یعنی بیش از 99% ایزوتوپهای 238 است. 234 و 235 از 1% كمتر است (7/0 درصد است). ما در غنیسازی، ایزوتوپهای 235 را به جای 7/0 درصد به 5/3 درصد میرسانیم. دستگاههای سانتریفیوژ به دلیل سرعت زیاد و از طریق گریز از مركز عمل جداسازی را انجام میدهد. این دستگاه در طول یك دقیقه 60 هزار دور گردش دارد. یعنی در یك ثانیه حدود هزار دور گردش میكند و لذا به خاطر سرعت زیاد آن دو پایه آن نمیتواند ثابت باشد، لذا سمت بالا، از طریق مگنت معلق است و از سمت پایین به وسیله یك سوزن و داخل روغن گردش را انجام میدهد. در مجموع از لحاظ فنی یك ساختمان پیچیدهای دارد و اساسا از تكنولوژی پیشرفته ای برخودار است. البته P1 نسلی است كه دهه 60 در دنیا استفاده می شده، بعد از آن نسلهای P1،P2 و ... مورد استفاده قرار گرفتهاند. آن چیزی كه ما در اختیار داریم مدل P1 است و در مورد P2 هم در حد تحقیقاتی كارهایی در حال انجام است.<br />به هر حال مسئله P2 باعث شد كه به اعتماد بین ما و اروپا خدشه وارد شود و به روند و پروسهای كه شروع كرده بودیم، ضربه اساسی وارد شود. به دلیل اینكه آمریكاییها از همان روزهای آغازین به اروپاییها میگفتند كه ایرانیها به شما دروغ میگویند و تمام مسائل را به شما نگفتهاند و آنچه اعلام شده بخشی از پرونده است، در مقابل اروپاییها میگفتند كه ما به آنها اعتماد كردهایم. موضوع P2 كه كشف شد اروپاییها را عصبانی كرد و اساسا شك كردند كه آیا ما غیر از P2 نقشه یا تجهیزات دیگری را هم گرفتهایم و به آنها اطلاع ندادهایم یا خیر؟ مثلا به ما میگفتند كه آیا شما نقشه بمب را هم گرفتهاید؟ به دلیل اینكه لیبی نقشه بمب را هم خریداری كرده بود. آنها به ما میگفتند لیبی نقشه بمب را از همین دلالی كه شما با او رابطه داشتید خریداری كرده است. چگونه میشود كه P2 و P1 را بخرید و نقشه بمب را خریداری نكنید؟! البته این دلال الان در زندان مالزی است.<br />در مجموع، به خاطر مسائلی كه لیبی برای ما به وجود آورد، كار ما یك مقدار سخت و مشكل شد. ضمن اینكه علی رغم هم این مشكلات، در مراحل بعدی با اروپاییها به یك توافق بسیار خوبی رسیدیم و آن این بود كه ما دامنه تعلیق را یك مقدار گسترش دهیم و آنها در قبال آن، پرونده ما را در دستور كار آژانس خارج كنند. این توافق در ماه فوریه 2004 در بروكسل صورت گرفت. ولی بعد از اینكه این توافق در سطح كارشناسان انجام گرفت و بعد سه وزیر آن را امضا كردند و برای ما ارسال كردند، آمریكاییها خیلی به آنها فشار آوردند كه در نهایت از تعهدات خود عقبنشینی كردند. نسبت به خبر فشار شدید آمریكا در این مورد، ابتدا از طرق سیاسی آن را شنیدیم و بعد در روزنامههای اروپایی هم موضوع، منتشر شد كه بوش با بلر تماس گرفته و از كار سه كشور انتقاد كرده كه این چه توافقی است كه با ایران امضا كردهاید؟ ما غنیسازی را در حدی كه در قطعنامهها آمدهاند بود تعلیق كردیم و نه بیشتر از آن، آنها هم تعهد كرده بودند كه پرونده ما را در ماه ژوئن از دستور كار شورای حكام خارج كنند. به هر حال به دلیل مخالفت آمریكا و سر و صدای دیگران و مسئله راهاندازی اصفهان این كار انجام نگرفت. این موضوع باعث شد تعلیقی كه روی قطعهسازی و مونتاژ شروع شده بود را به هم بزنیم. شروع مجدد قطعهسازی و مونتاژ، یك فضای سیاسی شدیدی علیه ما به وجود آورد.<br />موضوع دیگری كه پیش آمد این بود كه اروپاییها كمكم به این نتیجه رسیدند كه ما در مواردی كه از لحاظ فنآوری مشكلاتی داشتیم، تعلیق را نپذیرفتیم و فقط روی مواردی كه مشكل فنی نداشتیم تعلیق را پذیرفتیم. این هم مطلبی است كه اخیرا خود آنها در مذاكرات میگویند؛ یعنی بخش اصفهان كه همان بخش U.C.F و كارخانهای است كه كیك زرد را به UF4 و UF6 تبدیل میكند، در دوران تعلیق، تكمیل كردیم. آن زمانی كه با اروپاییها در تهران صحبت میكردیم هنوز در حال نصب دستگاهها در بعضی از بخشهای اصفهان بودیم و كار زیادی برای تكمیل پروژه باقی مانده بود. در واقع با فضای آرامی كه ایجاد كردیم، توانستیم اصفهان را تكمیل كنیم كه الحمدالله امروز اصفهان تكمیل شده است و میتوانیم كه كیك زرد را به UF4 و UF6 تبدیل كنیم كه این مسئله بسیار اهمیت دارد.<br />در واقع UF6 ماده تغذیهای اصلی ماشینهای سانتریفیوژ است كه به عنوان Feed Material میباشد. بنابراین مهم بود كه این پروسه را به نتیجه برسانیم.<br />در طول این یك سالی كه گذشت، از لحاظ پرونده حقوقی نسبتا پیشرفت خیلی خوبی داشتهایم. یعنی تمام مواردی كه به عنوان موارد اختلاف بین ما و آژانس بوده، عمدتا حل و فصل شده است. یعنی تمام كارهایی كه آنها میگفتند شما به صورت مخفی انجام دادید یك مقدار بحث، راجع به تبدیلات (Conversion)بود، كه مثلا كیك زرد را به UF4 و یا مثلا UF4 را به UF6 تبدیل كرده بودیم، بحث تبدیلات با آژانس تمام شده و به حل و فصل نهایی رسیدهایم. در بحث لیزر كه یك بخش بسیار عمدهای بود و مربوط به دستگاههایی بود كه از چین و روسیه خریداری كرده بودیم و به آژانس اطلاع نداده بودیم، (گرچه از لحاظ مقرراتی ملزم به دادن اطلاع به آژانس نبودیم) به حل و فصل نهایی با آژانس رسیدیم.<br />اما چند مسئله دیگر باقی مانده است كه البته برخی از آنها را حتی آن روزی كه با سه وزیر در تهران مذاكره میكردیم، اصلا از آنها بیخبر بودیم. یكی از آن موارد، آلودگی سطح بالا است. ما اطلاعی نداشتیم كه در كشور ما آثار آلودگی سطح بالا وجود دارد. آلودگی به این معنا است كه آثار غنای اورانیوم بالای 50% در كارگاههای ما وجود دارد. اگر در كشوری اورانیوم در سطح بیش از 20% توجیه برای سوخت نیروگاه دارد و وقتی به 25%، 50% و 60% میرسد یعنی هدف ساخت بمب است. بازرسان وقتی از كارگاههای ما نمونه گیری كردند از طریق استفاده از یك نوع دستمالهای خاصی كه بر روی نقاط مشكوك میكشند و آن را به آزمایشگاه برده و مورد آزمایش قرار میدهند، مشخص میشود كه چه فعل و انفعالاتی در آن مكان صورت گرفته است. این آزمایش حتی نشان میدهد كه در چه تاریخی این اقدامات صورت گرفته است. در تابستان 1382 وقتی نمونهگیری كردند و بعد مورد آزمایش قرار دادند، گفتند كه در ایران آلودگی با غنای 70 و 80 درصد پیدا شده است. این موضوع باعث یك سر و صدای جدیدی شد. ما هم دچار حیرت شده بودیم كه چرا این آلودگی وجود دارد در حالی كه مطمئن بودیم ما چنین فعالیتی را انجام ندادهایم. آنها هم قبول نمیكردند. حتی این بحث در ایران مطرح شد كه برخی از بازرسان آژانس تحت تاثیر آمریكا، دستمال آلوده را به ایران آورده و اعلام كردهاند كه اینجا آلوده است. بعدها معلوم شد سانتریفیوژهایی كه از دلال خریداری كرده بودیم برخی از آنها دست دوم بوده و توسط كشور ثالث غنیسازی شده بود و بالطبع قطعات این سانتریفیوژها آلوده بوده است.<br />سؤال یكی از اعضای شورا:آیا الان آژانس پذیرفته كه این آلودگی از طرف ما نبوده؟<br />دكتر روحانی: یكی از مشكلاتی كه ما آلان با آژانس داریم و هنوز حل و فصل نهایی نشده است راجع به همین آلودگی است و ما هنوز نتوانستهایم این مسئله با آژانس به طور كامل حل و فصل كنیم. یعنی آژانس هنوز هم شك دارد كه آیا این آلودگیها تماما مربوط به قطعاتی است كه از خارج وارد كردیم یا نه؟ شبهه دیگر اینكه آنها میگویند ممكن است در زمان فروپاشی شوروی سابق، از آنها اروانیوم غنی شده خریداری كرده و به ایران آوردهاید. به دلیل اینكه در آلودگیهایی كه كشف میشود در آزمایشات مشخص میشود كه اورانیوم مربوط به كدام كشور است. طبق نظری كه آژانس دارد، برخی از آلودگیهایی كه در ایران كشف شده است، مواد آن مربوط به شوروی سابق میشود كشور ثالثی كه آنها احتمال میدهند ما این قطعات را از آنجا خریداری كردیم، پاكستان است. البته از طرف ما اسم هیچ كشوری مطرح نشده است چون ما از دلال خریداری كردهایم. پاكستانیها هم میگویند كه هیچ مادهای را از شوروی سابق وارد نكردهاند. آنها در مورد آلودگی 36 درصدی كه در ایران كشف شده است میگویند مربوط به بازفرآوری اروانیوم مصرف شده در نیروگاه است. البته ما تقریبا با آژانس برای حل و فصل نهایی این مسئله نزدیك شدهایم. الان آژانس قصد دارد به مراكز غنیسازی پاكستان برود و از آنجا نمونهبرداری كند. و یا قطعاتی را از پاكستان به وین برای آزمایش منتقل كند در حال حاضر هم مشكلی بین آژانس و پاكستان بر سر این موضوع ایجاد شده است.<br />موضوع دیگر، بحث P2 است كه سوابق آن را اعلام نكرده بودیم كه هنوز مسائل این موضوع پایان نیافته است. سوال آنها این است كه نقشههای p2 را چگونه و چه زمانی خریداری كردهایم و چه چیزهای دیگری خریدهایم و كارگاه p2 كجا بوده است. ما در مورد p2 به آنها گفتیم كه در یك كارگاه كوچك بخش خصوصی فعالیت میشده و فقط در آنجا فعالیت بوده است. آنها هم هنوز نپذیرفتهاند. چون میگویند شما این همه پول برای نقشههای دادهاید و بعد این نقشهها را به یك شخص دادید كه داخل كارگاه كوچك خود این فعالیتها را انجام دهد؟! قاعدتا شما در یك نقطه دیگری فعالیت اصلی را انجام میدهید. به هر حال هنوز یك مقدار اختلاف در این زمینه باقی مانده است. كه باید برای آنها روشن شود كه واقعیت همین است كه اعلام كرده ایم.<br />سوال یكی از اعضای شورا: یعنی ما در این مورد، دروغ گفتهایم؟<br />دكتر روحانی، نه، ما دروغ نگفتهایم. ما تمام موارد را درست گفتهایم، البته ممكن است در برخی موارد در اعلام آنها تاخیر شده باشد.<br />بنابراین اكثر موارد در بخش حقوقی حل و فصل شده است ولی بعضی از موارد هنوز باقی مانده است، گرچه به حل و فصل نهایی نزدیك شدهایم. ما امیدواریم در گزارشی كه تا چندی بعد ارائه میشود، البرادعی بتواند بگوید كه ایران راجع به آلودگی، تمام كارهای لازم را انجام داده است و این كشور ثالث است كه باید با آژانس همكاری كند و در مورد P2 بگوید كه اكثر شبهات و اشكالات ما رفع شده است. به هر حال وضع ما، از لحاظ حقوقی خوب است. یك سال، زمان زیادی نیست. معمولا اگر كشوری در این گونه امور در یك سازمان بینالمللی با مشكل مواجه شود برای حل مسئله، معمولا به سالها فرصت نیاز است. ما نسبتا خوب پیشرفت كردهایم. یعنی سازمان انرژی اتمی، وزارت خارجه و همه مسئولین واقعا خوب كار كردهاند و پیشرفت ما در این زمینه خوب بوده است.<br />از لحاظ فنآوری، نسبت به سال گذشته از وضع خوبی برخورداریم. به دلیل اینكه سال گذشته در ابتدای برنامه قرار داشتیم. مثلا اگر ما قصد داشتیم غنیسازی را انجام بدهیم، حتی ماده اولیه آن را نداشتیم. ما یك مقدار كمی ماده اولیه UF6 را از خارج خریداری كرده بودیم و همان مقدار را میتوانستیم برای مدت چند ماه مصرف كنیم. اما امروز اصفهان راهاندازی شده است و ما از لحاظ فنی در این زمینه پیشرفت خوبی داشتهایم. وضع ما در قسمت ساخت قطعه و مونتاژ خوب است یعنی در طول یك سال گذشته، قطعات فراوانی را تولید كردیم. البته این كارها دیگر مخفی نیست و آژانس بر آنها نظارت دارد و از میزان تولید قطعات و مونتاژ و اینكه چه مقدار سانتریفیوژ آماده كردهایم، آگاه است.<br />در خصوص تعداد سانتریفیوژ، وضع ما نسبتا خوب است. یعنی سال گذشته زمانی كه قصد مذاكره با اروپاییها را داشتیم چیزی در حدود 150 عدد سانتریفیوژ داشتیم اما الان در حدود 500 عدد سانتریفیوژ آماده داریم. اگر هم قصد داشته باشیم كه این تعداد را به 1000 عدد برسانیم، مشكلی نداریم. پس پیشرفت خوبی در این زمینه داشتهایم.<br />الان به مقطعی رسیدهایم كه مجددا در یك مقطع حساسی قرار گرفتهایم. حساسیت مقطع به این دلیل است كه آمریكاییها به اروپاییها میگویند كه سر شما كلاه رفته است. به دلیل اینكه ایران در طول این یك سال، تمام مشكلات فنی خود را حل كرده است. اگر سال گذشته جلوی فعالیت ایران را گرفته بودیم قطعات تولید و مونتاژ نشده بود و این میزان سانتریفیوژ در اختیار نداشتند. سال گذشته ماده اولیه UF6 نداشتند. در صورتی كه امسال این مواد در اصفهان تولید می شود. بنابراین میگویند ایران خود را به مرز تولید رسانده و از فرصت یك سال، حداكثر استفاده را كرده است در واقع این مطلب را میگویند كه اروپا در مجموع ضرر كرده و ایران توانسته برنامه خود را به نحو نسبتا مناسبی ادامه دهد.<br />بنابراین به مرزی رسیدهایم كه میدانند اگر ما به تعلیق پایان دهیم، در عرض چند ماه با امكاناتی كه در اختیار داریم میتوانیم به غنیسازی در سطح 5/3% برسیم. الان فشار روی ما بیشتر شده است كه ایران تعلیق وسیعتری را انجام بدهد كه در قطعنامه اخیر ماه سپتامبر هم تصویب شده است. ضمن اینكه آژانس را مجبور كردند كه در اجلاس ماه نوامبر یك گزارش جامع 2 ساله را ارائه كند. چون گزارشهای آژانس 3 ماهه است. اگر گزارشی مربوط به 3 ماه اخیر بدهند تمام آنها مثبت است و مطالب منفی وجود ندارد.اما زمانی كه میگویند گزارش 2 ساله بدهد، مجددا تمام موارد منفی سال گذشته ذكر می شود و لذا گزارشی كه این دفعه آژانس به شورای حكام خواهد داد، مجددا تخلفات گذشته را بیان میكند كه ایران چه تخلفاتی را انجام داده است و در چند مورد خلاف واقع اظهار نموده است و چه چیزهایی را مخفی كرده است. تمام این موارد در گزارش آینده مجددا ذكر میشود.<br />این موضوع به این علت است كه آمریكاییها مصمم شدهاند تا در این مقطع پرونده، را به شورای امنیت ارجاع دهند و به همین خاطر است كه فشار خود را روی اروپاییها زیاد كردهاند.<br />ضمن اینكه اروپای امروز با اروپای سال گذشته یك مقدار متفاوت است. اروپا در سال 15 كشور بود و مقداری وضع بهتر بود و فقط 4 - 3 كشور بودند كه با آمریكا همكاری نزدیكی داشتند. ولی الان 10 كشور جدید به آنها اضافه شده است كه اكثریت این كشورها آمریكایی هستند. لذا آمریكا الان نفوذ بیشتری در اتحادیه اروپا دارد. در هفتههای اخیر كه سه كشور راجع به بسته Package معروف كه میخواهند به ایران تقدیم كنند، در اتحادیه بحث زیادی شده است. این كشورها همان حرف آمریكاییها را تكرار كرده بودند كه ایران تخلف كرده و شما می خواهید به آنها جایزه بدهید؟ آنها تخلف كردند و باید به شورای امنیت بروند. سه كشور اروپایی هم گفته بودند اگر شما با ما همراه نشوید خود ما به تنهایی با ایران كار میكنیم. بنابراین یك مقدار نسبت به سال گذشته وضع متفاوت است. ضمن اینكه فشار آمریكاییها هم نسبت به اروپاییها شدیدتر شده است.<br />شاید یك مقدار هم نگرانی اروپاییها كمتر شده است. یعنی آنها در ابتدا تصور میكردند كه اگر ما به شورای امنیت برویم، بحران و جنگ جدیدی در منطقه خواهد بود و آمریكا به ایران حمله میكند اما الان احتمال اینكه اگر به شورای امنیت برویم، جنگی رخ بدهد خیلی ضعیف است. یعنی آمریكاییها بعید است كه قصد داشته باشند یك بحران دیگری در منطقه ایجاد كنند، به دلیل معضلات و مشكلاتی كه امروز در عراق با آنها مواجه هستند. بنابراین شرایط، یك مقدار متفاوت است و به همین دلیل اروپاییها نسبت به سال گذشته از اینكه ما به شورای امنیت برویم خیلی نگران نیستند. البته هنوز هم نمیخواهند كه ما به شورای امنیت برویم. به دلیل اینكه در شورای امنیت عمدتا كار به دست آمریكا میافتد و اروپاییها نقش كمتری خواهند داشت. ضمن اینكه از این موضوع هراس دارند كه آمریكاییها با این فشار، به تدریج نظام ایران را بشكنند و این مسئله به نفع آنها نیست كه یك حكومت آمریكایی در ایران روی كار بیاید و یا اینكه آن قدر فشار وارد كنند كه در نهایت جمهوری اسلامی ایران با آمریكا همكاری كند، این موضوع هم به نفع اروپاییها نیست. آنها در این شرایط روابط خوبی با ما دارند و احتمالا در آن شرایط ممكن است روابط ما با آنها تضعیف شود.<br />در مجموع، خیلی به نفع اروپا نیست كه ما به شورای امنیت برویم. اما در عین حال در مسئله چرخه سوخت، به همان میزانی كه آمریكاییها مصمم به جلوگیری هستند آنها هم مصمماند. البته در این مسئله یك تفاوت اساسی بین اروپا و آمریكا وجود دارد و آن اینكه آمریكا قصد دارد ما را به شورای امنیت ببرد تا تمام مسائل خود را با ما حل و فصل كند. یعنی به بهانه مسئله هستهای به شورای امنیت میرویم اما با حل مسئله هستهای از شورای امنیت خارج نمیشویم. آنها قصد دارند تمام مسائل مورد نظرشان همچون بحث خاورمیانه و تروریزم و .... را در آنجا مطرح كنند. یعنی آمریكا قصد دارند از اهرم شورای امنیت استفاده كنند تا تمام مسائل مورد نظر خود را با ما حل و فصل كنند ولی اروپاییها نمیخواهند ما را در یك مشكل بزرگ قرار بدهند. شاید در منطقه، ایران یك فضای تنفسی برای آنها باشد. آنها در حال حاضر جایی را ندارند. عراق و بقیه كشورهای عربی در اختیار آمریكا است. ذخایر نفت و چاههای نفتی در اختیار آمریكاست و فقط كشوری كه مستقل و آزاد است و اروپاییها میتوانند با آن صحبت كنند، ایران است. ضمن اینكه در مسئله چرخه سوخت نظر اروپا هم همانند آمریكا است و اگر بدتر نباشد بهتر نیست. روس هم همانند آنها است و آنها هم میخواهند كه ما چرخه سوخت نداشته باشیم. تقریبا تمام كشورهای دیگر هم به همین صورت هستند. چین هم نمیخواهد كه ما چرخه سوخت داشته باشیم ولی چین و روسیه نمیخواهند كه ما به شورای امنیت برویم. مثلا آقای لاروف كه به تهران آمده بود اصرار فراوانی داشت بر اینكه چرخه سوخت نداشته باشیم و میگفت برای چه میخواهید سوخت تولید كنید؟ این فنآوری معضلات و مشكلات فراوانی دارد و اصلا مقرون به صرفه نیست. ما به شما سوخت ارزان میدهیم و تعهد به فروش آن میكنیم. ایشان به من گفتند كه یك پیشنهاد خوبی برای شما دارم و آن اینكه، مگر شما 20 نیروگاه و سوخت آنها را نمی خواهید؟ ما تمام آنها را تعهد میكنیم. پس، روسها هم نمیخواهند ما چرخه سوخت داشته باشیم، هم به دلیل اقتصادی كه قصد دارند كه سوخت را به ما بفروشند و ایران بازار آنها باشد و هم به دلایل امنیتی، بنابراین در مسئله چرخه سوخت، نوعی اتفاق نظری وجود دارد.<br />در شرایط فعلی كه اروپاییها این بسته را به ما پیشنهاد دادهاند، در این بسته هم نكات مثبت و هم نكات منفی وجود دارد. در مجموعهای كه آنها به ما ارائه دادهاند یكسری موارد مثبت و خوب، مواردی هم به صورت شعارهای و بیمحتوا و یكسری موارد هم از نظر ما منفی است. البته امروز صبح (package)جدید خود را به ما دادهاند كه در واقع یك مقدار طرح قبلی خود را اصلاح كردهاند. مثلا نقطه مثبت آن این است كه میگویند ما حق ایران را برای داشتن فنآوری هستهای در چارچوب N.P.T به رسمیت بشناسیم. یا اینكه میگویند ایران حق دارد كه دارای نیروگاه هستهای باشد و اینكه چون ایران نفت و گاز دارد پس نباید این فنآوری را داشته باشد نادرست است. چون آمریكا میگوید ایران اصلا نیازی به نیروگاه هستهای ندارد ولی آنها میگویند این حق ایران است و باید داشته باشد. به دلیل اینكه ایران حق دارد برای آینده بلند مدت خود نگران باشد كه یك روزی نفت و گازش تمام میشود و باید این فنآوری را داشته باشد.<br />در بخش دیگری گفتهاند كه ما از اینكه بازار سوخت ارزان نیروگاه هستهای در اختیار ایران قرار بگیرد حمایت میكنیم و تمام امكاناتی كه برای مسائل ایمنی و حفاظتی نیروگاهها و یا مراكز هستهای است آنها را در اختیار ایران قرار میدهیم. در بخشهای دیگر آن به مواردی اشاره كردهاند كه مثبت است ولی اهمیت زیادی ندارد. مثلا می گویند ما از این مسئله كه ایران عضو WTO باشد حمایت میكنیم. اروپاییها قبلا هم هیچگاه مخالف نبودند، آن كشوری كه مخالفت میكند، آمریكاست. میگویند ما بلافاصله مذاكره T.C.A (قراداد تجاری بین ایران و اروپا) را شروع میكنیم. یعنی میگویند به محض اینكه بر سر این معامله با ایران به توافق برسیم بلافاصله مذاكرات را آغاز خواهیم كرد. این موارد برای ما چیزی نقدی ندارد. برای اینكه زمان نهایی شدن آنها طولانی است و ممكن است چند سال طول بكشد تا به نتیجه نهایی برسیم.<br />در بخش دیگر میگویند ما میخواهیم ایران به عنوان یك شریك پایدار تجاری اروپا باشد و ما آمادهایم در زمینه سرمایهگذاری صنعت، هواپیمای غیر نظامی، كشاورزی و صنایع نفت و گاز در ایران وارد همكاری شویم. این مسئله بیشتر به صورت كلی است. چون میگویند ما آمادهایم تا با یكدیگر مذاكره كنیم تا به تفاهم برسیم. در Package قبلی مطالبی ذكر شده بود كه از دید ما مثبت نبود، البته آنها اعلام كردند كه منظورشان چیز دیگری بوده است. مثلا گفتند ما در مبارزه با تروریزیم با ایران همكاری میكنم و تروریست خواندن منافقین را ادامه میدهیم.<br />استنباط ما این بود كه یعنی اگر همكاری نكنیم ممكن است تروریست بودن منافقین را رها كنندو آنها گفتند نه، مقصود ما این نبوده است. البته در طرح جدید، نكته خوبی آوردهاند و گفتهاند ما با ایران برای مبارزه با تروریزم وارد همكاری میشویم و علیه القاعده و گروههای تروریستی مثل M.E.K (منافقین) همكاری كنیم یعنی منافقین را دقیقا در كنار گروه القاعده قرار دادهاند. در این طرح برعكس طرح قبل كه خیلی بد مطرح شده بود، جملات مناسبی آمده است.<br />در مورد اینكه ما با ایران راجع به چرخه سوخت باید به یك گارانتی Objective guaranty برسیم، در طرح قبلی نوشته بودند كه Objective guaranty ابتدا به معنی توقف است مگر اینكه راهی پیدا كنیم. این موارد را حذف كردند و گفتند ما باید با ایران به یك توافق برسیم. یك مقدار مواردی كه ما با آنها تندتر برخورد كردیم اصلاح كردهاند. مثلا گفته بودند ما از طرح G8 برای خاورمیانه بزرگ حمایت میكنیم كه ایران هم عضو باشد. كارشناسان ما به آنها گفتند كه چه كسی از شما خواسته است؟ ما اصلا نمی خواهیم آنها گفتند كه این موضوع را روسها به ما گفتند آن را بگنجانیم اگر نمی خواهید آن را حذف می كنیم البته در طرح اخیر این مورد را حذف كرده اند. مطلبی بود كه آورده بودند و از نظر ما مثبت نبود بنابراین در این package هم بخش مطالبی است كه اهمیت دارد و مطالب دیگری هم هست كه اهمیت چندانی ندارد فعلا در حد یك طرح است تا اینكه در مذاكره با آنها به توافق برسیم ممكن است به نتیجه مطلوب نرسیم.<br />بخش دوم سخنان دکتر روحانی<br />سوال یكی از اعضای شورا: آیا تمام این همكاریهای آنها كم یا زیاد در برابر توقف چرخه سوخت است یا خیر؟<br />روحانی: اروپا می گوید كه من وارد این معامله با شما می شوم به شرط اینكه شما امروز كه فعالیت غنی سازی را تعلیق كنید این تعلیق ادامه پیدا كند آنها كلمه نامشخص infinitive را این دفعه حذف كرده اند این هم به این خاطر بود كه ما راجع به آن شبهه داشتیم به هر حال چیزهایی كه ما نسبت به آنها خیلی حساس بودیم در این طرح اصلاح كرده اند آنها می گویند ایران طبق قطعنامه ماه سپتامبر تعلیق را آغاز كند و این تعلیق در دوره مذاكره ادامه پیدا می كند.<br />یعنی تا هرزمانی كه ما با یكدیگر مذاكره می كنیم تا به توافق برسیم این تعلق ادامه پیدا كند. ما به آنها گفتیم اشكالی ندارد و ما تا دوره مذاكره تعلیق می كنیم ولی دوره مذاكره 2 ماه می باشد.<br />آنها گفتند 2 ماه امكان پذیر نیست. برای اینكه بسیاری از این طرح های كه با شما داریم را باید بحث كنیم تا به توافق برسیم و بعد باید آنها را به كشورهای خود ببریم و بعضی از آنها را حتی در پارلمان های خود به تصویب برسانیم این مسایل با 2 ماه حل نمی شود ما می گفتیم 2 ماه و آنها گفتند 2 سال. البته آنها گفتند این 2 سالی كه ما گفتیم یك مدت دقیقی نیست به این دلیل كه شما 2 ماه گفتید ما هم گفتیم 2 سال. ولی می توانیم با یكدیگر بحث كنیم و فكر می كنیم بتوانیم برای این دوره ای به یك توافقی بر سیم.<br />سوال یكی از اعضای شورا: آیا یك سال مورد قبول است؟<br />روحانی: ما كمتر از یك سال می خواهیم . ما امیدواریم بر سر این موضوع در كمتر از یك سال به توافق برسیم اگر آنها حسن نیت داشته باشند. آنها می گویند فعالیت خود را تعلیق كنید بنابراین بحث توقف نیست آنها می گویند در دوران تعلیق و در مذاكرات یكی از موارد مهم مذاكره بین ما و شما این است كه چگونه غنی سازی كنید كه توام با اطمینان لازم باشد كه در پی سلاح نیستند یعنی وقتی شما به 5/3% رسیدید ما چگونه مطمئن شویم كه شما از این 5/3 به سطح بالاتری نمی روید بنابراین این موضوع بحث اصلی ما با اروپا خواهد بود البته ممكن است ما به تنهایی با اروپا به نتیجه نرسیم و اگر با اروپا وارد این پروسه شدیم ناچاریم كه دیگران نیز به كمك ما بیایند.<br />ما برای گرفتن كمك با روسها مواردی را تست كردیم ولی متاسفانه تاكنون نتیجه، مطلوب نبوده است. آنها می گویند شما می توانید چرخه سوخت داشته باشید ولی به این صورت نمی شود كه هم چرخه سوخت داشته باشید و هم بتوانید اعتماد ایجاد كنید. خود اصرار بر داشتن چرخه سوخت یعنی بی اعتمادی. ما با وزیر خارجه روسیه درجلسه ای كه دو ساعت و نیم به طول انجامید به توافقاتی رسیدیم. در آخر جلسه وقتی خواستم جمع بندی كنم، فوری از حرف خودش برگشت و گفت بله این موارد را توافق كردیم ولی باید این مطالب را با رئیس جمهور مطرح كنیم و از ایشان اجازه بگیریم ضمن اینكه با تیم كارشناسی هم باید مشورت شود. بعدا تیم كارشناسی را كه به تهران فرستادند توافقات را قبول نكردند و گفتند امكان پذیر نیست. با روسها كاركردن خیلی سخت است و شاید كاركردن با چینی ها یك مقدار آسان تر باشد. یعنی حساسیتی كه روسها روی ما دارند چین در آن حد حساسیت ندارد. چین به ما قول نداده است كه در این زمینه كاری بكند ولی نسبتا نرم تر است. البته وزیر خارجه چین هفته آینده به تهران می آید باید دید در مذاكره با وی در تهران به چه مفاهیمی می رسیم.<br />برخی از كشورها با ما همكاری خوبی دارند مثل آفریقای جنوبی، ما با آفریقای جنوبی در حال مذاكره هستیم دلیل آن هم این استكه آفریقای جنوبی هم در آینده قصد دارد چرخه سوخت را راه اندازی كند و لذا نمی خواهد معضلاتی ایجاد شود كه برای آینده آنها مشكلاتی رابه وجود آورد مثلا برزیل تا حدی آماده است كه با ما همكاری كند به دلیل اینكه برزیل چرخه سوخت خود را شروع كرده است و نمی خواهد مقرراتی وضع شود كه برای آنها هم مشكل زا باشد.<br />در مجموع فكر می كنیم با یك سری از كشورهای دیگر باید به یك طرح دیگری برسیم كه طبق آن طرح و فرمول ،آنها سراغ اروپایی ها بروند یعنی فقط ما و اروپا نباشیم . از یك طرف ما و چند كشور باشیم و طرف مقابل هم اروپا باشد . شاید از این طریق بتوانیم با اروپایی ها به تفاهم و نقطه مطلوبی برسیم. اگر هم نرسیدیم چند ماه با اروپایی ها مذاكره می كنیم و در نهایت به وضع امروز خودمان می رسیم. حداقل محصول كار این خواهد بود كه شورای امنیت را به تعویق می اندازیم اگر قرار بود كه در ماه نوامبر به شورای امنیت برویم حداقل برای یك سال دیگر این مسئله را به تعویق می اندازیم و نسبت به افكار عمومی هم اتمام حجتی كرده ایم و در این فرصت فنآوری راكامل تر می كنیم و از لحاظ حقوقی مسائلمان را با آژانس حل و فصل می كنیم.<br />البته ما از سال گذشته كه شورای امنیت را به تعویق انداختیم خیلی منفعت بردیم به خاطر اینكه سال گذشته اصلا آمادگی برای شرایط شورای امنیت را نداشتیم اما از سال گذشته تا به حال جلسات فراوانی با بخش اقتصادی ، امنیتی و سیاسی برگزار كردیم در واقع الان خودمان را نسبت به سال گذشته برای شورای امنیت خیلی آماده تر كرده ایم چون در ماه های گذشته طرح های مورد نیاز را آماده كردیم بنابراین فكر می كنیم هنوز هم نمی توانیم بگوییم فرض شورای امنیت صددرصد منتفی است.<br />اگر مذاكرات خود را با اروپا شروع كنیم و با دیگر كشورها هم همكاری كنیم و همه ظرفیت كشور را به میدان بیاوریم یعنی از كل ظرفیت اقتصادی و سیاسی كشور استفاده كنیم ، امید موفقیت كم نیست. مثلا اگر قرار باشد كشوری در این پرونده به ما كمك كند ما هم باید پروژه های مهم را به آن كشور واگذار كنیم نه اینكه پروژه ها را به كره جنوبی بدهیم و توقع كمك سیاسی از دیگران داشته باشیم اگر قرار باشد كشوری با ما همكاری كند باید در زمینه اقتصادی همكاری را با آن كشور گسترش دهیم . دولت اعلام آمادگی می كند كه وارد یك همكاری در این زمینه شوید و پتانسیل های اقتصادی را به كار بگیرید و در نتیجه كشورهای دیگر را به میدان بیاوریم ولی در مقام اجرا هنوز توفیقی نداشته ایم.<br />نقطه دیگری هم مورد نظر ماست و آن اینكه ما نمی خواهیم به خاطر عدم اجرای قطعنامه شورای حكام به شورای امنیت برویم . یعنی به گونه شود كه قطعنامه ای با اجماع تصویب گردد و ما نسبت به آن قطعنامه تخلف كنیم و به خاطر این تخلف به شورای امنیت برویم این مسله توجیه حقوقی دارد البته توجیه آن قوی نیست كه ایران به دلیل اینكه زیر بار مصوبات شورای حكام و آژانس نمی رود پس باید پرونده به مرجع بالاتر برود تا ما بتوانیم بر ایران فشار وارد كنیم اگر ما نسبت به وظایف پادمانی تخلف نداشته باشیم و آن را اجرا كنیم ولی درمعامله با اروپا و در مذاكرات سیاسی موضوع به شكست بیانجامد و به خاطر شكست مذاكرات سیاسی به شورای امنیت برویم شرایط متفاوت خواهد بود و برای ما خیلی بهتر است تا اینكه به خاطر تخلفات به شورای امنیت برویم به دلیل اینكه در صورت شكست مذاكرات سیاسی، دست یك كشور قوی مثل چین باز است كه در شورای امنیت بگوید اینها در حال مذاكره بودهاند و باید به مسیر مذاكره برگردند و پیشنهاد كنند كه مثلا 6 ماه مجددا با یكدیگر مذاكره كنند این قبیل مسایل در دنیا زیاد اتفاق افتاده است. مثلا كره شمالی در حال مذاكره بود كه این مذاكرات به شكست انجامید و پرونده به شورای امنیت ارجاع شد ولی در آنجا چین و روسیه گفتند كه باید مذاكرات ادامه یابد شورای امنیت پذیرفت كه به مذاكرات ادامه دهند ممكن است مذاكره مجددا به شكست بیانجامد و دوباره پرونده به شورای امنیت برود، ولی این دو مسئله با هم متفاوت است كه ما به دلیل شكست در یك مذاكره به شورای امنیت رفته باشیم یا اینكه به خاطر تخلفات.<br />اگر نظام مصلحت بداند و ما بتوانیم این روند را طی كنیم فكر می كنیم یك فرصت برای كشور است اگر مذاكرات با اروپایی ها شروع شود یا روشن می شود كه آنها در این مقطع حسن نیت دارند و دروغ نمی گویند كه ممكن است به یك توافق خوبی دست پیدا كنیم و حتی در بحث غنی سازی بتوانیم با اروپا به تفاهم قابل قبولی برسیم ولی اگر متوجه شدیم كه حسن نیتی در كار نیست و می خواهند فشار بیاورند تا چرخه سوخت را كنار بگذاریم كه در آن شرایط باید تصمیم خودمان را بگیریم ؛ چون ته دل اروپایی ها این است كه لیستی در برابر چرخه سوخت پیش روی ما بگذارد تا چرخه سوخت را كنار بگذاریم.<br />مثلا آنهامی گویند: نیروگاههای اتمی و نیروگاههای تحقیقاتی آب سبك به شما می دهیم و سوخت را تضمین می كنیم حتی میگویند ما سوخت 50 ساله را برای شما تضمین می كنیم و یا آژانس آن را تضمین نماید و به شما اطمینان بدهد یعنی آنها تكنولوژی ، صنعت و قدمهای مهم اقتصادی بردارند و در فنآوری های پیشرفته به ما كمك كنند به شرط اینكه دست از تولید سوخت برداریم پس معامله مورد نظر آنها این است كه اینها یك امتیازاتی را به ما بدهند و ما هم یك مدت بلندی (مثلا چند سال) تعلیق كنیم تا با آنها برای تولید سوخت توام با اعتماد( به اصطلاح ما) و به اصطلاح آنها چرخه سوخت توام با گارانتی به توافق برسیم. ما assurance می گوییم و آنها objective guamty می گویند به هر حال یك اختلافاتی نسبت به نحوه تضمین و یا نحوه اعتماد داریم . بنابراین یك احتمال وجود دارد كه ما بتوانیم با اروپا به نتیجه برسیم و به توافق برسیم و احتمال دیگر اینكه به توافق نرسیم.<br />در ضمن این مذاكرات اولین تجربه ما درجمهوری اسلامی ایران است ما هیچ گاه در جمهوری اسلامی مذاكره سیاسی به این سنگینی نداشته ایم ما سه مذاكره سیاسی مهم داشتیم. یكی اویل انقلاب با امریكا بود كه در آن موقع هم دوره مذاكره بسیار كوتاه بود و هم به گونه ای شد كه شما مستحضرید و اطلاع دارید یك مذاكره 2 سال به طول انجامید و ما هیچ پیشرفتی نداشتیم یعنی همان جا كه روز اول بودیم در روز آخر هم همان جا بودیم بدون هیچ پیشرفتی در واقع این مذاكرات تجربه سوم ما است.<br />ضمنا این پرونده بسیار سنگین است در واقع ما با یك كشور روبرو نیستیم و اگر نگوییم با اكثر كشورهای دنیا حداقل با اكثر كشورهای غربی روبرو هستیم ما درحال مذاكره با اروپا هستیم یعنی در زمان گذشته سه كشور می گفتند از طرف اتحادیه مذاكره می كنند اما الان رسما اعلام می كننند كه از طرف كل اتحادیه اروپا با ما مذاكره می كنند چون نماینده آقای سولانا هم در جلسات مذاكرات حضور دارند بنابراین اولین تجربه جمهوری اسلامی ایران است كه یك پرونده سنگین بین المللی را كه ابعاد مختلف سیاسی، حقوقی، امنیتی و فنی دارد را می خواهد به ثمر برساند.<br />به اعتقاد من تا امروز موفق بوده ایم معنای این حرف نیست كه تا پایان كار مشكلی نداریم ما تا به امروز موفق بوده ایم و كار را خوب پیش برده ایم یعنی ما در آژانس به پایان كار نزدیك شده ایم زمانی كه آقای البرادعی صحبت می كند ایشان هم می گوید كه چند ماه بیشتر تا زمان حل و فصل نهایی باقی نمانده است. در گزارش هم اعلام كرده است كه اكثر موارد، حل و فصل نهایی شده است پس در این زمینه وضع ما خوب است.<br />در زمینه فنی هم به سطح بسیار خوبی رسیده ایم طبق اطلاع، آژانس درگزارش اخیر خود آورده است كه ایران در زمینه چرخه سوخت در بسیاری از زمینه ها به تسلط كامل رسیده است . این موضوع بسیار مهم است البته برای اروپایی ها به آنها بارها گفته اند كه ایران سر شما كلاه گذاشته است ولی برای ما از لحاظ وجهه بین المللی بسیار خوب است و نشان میدهد كه ما به هر حال در زمینه فن آوری به پیشرفت و موفقیت بسیار خوبی رسیده ایم البته اینها پیش بینی ما از گزارش است در حدی است كه ما اطلاع داریم اگر در گزارش به همان صورتی كه فكر می كنیم این جمله باشد جمله بسیار تاثیر گذار و مهمی خواهد بود.<br />در زمینه سیاسی هم وضع ما امروز از سال گذشته بهتر است . چین وروسیه تاحدی درمیدان هستند و اعلام كردهاند كه با ارجاع پرونده به شورای امنیت مخالفند، كشورهایی مثل آفریقای جنوبی هم به صحنه آمدهاند و كشورهای غیر متعهد هم بیشتر از گذشته در میدان هستند. آنها در اجلاس قبل، بهتر از گذشته عمل كردند. امیدواریم كه در اجلاس آتی هم بهتر از قبل باشند. بنابراین ما فكر میكنیم تا این لحظه با توجه به این كه تنها بودیم و رو به روی ما بسیاری از كشورها ایستاده بودند و یا لااقل ، كشورهای قوی و قدرتمند غربی علیه ما بودند و همچنین علی رغم فشارهای آمریكا و اسراییل، ما موفقیتهای خوبی داشتهایم.<br />من در اینجا خیلی صریح بگویم كه اگر فشارهای آمریكا و اسراییل نبود، ما ماهها قبل به حل و فصل نهایی رسیده بود. شما میدانید ما با اروپایی ها حتی روی مسئله چرخه سوخت با فرمولی میتوانستیم به توافق برسیم. حداقل با آلمان و فرانسه میتوانستیم به توافق برسیم ولی آمریكا و انگلیس آن را به هم زدند و به آنها گفتند كه پیشنهاد ایران خطرناك است و لذا نتوانستیم به نتیجه برسیم. اگر فشار آمریكا در این مسئله نبود، ما آنها را نهایی كرده بودیم ولی علی رغم فشار آمریكا و بازی و نفوذی از صهیونیستها از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و تبلیغاتی در كشورهای غربی دارند فكر می كنم به طور نسبی ، جمهوری اسلامی ایران و نظام، كارآمدی خود را در این پرونده به اثبات رسانده است و امیدواریم تا پایان هم موفق باشد و بتواند مسئله را به صورت مناسب حل و فصل كند.<br />جناب آقای خاتمی ( رئیس جمهور)<br />خیلی متشكر؛ زحمت كشیدید و استفاده كردیم. انشاء الله خداوند به شما قوت بدهد. گرچه ایشان نیازی به قدرشناسی ما ندارند ولی ما به ایشان تبریك میگوییم. واقعا هم با قوت، عزت و هم با هوشیاری و تلاش فوق العاده این كارها را انجام دادهاند. واقعا حضرت عالی خدمت خیلی بزرگ را انجام دادهاید.<br />پاسخ دكتر روحانی به دیگر پرسشهای اعضای شورا<br />1- مسائلی كه یكی از دوستان اینجا فرمودند كه ممكن است در بحث انرژی هستهای، مسائل دیگری هم مطرح بشود؛ بله این بحث منتفی نیست. الان شما اطلاع دارید در بحث شیمیایی، اخیرا آمریكاییها و انگلیسی ها یكی، دو مورد اتهام به ایران وارد كردهاند كه ما در حال آماده شدن هستیم تا بازرسان بیایند و بازدید به عمل آورند.<br />اما هیچ مسئله به پیچیدگی مسئله هستهای نیست یعنی فرضا اگر كشوری سلاح شیمیایی داشته باشد آن قدر حساسیت وجود ندارد، ولی سلاح اتمی جایگاه خاص خودش را دارد و نگرانیها و حساسیت روی این مسئله خیلی زیاد است. بی تردید، حساسیت روی مسئله هستهای از شیمیایی و سایر مسائل بیشتر است. ضمن اینكه آنها راجع به موشك ما حساس هستند واگر روزی ما را به شورای امنیت ببرند یكی از مسائل كه ممكن است در آنجا مطرح شود، مسئله موشك است.<br />اما این كه شما میفرمایید اروپاییها با مسلمانها دشمن هستند، خب ، حكومت چین و روسیه هم با مسلمانها دوست نیستند. در این موضوع همه شبیه یكدیگرند . همان طوری كه امام فرمودند، یكی از دیگری بدتر. به هر حال در این كه نمیخواهند ما به یك فن آوری پیشرفته برسیم. جای بحث نیست . خیلی روشن است كه با ما مخالف هستند. اما در شرایطی كه در آن قرار داریم ضمن این كه آمریكا و اروپا و روسیه در یك هدف مشتركند اما در عین حال، رقابتهایی هم بین آنها وجود دارد.<br />ما در طور یك سال مذاكراتی كه با انگلیس، آلمان و فرانسه داشتیم، بهتر لمس كردیم كه چه رقابتهای شدیدی حتی بین این سه كشور وجود دارد. مثلا من چندی قبل ، قصد سفر به فرانسه را داشتم، انگلیس و آلمان میگفتند كه اگر ایشان برنامه سفر به اروپا را دارند باید به آلمان و انگلیس هم سفر كند و لذا ماهها این سفر به تعویق افتاد. میخواهم بگویم كه اینها حتی بر سر یك سری مسائل ساده هم با یكدیگر رقابت دارند و ما میتوانیم از این رقابتها استفاده كنیم. البته ایجاد شكاف بین اینها آسان نیست.<br />اما این كه مسئله هستهای یك بهانه است، برای آمریكا صد در صد این طور است. یعنی آمریكا قصد دارد با بهانه هستهای كه بهترین بهانه است و میتواند افكار عمومی را توجیه كند و كشورهای دیگر را با خود همراه كند به اهداف دیگر خود برسد. آمریكا قصد دارد ما را به بهانه هستهای ، برای سایر اهداف خود به شورای امنیت ببرد. ولی در شرایط فعلی اگر با اروپاییها در مسئله هستهای به تفاهم برسیم آنها موفق نمیشوند كه ما را به شورای امنیت ببرند. البته این موضوع به خاطر منافع خودشان و منطقه و مسائل دیگر است. بنابراین ما میتوانیم مجددا از این فرصت استفاده كنیم. ضمن این كه آمریكا و اروپا در بعضی از مسائل شبیه یكدیگر فكر میكنند. اما در عین حال در برخی مسائل هم با یكدیگر اختلاف نظر دارند.<br />اما این كه ممكن است در آینده در تكنولوژیهای پیشرفته، روبهروی ما بایستند و حاضر نشوند امكاناتی در اختیار ما بگذارند و سوختی كه قول دادهاند را به ما ندهند، تمام این مسائل مطرح است و احتمال آن وجود دارد . و لذا آقای البرادعی پیشنهاد میكرد و میگفت اگر میخواهید یك معامله بزرگی را اروپا انجام دهید، باید این توافق را به شورای امنیت سازمان ملل ببریم و در آنجا مصوب كنیم كه آنها ملزم شوند و نتوانند تخلف كنند. ما از روسیه هم كه سوخت میگیریم همین احتمالات وجود دارد. تمام قطعات كارخانههایی كه اروپاییها به ما میدهند، اگر فردا به ما ندهند تمام این كارخانهها دچار مشكل میشوند. ممكن است تمام مواد اولیهای كه از اروپا و چین و روسیه برای كارخانهها وارد میكنیم، روزی آنها را به ما ندهند. به هر حال تمام این مسائل محتمل است و هیچ كدام از آنها منتفی نیست. ولی بحث در این است كه در شرایط فعلی، بهترین راهی كه پیش روی ما است كدام است؟<br />البته این كه تكیه ما فقط به سه كشور اروپایی باشد، قطعا اشتباه است. اگر فكر كنیم مسائل ما فقط از طریق اروپا حل میشود این هم اشتباه است. ما معتقدیم باید با اروپا مذاكره كنیم و از كمك دیگران هم استفاده كنیم. هیچ كس نمیتواند درنهایت اطمینان بدهد كه پایان كار صد در صد موفقیت آمیز باشد. ولی حداقل این است كه ممكن است فضای بهتری پیدا كنیم و در آن فضا بتوانیم مشكلات را با هزینه كمتری حل و فصل كنیم.<br />به هر حال فضای داخلی ما مهم است كه خودمان را آماده كنیم، همین طور فضای بیرونی هم مهم است. مثلا اگر ما میتوانستیم كشوری را پیدا كنیم برای وتو برای شرایط احتمالی آینده مهم بود. ( سوال یكی از اعضا این بودكه آیا كشوری حاضر است از حق وتو خود برای ما استفاده كند) گر چه همه این مسائل در دنیا قابل معامله است. یعنی چین میگوید اگر من از حق وتو استفاده كنم روابط آمریكا ما با تیره میشود، در مقابل این مسئله چه نفعی به دست میآورد؟ این مسائل وابسته به این است كه ببینید اگر خواستند از حق وتو استفاده كنند چه سودی از لحاظ سیاسی و اقتصادی میبرند و اگر استفاده نكنند چه حادثهای رخ میدهد.<br />چین و روسیه میتوانند از این حق استفاده كنند. من فكر میكنم چین تا به حال از حق وتو استفاده نكرده باشد. شاید روسیه هم فقط یكی، دو مورد استفاده كرده باشد. آن كشوری كه در شورای امنیت از حق وتو زیاد استفاده كرده است ، آمریكاییها هستند. بنابراین آنها میتوانند از حق وتو استفاده كنند ولی به هر حال وقتی میخواهند از این حق رو به روی آمریكا استفاده كنند، این مسئله قیمتی دارد. آنها محاسبه میكنند كه آیا به صرفه آنها است یا نه؟ یكی از تلاشهای سیاسی ما هم این است كه روابط خودمان را با این كشورها به سطح مناسبی برسانیم. البته این كار بسیار پیچیده و سخت است. چین كه مثلا صدها میلیارد دلار با غرب و اروپا تجارت دارد حاضر نیست به خاطرما همه آنها را به خطر بیندازد، مخصوصا این كه اگر آمریكا و اروپا با هم باشند، این كار خیلی سخت میشود. یكی زمانی آمریكا در پی شورای امنیت است و اروپا مخالف است، آنها هم كنار اروپا خواهند بود ولی زمانی كه آمریكا و راوپا با هم هستند، درآن موقع كار سخت میشود و بعید است چین و روسیه وارد عمل شوند.<br />در مجموع، روشن است كه اروپا دوست ما نیست و رابطه خوبی با اسلام ندارد اما به خاطر جایگاه استراتژیك ایران نمیخواهد ایران را از دست بدهد. فضای تنفسی اروپا در منطقه در شرایط فعلی، ایران است. به همین خاطر نمیخواهد این فضا را از دست بدهد. ما فكر میكنیم تا به حال در بعضی موارد با ما همكاری كردهاند و در بعضی موارد دیگر همكاری نداشتهاند.<br />اختلاف بین آمریكا و اروپا هم در برخی موارد وجود دارد ضمن این كه در كل در بحث هستهای هدف واحدی دارند.<br />2- اما ا ین كه سوال كه همه با چرخه سوخت ما مخالفند پس چه راهی وجود دارد؟ باید عرض كنم كه ما به یك فرصت نیاز داریم تا بتوانیم این توانمندی خود را به فعلیت برسانیم. یعنی اگر ما یك روزی بتوانیم این چرخه را كامل كنیم و دنیا در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد، در آن صورت قضیه فرق میكند. دنیا نمیخواست پاكستان به بمب اتم برسد و برزیل هم چرخه سوخت داشته باشد. ولی برزیل به چرخه سوخت و پاكستان هم به بمب رسیدند و بعدا دنیا با آنها تعامل كرد. اشكال ما این است كه به هیچ یك نرسیدهایم ولی در آستانه قرار داریم. در مورد ساخت بمب هستهای كه هیچ گاه نمیخواهیم به سمت آن حركت كنیم ولی در مورد چرخه سوخت هم هنوز به طوركامل به آن دست پیدا نكردهایم. اتفاقا مشكل اصلی ما همین است.<br />3- یكی از اعضای اینجا گفتند كه باید این مسئله مخفی انجام میگرفت. قرار این بود كه آشكار نباشد ولی به هر حال از طریق جاسوسان آشكار شد. قرار این نبود كه این موضوع اعلام شود. شما میگویید اگر از ابتدا میگفتیم كه ما میخواهیم چرخه سوخت داشته باشیم، آسان تر بود. بله، اگر از ابتدا قرار این بود كه ما اعلام كنیم یعنی همان طوری كه از همان زمان كلنگ زدن اصفهان به آژانس اعلام كردیم كه قصد ساختن كارخانه UCF را داریم، نطنز را هم از ابتدا اعلام میكردیم مشكلاتی نداشتیم و یا مشكلات ما به مراتب كمتر بود. اساسا علت این كه پرونده ما پیچیده شده به همین خاطر است. آنها میگویند اگر شما در پی چرخه سوخت واقعی بودید چرا مخفیانه كار كردید؟ تمام اشكالات از اینجا نشئت میگیرد. اگر آشكارا انجام میدادیم، مسئله خیلی ساده تر بود. از ابتدا قرار بود به خاطر یك سری دلایل مثلا فشار غرب برای تهیه مواد اولیه و امثال آن، برای مدتی اعلام نشود البته همه میدانستیم كه این موضوع زمانی آشكار میشود . فعلا نمیخواهم تاریخچه این مسئله را بیان كنم.<br />4- اشاره كردند به مواردی از اشكالات، به هر حال یك سری اشكالاتی بوده ما فعلا با این شرایط مواجه هستیم. غرب با چرخه سوخت ما مخالف است و اتفاقا مشكلی اصلی ما هم همین است.<br />مثلا اگر روس با چرخه سوخت ما موافق بود، كار ما خیلی آسان میشد. حتی اگر چین و یا ژاپن با این كار موافق بودند كار ما آسان تر بود. همه كشورها با این موضوع مخالفند . كشورهای قدرتمند مخالفند و اسراییل و آمریكاییها هم آنها را تحریك می كنند و اروپا هم مخالف است. به همین دلیل فعالیت ما آسان نخواهد بود. اگر ما بتوانیم از لحاظ سیاسی به نقطه مشتركی برسیم كه با تعامل با دنیا چرخه سوخت را فعال كنیم، بسیار مطلوب است. ما احتمال میدهیم در این راه بتوانیم موافق شویم. اگر بتوانیم، هنر بزرگی برای جمهوری اسلامی ایران است. اگر به این هدف نرسیدیم یعنی به جای تعامل، برخورد تقابل باشد؛ در آن شرایط ، كشور باید تصمیم بگیرد كه چرخه سوخت را فعال كند حتی اگر به شورای امنیت برود و تحریم برسد یا این كه تصمیم بگیرد برای مدتی تعلیق را ادامه دهد.<br />من فكر میكنم نباید در این مسئله خیلی عجله كرد. ما باید یك مقدار حوصله به خرج دهیم و برای شكستن تعلیق مناسب ترین زمان را پیدا كنیم. اگر بخواهیم با مخالفت غرب فعالیت غنی سازی را آغاز كنیم. باید بهترین زمان و بهترین شرایط را پیدا كنیم و اگر هم قصد داریم تعامل كنیم، باید همه توان و امكانات را برای این هدف به كار بگیریم، نباید عجله كنیم و باید خیلی حساب شده حركت كنیم.<br />5- اما این كه گفتید چرا درها را باز كردید باید عرض كنم كه راه دیگری نداشتیم. اولا از لحاظ پادمان در بعضی از موارد ناچار بودیم یعنی خود ما از آقای البرادعی دعوت به عمل آوریم تا از نطنز بازدید كند. البته این كه نمونهبرداری آنها چه قدر دقت دارد و آلودگی در مراكز ما چقدر است ما اطلاعات دقیقی نداشتیم. نه این كه بنده و سیاسیون اطلاع نداشتیم، فنیهای ما هم اطلاعات درستی نداشتند كه قطعات وارداتی آلودگی دارد. زمانی كه بازرسان آژانس آمده بودند تا نمونه برداری كنند ما خوشحال بودیم به دلیل این كه میگفتیم با این بازرسیها روشن میشود كه فعالیت ما در چارچوب N.P.T است. وقتی در نطنز دستمال كشیدند و نمونه برداری كردند، یعنی از آزمایش متوجه شدند كه آلودگی سطح بالا وجود دارد. ما از منشاء این آلودگی خبر نداشتیم. متخصصین ما هم نمیدانستند كه قطعاتی كه از خارج وارد شده آلوده بوده است و حتی نمیدانستیم كه آلودگی از لحاظ فنی چگونه منتقل و منتشر میشود. حتی این را نمیدانستیم كه چگونه این آلودگیها با دقت بالا در آزمایشگاهها مشخص میشود.<br />دستگاههایی كه ما در اختیار داریم بسیار قدیمی است در حالی كه آنها از آزمایشگاههای بسیار مدرن استفاده میكنند. یعنی آزمایشگاههایی كه آژانس استفاده میكند در اروپا و آمریكا و روسیه است. بنابراین اظهارات آنها و نتیجه گیری آنها برای ما تعجب آور بود. زمانی كه به ما گفتند 80% آلودگی وجود دارد ، دچار حیرت شدیم.<br />آنچه مورد سئوال شما بود كه خیلی از مسائل در این بازرسیها آشكار شده است، به آن صورتی نیست كه در روزنامههای ما منعكس میشود واقعا مسائلی كه امروز آژانس میداند با آنچه كه از قبل میدانسته خیلی فرق نكرده است. ما برخی از مسائل را مخفی كرده بودیم و فكر میكردیم هیچ كس از آنها مطلع نیست ولی همین چیزی كه مخفی كرده بودیم متاسفانه در تحقیقات و در رساله فوق لیسانس و دكتری و در مقالههای علمی، قبلا منتشر شده بود. برخی از مسائل هم از طریق چین و روسیه به آژانس منتقل شده بود.<br />6- در مورد مسئله واسطهها كه اینجا اشاره شد، ما اسم پاكستان را تا به امروز در هیچ كجا اعلام نكردهایم ما گفتهایم از یك دلال خریداری كردیم. ما حتی به آنها گفتیم كه دلال اولیه ما یك شخص اروپایی بوده است. از ما پرسیدند كه این آقای طاهر كه با شما معامله انجام داده است، تبعه كدام كشور است؟ ما در جواب اعلام كردیم كه قیافه این شخص به مردم شبه قاره شبیه بوده است . نام پاكستان را خود آژانس مطرح كرده است. البته میدانید كه لیبی هم مسائل را افشا كرده است. ولی ما چیزی نگفتیم و فقط گفتهایم كه از یك دلال خریدرای كردهایم. اتفاقا ما این مسئله را نسبت به پاكستان مراعات كردیم ولی دیگران این مسئله را افشا كردند كه به این صورت درآمده است. بنابراین موارد مهمی نیست كه بگوییم آنها آمدند و با بازرسی كشف كردند و اگر به آنها اجازه ورود نمیدادیم كشف نمیشد؛ ضمن این كه راه دیگری نداشتیم. ما پادمان و NPT را قبول كردهایم. (البته هر دوی اینها در مجلسین سابق تصویب شده است) تا فشار سیاسی، تبلیغی و سایر فشارها علیه ما كم شوند. همین طور كه كنوانسیون شیمیایی را قبول كردیم ( كه طبق آن ظرف 12 ساعت میآیند و از هر كجا كه مدنظرشان باشد بازدید میكنند) البته این كنوانسیون را در نظام جمهوری اسلامی ایران پذیرفتهایم. در واقع ما بین بد و بدتر، راه حل بد را انتخاب كردهایم و چاره دیگری نبوده است. اگر كنوانسیون شیمیایی را امضاء نمیكردیم از بسیاری از مواد اولیه شیمیایی كه الان در كشور داریم محروم میشدیم و منجر به این میشد كه صنعت شیمیایی ما دچار مشكل میشد. وقتی این معاهدات را امضا كردیم باید بازرسیها را هم تحمل كنیم. به هر حال نظام روی این مسائل تصمیم میگیرد. در بحث شیمیایی نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است. یعنی موضوع در شورای عالی امنیت ملی و بعد در مجلس شورای اسلامی تصویب و در نهایت توسط شورای نگهبان تایید شده است. بنابراین به دلایل مختلف، راهی جز این نبوده است و اگر این بازرسیها را قبول نمیكردیم، باید تبعات دیگر آن را تحمل میكردیم.<br />7- مطلبی در مورد افكار عمومی و مسئله حیثیتی گفته شد كه این مسئله كاملا درست است. این مسئله یك مقدار به دلایل مسائل خطی و جناحی و به دلایل دیگر، بیش از آنچه كه باید مطرح بشود، مطرح میشود. گویی تمام فكر و برنامه ما از صبح تا شب همین مسئله هستهای شده است. واقعا وقت ما را خیلی صرف كرده است. این مسئله یك مقدار بیش از حد در افكار عمومی مطرح شده است. اوایل كه مسئله پروتكل مطرح شد یك عده معتقد بودند كه این پروتكل خیانت است و عدهای دیگر معتقد بودند كه باید به سه فوریت در مجلس به تصویب برسد. بین جناحها اختلاف نظر وجود داشت و این اختلافات به مسئله دامن میزد. در سال گذشته به دلیل اینكه بحث رفتن پرونده هستهای به شورای امنیت مطرح بود، اقتصاد ما را شدیدا تحت تاثیر قرار داده بود و هنوز هم این تاثیرات وجود دارد. زمانی كه آژانس یك قطعنامه تندی علیه ما صادر میكند ارزش سهام در بورس كاهش مییابد و زمانی كه قطعنامه خوبی صادر میشود، ارزش سهام در بورس بالا میرود. بنابراین اقتصاد، افكار عمومی و متاسفانه امنیت ما تحت تاثیر این مسئله است. ما باید فتیله تبلیغات را كمی پایین بكشیم و همان طوری كه گفتید بحث افكار عمومی بسیار حساس است. ما هر كاری كه انجام میدهیم باید افكار عمومی را به همراه داشته باشیم.<br />8- اما نسبت به بحث تحریم، مسئله تحریم آسان نیست. البته ما 15 بند سیاست را در چارچوب مصوبات شورای عالی امنیت ملی به دولت ابلاغ كردهایم. البته متاسفانه به برخی از آن موارد عمل نمیشود و مجلس به خاطر مشكلات اقتصادی كه هست دولت نمیتواند در چارچوبهایی كه ما آنها را تصویب كردهایم عمل كند. بنابراین این مشكل وجود دارد. اما در عین حال نمیتوان كل اقتصاد و زندگی مردم را ظرف 6 ماه تغییر بدهیم.<br />در مورد داستان كشف شدن نطنز، مسائل مختلفی بوده منجمله منافقین دخالت داشتهاند. آنها هم از طرق مختلف اطلاعات كسب میكردند، اولا آنها از ترددهایی كه در منطقه نطنز داشتند مطلع شده بودند در اینجا فعالیتی است. حتی آنها تا نزدیكیهای این منطقه (همان جایی كه آقای دكتر ... اشاره كردند كه قصد داشتیم سیلوی گندم احداث كنیم) آمده بودند و از آنجا عكسبرداری كرده بودند و اطلاعات جمعآوری میكردند. آنها از یكسری از افراد تخلیه تلفنی هم انجام داده بودند و متاسفانه اطلاعات از این طریق افشا شده بود. یكی دو كارمند در سازمان انرژی اتمی هم بودند كه جاسوس برخی از كشورها بودند یعنی زمانی كه گودبرداری میكردیم عكس گرفتند و همین كار را در مراحل بعدی هم انجام داده بودند. آنها از طرق مختلفی منجمله ماهواره اطلاعات به دست آورده بودند كه یكی از آن كانالها هم كانال منافقین بود.<br />اینكه آقای البرادعی چگونه شخصی است، او هم همانند سایر افراد سیاسی است. او مدیركل آژانس بینالمللی است و قصد دارد همین سمت را داشته باشد. این موضوع برای او یك اصل است و برای اینكه رئیس باقی بماند، حداقل باید حمایت آمریكا و اروپا را داشته باشد. حتما باید حداقل حمایت یكی از آنها را داشته باشد، بنابراین آنجایی كه آمریكا و اروپا هر دو مخالف برنامه ما هستند، او هم نمیتواند یا نمیخواهد خیلی با ما همكاری داشته باشد و از این كار فرار میكند. در بعضی از موارد كه اروپا با ما همكاری میكند و آمریكا مخالف است، یك مقدار به خاطر اینكه اروپاییها از او حمایت میكنند تا مجددا مدیركل باقی بماند و آمریكا مخالف این موضوع است، با ما همكاری میكند به هر حال او هم مثل همه اشخاص سیاسی دنیا است. من فكر نمیكنم غرض خاصی نسبت به ما از باب اینكه عرب است داشته باشد. اما در عین حال كمكهایی هم كه به ما میكند و یا كارهایی كه انجام میدهد به هر حال منافع خود و سازمان خودش را مدنظر دارد.<br />بعضی از مواردی هم كه ما او را قانع كرده بودیم،آنها را رد كرده است. استدلالی هم كه دارد گاهی درست است. الان «هفتاد و دو ملت» در آژانس حضور دارند. یعنی یكی از معاونین آقای البرادعی سوئدی،یكی دیگر از آنها فرانسوی و دیگری انگلیسی است و معاون حقوقی ایشان هم آمریكایی است. یعنی اطرافیان آقای البرادعی مربوط به قدرتهای مختلف هستند. معلوم است كه معاون آمریكایی او اطلاعات را به آمریكا و معاون انگلیسی به انگلیس میدهد مثلا در بعضی از موارد به آقای البرادعی پیشنهاد میدهیم كه چنین كاری را انجام بدهد، او جواب منفی میدهد و میگوید به دلیل اینكه ستاد من قانع نشده است، لذا كاری از دست من ساخته نیست.<br />9- در این خصوص كه پرسش فرمودند كه نظر البرادعی چقدر موثر است، باید بگویم البته نظر او در بعضی از موارد موثر است ولی معمولا كل افراد ستاد در آژانس موثر هستند. به دلیل اینكه در آنجا بحث میكنند نسبت به مواردی را از ما سوال میكنند و تحقیقاتی را انجام میدهند و در مورد آنها به نتیجه گیری میرسند. بنابراین این شخص هم همانند سایر اشخاص دیگر است و به عنوان یك عضو میتواند تاثیر داشته باشد.<br />10- اما در مورد مسئله لغو تحریم كه پرسش فرمودند باید عرض كنم كه یكی از پیشنهادهای ما در مذاكره با اروپا این است كه كل تحریمها به تدریج لغو گردد. اروپائیها در قدم اول میگویند مواردی كه شما مورد تحریم هستید در 3 مقوله است. 1) كالاهایی كه فوقالعاده حساساند. 2) كالاهایی كه حساساند. 3) كالاهایی كه از حساسیت كمی برخوردارند. آنها نسبت به قسمت اخیر میگویند میتوانند قدم به قدم پیش بروند و آنها را لغو كنند. در مورد قسمت دوم كه حساس است میگویند به زمان نیاز داریم. به دلیل اینكه مصوبات قانونی داریم و ما باید آنها را به پارلمانها برده و در آنجا لغو كنیم. در مورد قسمت اول هم كه موارد فوق العاده حساس است میگویند قول نمیدهیم و الان هم نمیتوانیم در آن مقوله توافقی داشته باشیم. البته آنها یك حرف كلی میزنند. ممكن است قسمتی از آن صحیح و قسمتی از آن هم درست نباشد. آنها میگویند اگر ما در این مذاكرات،در نهایت به یك توافق كامل در مسئله هستهای با یكدیگر برسیم، مقدمهای برای روابط استراتژیك بین ایران و اروپا خواهد بود. این مسئله را در سطح پایین بیان نمیكنند. بنده جلسهای كه با سه وزیر در اروپا داشتم، این مطلب را وزراء به صراحت گفتند. آنها گفتند ما در نهایت در پی روابط استراتژیك با ایران هستیم. دلایل خود را هم بیان میكنند. البته این مسئله وابسته به این است كه ما در مسیری كه به جلو می رویم، بتوانیم به توافق برسیم. خود ما به هیچ یك از قولهایی كه اروپا میدهد اطمینان نداریم، مگر اینكه با آنها به توافق نهایی برسیم و در مقام عمل ببینیم كه درست است. ما هیچ اعتمادی نداریم و متاسفانه آنها هم به ما اعتماد ندارند و تصورشان این است كه ما سر آنها كلاه میگذاریم و ما هم تصورمان این است كه آنها میخواهند این كار را با ما انجام دهند. بنابراین اعتماد، در مقام عمل باید قدم به قدم به دست آید.<br />این كار، كار بسیار پیچیده و سختی است. من شخصا خوشبین نیستم اما ناامید هم نیستم و بدبین هم نیستم كه بگویم هیچ راهی وجود ندارد و راه ما بن بست است. ما باید به جلو برویم و ممكن است آن صدی كه ما میگوییم محقق نشود و آن چیزی هم كه اروپا در پی دستیابی به آن است ممكن است از آن چیزی كه ما و اروپائیها بخواهیم از 100% پائینتر بیاییم و به توافقی برسیم. خب ظاهرا اذان را هم گفتند. باید برای نماز و افطار آماده شویم. [خبرگزاری فارس]</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-49026811658665473242007-04-08T09:36:00.000-07:002007-09-20T09:41:58.236-07:00گنجشک بر لب بام، پایین دانه و دام<div align="justify">به عنوان اعتراض من، این نوشته را برای تارنمای "گویا" هم می¬فرستم. این تارنما، جز چند مقاله که در گذشته¬های دور از من چاپ کرده است، همۀ نوشته¬ها و مقاله¬های مرا بدون هیچ توجیه و توضیحی حذف و سانسور می¬کند.</div><div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">گنجشک بر لب بام، پایین دانه و دام</span></strong></div><div align="justify"> </div><div align="justify"><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"> </div><div align="justify"><a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"> </div><div align="justify">8.04.2007</div><div align="justify"><br />سخنی مبسوط با دکتر حسین باقرزاده، شرطِ بلاغ.</div><div align="justify"><br />پیشگفتار<br />تأملی بر "تعاملی" بی ¬ارجنوشته¬ای که می¬آید متنِ سخنانی ست که من در پالتاک؛ اتاق نشست لندن، روز یکشنبه اول آوریل 2007، در پیوند با نوشتهء آقای حسین باقرزاده با عنوان "از ایرلندی¬ها بیاموزیم" ایراد کردم. مقالۀ آقای باقرزاده، در تارنمای "ایران امروز"، روز سه شنبه 27 مارس 2007، انتشار یافته بود. مقالِۀ "از ایرلندی¬ها بیاموزیم"، چرخشی اساسی ست در دیدگاه¬های آقای باقرزاده که با منشور برلن و مصوبه¬های نشست لندن که در تدوین آن¬ها، آقای باقرزاده شرکت فعال داشته¬اند، در تناقض آشکار قرار دارد و از همینرو، در خور بررسیِ گسترده و همه جانبه ست. دورترها، به بیاد دارم که طرح گفتگو و "تعامل" با حاکمیت اسلامی، کانون نویسندگان ایران را به چالشی کشاند که در نهایت به اجرای قتل¬های زنجیره¬ای انجامید و هم، در کُما مردن¬های معمولِ هنرمندانی مانند هوشنگ گلشیری را در پی داشت که برای "تعامل" با حکومت اسلامی، بر آن بود که اگر از در می¬رانند، از پنجره باید داخل شد و حتا در مخالفت با شاملو و دیگر بزرگان ادب و هنر ایران، پذیرفته بود که در راه این "تعامل" از یک فراز اساسی که بزرگترین بارزۀ کانون نویسندگان ایران است، یعنی از "آزادی بی¬حد و حصر اندیشه و بیان" دست بشوید. فاجعۀ قتل¬های زنجیره¬ای در دوران ریاست خاتمی و مدعیان مکلایی چون مهاجرانی... رخ¬داد و گوهرانی از اهالی هنر را خاموش کرد که باید مادر دهر، همان شرایط و شاخصه¬های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را در ایران و در جهان بوجود بیاورد که از بطن آن¬ها، چون¬اینانی چشم بر این جهان بگشایند؛ درود بر همۀ آن عزیزان که چراغ راه افروختند و رفتند.دورتر، خاطرۀ غم¬انگیز عبدالرحمان قاسملوست که مسلمانی با نام هاشمی رفسنجانی، او و یارانش را با ابزار تقیه فریفت و در پای میز "تعامل" به هلاکت رساند تا نزد الله عزیزتر و مقرب¬تر باشد. شرافکندی، جانشین قاسملو و دیگر یارانش نیز، ابتدا خام "تعامل" شدند و آنگاه وقیحانه و فجیع به قتل رسیدند. دورترها، ایرانی خوشنامی داریم با نام ابومسلم خراسانی که خام شد و به این بوزینگان باور آورد و شد، آنچه نمی¬بایستی می¬شد. هنوز در یادها مانده است که با وجود همۀ این جنایت¬های دهشتبار که هماره، ماهیتی اسلامی داشته و در خدمتِ تداوم حکومت اسلامی و گسترش اسلام عزیز اجرا شده¬اند، هاشمی رفسنجانی بارها و بارها به بسیاری از افراد و نیروهای سیاسی اپوزیسیون، پیام فرستاده بود که برای نجات کشور و حفظ تمامیت ارضی و دفع خطر تهاجم خارجی و...با حکومت "تعامل" کنند. اما، از دام این آخوند بی¬رحم آنانی نجات یافتند که هم، دست او را برای گرفتن ارتباط، روکردند و هم، محتوای پیام¬ها را به آگاهی همگانی رساندند. پس آیا نمی¬بایستی پرهیز کرد و به راه خونباری نرفت که بسیارانی رفتند و به مسلخ رسیدند؟! بررسی نوشتۀ آقای حسین باقرزاده از آنجا که در امتداد همان خط و ربط است و به "تعامل" با حاکمیت اسلامی سفارش می¬کند، دارای اهمیتی دوگانه است:1. آقای باقرزاده در جایگاهِ هموند هیئت هماهنگی نشست لندن، چگونه می¬خواهند دیدگاه¬های خود را که ناقض بند نخست منشور برلن هستند، توجیه کنند؟ منطق و خرد حکم می¬کنند که ایشان و هیئت هماهنگی نشست لندن، تکلیف خود را با یکدیگر، بر سر این تضادِ آشکار، پیش از نشستِ آتی، روشن کنند؛2. و از آنجا که باور ندارم، فرهیخته¬ای چون دکتر حسین باقرزاده برای ارائۀ ایدۀ "تعامل" خواب¬نما شده باشند، از ایشان سپاسگزار خواهم شد که مبانی و زیرساختِ طرح غافلگیرانه¬ای از این دست را، به آگاهی همگان برسانند. قتل¬های زنجیره¬ای دوران اقتدار آخوند خاتمی به دنبال آن بود که برای همیشه، سرنوشت روشنفکری سکولار و لائیک را به سود اسلام، خاموش کرده و خاتمه دهد. در آن هنگام، بازماندگان بیشترینۀ احزاب و سازمان¬های سیاسی، به خاطر پشتیبانی پیوسته از حاکمیت اسلامی، از اعتبار افتاده بودند و خطری برای رژیم به شمار نمی¬آمدند. ازسوی دیگر، سازمان¬های غیر دولتی هم، هنوز نهادینه نشده بودند و حضوری تعیین کننده، نداشتند. از همینرو، نگاه جامعه، تنها به نهاد روشنفکری ایران دوخته شده بود که بنا به سرشتِ آزادیخواهانه¬اش، با حکومت سانسور و سنگسار در مبارزه بود و بر آن بود که نمی¬تواند هویت و فعالیت خود¬ را تابع قوانین اسلامی رژیم کرده، به پیروی از آن¬ها گردن نهد. پس، حاکمیت در دوران ریاست خاتمی و شرکا، برآن شد که خلاء بحران ذاتی خود را در هنگامهء نبود سازمان¬هایی با اعتبار مردمی، با خون هنرمندان ایرانی پر کند.امروز که حاکمیت اسلامی در محاصرهء جامعهء شهروندی ایران، باردیگر از نفس افتاده است و با بحران سازی¬های پیاپی در جهان ، به انزوای هر چه بیشتر درغلتیده است و نیز، در حالی که دمکرات¬های دو طیف جمهوری¬ و مشروطه¬خواهِ ایران، برای نخستین بار در تاریخ سه دههء فلاکت بار حکومت اسلامی، به یکدیگر نزدیک شده و پیرامون ارزش¬های بنیادین دمکراسی و حقوق بشر، برای رسیدن به تشکیلاتی منسجم و کارا برای مبارزه با این حکومت، تلاش می¬کنند و توافق کرده¬اند که اتنخاب نظام سیاسی دمکراتیک آیندۀ کشور را به مردم ایران واگذارند، بار دیگر شاهد دام گستری¬های تازه¬تر این رژیم می¬شویم. مسئله، از اهمیت چندانی برخوردار نمی¬بود، اگر نمی¬دیدیم که دام حکومتی، امروز جنبش آزادیخواهی ایران و عزیزانی از فعالان آن را تهدید می¬کند. حکومت اسلامی که شاخک¬هایی حساس برای بو کردن خطر دارد، در برابر نزدیکی نیروهای دمکرات به یکدیگر، بی تفاوت نخواهد ماند؛ همچنانکه برای مهار اجماع جهانی، شبانه روز به هر دری می¬زند و برای انحراف افکار عمومی، از سیاست¬های جنگ افروزانهء خود، سفیران سیار خود را، به هند و چین و ماچین می¬فرستد. برای رویارویی با این خطر، رژیم در حال استفاده از همان ابزاری است که پیشتر، کارایی خود را در پروژۀ قتل¬های زنجیره¬ای و ترور قاسملو و شرافکندی و...نشان داده بودند:- طرح شعارهای شبه واقعی و زیرکانه و همخوان با شرایط روز؛ - سپس پیگیری طرح در اجرای تماس برای گفتگو و وعده¬ها و وعیدها؛ - آنگاه بر سر سفره و دور میز مذاکره، هم سخن و هم پیمان و ... را به فجیع¬ترین گونۀ ممکن سلاخی کردن.شعارها و تماس¬ها را آقای رفسنجانی و ارگان¬های نزدیک به ایشان طراحی و سامان می¬دهند. تحمیق جهانی، به وسیلۀ نهاد "گفتگوی تمدن¬ها" با مسئولیت خاتمی به پیش می¬رود و کشتار نهایی نیز، مستقیم از سوی ارگان¬های وابسته به رهبری و با آگاهی سران رژیم، اجرا می¬شوند. در شرایطی که حاکمیت اسلامی در بحرانِ مرگ¬آور داخلی و خارجی گرفتار آمده است و شیرازۀ حکومت دارد از هم می¬پاشد، رژیم برای مهار وضع فلاکت باری که خود به وجود آورده است، باز به حربۀ تقیه و ریا روی آورده است؛ حکومت آخوندی، این سال را سالِ "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" نامگذاری کرده است. آیا نباید از خود پرسید که آخر، اتحاد ملی چه پیوندی دارد با انسجام اسلامی که جز امت را برنمی¬تابد؟ آیا ترجمۀ این شعار که در طرح آن، زیرکی آخوندی به کار رفته است، این نیست که : اتحاد ملی باید در خدمتِ انسجام اسلامی باشد؟! حال آنکه، اسلام سرسازگاری با ملت ایران نداشته و همیشه از هرآنچه ملی ست می¬پرهیزد. رژیم، همزمان که خواهان "اتحاد ملی" شده است، در پی نابودی نمادهای فرهنگ و منش ملی ست؛ تخریب آثار باستانی و نابودی آرامگاه کورش بزرگ، تنها نمونه¬هایی هستند که ما، با تلاش شبانه روزی دکتر نوری علا و همسر فرهیخته¬شان خانم شکوه میرزادگی، از خطر آن آگاهی یافته¬ایم. این شعار فریبکارانه، درست مانند مقولهء بی¬معنای "جمهوری" و "اسلامی" تنها برای خام کردن جامعۀ شهروندی نوپای ایران، اختراع شده است که می¬خواهد با تکیه بر بُنداده¬های فرهنگ و اندیشهء ایرانی و برای رسیدن به دمکراسی پیگیر و حقوق بشر، سازمان و سامان مناسب خود را برپای کند. "اتحاد ملی" که به پندار آخوند و آخوند زده¬ها، باید در خدمت هر چه بیشتر اسلام باشد، کوچکترین پیوندی با "همبستگی ملی" که مناسب¬ترین ابزار نفی و نابودی رژیم اسلامی است، ندارد. هدف "آشتی ملی"، انسجام اسلامی ست. نشست لندن مدعی ست که برای دستیابی به "همبستگی ملی" تلاش و مبارزه می¬کند تا انسجام اسلامی را که تنها توحش را رواج داده است، نفی کرده، از میان بردارد. نمی¬توانم به این امر اشاره نکنم که بنا به گزارش¬ها، از میانۀ ژانویه تا فوریۀ سال جاری، در ده شهر ایران، 150 حادثۀ ناگوار، از تحقیر و توهین و ناسزا گرفته تا ضرب وشتم، برای دانشجویان بهایی روی داده است. آزار و سرکوب حکومتی نیز، ابعاد بزرگتری دارند. خوشبختانه، حکومت اسلامی در زمان و هنگامه¬ای به طرح ریاکارانۀ "اتحاد ملی"، یعنی در ظاهر به طرح همکاری با نیروهای سیاسی نوپا، روی آورده است که نفوذ چندانی بر آن¬ها ندارد و اندیشهء بیشترینهء هموندان این نهادهای جدید، چنان با اندیشه و فرهنگ ایرانی درآمیخته است که اگر هوشیار باشند، اسلام و اعوان و انصار اسلامی، بخت زیادی برای تخریب این نیروهای بالندۀ سیاسی ندارند. از سوی دیگر، آنچه را هاشمی رفسنجانی و خاتمی و دیگر قلم بدستان اسلامی برای نابودی مخالفان رژیم اسلامی می¬اندیشند، اما بر زبان نمی¬آورند، احمدی نژاد تخس و بیچاره، در کوی و برزن،با داد و فریاد و جار و جنجال، اعلام می¬دارد. دعوا و نزاع میان فراکسیون¬های گوناگون اسلامی در حکومت و بیرون از حکومت، جدالی واقعی است بر سر تصاحب و اشغال قدرت. هر اندازه، نبرد بر سر قدرت حکومتی بالا بگیرد، اپوزیسیون زودتر به هدف برترین خود، یعنی به نفی حکومت اسلامی خواهد رسید. باید هوشیار بود و با تکیه بر خرد سیاسی، مانع از آن شد که حاکمیت اسلامی بتواند با فریب و نیرنگ، ما را به بخشی از جدال خود تبدیل کند؛ جدالی که شالودۀ حاکمیت اسلامی را به لرزه در آورده و سود و بخت ما، در تعمیق آن نهفته است. باری، شعار "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" دو هدف اساسی را دنبال می¬کند که نیروهای سیاسی اپوزیسیون می¬توانند و باید بیشترین بهره برداری را از آن بکنند:1. با طرح "انسجام اسلامی"، رژیم بر آن است که نیروهای دگراندیش اسلامی خنثی و نابود شوند؛2. با طرح "اتحاد ملی" و وفاق ملی، رژیم بر آن است که نیروهای سیاسی که در حال سازماندهی نهایی خود هستند، خنثی و چندپاره شوند.آقای باقرزاده در گفتگوی اتاق نشست لندن، چندین بار خطاب به کسانی که هویت¬شان بر من مجهول است، گفتند، به من بگویید؛ "آشتی ملی" می¬خواهید یا نه؟ اگر نمی¬خواهید، می¬توانید بروید چند تا لگد به حکومت بیندازید! که البته، دستاوردی نداشته و نخواهد داشت. در پرانتز، باید یادآور شوم که تا کنون تنها و تنها، حاکمیت اسلامی و اسلام بوده است که نه تنها لگد انداخته که پاسخگوی کشتار همگانی، سنگسار و ...است. من درشگفت بودم که چه آسان جای ظالم با مظلوم تعویض می¬شود و قربانی، پاسخگوی گناهانی می¬شود که آمر و قاتل، مرتکب شده¬اند! براستی چرا؟ روشن است که منظور آقای باقرزاده از "آشتی ملی" همان "تعامل" با حاکمیت است.حکومت اسلامی در بحرانی سرنوشت ساز، گرفتار آمده است. جهان مدرن، نه الزاماً دولت¬های غربی، که باری خود بخشی از دستاوردهای مدرنیته هستند، در گذر خطر و محاصرۀ روزافزون اسلام و تعصب¬های اسلامی قرار گرفته¬اند. جنگ طلبی آخوندها و بحران سازی¬های ملی و بین¬المللی حکومت اسلامی، جهان را دچار استیصال کرده است. برای رویارویی با جهان لکاتهء آخوندی و حکومت اسلامی، غرب در انتخاب یکی از دو راه حل، در نوسان است؛ یا باید به با تکیه بر اروپا¬مرکزی Eurozentrismus جهان گیج و منگِ اسلامی را به خود وانهد و یا با تکیه بر ارزش¬هایی که دستاورد روشنگری و مدرنیته و نتیجهء دانش و خرد و مبارزهء چندین و چند صد سالهء بشریت است، به رویارویی با سنگوارگی و عقلِ انسان ستیز اسلامی، تن در دهد.دفاع از دستاوردهای مدرنیته و سکولاریسم به هر زبان و روایتی که صورت پذیرد، به تقابل با اسلام و حکومت اسلامی می¬انجامد. این، واقعیت است و خطرهای دیگری که آخوند می¬آفریند باری ست بر بارها.انسان ایرانی در نابودی حکومت اسلامی، هیچ از دست نمی¬دهد. اگر به راستی از خطر جنگ که با وجود این حکومت پیشاتاریخی ناگزیر است، در اندیشه¬ایم و پیشاپیش در اندوه ویرانی¬ها که آن هم حتمی ست، به ماتم نشسته¬ایم و اگر به راستی، خواهان صلح هستیم، باید به خود و به مردم ایران که سال¬هاست حساب خود را با این رژیم روشن کرده است، راست بگوییم و بگوییم که برای مهار خطر جنگ که ناگزیر است و نیز، برای رسیدن به صلح پایدار، باید همگان در راه براندازی و نفی حکومت اسلامی شتاب کنند؛ شتاب. "تعامل" با این رژیم، از سویی سرکوب نیروهای سکولار و لائیک درون مرز را تشدید و هم از سوی دیگر، احتمال جنگ را به یقین تبدیل خواهد کرد. از اینرو، بررسی نوشتۀ آقای باقرزاده، پیش از آنکه برخوردی باشد با آقای باقرزاده، نقد و نفی اندیشه¬ای است که در لابلای نوشتۀ ایشان طرح و دنبال می¬شود.در پایان این حاشیه، باید این مسأله را هم بگویم؛ در گفتگوی من و آقای باقرزاده در اتاق نشست لندن، ایشان اعلام کردند که منظورشان از کاربرد واژهء "تعامل" که من اینجا، همیشه در گیومه می¬آورم، نه آن است که من ترجمه کرده¬ام. جملۀ ایشان که محور اصلی و چرخش اندیشگی در نوشته نیز هست، این است: "درست است، عوضی نخوانده¬اید. من نیز ( به تعبیر دیگری از آن چه که فرهاد جعفری در مقالات اخیر خود در سایت گویا نوشته است ) معتقدم که بحران فعلی آن قدر خطرناک و فاجعه¬بار است که باید با کمک حاکمیت آن را مهار کرد و در جریان آن گره کور دموکراسی ایران را نیز باز نمود. " آقای باقرزداده بر این باورند که پس از یک اتحاد یا همبستگی وسیع، می¬توان به "عنوان نمایندۀ ناخودی¬ها با حاکمیت...وارد تعامل" شد.در فرهنگ فشردۀ سخن، تألیف دکتر حسن انوری، واژۀ "تعامل" از قرار زیر معنی شده است:تعامل: با یک دیگر معامله کردن. داد و ستد کردن.و روشن است که هیچ نیرویی در صورت استحکام اتحاد نیروهای ملی، به همکاری و معامله با حکومت اسلامی نمی¬پردازد، بلکه تلاش خواهد کرد تا این نظام پیشاتاریخی را به پیش از تاریخ پرتاب ¬کرده، در آنجا مدفونش کند برای همیشه.<br />زبان تمثیل و فقر تأویل مقالۀ آقای باقرزاده، "از ایرلندی¬ها بیاموزیم" در بردارندۀ دیدگاه¬هایی هستند که با توجه به جایگاه سیاسی ایشان، واکنش¬هایی قابل پیش بینی، به دنبال داشتند. نخست باید تأکید کرد که زبان تمثیلی در بیان دیدگاه¬های سیاسی، زبان درست و سالمی نیست؛ چرا که زبان تمثیلی با بیان یک موضوع، به واقعیتی از نوع و جنس دیگر اشاره دارد. کاربرد این زبان، اگر چه در ادبیات فارسی دستاوردهای بزرگی داشته است، اما از سوی دیگر، شیوۀ اندیشۀ استوار بر مفاهیم را نیز با مشکل¬های جدی روبرو کرده است. بنا بر معمول، زبان تمثیلی و زبان استعاری، زبانی تفسیرپذیر است و ادراک هر خواننده نیز، سهیم در این تفسیر. در بیان دیدگاه¬های عینی که باید دریافتنی باشند، کاربرد چنین زبانی، تنها به سوء¬تفاهم دامن خواهد زد که الزاماً نباید خواست و منظور نویسنده باشد.روزگاری دراز، اندیشمندان ایرانی برای مبارزه با فقه و تکفیر اسلامی و برای نگاهداشت فرهنگ و اندیشۀ ایرانی، ناگزیر بودند با استفاده از این زبان و با بیان حکایت و قصه¬ای ملموس، خوانندۀ با ذوق و آگاه به رمز و راز را با اشارتی، به مفاهیمی دیگر و به بطن کلام هدایت ¬کنند که از ظاهر متن، به آن، راهِ سرراستی نیست. لُب سخن به گفتهء مولوی بلخی، از این قرار است:خوشتر آن باشد که سر دلبران گـفـتـه آیـد در حـدیثِ دیگـراناگر چه، مولوی خود به کاربرد چنین زبانی خرده می¬گیرد و به ناتوانی¬های تمثیل و استعاره اشاره دارد و می¬گوید؛پرده بردار و برهنه گو که منمی¬نخـسپم با صــنم با پـیـرهـنبا این حال، سرتاسر مثنوی تمثیلی گرانمایه و بی¬بدیل است، نیازمند تفسیر و تأویل. نوشتۀ آقای حسین باقرزاده نیز، مانند بسیاری از دیگر مقاله نویسان این زمانه، از چنین زبانی بهره گرفته که خود به آشفتگی و سوء¬تفاهم دامن زده و باز هم خواهد زد. ایشان به ائتلاف شگفتی¬آور نیروهای متخاصم ایرلندی، برای تشکیل دولت می¬پردازند تا نتیجه بگیرند که نیروهای اپوزیسیون هم پس از نزدیکی به یکدیگر، می¬توانند و باید با حاکمیت اسلامی وارد گفتگو و "تعامل" شوند. به گفتۀ ایشان استناد می¬کنم: " آیا ما این رشد و درایت سیاسی را داریم که مسؤلیت خود را در این شرایط بسیار خطرناک درک کنیم و... دست خود را به سوی دشمنان (و نه فقط رقیبان) سیاسی خود دراز کنیم و روند آشتی ملی را آغاز کنیم؟" به دیگر سخن، ما هنگامی به بلوغ سیاسی خواهیم رسید و واقف به مسئولیت خود که نه تنها با رقیبان، بلکه بیش از آن، با دشمنان خود، آن هم نه با پشتیبانی از بخشی برای تضعیف بخش دیگر، بل، با حاکمیت اسلامی به تمامی آن، دست دوستی، همکاری و یا چیزی ازین قبیل دراز کنیم. در نوشتۀ "از ایرلندی¬ها بیاموزیم" آشتی ملی، به گونه¬ای روشن و بی¬پرده، در پیوند با دوستی، همکاری و نزدیکی به حکومت جهل و جنون اسلامی، تعریف شده است. این حکم خطرناک که هستی مبارزاتی نشست لندن را سراسر باطل می¬کند، و با تمام موجودیت این نهاد در تضاد و تناقض است، باید مورد توجه ویژه قرار بگیرد؛ چرا که بی¬تفاوتی به چنین اندیشه¬هایی، بیش از هر چیز اعتماد مردم را سلب می¬کند و از دیگرسو، اعتباری برای این جنبش باقی نخواهد گذاشت. آیا "آشتی ملی" که با دست دوستی دادن به حاکمیت، تعریف می¬شود، قرابتی با شعار حاکمیت ندارد که برای "انسجام اسلامی" به دنبال "وحدت ملی" و وفاق ملی است؟باری، برداشتی که آقای باقرزاده از نزدیکی نیروهای ایرلندی برای تشکیل دولت ارائه داده¬اند، به هیچ روی با واقعیت¬ِ مشکل¬های جاری و ساری جامعهء ایران و واقعیتِ فریبکار حاکمیت اسلامی، هماهنگی و همخوانی ندارد. ایرلندی¬ها از یک بستر فرهنگی همگن برخوردارند که نزدیکی در چارچوب قوانین عرفی و رعایت حقوق بشر را در آن بستر، امکان پذیر می¬کند. در برابر، مردم ایران با نوعی تجربۀ دینی که ریشه در فرهنگ ایرانی دارد، زندگی فردی و اجتماعی خود را سامان می¬دهند که از Konsens و همگونی با هدایت تشریعیِ حاکمیت برخوردار نیست که بر فقه خونبار شیعی استوار شده است. بر خلاف ایرلندی¬ها، حکومت اسلامی برای ظهور مهدی موهوم جاده می¬کشد و از پستِ چاه جمکران برای نامه نگاری با چنین موجود خیالی بهرۀ فراوان می¬برد. بنا به باور حاکمان مسلمان، حکومت اسلامی برآمده از ارادۀ الله است و مردم، تنها ابزاری هستند که بدون حق و حقوق عرفی، در برابر آن، تنها دارای وظیفه و تکلیف هستند. ایرلندی¬ها، حدود چهار دهه برای استقلال خود مبارزۀ پیگیر داشته¬اند که توافق اخیر، به هر حال، ثمره و نتیجۀ نهایی آن است. در مقابل، اما بخش بزرگِ به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی، نه تنها از مبارزه با رژیم اسلامی دست شسته، بلکه خود به بزرگترین مانع مبارزاتی مردم تبدیل شده است. بخش قابل توجهِ جریان¬های سیاسی، بیش از آنکه در اندیشۀ سامان و سازماندهی مبارزه باشند، شوربختانه، با طرح راست و دروغ و با مخدوش کردن مرزهای میان آن¬ها، برای نزدیکی به این حکومت تلاش می¬کنند.روشن است که از هر رویدادی می¬توان آموخت. نخست، اما باید دارای دانش و ذوقی بود که بر پایۀ آن¬ها، بتوان عام¬ترین استنتاج¬ها را کرد؛ با اعتباری همگانی.تنها درسی که از ایرلندی¬ها می¬توان گرفت و به آن عمومیت بخشید، این است که برای رسیدن به شاهدِ پیروزی، با هر سبک و سیاقی، از رفراندم گرفته تا سرنگونی انقلابی، باید همت کرد و با مخالفان دمکراسی و حقوق بشر به مبارزه¬ای بی¬امان روی آورد. بیشتر از تجربۀ ایرلند، تجربۀ آفریقای جنوبی آموزنده است. نابودی آپارتاید، نه تنها برآیند گفتگوی کنگرۀ ملی آفریقای جنوبی با حکومت فاشیستی نبود، بلکه دودمانِ نژادپرستی را در این کشور، مبارزه¬ای جدی و خونین بر باد داد که از سویی، در گسترۀ ملی، رژیم بورها را به زانو درآورد و از دیگر سو، با روشنگری در سطح جهانی، رژیم را به انزوای مطلق کشاند و آبرویی برای این رژیم باقی نگذاشت. در مقایسه با حکومت امام زمانی آخوندها، لازم است تأکید کنم که حتا، رژیم آپارتاید، حکومتی بود زمینی و ماهیت خود را در قوانینی که خود وضع کرده بود، می¬جویید. در مقابل، فقه حاکم بر سرنوشت مردم ایران، با قوانین انسانی، یعنی با قراداد اجتماعی برخاسته از فرهنگ و تمدن ایرانی، سر ستیز دارد و موجودیت خود را مدیون الله و احکام پیشاتاریخی ست.باری، توجه می¬کنید که در جهان ملموسات، سرّ دلبران در حدیث این و آن، کارایی چندانی ندارد و بیشتر از آنکه در خدمت روشنگری باشد، به تشتت فکری و سوء تفاهم دامن می¬زند. با این وجود، من هم خطر می¬کنم و با زبان تمثیل، حکایتی را بازمی¬گویم تا از آن، ارادهء معنایی دیگر کنم:یکی از سرگرمی¬های خردسالان و نوجوانان مشهدی در بعد از ظهرهای داغ تابستان و به هنگامی که بزرگترها قیلوله می¬کردند، این بود که نخی را به سیخی می¬بستند و سیخ را زیر سبدی می¬گذاشتند و زیر سبد، کاسه¬ای آب و مقداری دانه و گندم. سپس، در جایی کمین می¬کردند و پنهان می¬شدند. گنجسکان به هوای دانه و آب از لب بام و از شاخه¬های درخت فرود می¬آمدند و با تردید و پاورچین به زیر سبد می¬رفتند. به هنگام و ناگهان، نخ کشیده می¬شد؛ تعدادی گنجشک می¬پریدند و بر شاخ و بر لب بام می¬نشستند و تعدادی نیز، در دام گرفتار می¬آمدند. پس از آنکه گنجشک¬های صید شده در قفس، حبس می¬شدند، باز داستان دانه و آب و سبد تکرار می¬شد. دیر نمی¬پایید که همان گنجشککان گریخته از دام، به هوای دانه و آب از شاخه¬ها و از لب بام فرود می¬آمدند و پاورچین و با تردید، زیر سبد می¬رفتند و باز تعدادی گنجشک، بخت گریز می¬یافتند و تعدادی گرفتار دام می¬شدند. تا هنگامی که حوصله¬ای بود که بود، این حکایت تکرار می¬شد و قفس مالامال می¬شد از در دام افتادگان.نتیجه اینکه؛ داستانِ روشنفکران ما و حکومت اسلامی، درست همان حکایتِ گنجشک و سبد است. رژیم هر گاه تمییز می¬دهد، دامی می¬نهد و ما به هوای دانه و آبِ میهن، به زیر سبد حکومت اسلامی گرفتار می¬آییم و آنگاه...من از این تمثیل شعری دارم که مناسب است بیاورم:<br />گنجشک بر لب بام نشستکودک دام نهاد و دانه را ریختگنجشک پاورچین و با تردیدزیر سبد رفت ودر دم اسیری در دام شدباز گنجشککِ دیگر بر لب بام دید که کودک دام نهاد و باز دانه را ریختپاورچین و با تردید زیر سبد رفت و...<br />گنجشک بر لب بامپایین دانه و دام<br />اکنون، پرشش این است که چرا ما همیشه با پای خود به سوی دام می¬رویم و گرفتار می¬شویم؟ از آنجا که هر پرسشی، خود آغاز پاسخی ست، تأکید می¬کنم که توهم ما در پیوند با اسلام، علت همه علت¬های گرفتاری¬های روشنفکری ایران است، بویژه در یک و نیم سدهء اخیر.<br />"تعامل" و سلب هویت از تاریخآقای باقرزاده بر آن است که در صورت تلاشی فرهنگ خودی و ناخودی در میان اپوزیسیون، خواهیم توانست با "فرهنگ خودی و ناخودی حاکمیت مبارزه کنیم و اگر حاکمیت حاضر شود این فرهنگ را به کناری بگذارد، باید آماده باشیم تا با آن وارد تعامل شویم." آوردم که: "تعامل" به معنای معامله است و بده بستان. شوربختانه در این ارزیابی¬های ناهنجار و در این حکم¬های نااستوار، عناصر ناهمگون با هم درآمیخته شده و حاصل هم نمی¬تواند، چیزی، مگر نتیجه گیری¬های نادرست باشد. فرهنگ خودی و ناخودی در میان اپوزیسیون چیست و از کدام جنس است؟اگر از اپوزیسیون سخن می¬گوییم و نه از فراکسیون¬های ناحاکم رژیم اسلامی که در عین دشمنی با یکدیگر، "خودی" بوده و در غایت، خواهان استمرار حاکمیت اسلامی، شایسته است در این امر تردید نداشته باشیم که ضمان دمکراسی آینده، گوناگونی نظری و مسلکی سازمان¬ها و احزاب اپوزیسیون هستند که با تکیه بر فرهنگ ایرانی، و توافق بر امر استقرار دمکراسی و حقوق بشر، در کنار یکدیگر برای سامانِ امور دولت و ملت مبارزه¬ای دمکراتیک می¬کنند.این اپوزیسیون که در پایه و اساس به باور دینی اندیشهء "خودی و ناخودی" پایبندی ندارد، از کجا خلق شده است؟ همبر سازی اپوزیسیون واقعی که هویت خود را در مبارزه با حاکمیت اسلام و نفی آن می¬بینند با ایدۀ اسلام، مبنی بر تقسیم جامعه به گروه¬های خودی و ناخودی که اصل راهنمای سیاست داخلی و خارجی حکومت آخوندی ست، اگر عامدانه نباشد، بی¬تردید عامیانه است.پیش از آن که به "تعامل" مورد نظر آقای باقرزاده بپردازم، تناقض اندیشه¬های ایشان را در مقالهء یاد شده از جایگاهی دیگر بررسی می¬کنم؛همه می¬دانیم که دکتر باقرزاده، هموند هیئت هماهنگی نشست لندن است و در تدوین قطعنامه¬ها و منشور برلن شرکت فعال داشته و منطقی است که اندیشه¬های شخصی خود را با این مصوبه¬ها، تراز کرده¬ باشند. در بند نخستِ منشور برلن، مصوبهء سپتامبر 2005 چنین آمده است: "ما معتقدیم جمهوری اسلامی نظامی است تام گرا (توتالیتر ) مبتنی بر استبداد مذهبی که حق حاکمیت و قانونگذاری را از شهروندان ایران سلب کرده است. تجربه ثابت کرده که این نظام اصلاح ناپذیر است؛ بنا بر این هیچگونه سازش یا مصالحه¬ای با این نظام ممکن نیست. از اینرو نظام جمهوری اسلامی باید کلاً برچیده شود و جای خود را به نظامی مبتنی بر حق حاکمیت و آرای شهروندان ایران دهد." بنا بر منشور برلن، باید در پیِ برپایی حکومتی بر اساس آرای شهروندان بود و از اینرو، روشن است؛ با مسلمانی که به امت اسلامی اعتقاد داشته و به نابرابری زن و مرد باور دارد و تعزیر و شکنجه و سنگسار اصول دین اوست و سر در چاه جمکران فرومی¬برد و برای موهومی به نام مهدی نامه می¬نویسد و یا به او تمکین می¬کند، نمی¬توان برای استقرار دمکراسی و حقوق بشر به "تعامل" رسید. بر اساس مصوبه¬ای که آقای باقرزاده در تدوین آن دخالت داشته¬اند، نمی¬توان تبلیغ کرد که "آشتی ملی" در گرو همکاری با حاکمیت اسلامی است. ایراد بزرگ دیگر، خلاف¬آمدِ دیدگاه¬های آقای باقرزاده است با بیانیهء سیاسی نشست لندن که هدف نشست را "احقاق حقوق شهروندان ایران و استقرار دمکراسی و حقوق بشر در میهن" اعلام کرده است. مسلمانان حاکم و ناحاکم، از باورمندان به ولایت فقیه گرفته تا مخدومان ولایت فقه، بارها و بارها در کوی و برزن، در آشکار و در نهان در بوق و کرنا کرده¬اند که حقوق بشر با ذات و نفس و ماهیت و کارکرد و فقه اسلام و شرع، نه همخوانی داشته و نه هم هرگز خواهد داشت. تنها کافی است، نگاهی به قانون اساسی حکومت آخوندی بیندازید تا برای همیشه از "تعامل" و زد و بند با این حکومت پیشاتاریخی چشم بپوشید! از همین است که خواست نشست لندن، "نفی جمهوری اسلامی" است که می¬¬توان هر تفسیر درست و نادرستی را بر آن روا داشت، جز "تعامل" و تبلیغ برای همکاری با رژیمی که خورۀ بحران¬های پیاپی، دارد شیرازه¬اش را از هم می¬پاشد. شگفتا که طرح دیدگاه¬هایی از این دست، همیشه و از قضای روزگار، درست در زمان¬هایی بر پردۀ اندیشۀ مخالفان می¬افتند که رژیم اسلامی در شعله¬های غروب و افول خود، به پرپر افتاده است. شگفت¬تر اینکه، دیدگاه¬هایی چنین نابهنگام، در بزنگاه¬هایی چنین حساس، همیشه از سوی افرادی طرح شده¬اند که انتظاری از آنان نمی¬رفت! دریغ. این، اما با تمام اهمیت، چندان مهم نیست؛ چرا که رسم روزگار است که کسی می¬آید و کسی می¬رود. خطر، در سلبِ زیرکانۀ هویت و منش از تاریخ است و بی¬محتوا کردن تجربۀ تاریخی. کمی بیشتر به این مسأله می¬پردازم. اما، پیشاپیش تأکید می¬کنم که دور باد از من که در این بررسی، دوست عزیز و همشهری فرهیخته¬ام، دکتر حسین باقرزاده را دارای غرض بپندارم. آنچه به آن می¬پردازم، طرح اندیشه¬ای است که در حقیقت، باید شامۀ ما را به دسیسه¬های حکومت اسلامی تند¬تر کند؛ حکومتی که نُه دهم اسلام آن، بنا به شهادت ملا محمد باقر مجلسی، تقیه، یعنی دروع و نیرنگ و ریا و پیمان شکنی و کشتار است و برای آرام کردن اشتهای ضحاک گونۀ سیر ناپذیرش، پیوسته در حال خلق غیر خودی ست و بلعیدن آنان.واقعیت این است که سه دهه از عمر حکومت اسلامی گذشته است. ماهیت و هویت این سه دهه را تجربه¬هایی که اتفاق افتاده¬اند، رقم می¬زنند. بدون توجه و رجوع و ارجاع به این تجربه¬های تاریخی، بررسی تاریخ به بررسی طرح¬ها و ایده¬های ذهنی تبدیل شده و به مرور جای Subjekt با Objekt عوض می¬شود. اگر چه، در بررسی پدیده¬های تاریخی، این دو مقوله، در کنش و واکنش متقابل قرار دارند، اما جا به جایی آن¬ها با یکدیگر، همان خطری است که من بر آن پافشاری می¬کنم. تاریخ را از عنیت خالی کردن و ذهنیت خود را در جای تاریخ نشاندن، همزمانی که از تاریخ سلب هویت می¬کند، به آن منشی متافیزیکی نیز، می¬بخشد. در این روند، تاریخ به انتزاعی تبدیل خواهد شد که تنها، در مدار باورهای دینخو در خور ارزیابی می¬شوند. هنگامی که عینیت تاریخی به ذهنیت تبدیل شد، امر مبارزۀ واقعی نیز، در جهان انتزاع روی می¬دهد؛ یعنی به سخن دیگر، روی نمی¬دهد. در جهان ایده¬ها، در عالم مُثُل و در پهنه¬ای که هستی، واقعیت¬هایی ملموس نیستند؛ یعنی واقعیت¬ها حضور ندارند و ذهن جای عینیت را گرفته است، بی¬هویتی و بی¬ماهیتی تاریخی کارکرد و کاربردی دینخویانه و خدا مدار می¬یابد و از آنجا که خدا نیز، در جهان عینیت¬ها، وجود خارجی ندارد و نیست و تنها، واقعه¬ای ذهنی ست، هر کس به اندازۀ توشۀ دانش و بینش خود، خواهان سهم و حصه¬ای ویژه از آن است و به همان اندازه هم، در آن دخالت می¬کند. اسلام و "فرهنگ" اسلامی، سهم مؤمن را از او می¬رباید و احساس ترس و دغدغۀ وظیفه را در دید و دیدگاه مسلمان، نهادینه می¬کند. فرهنگ ایرانی، هنگامی که حق برداشت از خدا را به مؤمن وامی¬نهد، او را بر آن می¬دارد که ببیند و بیندیشد و خود اختیار کند. با توجه به این اختلاف¬های بنیادین است که تفکر و اندیشۀ اسلامی، همیشه به سمت و سویی می¬رود که از تاریخ سلبِ ماهیت و سلبِ هویت می¬کند و همه رویدادهای تاریخی را کم و بیش، با باید و نبایدهای اسلامی در هم می¬آمیزد. آقای باقرزاده به هنگامی که واقعیت¬های تاریخی را پیش چشم دارد و به گروگانگیری، ترور، قتل ناجوانمردانه و دهشتاور نویسندگان و شاعران و هنرمندان و به کشتار همگانی و بی¬سابقۀ زندانیان سیاسی، ترور مخالفانی که حتا سر آشتی و گفتگو با این رژیم داشتند و به دست بریدن¬ها و چشم درآوردن¬ها و شقه کردن انسان با حکم اسلام، به سنگسار زنانی که حتا مجاز نیستند مالک تن و روان خود باشند، به احداث چاه جمکران و به توحش اسلامی می¬اندیشد، در تدوین متنی دخالت مستقیم دارد که برآن است: "هیچگونه سازش یا مصالحه¬ای با این نظام ممکن نیست."و در آن هنگام که تاریخ سه دهۀ نکبت اسلامی، از تجربۀ تاریخی تهی شده و ماهیت خود را از دست داده است، به این استنتاج و حکم نادرست و خرد ستیز می¬رسند که بگویند: " درست است، عوضی نخوانده¬اید. من نیز (به تعبیر دیگری از آن چه که فرهاد جعفری در مقالات اخیر خود در سایت گویا نوشته است) معتقدم که بحران ایران آن قدر خطرناک و فاجعه بار است که باید با کمک حاکمیت آن را مهار کرد و در جریان آن گره کور دموکراسی را نیز باز نمود." درست، چنین تحولی در تاریخِ پس از اسلام نیز، روی¬داد و در روند تغییر ماهیتِ آرام و کند که به زور شمشیر و کشتار همگانی عمق پیدا کرد، همهء توحش و نارواهای اسلامی، نخست به انتزاع و سپس به امری قدسی تبدیل شدند. اینک، امر مبارزه برای دمکراسی به ناکجاآبادی رسیده است که باید با قداره بندان اسلامی و قاتلان مؤمن و کسانی که ایران و ایرانی را به مرزهای نابودی نزدیک کرده¬اند، وارد "تعامل" شده و با آنان همکاری کنیم تا "گره کور دموکراسی نیز باز" شود! زهی خواب و خیال باطل اندر باطل اندر باطل. بحران کنونی چیست که خطرناک است؟حکومت اسلامی همیشه بحران آفرین بوده است و بحران انرژی هسته¬ای نیز نخستین آن¬ها نیست، اگر چه شاید آخرین آن¬ها باشد. به سخن دیگر، بحران ذاتی نظام آخوندی است و با تداوم این حاکمیت، بحران¬ها نیز، چونان گذشته، استمرار خواهند یافت و در نهایت، ایران و ایرانی را بر خاکِ فلاکت خواهد انداخت. به باور من، برای ایرانی و کشور، هیچ بحرانی خطرناک¬تر از بحران بیست و چهار ساعته و همیشگی حکومت اسلامی وجود نداشته و نخواهد داشت. برای مهار هر گونه بحران، باید هر چه زودتر با همبستگی ملی، به نفی و نابودی این حکومت رسید. همبستگی ملی، از آنجا که فردافرد انسان ایرانی در نابودی این رژیم ذینفع هستند، از اهمیت اساسی برخوردار است.به باور آقای حسین باقرزاده، "گره کور دموکراسی" هنگامی باز می¬شود که اپوزیسیون، به "نوعی گفتگو" تن دردهد. آیا ما ایرانیان، روزی به این شجاعت و به این صداقت دست خواهیم یافت که از گذشته روزگار بیاموزیم؟! به حکم آقای باقرزاده توجه کنیم: "لازمۀ هر نوع برخورد دیگر با حکومت، نوعی گفتگوست. ما باید دیر یا زود این واقعیت را بپذیریم."حکم¬های انتزاعی و ذهنی و سلب هویت از تاریخ، چشم را بر روی رویدادهای تاریخی می¬بندد و دیر نیست که همۀ رویدادهای این سه دهه، ناشی از ارادۀ الله تفسیر شوند و به شکل قصص دینی درآیند!ترور ناجوانمردانۀ فعالان کرد که بسی پیشتر از آقای باقرزاده، به سیاست گفتگو با رژیم روی آورده بودند، اگر شکست "نوعی گفتگو" نیست، پس چیست؟ آنانی که به "تعامل" با حکومت آخوندی پرداختند، چه سهمی بردند جز گلوله¬های مشتی آدمکش حرفه¬ای مسلمان؟حزب توده، چه سودی برد از نزدیکی به این حکومت؟ آنان که پا را از "نوعی گفتگو" نیز فراتر گذاشته بودند و به کارگزاران رژیم تبدیل شده بودند، آیا جز سرکوب و کشتار جمعی، نصیب دیگری بردند؟ از این همه، چرا نمی¬آموزیم و هی به صحرای کربلای ایرلند و آمریکا می¬زنیم و می¬خواهیم از این و آن درس بگیریم؟!دوست فرهیخته و گرامی! حکومت اسلامی، سبد را گذاشته است و شما بر لب بام نشسته¬اید. امیدوارم که پرِ پرواز داشته باشید و به دورها پرواز کنید!اگر چه، موضوع کمک به حاکمیت برای مهار بحران کنونی و باز گشودن گره کور دمکراسی، اساس و بنیاد نوشتۀ آقای باقرزاده است، اما همانگونه که اشاره می¬کنند، این دیدگاه¬ها، (تعبیر دیگری از آن چه که فرهاد جعفری در مقالات اخیر خود در سایت گویا نوشته است) می¬باشند. پرتو افکنی بر شبه نظرهای آقای جعفری که در پرانتز به آن اشاره شده است، داوری در بارۀ دیدگاه¬های آقای حسین باقرزاده را آسان¬تر و دقیق¬تر خواهد کرد.<br />جادوگر و رمالی بیرون از پرانتز دیدگاه¬های آقای فرهاد جعفری، بیش از هر چیز به کار حکومت اسلامی می¬آید که در تواب سازی¬های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تجربه¬ای گسترده دارد. آقای جعفری، با استفاده از تردستیِ سیاسی، در پی آن است که با تحریف در اکنون و گذشته و با تکیه بر چشم بندی و نوعی از شبه استدلال¬ها، از سویی مرزهای دروغ و راست را درهم بریزد تا از سوی دیگر، بتواند با خیال راحت، نیروهای مبارز را داوطلبانه به مسلخ حکومت اسلامی دعوت کند. نوشتۀ اساسی ایشان که به "تعبیری" همان دیدگاه¬های آقای باقرزاده را مطرح می¬کند، در تارنمای "گویا"، روز چهار شنبه هشتم فروردین 1386، با عنوان "دموکراسی شدن دو جانبه یا یک جانبه، کدام یک آموزنده¬ترند؟!" انتشار یافته است. در این نوشته، تردستانه ظالم و مظلوم، حاکم و محکوم، قانون و فقه، عرف و دین، یکسان¬سازی شده و بر آن است که باید با همرایی و همگامی و همراهی با گرگ همیشه گرسنه حاکمیتِ اسلامی به تحقق دمکراسی دست یازید! ایشان از این نوع دمکراسی با عنوان "دمکراسی شدن دو جانبه" یاد می¬کنند. من از به اشاره¬های آقای فرهاد جعفری در بارۀ "دمکراسی شدن یک جانبه" که به باور ایشان، یکسویه است و تنها نیروهای دمکرات با تجربه¬های شکست خورده، به دنبال برپایی آن هستند، در می¬گذرم و به " تحقق دمکراسی دو جانبه" که بیشتر، نیرنگی حکومتی ست و برای به دام آوردن نیروهای اپوزیسیون طراحی شده است، می¬پردازم.آقای جعفری برآن است که در سدۀ گذشته، در شکست پروژۀ دمکراسی" فقط حاکمان مقصر نبوده و نیستند، بلکه کم یا زیاد سهمی از تقصیر متوجۀ محکومان نیز هست."همچنین، آورده¬اند که دمکراسی یک جانبه، تضمین کنندۀ دمکراسی نیست و معلوم نیست که "یکبار دیگر ما را با سیستمی همانند آنچه بیشتر داشتیم، روبرو نکند." به سخن دیگر، ایشان باور دارند که نظام سلطنتی، دستاورد تحقق دمکراسی یک جانبه بوده بودَه که به هر حال شنیع¬تر از رژیم اسلامی ست که گنجایش و فعلیت دمکراسی دارد. در پرانتز بگویم: حالا شما از گوجه فروش محلۀ آقای احمدی نژاد بخواهید که پیدا کند، پرتقال فروش را! ایشان به عنوان بدیل دمکراسی یک جانبه، دمکراسی دو جانبه را پیشنهاد می¬کنند که باید در همکاری با حاکمیت تحقق یابد. یعنی، ملغمۀ تردستانۀ "دمکراسی حاکمان و محکومان." آنچه در ارائۀ طرح چنین دمکراسی بی¬بنیادی بر زبان نیامده، چشم پوشی داوطلبانۀ محکومان است از تمام حق و حقوق قانونی خود، مانند حق آزادی انتخابات، حق تشکیل سندیکاهای کارگری و کارمندی، حق برابری زن و مرد، حق تشکیل سازمان و حزب سیاسی، حق تغییر دمکراتیک دولت و حکومت، حق مشارکت همیشگی مردم در تصمیم¬های کلان دولتی و...در "دمکراسی دو جانبۀ" آقای جعفری، همان اندیشۀ کهنه و پوسیدۀ اسلامی مدینۀ فاضلۀ اسلامی نهفته است که در آن برگزیدگانی که واقف به سنت و آگاه به حدیث و دارای پیوند با عقل مستفاد هستند، جامعه را بر اساس اصول اسلامی اداره می¬کنند. در مدینه النبی، روشن است که "محکومان" از هر حق و حقوقی محروم بوده و تنها موجوداتی مکلف و موظف هستند که جایگاه و نقششان در جامعه، پیروی از دستورات و اصول اسلامی ست. آقای جعفری، مانند تردستان خیابانی، تلاش می¬کنند که "چشم سعی" ما را در دیدن چیزی که در زیر قوطی اسلام نیست، لوچ کرده و کور کند. ایشان، در توجیهِ دمکراسی "حاکمان و محکومان" مورد ادعای خود که خواست و آرزوی دیرین حکومت اسلامی ست، با تحریف تاریخ به تطهیر رژیم اسلامی می¬پردازند و اعلام می¬کنند که اگر مردم کُرد به ناهنگام درخواست استقلال نمی¬کردند، حکومت نیز به سرکوب و کشتار دست نمی¬یازید. تکرار چنین دروغ¬ها و ادعاهای ناروایی که حکومت آخوندی همیشه تبلیغ کرده است، در حالی انجام می¬گیرد که همگان، به گزارش آقای بنی صدر در طرح آخوندی سرکوب جنبش کرد، دسترسی دارند. آقای بنی صدر، رئیس جمهور وقت، نیروهای کرد را متوجه خطر کرده بود و حتا نمی¬توانست از آنان بخواهد که اسلحه را زمین بگذارند و بدون پایداری، پذیرای کشتار همگانی شوند! اگر از ناروای ایشان در بارهء مردم کرد بگذریم، ایشان در بارۀ سرکوب و کشتار هموندان حزب توده و راه انداختن اعتراف¬های تلویزیونی سران این حزب چه پاسخی در چنته دارند؟ آخرین نمونۀ چنین نمایش مسخره و دور از شأن و کرامتِ انسانی را ما با شرکت ملوانان ربوده شدۀ انگلیسی شاهد بودیم. لابد، اگر ملوانان شوهای تلویزیونی را محکوم کنند و بگویند، که گفتند، در چه شرایطی مجبور به اجرای نقش در نمایشی چنین تهوع آور شده¬اند، به دمکراسی "حاکمان و محکومان" ضربه¬ای وارد می¬آید و حکومت وقیح اسلامی را ناگزیر به سرکوب می¬کند!؟در "دمکراسی دوجانبه"، که محکومان حاکم هستند و حاکمان، همان محکومانند، و حکومت به تعبیر خمینی، حکومت مستضعفان است، هیچ کس قادر نیست لب به اعتراض بگشاید؛ زیرا به گمان و دریافت آخوند، پیوند متقابلِ حاکمان و محکومان که اینک به پیکره¬ای واحد تبدیل شده¬اند، از هم می¬پاشد. در دمکراسی دو جانبۀ آخوندی که آقای فرهاد جعفری ارائه می¬دهند، اعتراض و مخالفت، وصلۀ ناجوری است که با تمام امکان¬های دولتی و غیر دولتی باید از میان برداشته شوند. راه پیراستن و بریدن وصلۀ ناجور را از جامۀ "دمکراسی حاکمان و محکومان"، بیش از همه، شخص شخیص حمینی نشان داده است؛ خمینی در اعتراض به سیاست¬های مسالمت¬جویانۀ دولت بازرگان، برآشفته و در پشتیبانی از جلادی چون خلخالی، خواهان ایلغار مخالفان شده بود و نمونۀ قتل عام مردان قبیلۀ قریظه را که در حضور محمد و علی صورت گرفته، به عنوان راه حل نابودی مخالفان ارائه داده بود. به سخنان خمینی توجه کنید: "ما می¬خواهیم اسلام را...چیز بکنیم، اینها باز توجه ندارند که اسلام در عین حالی که یک مکتب تربیت است، لکن آنروزی که فهمید قابل تربیت نیست، هفتصد نفر را در یکجا در یهود بنی قریظه را می¬کشند، گردن می¬زنند به امر رسول الله."در حقیقت، "دمکراسی دو جانبه"، همان دمکراسی تربیتی است که همخوان و هماهنگ است با هدایت تشریعی. در این نوع ادارۀ جامعه، که حاکمان در جایگاه امامان قرار می¬گیرند واز عقل مستفاد فیض می¬برند، محکومان موضوع شریعت بوده، و در ام القرای اسلامی که همان مهد و کانون دمکراسی و عین آن است، اعتراض، به عنوان سرپیچی از دین، ارزیابی و سرکوب می¬شود. "دمکراسی دوجانبه"، تبلیغ روزآمد شدۀ هدایت تربیتی و یا دمکراسی تشریعی ست و اشهدی است که مسلمان حاکم در گوش محکوم می¬خواند تا طناب دار را بر گردنش بیاندازد.فرمان کشتار همگانی، فرمانی حکومتی بود که برای ریشه¬کن کردن حقوق شهروندی و اجرای عدل اسلامی، از سوی خمینی صادر شد تا شهروندان مخالف، نابود شده و امت اسلام در جامهء موافق و منتقد به استقرار "دمکراسی دو جانبه"، دست یابد. با همۀ جنایت¬هایی که حکومت اسلامی در دوران سی سالۀ زندگانی خود، مرتکب شده و پس از این هم اگر بر قدرت باشد، مرتکب خواهد شد، باز آقای فرهاد جعفری معتقد است: "حاکمان و محکومان - منتقدان – که در شکل گیری وضع موجود مشترکاً مسؤول بوده¬اند، لازم است در اصلاح آن نیز مشترکاً عمل کنند." بی¬تردید، چنین ادعاهایی بیش از آن که بر زمینه¬ای از تعمق و تأمل و خیر خواهی تدوین شده باشند، نشانه¬هایی از وقاحت تاریخی هستند که مسلمان را قادر می¬کند که با استفاده از پوششِ تقیه، در روز روشن، دروغ بگوید و مدعی درستکاری باشد! این حکم¬ها، پیوندی با واقعیت ندارند و تنها برای راست کردنِ کجِ حکومت اسلامی اختراع شده¬اند. شوربختانه، دروغ و ریای اسلامی توانسته است مانند آن مار که فیلی را بلعیده و به هیئت فیل در آمده است، راست را ببلعد و به آن صورت درآید. تمام جادوگری افرادی چون فرهاد جعفری، از آنجا، کارساز است که بر توهم نهادینه شدۀ ما استوار گردیده است. باید، روزی روزگاری، چشم بینش را بگشاییم و ببینیم که اسلام و حکومت اسلامی آن راستی نیست که به دیده می¬آید، بلکه دروغ مهیبی است که راست را دربست بلعیده و نمایۀ آن را به خود گرفته است. آقای جعفری، با ارائۀ طرح "دمکراسی دو جانبه" بیشتر به دنبال این هدف است که چشم ما، کور رنگ و کم سو شده، از دیدن دروغ در جامۀ راست، به تمامی عاجز آید. حکومت اسلامی، بر اساس موازین بی¬چون و چرای اسلام عمل می¬کند و حقانیت خود را نیز، نه از مردم که از الله گرفته و فقط پاسخگوی اوست. سفارش همکاری و کمک به چنین حکومتی، یعنی صیقل دادن شمشیر جلاد با دستان خودمان. دمکراسی "حاکمان و محکومان"، با توجه به تأکید و معنایی که آقای جعفری از محکومان داده¬اند و آنان را همان "منتقدان" رژیم به شمار می¬آورد، تعبیر به ظاهر روشنفکرانۀ شعاری است که حکومت اسلامی در این سال پرتلاطم، برای خود برگزیده است؛ "وحدت ملی و انسجام اسلامی." ایشان، از محکومان می¬خواهند که به یاری حکومت بشتابند و چون بخشی از مشکل رژیم را اینان فراهم آورده¬اند، باید در راه "دمکراسی دو جانبه" با حکومت ساخته، تا در خدمت به حکومت، به وحدت ملی برسند. اما، سکوت می¬کنند که حکومت، به دنبال آن است تا از وحدت ملی برای "انسجام اسلامی" که تار و پودش در روزگار رستاخیز فرهنگ ایرانی، در حال تلاشی است، استفاده و سوءاستفاده کند. به پندار ایشان، "موضوع جدی¬تر شدن تهاجم خارجی و تأثیرات احتمالی بر تمامیت ارضی"، آن نگرانی مشترکی است که باید حاکمان و محکومان را به "تعامل" وادارد و به گفتۀ آقای باقرزاده، صرف نظر از گذشته¬ها (و نه الزاماً با فراموش کردن یا بخشیدن گذشته¬ها) برای نجات کشور" باید با حاکمیت وارد معامله شد. طراحان سیاست "تعامل" با حاکمیت و "دمکراسی دو جانبهء حاکمان و محکومان" از یاد می¬برند که این طمعِ طمعکاران نیست که تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخته است، بلکه بلاهت و نادانی مشتی آخوند است که برای تشکیل حکومت¬های اسلامی در منطقه و گسترش اسلام و نابودی اسرائیل، نه تنها تمامیت ارضی، که بیش از آن و مهمتر از آن، تمامیت فرهنگی ایرانزمین را بر لبهء پرتگاه نیستی و نابودی قرار داده است.آقای جعفری اصرار دارند که پای اپوزیسیون را هم که به گونه¬ای روشمند از سوی حاکمیت سرکوب شده و می¬شود، در انحراف حاکمیت (از چی؟) و ایجاد "وضعیت موجود" در کشور، به میان بکشند تا بدین وسیله از نیروهای اپوزیسیون بخواهند؛ "مسؤلیت بیشتر و بزرگتر"ی بپذیرند برای "اصلاح" و رفع بحران کنونی. بحرانی که در حقیقت و در عمل، دستاورد سیاست¬های خانمان برانداز حاکمیت اسلامی است. در مجموع، آقای فرهاد جعفری، آینده ایران را وابسته می¬داند به تحقق دمکراسی "دو جانبۀ حاکمان و محکومان"؛ به همزیستی گرگ گرسنه با رمۀ غافل از همه چیز، به یکسانسازی حاکم و محکوم، عرف و دین به تطابق قانون و فقه و دمکراسی و دین سالاری، به همنشینی دزد و پاسبان و...چنین دیدگاه¬هایی، بیشتر به جادوگری شباهت دارند، تا طرح و پرداخت نظر و نظریه¬های جدی سیاسی. این تردستی¬های شبه استدلالی، از بدعت¬های شگفتِ آخوندی ست و برای خام کردن گروهی چون ما اختراع شده¬اند تا باور کنیم که امر ناممکنِ جمع ضدین، شدنی و امکان پذیر است.آقای جعفری در مزایای دمکراسی اختراعی خود، شرح و بسط می¬دهد تا بر طرح ریاکارانه و دروغ "وحدت ملی و انسجام اسلامی" حاکمیت، جامه¬ای با شکل و شمایل مبارزاتی "تحقق دمکراسی حاکمان و محکومان" بپوشاند و در این باره چندان، چند و چون می¬کند تا در نهایت با بهانۀ "تهاجم خارجی" و در خطر قرار گرفتن "تمامیت ارضی" یاد آور شود که انتخابات مجلس، در راه است و برای "تحقق دمکراسی دو جانبه" و وحدت حاکمان و محکومان، "بهترین و نزدیکترین فرصت ممکن" همین انتخابات و شرکت در آن است. سال پیش، فردی چون نبوی، خواهان شرکت در انتخابات بود و مسعود بهنود و سپس هواداری چون نگهدار که در کار زد و بند با آقازاده¬هاست، چنین سفارش¬هایی داشت. امسال هم در سال سرنوشت، در سال بحران بزرگ، آقای فرهاد جعفری با نوشته¬های مخدوشِ و پر از پارادکس، به گسترش توهم پراکنی در بارۀ تمامی حاکمیت آمده است.تمام نوشتۀ آقای جعفری، صغرا کبرا چیدن¬هایی ست، تا مسؤلیت خطر جنگ احتمالی از حاکمیت اسلامی سلب شده و ایشان بتوانند، با آسودگی به تبلیغ برای شرکت در انتخابات رژیم جهل و جنون بپردازند.شوربختانه، اگر چه آقای حسین باقرزاده، صراحت آقای فرهاد جعفری را ندارند و بیشتر در پرده سخن می¬گویند، اما اندیشۀ پنهان در نوشتۀ ایشان نیز، بر همین دو محور استوار شده است؛ یعنی بر همکاری و "تعامل" با رژیم که نمود آن، می¬تواند شرکت در انتخابات باشد؛ گیریم با شرط ¬ها و شروط ها. "تعامل" و داد و ستدی این¬چنینی، به پندار ایشان، در خدمت دفع خطر جنگ احتمالی و حفظ تمامیت ارضی است که دنبال می¬شود.آیا آقای باقرزاده به تنهایی دارای چنین دیدگاه¬هایی است؟پاسخ روشن این است؛ نه!آیا خطر جنگ جدی است؟پاسخ روشن این است؛ آری!کافی است، سری به تارنماها بزنید تا دریابید که جنگ تبلیغاتی حکومت آخوندی با طرح شبه نظریه¬های گوناگون، برای انتخابات آتی از هم¬اکنون به وسیلۀ پیشکاران پیدا و پنهانش، آغاز شده است.و سایۀ شوم جنگ نیز، تا هنگامی که آخوندها بر قدرتند، خطری هر روزه است. حفظ تمامیت ارضی و دفع خطر جنگ، تنها در گرو نفی و از میان برداشتن بزرگترین خطر، یعنی حکومت اسلامی است.<br />تمامیت ارضی و تمامیت فرهنگی ایرانحکومت آخوندی، که به ملت و به ویژه، به ملت ایران اعتقادی ندارد و در راه امت اسلامی، ثروت و امکان¬های کشور و ملت را بر باد داده است، با اجرای سیاست¬های تخریبی خود، هر روز خطر رویارویی¬های نظامی را بیشتر می¬کند. تبلیغات گسترده¬ای به راه افتاده است تا از سویی، مردم و نیروهای سیاسی را ازترس تجزیۀ ایران به پشتیبانی رژیم وادارند و از دیگر سو، با انحراف اذهان و دید همگانی، دست حکومت آخوندی را همچون سی سال گذشته، باز بگذارند برای تخریب روشمند و پیوستۀ بارزه¬های فرهنگی ایران. رژیم یک دم هم، از تلاش برای از میان برداشتن فرهنگی که منش ملتی بزرگ را در خاطرۀ جهانی، عزیز و زنده نگاه داشته است، دست برنداشته و برنمی¬دارد.با استمرار حکومتِ آخوندهای جبل عاملی، سنگِ تمامیت ارضی ایران را بر سینه زدن، یاوه سرایی ناب و تعطیلِ سعی چشم است برای دیدن مار بزرگ صحرای سوزان که گربۀ ایران را بلعیده است و ظاهر ایران را به خود گرفته است. سیاست ایران ستیز آخوندها، با پیگیری و تلاش شبانه روزی در پی عربیزه کردن ایران است و حتا حاضر نیست در شعاری که طرح کرده، جایی برای "تمامیت ارضی" بگذارد؟ سیاست حکومت آخوندی، سال¬هاست که با تخریب تمامیت فرهنگی، تمامیت ارضی را نیز چنان آسیب پذیر کرده است که اگر برای نفی و براندازی این حکومت اقدامی نشود، درآینده، تنها ویرانی و ویرانی برجای خواهد ماند. حفظ تمامیت ارضی، بدون حفظ تمامیت فرهنگی، خواب و خیالی بیش نیست. حکومت آخوندی از زمانی که ایران را به تیول خود تبدیل کرده¬اند، جز چپاول و تخریب مادی و معنوی آن، چیزی در سر نداشته¬اند: روزی با تبلیغ و صرف هزینۀ بسیار برآنند که عید دهشتبار قربان را جایگزین جشن نوروز کنند؛ روزی در پی آنند که ایام پنجو و از جمله جشن با شکوه چهارشنبه سوری را که به گفتۀ مطهری، جشن ابلهان و خرافه پرستان است، از میان بردارند. من عاردارم از چاه جمکران و قمه¬زنی و زنجیرکوبی و...یاد کنم. از روز نخست حاکمیت آخوندی، رژیم اسلامی به دنبال آن بوده است که نمادهای محبوب ایرانیان را، با تبلیغات گسترده و با هزینۀ بسیار، از خاطرۀ همگانی و اذهان عمومی بزداید و با تخریب آثار باستانی، درحقیقت نسل کشی فرهنگی کند. ناروای تصور ناپذیری که طالبان در بامیان، بر تندیس¬های عظیم بودای بزرگ وارد آوردند، در انتظار شاه هخامنشی، کورش بزرگ است که محبوب و افتخار ایران وایرانی ست. آنچه مسلمانان عرب، بر عزیزتر و دُردانه¬ترین فرزند ایرانزمین، بابک خرمینه آوردند، اینک حکومت آخوندی می¬خواهد، همان را بر سر یادگار او، یعنی قلعه¬بابک بیاورد که نمود و نشان دردانۀ گمشدۀ ایرانیان است. ایرانیانی که هر سال، هزاران در هزار راهی آنجا می¬شوند، یاد این بزرگمردِ اسلام ستیز را در حکومت آخوندی، بزرگ و گرامی می¬دارند. بر ماست که خطر مهیب¬تر تجزیه و انهدام تمامیت فرهنگی ایران را جدی بگیریم و دمی از مبارزۀ همه جانبه، با دشمن خارجی فرهنگ ایرانی که همانا، اسلام و حاکمیت اسلامی ست، دست نکشیم! من، بر این باورم که بدون تخریب و انهدام تمامیت فرهنگی، تجزیۀ کشور و در خطر قرار گرفتن تمامیت ارضی، اگرامکان ناپذیر نباشد، سخت و دشوار است؛ چنانچه اگر، نظامی دمکراتیک، با وقار و اقتدار درخور، ادارۀ کشور را به عهده می¬داشت، امکان جذبِ دوبارۀ کشورهایی که وابسته به حوزۀ فرهنگ ایرانی هستند، به فرهنگ کشور مادر، چندان دور از واقعیت نبود. ازاین است که مسلمان و حاکمیت آخوندی، بیش از هر چیز در پی انهدام تمامیت فرهنگی ست تا از این راه بتوانند به مرور ایام، از ملت ایران، امتی اسلامی بسازند.بدبختانه، بسیاری که دردام بازی آخوندی گرفتار آمده¬اند از ترس مرگ، دست به خودکشی سیاسی زده¬اند و گمان می¬برند که با پشتیبانی از حکومت آخوندی و "تعامل" و همکاری با چنین رژیمی، خطر جنگ و تجزیۀ ایران نیز، کاهش یافته، از میان می¬رود. تجربۀ حکومت اسلامی می¬آموزد که در صداقت افرادی چون آقای فرهاد جعفری، نبوی و...باید تردیدهای جدی داشت. صلح طلبان و کسانی که برای جلوگیری از جنگ مبارزه می¬کنند، اگر با این بهانه¬ها و ترفندها، نمی¬خواهند به "تعامل" با حکومت جاهلانِ مسلمانِ شاعرکشِ بپردازند، باید به خوبی بدانند که کوتاه¬ترین و کم¬هزینه¬ترین راه برای جلوگیری از جنگ و رفع خطر از تمامیت ارضی، برچیدن بساط این رژیم آشوب طلب و بحران زاست که تمام سرمایۀ مادی و معنوی کشور را برای ظهور مهدی موهوم و نابودی اسرائیل بر باد داده و با مخالفان داخلی نیز، جز به زبان تعزیر و شکنجه و ریا و کشتار سخن نگفته و نمی¬گوید. واقعیت این است که بویژه، درتاریخ پس از اسلام، عامل اصلی و اساسی پیوستگی و همبستگی و وابستگیِ مردم، در محدودۀ کشوری به نام ایران، بیش از آنکه حکومت¬های قبیله¬ای و گاه، حکومت های به راستی آدمیخوار وقت بوده باشند،(چگیین¬ها، گروهی از پاسداران شاه عباس صفوی شیعی مسلک بودند که به اشارۀ چنین مؤمنی، فرد مورد غضب را زنده زنده می¬خوردند.) فرهنگ مشترک و درهم تنیدۀ مردم بوده که تا کنون هیچ نیرو و قدرتی قادر نبوده است بر آن چیره شود. باری، اگر چه باید هشیار بود و دسیسه¬ها را ازچشم دور نداشت، اما باید تأکید کنم که؛ هیچ خطری بزرگ¬تر، نزدیک¬تر و دهشتناک¬تر از اسلام و حکومت اسلامی برای تمامیت فرهنگی و تمامیت ارضی ایران نبوده و در آینده نیز، نخواهد بود.<br />چالش دمکراسی و وحدت ملی برای دستیابی به وحدت ملی و برای استقرار دمکراسی، گزیر و گریزی از مبارزه برای حفظ تمامیت فرهنگی ایران و ایرانی و آرایش و پیرایش این فرهنگ نیست. فرهنگ ایرانی، بر خلاف "فرهنگ" اسلامی، درمجموع، امکان تکوین و بالندگی فرد را درکنار عشق به همنوع، تضمین می¬کند و با داستان دلکشی که از اهورا و امشاسپندان و فلسفۀ نورنخست و صادر اول، می¬پردازد و با طرح زیبا و خرد پسندی که از کثرت در وحدت، درمی¬اندازد، نه تنها امکان جدایی دین از دولت را بوجود می¬آورد، بلکه برای مؤمن، زمینه¬ای نیز فراهم می¬کند، تا وی با خلق خدا و اهورای خود، دین را در روندی طبیعی و منطقی، به صورت خصوصی¬ترین امر خود درآورده و در جامعه، بدون جنگ¬ و چالش¬های مذهبی، با دیگران درصلح و صفا زندگی کند. بر روشنفکران لائیک و سکولاراست که با دریافت و درک خطر همیشگی اسلام، به احیای فرهنگ ایرانی بپردازند. در چنین صورتی است که در دورۀ به غایت حساس کنونی، نیروهای مردمی، می¬توانند با طرح و تعریف خواسته¬های شهروندی مردم ایران، پیرامون فرهنگی انسانی و مشترک و معاصر، به تعمیق همبستگی ملی یاری رسانده و رژیم را در تنگنایی که در آن گرفتار آمده است، از پای درآورند. آقای باقرزاده، گشودن گره کور دمکراسی را که بر گردن نیروهای اپوزیسیون سخت فشار می¬آورد، در این می¬بینند که پس از "یک همبستگی ملی"، باید برای "مهار بحران خطرناک و فاجعه¬بار کنونی به کمک حاکمیت" برخاست تا "در جریان آن" بخت فروبستۀ دمکراسی نیز گشوده شود! آقای فرهاد جعفری نیز برای تحقق دمکراسی، نخست پرسشی طرح می¬کنند و پس از فرود و فرازهایی به همان همکاری با حاکمیت می¬رسند. همچنان که آمد، باید توجه کنیم که هم آقای باقرزاده و هم فرهاد جعفری، بر این نیستند که مانند فراکسیون¬های گوناگون رژیم، همچون اکثریتِ فرخ نگهدار و مشارکتی¬ها و دیگر فراکسیون¬های به اصطلاح اصلاح طلب، با پشتیبانی از بخشی به تضعیف بخش دیگری در حاکمیت بپردازند، بلکه این عزیزان، ما را دعوت به همکاری با تمام حاکمیت سانسور و سنگسار می¬کنند! محور پرسش آقای جعفری این است:"از چه روست که به رغم چندین و چند تحرک اصلاح طلبانه و برابری خواهانۀ دموکراتیک در سدۀ اخیر؛ کماکان در طراحی و اجرای یک مدل مورد توافق برای دموکراسی شدن ناکام بوده و هستیم؟"پاسخ ایشان به این پرسش بنیادین، اگر دریک کلام بگویم، پاسخی ست بیخود و حکومتی. ایشان بخشی از انحراف جنبش¬ها را، گناه مردم می¬دانند و بخشی دیگر از گناه را متوجه حاکمان می¬کنند و برای رسیدن به دمکراسی، پیشنهاد "دموکراسی حاکمان و محکومان" یا "دمکراسی دو جانبه" را مطرح می¬کنند. اما آیا پاسخ ایشان با تاریخ نیز، همخوانی دارد یا درپی سلبِ ماهیت و هویت و محتوای تاریخی ست؟ به این مسئله، کمی بیشتر می¬پردازم.در سد و پنجاه سال اخیر، بر خلاف دیدگاه¬های نامربوط یاد شده، جنبش باب، با گرایش¬های ضد اسلامی خود و با طرح مسایلی که می¬توانست جامعه را از کُند و زنجیر اسلام برهاند، فراگیر شد و زمینه¬های روشنفکری بومی جنبش مشروطیت را که هماهنگ و همگن با مدرنیتۀ غرب عمل می¬کرد، فراهم آورد و به طرح پرسش¬هایی بنیادین دست یافت که پاسخ آن¬ها، اکنون نیز خواست همگانی جامعۀ شهروندی ایران است. هنوز، پس از سد و پنجاه سالی، زنی مانند طاهره قره¬العین در خاطرۀ قومی ما خوش ندرخشیده است. جنبش باب را، دسیسه¬های آخوندی که اقتدار و نفوذ خود را برای تحمیق مردم، در خطر دیده بودند، به خاک و خون کشید.جنبش مشروطیت، با فعالیت گستردۀ بابیان و طرح خواسته¬های دمکراتیک، اندیشه¬های ایرانی را با مدرنیتۀ اروپایی همتراز کرد و با رؤیایی که در ذهنیت روشنفکری ایران بیدار کرد، به جامعۀ چرتی و رخوت زدۀ آن روزگار، تحرکی تازه بخشید.آنچه جنبش مشروطیت را از برآوردن اهداف خود باز داشت، باز هم، سنگوارگی اسلام و آخوند بود که هیچ نویی و تازگی را برنمی¬تابند. آخوند، باردیگر، حاکمیت شرع را در خطر دید و توانست با دسیسه¬ها و استفادۀ گسترده از توهم شاهان قاجار و تودۀ مردم، جنبش بی¬بدیلی را که خواهان تعالی و پیشرفت ایران بود، در میانۀ راه، از پای درآورد.انقراض قاجاریه و بنیاد سلسلۀ پهلوی و حکومت رضا شاه، فرصتی بود تا خواسته¬ها و ایده¬ها و آرزوهای جنبش باب و مشروطییت که به دست مسلمان و آخوند در وهم و غبار سرکوب از یادها رفته بودند، تحقق یابند. ناتوانی اجتماعی، فرصت کم و مشکل¬های فراوان عقب ماندگی و مهم¬تراز همه، شروع جنگ نابهنگام دوم جهانی، پروژۀ مدرنیتۀ ایران را با شکست روبرو کرد؛ پروژه¬ای که می¬خواست با تکیه بر فرهنگ ایرانی، و با ویران کردن مناسبات قبیله¬ای و انهدام اقتدار آخوندی، طرحی نو دراندازد و جامعه¬ای نو بسازد. رویدادهای بعدی، بویژه تشکیل و نقش حزب توده در روندِ روشنفکری ایران، گسلی را پیش آورد که تا کنون سایۀ سنگین آن، طرح بزرگ ملی را که تا پیش از حزب توده، در مبارزه میان اسلام وایرانیگری و مدرنیتۀ بومی شده جریان داشت، با دشواری¬هایی روبرو کرده است که به آسانی قابل دیدن و لمس کردن نیستند.پس از جنگ جهانی دوم، با تشکیل حزب توده، روشنفکری ایران می¬توانست با تکیه بر تجربه¬های جنبش¬های ملی در ایران، از سویی جریان روشنگری را که به تأخیر افتاده بود، به سرانجام برساند و با توجه به حضور مادی راه حل¬های بومی، زمینه¬های رهایی ایران را از چنگال چرک و خونین اسلام، فراهم بیاورد. بد بختانه اما، هیولای برآمده از جنگ جهانی دوم، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، موفق شد حزب توده را بوسیلۀ ایادی وعوامل خود مانند کامبخش، به زایدۀ سیاست خارجی خود تبدیل کند. در روند استحاله و تبدیل حزب توده، به حزبی که در تمام فعالیت¬های خود، مسایل و منافع ملی و ایدئولوژی کشور دیگری را نمایندگی می¬کرد، در جامعۀ روشنفکری ایران، نوعی از اندیشیدن شکل گرفت و نهادینه شد که پیوندِ ارگانیکِ اندیشیدن را با معضل¬های حل ناشدۀ جامعۀ ایران، از هم گسست و شوربختانه تا امروز نیز، تفکر مفهومی را به مسایل و پدیده¬های خارج از ایران معطوف کرده است. برای نخستین بار در تاریخ ایران، مرکز ثقل و دغدغۀ اصلی روشنگری و روشنفکری ایران که در چاچوب پشتیبانی از فرهنگ ایرانی واسلام زدایی از جامعه تعریف پذیر بود، به طور کلی از ایران رخت بربست و ماهیتی بیگانه پیدا کرد و دیگر نتوانست گره¬ای از مشکل جامعۀ ایران باز کند. جریان چپ، اگر چه بویژه، با حادثۀ سیاهکل، توانست ذهنیت جامعۀ شهری را خارج از چارچوب¬های اسلامی سامان دهد، اما به هر حال، چپ نتوانست با طرح و مادیت بخشیدن به بنیادی¬ترین خواست و مشکل جامعۀ ایران، خود را از انحراف ژرفی که حزب توده در روشنفکری ایران بوجود آورده بود، رها سازد. ما، که دچار کور چشمی شده و مغزمان آلوده شد بود، دیگر قادر نبودیم، خود را در آینۀ فرهنگ خود باز شناسیم. استقرار و تحکیم حکومت اسلامی، اگر نقش عامل خارجی را درپیدایی آن، اکنون نادیده بگیریم، درحقیقت نتیجۀ گیجی و منگی روشنفکری ایران است که منش خود را معاوضه کرد با "ایسم" های ساده شده¬ای که برخاسته از چند و چونِ فرهنگی دیگر بودند و کمتر توانایی طرح و حل مشکل¬های ما را داشتند که از ملاط فرهنگ دیگری هستند. چنین بود که سخاوتمندانه دست اسلام و آخوند را باز گذاشتیم ، تا فضایی را که حزب توده از امر روشنفکری ایران، خالی کرده بود، پرکند. جلال آل احمد، با تجربه¬ای که از حزب توده و همکاری با بزرگمردی چون خلیل ملکی داشت، پی برده بود که این حزب، محور اصلی و مرکز ثقل مشکل و آمال و خواسته¬های دیرین مردم ایران را با محورها و مراکز ثقل مشکل¬های دیگر و دیگرانی، جا به جا کرده است که پیوند چندانی با ایران و ایرانی ندارند. این دستاورد بزرگ جلال آل احمد بود که او را همزمان، دچار چنان اشتباه بزرگی کرد که روشنفکری ایران را، درست مانند حزب توده، به بیراهه¬ برد و ما هنوز که هنوز است، هزینۀ آن را داریم می¬پردازیم؛ جلال آل احمد، راه نجات را در احیا و اجرای اندیشه¬های اسلامی یافت که می¬پنداشت اندیشه¬هایی بومی وایرانی شده هستند و به کار حل مشکل می¬آیند.در کنار جلال آل احمد، صادق هدایت دُرّی گرانبها بود که در احاطۀ رجاله¬ها و در میان زباله¬های اندیشۀ اسلامی، گم شد و کسی او را ندید. تا اینکه اندیشه¬های کسانی مانند، جلال آل احمد و علی شریعتی و مطهری و خمینی، ولایت فقیه را بر اریکۀ قدرت نشاندند. پس از تجربۀ توحش اسلامی و ایران ستیزی حاکمیت آخوندی، اندیشه¬های هدایت درخشش و شکوه تازه¬ای پیدا کرده¬اند و اکنون با قرائت دیگرگونه¬ای روایت می¬شوند. امروز، برخی از روشنفکران که هدایت را شیفتۀ "گذشتۀ باستانی" و فردی ناسیونالیسم (کدام ناسیون؟!) معرفی ¬می¬کنند و متنفر از عرب، درحقیقت نمی¬خواهند به این بپردازند که هدایت، پیش و بیش از آنکه عاشق سینه چاکِ جمال و ابروی خشایارشاه و یا مفتون ریش و ردای کوروش بزرگ بوده باشد، دلبستۀ فرهنگ و اندیشه¬های ایرانی بود که هنوز، پس از گذشت هزاره¬ها، معاصر هستند و ارزش احیاء آن¬ها برای پیشرفت ملک و ملت، بیش از هر روز و روزگار دیگر، احساس می¬شود. برخورد مکانیکی کردن به تفکر و اندیشۀ هدایت، در حقیقت، سطحی کردن امور ژرف است. روشن است که بررسی امور سطحی شده، می¬توانند ره به هر جایی ببرند، الا به استنتاج¬های منطقی و علمی. هدایت با اشراف به تاریخ ایران، در پیش و پس از استقرار اسلام، و با آگاهی گسترده و روزآمدی که از سیر و روندِ روشنفکری غرب داشت و با توجه به فلاکتِ ایران و ایرانی که مشام جان هنرمندانه¬اش را می¬آزرد، باور داشت که باید برای چیرگی بر مشکل¬های انباشته شده، ارزش¬های فرهنگی را باز شناخت و به احیای آن اندیشه¬های ایرانی پرداخت که هنوز، همزمان با روح و روان زمان و زمانه هستند. با تکیه بر این ارزش¬ها و اندیشه¬های ایرانی ست که انسان ایرانی قادر خواهد شد، از فلاکت نیندیشیدن نجات پیدا کند و از بندِ هزاران حلقـۀ اسلام نیز، رهایی یابد.تا کنون، توهم ما به اسلام و وجود تقیه و هنر ریاورزی مسلمان، هر حرکت و جنبش اعتلایی مردم را با شکست روبرو کرده است. امروز، هنگام آن است که با عنایت به بزرگان ادب و فرهنگ و سیاست ایران، و با ایجاد سازمان و تشکیلاتی مدرن و روزآمد و متناسب با اندیشه¬های ایرانی، همت کنیم و آهنگ آن داشته باشیم که با مبارزه¬ای پیگیر و همه جانبه با اسلام و مسلمانی، گره کور دمکراسی را برای همیشه بگشاییم. جامعۀ شهروندی، نیاز به چنین سازمان و تشکیلاتی را حس می¬کند و برای پرکردن این خلاء، آمادۀ فداکاری ست. باید کوشید تا نظرها و شبه نظریه¬هایی که با جادو و تحریف، در کار ایجاد شکاف درمیان نیروهای اپوزیسیون هستند، نتوانند با طرح همکاری با حاکمیت تقیه، ما را بی اعتبار کنند و از تاریخ نیز، سلب ماهیت و هویت.تاریخ، بی تردید، دل به ما سپرده است! به ندای بلند او گوش کنیم!<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-77918640051910510152007-03-29T23:59:00.000-07:002007-09-22T00:00:48.017-07:00سیاست ورزی بر لبه ی پرتگاه دیوانگی و تقیه<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">سیاست ورزی بر لبهء پرتگاه دیوانگی و تقیه </span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />29.03.2007</div><div align="justify"><br />همانگونه که انتظار می ­رفت، حکومت اسلامی ایران، با توجه به سیاست ­های هسته ­ای خود و سرپیچی از قطعنامهء پیشین، می ­دانست که شورای امنیت سازمان ملل، این بار هم با صدور قطعنامهء شدیدتری، رژیم را در جامعه و در افکار عمومی جهان رسوا و منزوی می کند. حکومت اسلامی مانند همیشه، برای مهار بحران، آتش بحرانی دیگر را شعله ­ور کرد. سران این رژیم با رویکرد به سیاست "یا امنیت برای حکومت اسلامی یا برای هیچکس"، پانزده ملوان انگلیسی را در آبهای اروند رود، به گروگان گرفتند. اینک روشن شده است که ادعای سران حکومت مبنی بر اینکه ملوانان انگلیسی در آبهای متعلق به ایران نفوذ کرده بودند، ادعایی پوچ وساختهء دستگاه دروغ سازی رژیم اسلامی ست. خامنه ­ای که لقب "حکیم" نیز بر خود نهاده، در سخنرانی خود در روز آغاز بهار، در رابطه با سیاست ­های هسته ­ای رژیم، در مشهد گفته بود که اگر کشورهای غربی " تدابیر غیر قانونی اتخاذ کنند، ما نیز همین کار را خواهیم کرد و آن را انجام خواهیم داد. ملت و دولت همهء توان خود را برای آسیب رساندن به دشمنانی که ما را هدف قرار دهند، به کار خواهند گرفت."<br />ترجمه این حکم "حکیمانهء" خامنه­ ای که آن رویهء دیگر سیاستِ "گفتگوی تمدن­ ها" و عین آن است، چنین می­شود:<br />1. این خامنه­ای و شرع اسلام و مذهب شیعه است که تعیین می­ کند، چه چیز قانون است و نه معتبرترین نهاد بین­ المللی، یعنی سازمان ملل و شورای امنیت.<br />2. این خامنه ­ای و مشتی آخوند جمکرانی هستند که با تکیه بر شرع اسلامی، حکم ­های شرعی را که با قانون، قرن­ های دراز نوری فاصله دارد، قانون جلوه می­دهند و مصوبات قانونی بزرگترین و با اعتبارترین مجمع جهانی را بی­ قانونی می ­شمارند.<br />3. و از آنجا که مصوبات قانونی در نزد حکما و فقهای اسلامی، در تضاد با شرع و احکام شرعی است، کار دشمن ارزیابی می ­شوند و آسیب رساندن به دشمن نیز سیاست همیشگی مشتی آخوند است.<br />همهء سران رژیم، به پیروی از رهبری، در کرنا می ­دمند که این قطعنامه، خارج از موازین حاکم بر سازمان ملل و بدون پشتوانهء قانونی تصویب شده است و ازینرو، ورق پاره­ای است بی­ اعتبار. با این حال، دیپلمات ­های سیار حکومت اسلامی، به آب و آتش زدند و به هر کس و ناکسی رشوه ­های کلان دادند که دست کم تا اندازه ­ای از تندی این "ورق پاره" بکاهند. جای شگفتی ست که دستگاهِ تبلیغاتی حکومت، تلاش می ­کند قطعنامهء 1747 را قطعنامه­ ای علیه ایران و نه علیه رژیم اسلامی به حساب بیاورد، تا بلکه بتواند از منش و غرور ایرانی مردم، استفاده و سوء استفاده کند و از یاد می­برد که مردم ایران می ­دانند که رژیم با تمام امکان ­هایی که در اختیار دارد و با تجربه ­ای که در پرداختن دروغ و ریا اندوخته است، می خواهد با راه انداختن سد سیوند، بسیاری از آثار فرهنگی ایرانیان را و بیش از همه آرامگاه کورش بزرگ را که محبوب ایران و ایرانی ست، از میان بردارد. باری، بی آنکه جامعهء جهانی، قانونی را زیر پا گذاشته باشد، یکی از خطرناک­ترین بی­ قانونی ­های حکومت اسلامی با ربودن ملوانان انگلیسی صورت گرفته است. بی ­تردید، هر نوع درگیری که عزم جهانی را برای مبارزه با سیاست ­های هسته ­ای حکومت آخوندی در سایه قرار داده و نتواند بقای حکومت اسلامی را هدف قرار دهد، در حقیقت ایجاد فضایی حیاتی ­ست که آخوندها برای رسیدن به بمب اتم، به آن نیازی شدید دارند.<br />رژیم اسلامی برای ایجاد آشوب، بویژه در عراق و یمن و به خاک و خون کشاندن منطقه که مقدمه ­های ضرورِ ظهور مهدی موهوم است، تلاش می ­کند و تمام توان مادی و معنوی کشور را در این راه هزینه کرده است. آخوندها، تردیدی در کاربرد بمب اتم علیه اسرائیل و گسترش آن در میان سازمان­ های تروریستی اسلامی ندارند و از همینرو، رژیم در مقابله با آهنگ و ارادهء جهانی که دستیابی به بمب اتم را تا حد ناممکنی با دشواری روبرو کرده است، به این نتیجه رسیده است که باید پیوسته بحران بیافریند و تا می ­تواند، افکار عمومی جهان را از هدف اصلی و استراتژیک خود، یعنی دستیابی به بمب اتم منحرف کند. بحران آفرینی­ های حکومت اسلامی را اگر چه نمی­ توان با هیچ منطق و خرد انسانی توضیح داد و توجیه کرد، اما این حکومت حاضر است که منطقه، ایران و ایرانی و نیز تاریخ این کشور را در راه زیاده­طلبی­های خود، ویران کند. آخوندهای حاکم با سیاست پیشبرد بحران ­های پیوسته و تنش در مناسبات ملی و بین­المللی، اگر چه با هر بحرانی، قمهء تیز اسلامی را نخست بر سر خود فرومی ­آورند، همزمان پشتیبانان خود را نیز به مسلخ می ­برند. گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی، هنوز پیش­پردهء نمایش خونین پشتیبانی از رژیم متقی اسلامی ست. مماشات با حکومت اسلامی، قربانیان بی شماری از سازمان ­ها و احزاب سیاسی ایران گرفته است و اکنون اروپا در آستانهء آن است که هزینه­ ای جهانی برای مدارای بیهوده با حکومت آخوندی بپردازد. برای از کار انداختن برنامه­ های جنایتکارانهء حکومت اسلامی، تجربه الجزایر، تجربه ای گرانبهاست. این کشور هنگامی توانست از رشد نیروهای اسلامی و تحمیل فقه اسلام در جامعه جلوگیری کند، که بر آن شد با پشتیبانان نیروهای اسلامی، یعنی با حکومت آخوندی ایران قطع رابطه کند. دستاور این گسل، از میان رفتن حرکت ارتجاعی اسلامی در الجزایر بود. دایرهء ترورهای اسلامی نیز، هنگامی از اروپا دور خواهد شد که ارتباط سیاسی با آخوندها از میان رفته باشد. اعتماد به این رژیم، تا کنون عاقبتی مرگبار به دنبال داشته است. اکنون، آقای گالووی، نمایندهء مجلس عوام انگلیس که در رد سخنان بلر، مدعی بود که "ایران بنا بر قانون عمل کرده است" باید به هممیهنان خود پاسخ بگوید که آقای خامنه­ای و دیگر آخوندها با ربودن و گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی بر اساس کدام قانون عمل کرده ­اند؟ این نمایندهء عوام باید توضیح دهد که سیاست هسته ای آخوندها از کدام قانون پیروی می کند؟!<br />به هر رو، سران حکومت با تمام توان تلاش می ­کنند که شورای امنیت، نتواند قدرتِ جایگزین ناپذیرِ افکار عمومی را پیرامون هدف اصلی و حقیقتِ سیاست­های هسته­ای رژیم، بسیج کرده، متحد کند. شگفت آور نیست که رهبری و پاسداران و دیگر اوباشِ دولتی، بی واهمه اعلام کرده و می ­کنند که هر ترور انتحاری در عراق و افغانستان، چندین ماه فرصت است برای پیشبرد سیاست ­های هسته­ای. آنان، دغدغه و ترس چندانی از مسألهء حقوق بشر و صلح خاورمیانه ندارند و بر این امر اشراف دارند که غرب نمی ­تواند جامعهء جهانی را گردِ این مسایل بر علیه حکومت آخوندی تجهیز کند؛ و دریغا که چنین است. بحران سازی و سیاست ورزی بر لبهء پرتگاه دیوانگی، راه چاره­ای است که آخوندهای رنگارنگ برای حفظ خود و گسترش اسلام تشخیص داده ­اند. چاره اندیشی آخوندی با صرف بودجه ­ای هنگفت، بر دو حماقت اساسی که موازی هم عمل می ­کنند، بنا نهاده شده است:<br />1. حماقتِ ایجاد ترس و اضطراب و نهادینه کردن آن در کنش و واکنشهای سیاست­ های ملی و بین­المللی؛ <br />2. حماقتِ استفادهء بیکران از تقیه که همان نهادینه کردن دروغ در پیشبرد سیاست­ های ملی و بین­المللی رژیم است.<br />جامعهء جهانی، از آنجایی که حماقتِ نخست، به گونه ای آشکارا اجرا می ­شود، با آن آشنا ست و بیشتر انرژی افکار عمومی نیز، شوربختانه در این راه مصرف شده و می شود. این نوع حماقت، اگر چه حکومت اسلامی را هر روز بیشتر از روز پیش منزوی می­کند، اما همزمان فرصت هایی طلایی برای سیاست ­های پنهان هسته ­ای بوجود می­ آورد که از سوی کسانی مانند خاتمی و رفسنجانی با اجرای تقیه، مورد نهایت بهره برداری قرار می ­گیرند. در تمام مدتی که خامنه­ای "حکیم" و احمدی نژاد تُخس، برای نابودی اسرائیل هوار می­کشیدند و کنفرانس رسوای هولوکاست را تدارک می ­دیدند و جهان از این همه بلاهت در شگفت بود، حکومت با منحرف کردن توجه جهانی، بنا به گزارش مؤسسهء علوم و امنیت بین­المللی در واشنگتن، به احداث ساختمانی جدید در تأسیسات آب سنگین اراک دست زده که در صورت راه اندازی راکتورهای آن، می­توان به تولید 9 کیلوگرم پلوتونیوم در سال، دست یافت. این مقدار، برای ساختن یک یا دو بمب اتم کفایت می کند. اینگونه پنهانکاری، همان سیاستی ست که پیشتر، آخوند خاتمی و روحانی در گفتگوهایشان با سه کشور اروپایی به اجرا گذاشتند و توانستند با خام کردن اروپا و وقت کشی، تأسیسات اتمی اصفهان را به دور از دیدرس جامعهء جهانی راه اندازی کنند. بی تردید، اکنون نیز خاتمی برای تداوم سیاست های پنهانی است که به کشوری با توان تولید تسلیحات هسته­ ای، یعنی به هندوستان سفر کرده است. گاز و قراردادهای مربوط به آن و گفتگوی تمدن ­ها، بهانه و سرپوشی بیش نیست؛ چرا که اسلام بنا بر ذات و ماهیت خود با تنابنده­ و جنبنده­ای، جز برای تحمیل خود و تحمیق مخاطب، گفتگویی ندارد. مگر می­شود با احکام الله که این حکومت، حقانیت خود را وابسته به آنها می­داند، با کسی، نهادی، کشوری و اصولاً با تمدنِ ساخت دست و خردِ بشر، وارد گفتگو شد؟<br />کاربرد تقیه از آنجا که خصلتی اسلامی دارد، برای جمهوری اسلامی، تا کنون از هر سیاستی کارآمدتر بوده و کمتر سیاستمداری در عرصهء ملی و جهانی به آن توجه جدی کرده است. به جرأت می ­توان گفت که روش نهادینه کردن ترس در سیاست ­های حکومت اسلامی، بدون بهره گیری از تقیه و کاربرد گستردهء آن امری ناممکن می ­بود! تقیه، که به معنای پیمان بستن و پیمان شکنی ست و دروغ و ناجوانمردی و رنگ و نیرنگ را در رفتار و گفتار مسلمانان حاکم جایز می ­دارد، ذاتِ این رژیم و بخش جدایی ناپذیر سیاست کشور آخوند زده است. امروز در تمام تبلیغات و اظهار نظرهای سران حکومت اسلامی، با سماجت و وقاحت و با کمال پررویی، بر این امر تکیه و تأکید می ­شود که رژیم اسلامی به تمام تعهدات خود وفادار بوده و تمام قوانین سازمان بین­المللی انرژی هسته­ای را نیز، رعایت کرده است و بردن پروندهء هسته­ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل، خود امری غیر قانونی ست. پاسخی که احمدی نژاد در نوروز به خبرنگار تلویزیون فرانسه می ­دهد، تنها در خور نیشخندی تلخ است؛ چرا که در همین گفتگو ایشان بر زبان می ­آورد که دین او که حقیقتِ دین هم هست به او و همهء مسلمانان سفارش کرده است که "دروغ نگویید." باری، خبر نگار از او می­پرسد: (به نقل از رجانیوز. 24.03.2007 )<br />"طبق گزارش­ها، ایران مدت­های مدیدی وسعت فعالیت­های هسته­ای خود را فاش نکرده بود!<br />احمدی نژاد: این حرف درستی نیست. این گزارش متعلق به آژانس نیست. این ادعای آمریکا و انگلیس است. آنها مدعی هستند که ایران پنهان کاری کرده است."<br />این پاسخ با توجه به تأکید احمدی نژاد بر سفارش اسلام که " دروغ نگویید! " آنقدر مسخره و دور از خرد بوده است که تارنمای حکومتی "بازتاب"، این بخش از ادعاهای رئیس جمهور راستگو! را در آنجا، حذف کرده است. اما، راست این است که آقای احمدی نژاد به معنای دقیق کلمه، دروغ نمی­گوید؛ آنچه او و خامنه­ای و دیگر آخوندها به میان می­ آورند، دروغ­ هایی ست که باید در چارچوب تقیه ارزیابی شوند؛ تقیه بسی فراتر و گسترده­تر از دروغ است که در برابر "مخالف" کاربردی الزامی دارد. در حقیقت تقیه، مناسب­ترین ابزارِ اسلام آفریده­ ای است که قادر است با تکرار دروغ، دروغ را به شکل راست ­ترین واقعیت درآورد. بیهوده نیست که در نزد الله، مسلمان متقی ­تر، محبوب ­تر نیز هست. بد نیست که به تازه­ترین دسته گل احمدی نژاد، همینجا اشاره­ای بکنم؛ هنوز همگان، تصویر حزن­انگیز نمایندهء حکومت اسلامی را در نشست سازمان ملل از یاد نبرده­اند که با خودداری از رای در محکومیتِ نافیان هولوکاست، به تنهاترین و منزوی­ترین نمایندهء حاضر در این سازمان تبدیل شده بود. این صحنه را تصور کنید و آنگاه این حکم احمدی نژاد را به عنوان زیر نویس صحنه­ای که تصور کرده­اید، بیاورید: "هر کس علیه اسرائیل صحبت کند، بین ملتها محبوب می­شود."<br />همانگونه که پیداست، احمدی نژاد و دولت او، وظیفهء دیگری در دستگاه اسلامی حاکم دارند که "به طور خاص" مورد حمایت خامنه ای است. خامنه­ای می­گوید: "این حمایت بی­دلیل و بی­حساب و کتاب نیست." البته، منظور ایشان از "حساب و کتاب" تلاشی ست که احمدی نژاد و "نخستین دولت اسلامی پس از انقلاب"، برای ظهور مهدی موهوم می کنند. استفاده از تقیه در سیاست­های اتمی رژیم و منحرف کردن اذهان جهانی بر عهدهء مسلمانان دیگری است که کوتاه به آن می­پردازم؛<br />حسن روحانی مسئول وقت شورای امنیت ملی رژیم، اقرار می ­کند که برنامه ­های هسته­ ای رژیم به جایی رسیده بود که دیگر نه می شد آن را پنهان داشت و نه علنی کردن آنها بدون ارجاع پروندهء اتمی به شورای امنیت، ممکن بود. در چنین تنگنایی، سران قوم و از جمله آقای خاتمی به این نتیجه می­رسند که بهترین گزینه برای جلوگیری از ارسال پروندهء هسته ­ای ایران به شورای امنیت، بختِ مذاکره با سه کشور اروپایی ست. انگلستان، فرانسه و آلمان نیز، پس از مذاکره ها و توافق بر سر شفافیت فعالیت ­های هسته ­ای ایران، تضمین می­ دهند که از ارسال پروندهء هسته­ ای رژیم به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند. آنگاه سران رژیم و از جمله خاتمی خندان و راستگو! و بانی گفتگوی تمدن ­ها، با وجود توافق با سه کشور اروپایی و تضمین دادن سران حکومت برای شفافیت فعالیت ­های هسته­ ای، تصمیم می­ گیرند که باز هم تقیه کنند و تنها آن مقدار از حقیقت را بگویند که آسیبی به فعالیت­های مخفی رژیم نرساند. اما، آژانس انرژی اتمی از سوی روسیه و چین در جریان همهء حقیقتِ فعالیت ­های هسته­ ای ایران قرار گرفته و از طریق لیبی به ارتباط های پنهانی رژیم با شبکه های گوناگون در بازار سیاه تولیدات اتمی، دست یافته بود. اکنون، رژیم اسلامی با عدم اعتماد جهانی روبروست. این عدم اعتماد در قطعنامه­های شورای امنیت سازمان ملل، بازتابی حقوقی و اجرایی یافته است. در مقابل، واکنش آخوندها که به اضطراب و استیصال دچار شده اند، تلاش هر چه گسترده تر و شتابزده است برای دستیابی به تسلیحات اتمی.<br />از آنجایی که سران حکومت برای گسترش اسلام در ایران و در منطقه و در جهان زندگی می­کنند، برای نیل به این هدف، استفاده از هر ابزاری نه تنها جایز که الزامی ست. هنوز مرکب قطعنامهء 1747 خشک نشده که خاتمی، راهی هندوستان شده است تا با خنده و کرشمه و به دور از جنجال و غوغا، زمینه­ های برآورده کردن نیازهای اتمی ایران را آماده سازد. تنگنایی که امروز حکومت اسلامی در هزارتوی آن گرفتار آمده است، نتیجهء مستقیم سیاست هشت سالهء خاتمی ست که به نهادینه شدن دروغ و ریا و تقیه انجامید.<br />امروز، نیز کسانی که مانند آقای حسین باقرزاده برای مهار بحرانی که این رژیم خود آفریده است، به دیگران سفارش می کنند که " باید با کمک حاکمیت آن را مهار کرد "، با امکان اصلاح پذیری این حکومت ننگینِ جهل و جنون، دیگران را در حقیقت آگاهانه به مسلخ دعوت می کنند. <br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-38928133609393616092007-02-17T23:58:00.000-08:002007-09-21T23:59:30.415-07:00بمب اتمی و هدف غایی مهدویّت<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">بمب اتمی و هدف غایی مهدویت </span></strong></div><div align="justify"><strong><span style="color:#ff0000;"></span></strong> </div><div align="justify"><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a style="COLOR: blue; TEXT-DECORATION: underline; text-underline: single" href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />دوست بلازی، وزیر امور خارجهء فرانسه گزارش می­کند که احمدی نژاد در نشستی که در پیوند با مسایل اتمی ایران برگزار شده بود، به یکباره در میانهء گفتگو، پرسشی طرح کرده که حاضران در نشست را، به بهت و شگفتی انداخته است؛ او می­پرسد: آیا شما می­دانید چرا هرج و مرج و آشوب در جهان ضرور است؟<br />پاسخی که احمدی نژاد می­­دهد شالودهء اساسی سیاست رسمی، اما پنهانی حکومت اسلامی ست. وی می­گوید: آشوب و هرج و مرج، پیشدرآمد ظهور مهدی موهوم است.<br />حکومت اسلامی برای برپایی آشوب و هرج و مرج به اسبابی نیاز دارد که احمدی نژاد را موظف کرده­اند، آنها را آماده کند؛ او دو ماه پیش از انتخابات "ریاست جمهوری"، در مشهد حقهء خامنه­ای را آشکار و اقرار کرده بود که با یاری رهبر، وی از صندوق­ آرا به عنوان "رئیس جمهور" بیرون خواهد آمد؛ در آن هنگام که احمدی نژاد با قاطعیت "رئیس جمهوری" خود را پیش بینی می­کرد، روزنامهء "تهران امروز" هنوز افشا نکرده بود که در ایران، 7 میلیون شناسنامهء ابطال نشده وجود دارد و نیز، 17 میلیون شناسنامه، ثبت آماری نشده­اند. همین آرای میلیونی مردگان است که در هر انتخاباتی معجزه می­کند و آن نامزد دیگر ریاست جمهوری را به این پندار می­اندازد که با یک ساعت چرت، گویی به خواب اصحاف کهف دچار شده است. باری، احمدی نژاد، برنامهء دراز مدت خامنه­ای و حلقهء محرم او را که با امام زمان در تماس دایمی هستند، در تلاش برای برپایی حکومت جهانی اسلام می­داند.<br />دستیابی به حکومت جهانی اسلام که از مراحلی چند می­گذرد، به خودی خود هدف و غایت خواستِ آخوند نیست، بلکه حکومت جهانی، به باور اینان، ابزاری است بزرگ برای به آشوب کشاندن جهان و نابودی ساکنان این کرهء خاکی، برای ظهور کسی به نام مهدی که تاریخ هیچ نشانه­ای از او ندارد.<br />این استراتژی حکومت اسلامی، اگر چه بازتاب بلاهت ناب و گویای غیبت آنان در جهان ملموس است، اما در راه این بلاهت همهء هست و نیست ایران و ایرانی هزینه شده است. تلاش تخریبی و پیگیرانهء رژیم برای آماده­سازی زمینه­های ظهور، همان حلقهء گمشده­ای ست که در ارزیابی­های نیروهای اپوزیسیون چپ و راست به ندرت دیده می­شوند. شوربختانه، اپوزیسیون ایرانی بیشتر از اینکه در اندیشهء رهایی ایران از خطر نابودی باشد، بیشتر در اسارت ذهنیات دوران جنگ سرد و یا در مقولات تحریف شده از سوی مسلمانان حاکم و ناحاکم، دست و پا می­زند. آنان ایران و ایرانی را فراموش کرده­اند و همگام با تحجر اسلامی آگاهانه و ناآگاهانه در راه مبارزه با تجدد غربی، دمی از تلاش دست نمی­کشند. آنچه این نیروها، از تجدد و مدرنیتهء غرب برای مشتی آخوند با عنوان امپریالیسم ترسیم کرده­اند، اینک گریبان این نیروها را گرفته و تمام انرژی آنان را با تردید و ترس از همگامی با دهشتبارترین حکومت تاریخ ایران، بر باد داده است. کیست که بویی از معرفت برده باشد و نداند که مفهوم امپریالیسم برای آنان بیشتر به این کار آمده است که تمام دستاوردهای انسان مدرن را از معنی خالی کنند! حکومت اسلامی ایران با امپریالیسم دشمنی ندارد، اما دشمنی آخوند با تجدد و نمادهای مدرن آشتی ناپذیر است. آخوند حاکم بر ایران برای ظهور امامی که در همیشهء تاریخ غایب بوده است، روز و شب تلاش می­کند.<br />دولت اسلامی مورد ادعای خامنه­ای که با انتصاب احمدی نژاد تشکیل شد، برای ایجاد بحران و آشوب در منطقه و اتحاد سازمان­های اسلامی و نیز برای تدوام امنیت خود در برابر جامعهء آزاد جهانی، بیش از هر چیز، دستیابی به تسلیحات هسته­ای را حیاتی­ترین امر سیاسی خود می­داند که در راه آن، آماده است همهء پروژه­های دیگر را تعطیل کند.<br />دستاورد تلاش برای برپایی حکومت­های اسلامی در منطقه، تا کنون رسوایی حکومت اسلامی را در پی داشته است. حکومت آخوندی حتا با خرج میلیون­ها دلار نتوانسته است به اتحاد سازمان­های اسلامی که خود، ساخته و پرداخته است، سر و سامانی بدهد. در مقابل، ماهیت اسلامی و تروریستی این سازمان­ها، در افکار همگانی، آبرویی برای حکومت نگذاشته است. پیش شرطِ حفظ این سازمان­های اسلامی تروریست که برای ایجاد جو وحشت و هراس، و نیز برای برپایی حکومت­های اسلامی تدارک دیده شده­اند، دستیابی به تسلیحات هسته­ای است که حکومت اسلامی را جنون زده کرده است.<br />در روزگاری که آمریکا و غرب توانسته­اند همه تروریست­های اسلامی جهان را از مرزهای خود دور کنند و با گردآوری آنان در منطقهء نفوذ خود، یعنی در عراق و افغانستان، قادر شده­اند دلبخواه و به هنگام ضرورت، آنان را از کار بیندازند، حکومت اسلامی را اضطراب فراگرفته و در چنین شرایطی است که رژیم با تمام توان و با بهره­گیری از همهء امکان­های خود برای دستیابی به تسلیحات هسته­ای، تلاش می­کند. بدون این تسلیحات، دامنهء آشوب جهان­گستر که پیش شرطِ ظهور مهدی موهوم است، از مرزهای ایران فراتر نخواهد نرفت. سرانجام آشوب و بحران­های پیاپی داخلی نیز، از هم پاشیدگی آخوند و آخوندیسم است به عنوان منفورترین پدیدهء ایرانی و جهانی.<br />اگر چه حکومت اسلامی ایران، بارها و بارها اعلام کرده است که قطعنامهء 1373 شورای امنیت سازمان ملل را نخواهد پذیرفت، اما سیاستمداران غرب و دولتمردان بسیاری، کوشیدند که اهمیت پذیرش این قطعنامه را به سران حکومت اسلامی تفهیم کرده و آنان را وادار به پیروی از ارادهء جهانی کنند. حکومت اسلامی که گویا مدیدی ست، صفحه­اش خط افتاده است، با رد خواسته­های جهانی، همیشه به تکرار یک آهنگ خسته کننده بسنده کرده است؛ ولایتی، موسوی، لاریجانی، خاتمی، شیخ مکلا نگهدار، هاشمی، متکی و همه دست اندر کاران این حکومت، بر حق استفادهء صلح آمیز ایران از انرژی هسته­ای پافشاری کرده و می­کنند. اینان، مانند کبکی که سرش را در برف برده است، نمی­بینند که جهان دیده است که حکومت اسلامی هجده سال به سازمان­های جهانی و بویژه به سازمان بین­اللملی انرژی هسته­ای، در پیوند با سیاست­های اتمی خود، نیرنگ زده و دروغ گفته است و بنا بر مصوبه­های همین سازمان، حکومت دروغ اسلامی بدون اعتماد سازی، در حقیقت از هر حقی محروم است.<br />به برخی از ریاکاری­های ایران که حسن روحانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی وقت، اعتراف کرده است، توجه کنید:<br />_ اکثر فعالیت­های هسته­ای را که انجام داده بودیم به آژانس اعلام نکرده بودیم؛<br />_ ما طرح­هایی را که قبلاً با چین داشتیم و طبق پادمان می­بایست به آژانس اعلام می­کردیم، اعلام نکرده بودیم؛<br />_ برخی از تجهزاتی را که از روس­ها خریده بودیم، نگفته بودیم؛<br />_ آزمایشات مخفی را نگفته بودیم؛<br />_ ارتباط با شبکه­های مختلف در بازار سیاه را نگفته بودیم.<br />آژانس بین­اللملی از حکومت اسلامی خواسته بود که نقشهء بمب اتمی را که از راه­های غیر مجاز تهیه کرده است به سازمان انرژی هسته­ای تحویل دهد. اینک، پس از پایان مهلتی که قطعنامهء 1373 به حکومت داده بود، البرادعی در گزارش خود در کنار دیگر سرپیچی­های حکومت اسلامی، آورده است که رژیم از تحویل نقشهء بمب اتم سرباز زده است. <br />سیاست حکومت اسلامی برای خام کردن اروپا و نیز سیاست استفادهء گسترده از تقیه برای ایجاد جو آرام که بخش "اصلاح طلب" حکومت را در جهان به دریوزگی انداخته است، با شکست روبرو شده است. با فشار جامعهء جهانی و با صدور قطعنامه­ای دیگر، حکومت اسلامی در تنگنایی خانمانسوز گرفتار خواهد آمد. چین و روسیه، چاره­ای ندارند مگر همگامی با جامعهء جهانی. حکومت اسلامی برای تداوم و گسترش خود، نه به مصالح کشوری به نام ایران می­اندیشد و نه در پی عزت مردمانی به نام ملت ایران است. این رژیم بیش از هر چیز در پی انهدام ایران و جهان است برای عزت اسلام که مترادف با ظهور امام غایبی ست که هوش از سر آخوند ربوده است. حفظ این نظام تخریبی نیز جز با دستیابی به تسلیحات هسته­ای و تضمین از سوی غرب برای نابودی مخالفان، میسر نیست. آخوند و دولتی که هر هفته نمایندگانش برای امامی موهوم نامه در چاه می­اندازند، به دنبال آن هستند که با دستیابی به بمب اتم و کاربرد آن در راه نابودی اسرائیل که باید آغاز آشوب و هرج و مرج جهانی باشد، مقدمات بساط ظهور را آماده کنند. غلامرضا آقازاده، وزیر پیشین نفت و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران که در حکومت اسلامی به جد مدعی ست با امام زمان در ارتباط دائمی ست، از سوی امام زمان پیام آورده است که او بزودی ظهور خواهد کرد و احمدی نژاد باید پیش زمینه­های آن را آماده کند.<br />بیست و هشت سال از حیات این انقلاب می­گذرد. در این بیست و هشت سال روزی نبوده است که ایران در آرامش بسر برده باشد و ایرانیان در ترس و هراس از دنیا و مافیها نبوده باشند. این رژیم جز فقر، فحشا، بیکاری، اعتیاد گستردهء جوانان، نقض همیشگی حقوق بشر، پیگرد خونین دگر اندیشان و دگر دینان، سنگسار و برده­فروشی و نهادینه کردن ترس و جهل، ارمغانی نداشته است. حال آنکه خمینی وعده داده بود که: " تردید نیست که این انقلاب اسلامی، یک تحفهء الهی و هدیهء غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است. صحیفهء امام. ج. 21. ص. 401 "<br />فراهم آوردن زمینه­های ظهور مهدی و نابودی اسرائیل و آشوب در جهان، به تداوم این "تحفه" وابسته است. بود او، انکار ماست و انکار او، بود ما خواهد بود. حسین شریعتمداری که از نمادهای برجسته تحفهء خمینی است، در باره اندیشه­های رهبر کنونی در پیوند با امام زمان و بمب اتم چنین می­گوید:<br />_ ايشان، یعنی خامنه­ای، معتقد است كه رخدادی بزرگ در انتظار جهان است - افول قدرتهای بزرگ.<br />_ ايشان، یعنی خامنه­ای، همچنين معقتد است كه اين رخداد بزرگ بسيار لذتبخش خواهد بود، حتی اگر ما مجبور باشيم بهای زيادی را برايش پرداخت كنيم.<br />این رخداد بزرگ که به افول قدرت­های بزرگ تعبیر شده است، به باور این مسلمانان خام اندیش، تنها به دست مهدی موهوم می­تواند انجام پذیرد که جمهوری اسلامی با دستیابی به بمب اتم و به آشوب کشاندن جهان، در حال آماده کردن زمینه­های ظهور اوست. آقا زاده، رئیس سازمان انرژی هسته­ای که ارتباطش با امام زمان از سوی خامنه­ای و باند او پذیرفته شده است، پیام آورده و بشارت داده است که آقا؛ صاحب الزمان، به زودی ظهور می­کند.<br />از این است که قطار اتمی ایران به گفتهء احمدی نژاد، ترمز بریده است و دنده عقب هم ندارد و سیاستمدارانی که می­خواهند، رژیم دکمهء ایست را فشار بدهد تا گفتگوهای چند جانبه آغاز شوند، در حقیقت از شناخت ماهییت اسلامی سیاست­های حکومت آخوندی و فلسفهء وجودی این نظام پیشاتاریخی، عاجز هستند. تاریخ سه دههء رژیم، این آموزه است که هر فرد، نیرو، سازمان و حزب سیاسی و هر کشوری که به این حکومت نزدیکی کرده است، بیش از همه زیان برده است. تردی نباید داشت که اگر حکومت اسلامی به تسلیحات اتمی دست یابد، روسیه بیش از همهء کشورهای دیگر، در تیررس حکومت اسلامی قرار خواهد گرفت که بر سرزمین­های اسلامی تسلط دارد. نمونهء حزب توده که تا شکار مخالفان حکومت اسلامی پیش رفت، نمونهء اندوهباری ست. گمان می­رود که روسیه از حول حلیم در دیگ حکومت اسلامی افتاده است؛ نباید تردید داشت که با دستیابی رژیم اسلامی به تسلیحات هسته­ای، دیری نخواهد پایید که مسلمانان چچن از "بمب اتمی اسلامی"، علیه روسیه بیشترین سود را ببرند!<br />ذهنیت اسلامی، در اندیشهء جان و کشور و خاکی نیست. گسترش اسلام و نابودی هر آنچه غیر اسلامی ست، هدف بمب­های اتمی اسلامی خواهند بود.<br />به هر روی، اینک امکانات زیادی در اختیار ما نیست. انتخاب اساسی، انتخابی ست میان تحجر و تجدد. این رژیم، کشور را هر روز به یک رویارویی نظامیِ بیهوده و باطل، نزدیک می­کند. این جنگ احتمالی، بنا بر تعاریف کلاسیک که جنگ را ادامهء سیاست با ابزاری دیگر می­پندارد، نیست. کشور ایران در هیچ جای جهان، منافعی ندارد که بایستی بر سر آن آمادهء ستیز و جنگ باشد. سهم تولید کالاهای صنعتی ایران و عرضهء آنها در بازارهای جهان، چیزی به اندازه صفر است. حکومت اسلامی، مفاهیم را از بار معنایی خود مانند همیشه خالی کرده است و منافع عقیدتی خود را که ایجاد هرج و مرج در جهان است با مفهوم "منافع ملی" مخدوش کرده است. لابی­های مکلای این رژیم نیز با آویختن به دامان ملائک و فرشتگان، به این توهم دامن می­زنند. جنگ، بر خلاف آنچه که آخوند می­فمهد، نعمت نیست. بنابراین، آنانی که در جبههء صلح هستند، باید در راهِ این خیر بزرگِ همگانی به مبارزه­ای همه جانبه دست یازند. صلح راستین در جلوگیری از دستیابی رژیم اسلامی به تسلیحات هسته­ای ست و نیز در گرو نابودی این حکومت. با ادامهء سیاست­های خانمان برانداز حکومت اسلامی، جنگ ایران با آمریکا و تمام جهان، ناگزیر است.<br />ما در کدام موضع می­خواهیم بایستیم؟<br />جنگ احتمالی، پیش از آنکه جنگی به معنای متعارف باشد، جنگی ست که جبههء تحجر، آنرا در برابر جبههء تجدد و تمدن آغاز کرده است. نباید، لحظه­ای در نابودی تحجر اسلامی درنگ کرد. سازمان­های سیاسی می­توانند و باید در صورت بروز جنگ احتمالی، خود را پیرامون مسایل شهروندی، سازماندهی کنند و برای پذیرفتن مسئولیت قدرت دولتی آماده باشند.<br />هیچ انسان آزاده­ای نمی­تواند و نباید با هیچ بهانه­ای در کنار جمهوری جهل و جنون قرار بگیرد.<br />از آنجایی که رژیم اسلامی ایران، برخلاف هر حکومتی در جهان، نابودی جهان غیر شیعی، فلسفهء وجودی آنرا ساخته است، تردید نیز نباید داشت که دستیابی این حکومت به تسلیحات هسته­ای، آغاز غم انگیزی خواهد بود برای پایان جهان. مسئله، مبارزه با امپریالیسم کذایی نیست! مسئله از سویی نابودی ایران، منطقه و در غایت، جهان است به دست مشتی آخوند و از دیگر سو، نجات تجدد و مدرنیته از چنگال خونین اسلام در میان است.<br /> من، نمی­دانم که دوست بلازی وزیر امور خارجه فرانسه، چه پاسخی به احمدی نژاد داده است که ضرورت آشوب و هرج و مرج در جهان را برای ظهور امام زمان مطرح کرد! اما، بر این باورم که او نیز مانند بیشترینهء اروپاییان و بیشترینهء سیاست­زدگان ایرانی، لبخندی از سر حیرت زده و از آن گذشته است. ژرفای فاجعه در این است که اروپا از شبح اسلام در هراس افتاده و قادر نیست و یا نمی­خواهد صدای آخوند و مسلمان شیعه را که آهنگ انهدام در نعره­اش موج می­زند، بشنود. </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-19528263285693226392007-01-05T23:56:00.000-08:002007-09-21T23:57:57.316-07:00افول تدریجی؛ امّا حتمی حکومت اسلامی<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">افول تدریجی، اما حتمیِ حکومت اسلامی</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /><a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />شرایط بحرانی و ناگواری که حکومت اسلامی برای خود بوجود آورده است، همهء جناح­های این حکومت پیشاتاریخی را دچار پریشانی کرده است. علاء الدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، اعلام می­کند که ایران از ورود 38 نفر از بازرسان آژانس بین المللی انرژی هسته­ای به کشور جلوگیری کرده است و هنوز این خبر، درشت­ترین عنوان رسانه­هاست که داریوش قنبری، یکی دیگر از اعضای همین شورا، از طرح چنین امری در کمیسیون اظهار بی­اطلاعی کرده و اقرار می­کند که این "تصمیم عجولانه" و نادرست از سوی شورای عالی امنیت ملی که زیر نظر خامنه­ای کار می­کند، گرفته شده است. احمدی نژاد که کشتی اوراق ولایت فقیه را به خاک سیاه نشانده است، همچنان دچار تشنج اتمی ست و اکنون که میدان بر وی تنگ شده است، سیاست­های هسته­ای را ارادهء رهبر خامنه­ای می­داند که وی در جایگاه ریاست جمهوری، تنها وظیفهء اجرای آن را دارد.<br />سران حکومت اسلامی در تکاپو هستند تا شاید آب رفته را به جوی بازگردانند؛ اما، آن زمان که اروپا برای مقابله با نفوذ آمریکا در منطقه، جمهوری اسلامی را خام کرده بود و همچون چماقی علیه آمریکا از آن استفاده می­کرد، کم و بیش دیگر سپری شده است. در آن دوران طلایی که آخوندها در اندیشهء استقرار حکومت­های اسلامی در بودند و ساز گوش­خراش خود را می­زدند، سیاست­های کلان و استراژیکِ آنان، ایجاب می­کرد که در خارج چهرهء معقولی از خود نشان دهند و از اینرو رژیم به ناگزیر، کسانی مانند روحانی و آخوندهای "اصلاح طلب" را برای مذاکره روانهء اروپا می­کرد، تا آمریکا نتواند مسألهء بنیادگرایی حاکم بر ایران را که آخوندها آهنگ صدور آن را داشته و دارند، پیش بکشد. روحانی و گروه وی نیز تا می­توانستند به هم صحبت­های اروپایی خود دروغ می­گفتند و اروپاییان هم با بستن قراردادهای میلیاردی با حکومت آخوندها، در حقیقت به ریش هر چه سیاست اسلامی است، می­خندیدند. در شرایط کنونی که سران اسلامی در مرداب بحران دست و پا می­زنند و راه گریزی هم دیگر - به همان دلیل اساسی که صدام را به ورطهء نیستی انداخت - باقی نمانده است، آخوند مکار و نیرنگبازی چون خاتمی را به داووس می­فرستند تا مگر باز اروپاییان را با ترساندن از بنبادگرایان حاکم بر ایران، به دام خود گرفتار کنند و از این راه، زمانی را که برای رسیدن به هدف­های هسته­ای خود به آن نیاز دارند، بخرند. تمام تلاش حکومت اسلامی در حال حاضر این است که برای چند صباحی این زمان لازم را به دست بیاورد. هواداران چپ و راست حکومت آخوندی در جامهء اسلامی و سکولاریته با بافتن هزاران نظریهء یاوه و بیهوده، راه را برای رسیدن آخوندها به این هدف هموار می­کنند.<br />حکومت اسلامی برای رسیدن به هدف آنی، یعنی خریدن وقت از دو ابزار اساسی بهره می­گیرد:<br />1. فعال کردن نیروهای به اصطلاح "اصلاح طلب" و پرداختن تصویری مطلوب از اینان در رسانه­های همگانی؛<br />2. و همزمان کوبیدن بر طبل جنگ و تهدید جهان و گسترش ترورهای کور و بیهوده تا جهان بار دیگر از ترس این بنیادگرایان به چاه "اصلاح طلبان" در افتد.<br />این دو ابزار، پشت و روی یک نیرنگِ کهنه هستند.<br />برای دستیابی به این هدف است که آخوند جنایتکاری چون خاتمی را راهی داووس می­کنند تا با خنده و عشوه و دروغگویی، یعنی با استفاده از حربهء تیز و بُرّای تقیه، زمان لازم را برای حکومت اسلامی فراهم آورد.<br />خاتمی نقشهء شومی در سر می­پروراند؛ چنین به نظر می­رسد که حکومت بر آن است که پای کشورهای دیگر از جمله هندوستان و آرژانتین و برزیل و پاکستان و برخی دیگر از کشورهای غیر اروپایی را به مذاکرات هسته­ای خود با کشورهای 1+ 5 بکشاند تا هم از این کشورها پوششی برای اهداف اتمی خود بسازد و هم با درگیر شدن اروپا با این کشورها، از سویی از مزاحمت سازمان انرژی هسته­ای نجات یابد و هم با دورزدن آمریکا، زمان برای حکومت فراهم آید.<br />این وظیفهء "اصلاح طلبان" حکومتی و سازمان های اکثریتی – توده­ای زده است در شرایط کنونی. نگاهی به تارنماهای اینان بیندازید تا دریابید که اینان بیش از هر چیز بر جنگ طلبی آمریکا تکیه می­کنند و در ارزیابی­های این سیاست بازان، از برنامه­های اتمیِ رژیم آدمیخواری که به دنبال دستیابی به تسلیحات هسته­ای است و جنگ را "نعمت الهی" می­داند و ایران و ایرانی را به پرتگاه نابودی نزدیک کرده است، جز تعارف­های سطحی و نازل، خبری نیست. آن "جناح" دیگر حکومت سنگسار و شاعرکش نیز با فعال کردن برنامه­های پنهانی و از پیش آمادهء رژیم که در حقیقت پاسخی ست به اجماع جهانی در قطعنامهء شورای امنیت، به ترورهای گسترده روی آورده و برای ایجاد هرج و مرج از سازمان­های شیعی تروریست، استفاده و سوء استفادده می­کند. "سناریو"هایی که سران رژیم و از جمله لاریجانی از آن­ها یاد می­­کنند، چیزی نیست مگر استفاده و سوء استفاده از حزب­الله در لبنان، حماس در فلسطین و سازمان­های شیعی مقتدا صدر و آخوند حکیم در عراق و گسترش ترور و کشتار.<br />توجه کنید که نماینده امام در کیهان رسوای ایران، حسین شریعتمداری چگونه برای سازمان ملل و اسرائیل خط و نشان می­کشد: " سازمان ملل که مدتهاست به حالت احتضار افتاده و بعید نیست قبل از فروپاشی رژیم صهیونیستی به جنازه­ای تبدیل شود که فقط برای دفن کردن در گورستان می­خورد..."<br />شوربختانه، بسیاری در دام این شبه استدلال گرفتار آمده­اند که چون البرادعی و برخی از سیاستمداران ذینفع اروپایی گفته­اند که ایران هنوز توان دستیابی به تسلیحات اتمی را ندارد، بنا بر این، این آمریکاست که منطقه را دچار بحران کرده است و در منطق چنین استدلالاتی، روشن است که جای حکومت دهشتبار اسلامی کم رنگتر از هر رنگی ست. گویی رژیم اسلامی، یتیم مظلومی است که احتمالاً سیب سرخی هم در دست دارد که در ربودن آن دیگران کمین کرده­اند.<br /> طنزِ تلخ تاریخی­ست که اروپا هرگز به این راست باور نیاورد که عراق دارای تسلیحات هسته­ای نیست و با اینکه روشن بود که بازرسان سازمان انرژی هسته­ای با برخوردای از آزادی تام و تمام، نشانی از تسلیحات هسته­ای پیدا نکرده­اند، باز شگفتا که گفته­ها و تأکیدهای صدام و دیگر سران رژیم بعث، بی اعتبار بودند و مقبول نمی­افتادند.<br />اما همین اروپا به اعتراف­های مکرر حکومت اسلامی که عزم کرده است از فناوری ساخت تسلیحات هسته­ای برخوردار شود، واکنش درخوری نشان نمی­دهد. و چه بسا که اگر فشار آمریکا و زیان­های اقتصادی در مقیاس جهانی نبود، باز هم چشم بر واقعیت هولناک حکومت خرافه و جهل می­بست؛ هنوز هم اروپا، از یک چشم کور است.<br />در زمانی که خاتمی و رفسنجانی و دیگر سران حکومت می­خواهند وانمود کنند که ایران به دنبال بمب اتمی نیست و تسلیحات هسته­ای، به گفتهء رهبر "حرام شرعی" است، احمدی نژاد، روز یکشنبه 3 دیماه 1385، در محل سابق سفارت آمریکا با خطابی توهین آمیز به سازمان ملل گفت: " باید بپذیرید که ایران فناوری تولید سوخت هسته­ای را دارد و در دههء فجر امسال جشن بزرگ هسته­ای را بر پا خواهد کرد." (تارنمای آفتاب. یکشنبه 3دیماه 1385) من، برای اینکه دهان پادوهای جمهوری اسلامی که برای مشتی دلار و مقداری قرار با هزار ترفند و دلقک بازی می­خواهند کجِ حکومت اسلامی را راست جلوه دهند، به اعترافی از احمدی نژاد بسنده می­کنم، تا اگر امکان دارد دست از مضحکه بردارند و بروند و سر خود در آخور آخوند فروبرند و رأی خود را هم به همان صندوق­های کذایی که فقط آخوند می­زاید، بریزند و ما را به خود بگذارند و بگذرند. احمدی نژاد می­گوید: " ما امروز...یک کشور هسته­ای شده­ایم که این پیروزی بزرگی است که متعلق به ملت و مجلس است." (تارنمای آفتاب. یکشنبه 1 بهمن 1385)<br />روشن است اروپایی که خود از جاه طلبی هسته­ای سران حکومت اسلامی، میلیاردها دلار سود برده است، واکنش چندانی در برابر سیاست هسته­ای جنایتکارترین حکومت تاریخ ایران، نشان ندهد.<br />سران حکومت بارها خواست واقعی خود را برای دستیابی به تسلیحات هسته­ای اعلام کرده­اند که چیزی نیست مگر:<br />1. حفظ اسلام در حاکمیت و بیمهء آن در برابر خطرهای احتمالی خارجی؛<br />2. بهره گیری از بمب اتمی برای نابودی اسرائیل و برپایی حکومت­های اسلامی در منطقه و سپس در جهان.<br />جمهوری اسلامی برای دستیابی به تسلیحات اتمی باید دارای فناوری چرخهء سوخت باشد.<br />برای دستیابی به این فناوری جمهوری اسلامی در سال­های 67-66 با روسیه و چین تماس می­گیرد و همزمان، به گفتهء حسن روحانی، با "ورود به بازار سیاه و تماس با افراد و شبکه­های مختلف" تلاش خود را برای دستیابی به تسلیحات هسته­ای ادامه می­دهد. حسن روحانی که در دوران ریاست آخوند خاتمی، رئیس شورای عالی امنیت ملی و مسئول پروندهء هسته­ای ایران بود، سیاست­های پنهانی سران رژیم را برای دستیابی به تسلیحات اتمی، چنین تشریح می­کند:<br />_ اکثر فعالیت­های هسته­ای را که انجام داده بودیم به آژانس اعلام نکرده بودیم؛<br />_ ما طرح­هایی را که قبلاً با چین داشتیم و طبق پادمان می­بایست به آژانس اعلام می­کردیم، اعلام نکرده بودیم؛<br />_ برخی از تجهزاتی را که از روس­ها خریده بودیم، نگفته بودیم؛<br />_ آزمایشات مخفی را نگفته بودیم؛<br />_ ارتباط با شبکه­های مختلف در بازار سیاه را نگفته بودیم.<br />پس از اینکه فاش شد که سازمان انرژی هسته­ای از سوی روسیه و چین در جریان معاملات هسته­ای قرار گرفته است، سران نظام از جمله آخوند فریبکاری چون خاتمی تصمیم می­گیرند که برای خام کردن اروپا، تصویری توافق شده از واقعیت سیاست اتمی رژیم را به آژانس انرژی اتمی ارائه دهند. اما سران رژیم با آگاهی رئیس جمهور خاتمی توافق کرده بودند که معاملات هسته­ای خود را در بازار سیاه اعلام نکنند. "<br />_ ما تجهیزات مربوط به P2 را که از دلال (این دلال را لیبی به آمریکا معرفی کرده بود) گرفته بودیم، نگفته بودیم.<br />خارج از متن:<br />"سؤال يكي از اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي: آقاي دكتر p2 چيست؟<br />دكتر روحاني: p2 سانتريفيوژ پيشرفتهتر از p1 است.<br />سؤال يكي از اعضاي شورا، سانتريفيوژ چيست؟<br />دكتر روحاني: سانتريفيوژ دستگاهي است كه گاز UF6 وارد آن ميشود و از طريق آن غني ميگردد.<br />سؤال يكي از اعضاي شورا: گاز UF6 چيست؟<br />دكتر روحاني: UF6 همان گاز هگزافلورايد است كه ماده اوليه براي غنيسازي از طريق سانتريفيوژ است. يعني در واقع خوراك سانتريفيوژ محسوب مي شود.<br />سؤال يكي از اعضاي شورا: غنيسازي يعني چه؟<br />دكتر روحاني: در اورانيوم طبيعي (همچنين در UF6 كه به صورت گاز است) ايزوتوپهاي 235 كمتر از 1% است يعني بيش از 99% ايزوتوپهاي 238 است. 234 و 235 از 1% كمتر است (7/0 درصد است). ما در غنيسازي، ايزوتوپهاي 235 را به جاي 7/0 درصد به 5/3 درصد ميرسانيم. دستگاههاي سانتريفيوژ به دليل سرعت زياد و از طريق گريز از مركز عمل جداسازي را انجام ميدهد. اين دستگاه در طول يك دقيقه 60 هزار دور گردش دارد. يعني در يك ثانيه حدود هزار دور گردش ميكند و لذا به خاطر سرعت زياد آن دو پايه آن نميتواند ثابت باشد، لذا سمت بالا، از طريق مگنت معلق است و از سمت پايين به وسيله يك سوزن و داخل روغن گردش را انجام ميدهد. در مجموع از لحاظ فني يك ساختمان پيچيدهاي دارد و اساسا از تكنولوژي پيشرفته اي برخودار است. البته P1 نسلي است كه دهه 60 در دنيا استفاده مي شده، بعد از آن نسلهاي P1،P2 و ... مورد استفاده قرار گرفتهاند. آن چيزي كه ما در اختيار داريم مدل P1 است و در مورد P2 هم در حد تحقيقاتي كارهايي در حال انجام است."<br />اروپاییان که از ارتباط­های گستردهء ایران با شبکه­های مافیایی فروش تجهیزات هسته­ای آگاهی یافته­ بودند و می­دانستند که مذاکره کنندگان ایرانی، نیرنگ می­زنند و تقیه می­کنند، در گفتگوهای خود از روحانی می­پرسند:" چگونه می­شود که P2 و P1 را از دلال بخرید و نقشهء بمب اتم را خریداری نکنید؟"<br />واضح و مبرهن است که آخوندِ متقی و فریبکار، جز به دروغ متوسل نخواهد شد.<br />برای اینکه شما فکر نکنید که دلال مورد پرسش، همان دلال پاکستانی، یعنی عبدالقادر خان ست، روحانی اعلام می­کند که دلال طرف معامله با ایران، هم اکنون در زندان مالزی به سر می­برد.<br />به هر حال، حکومت اسلامی در تلاش است که فضایی آرام بوجود بیاورد که بتواند با خیال آسوده، هدف­های خود را دنبال کند. برای ایجاد چنین فضایی، "اصلاح طلبان" حکومتی با یاری زائده­های سیاسی خارجه نشین که برای تداوم آخوند و آخوندیسم دست به دامان ملائکه و فرشتگان(آن هم از نوع عربی آن که حتا قادر نیستند زبان هم را دریابند) می­شوند، از تجربه­هایی سنگین برخوردارند. <br />در همان حالی که روحانی سرگرم مذاکره بر سر مسائل هسته­ای با هیئت­های اروپایی بود، خاتمی و دیگر سران حکومت اسلامی بر خلاف تمام مقررات آژانس انرژی اتمی و معاهده­های بین­المللی، در ساختن کارخانهء اصفهان که تواناست کیک زرد را به UF4 و UF6 تبدیل کند، شتاب داشتند. روحانی اعتراف می­کند که هدف مذاکره، اصولاً برای رسیدن به توافقی نبوده است، بلکه هدف، بیش از هر چیزی ایجاد امکان برای رسیدن به خواسته­های تسلیحاتی رژیم بوده است و بس. او می­گوید:"با فضای آرامی که ایجاد کردیم، توانستیم اصفهان را تکمیل کنیم که الحمدالله امروز اصفهان تکمیل شده است و می­توانیم که کیک زرد را به UF4 و UF6 تبدیل کنیم که این مسئله بسیار اهمیت دارد."*<br />خوشبختانه افکار عمومی اروپا که به نیرنگ­های سران اسلامی پی برده­اند، سید محمد خاتمی، این شیخ طناز و متقی را با دست خالی از داووس باز پس می­فرستند. تنها دستاورد او در این سفر این است که اعلام کند یک سیاستمدار ابله آمریکایی گفته است که "آمریکا علی و حسین شیعه را نمی­شناسد." وه که چه بختی داریم!<br />باری، شگفت آور است که بسیاری از تارنماهای به اصطلاح چپ لائیک، هنگامی که در بارهء سیاست­های هسته­ای رژیم گزارش می­دهند، این قافیه را فراموش نمی­کنند که همزبان با ثقه­الاسلام بی بی سی، تکرار کنند: دولت ایران، همیشه تأکید کرده است که استفادهء صلح آمیز انرژی هسته­ای حق مسلم ایران است. <br />مهلت شصت روزه­ای را که شورا امنیت سازمان ملل تعیین کرده بود که ایران غنی سازی اورانیوم را تعلیق کند، رو به پایان است. روشن است که رژیم حاکم بر ایران برای حفظ اسلام و حکومت اسلامی، توان چشم پوشی از دستیابی به تسلیحات اتمی را ندارد.<br /> به هر حال، مرگ حکومت اسلامی با تسلیحات هسته­ای پیوند خورده است. آخوند، برای پنهان داشتن نیت­های واقعی خود، تنها این را آموخته است که بحران بیافریند و هر بحرانی را با بحرانی بزرگتر مهار کند. غافل از اینکه با ایجاد هر بحرانی، به مرگ تاریخی خود نیز بیشتر نزدیک می­شود.<br />با اینکه به احمدی نژاد فشار می­آورند که در بارهء مسألهء اتمی رژیم و تسلیحات هسته­ای در دوران سخت و بحرانی حکومت، چیزی نگوید که خارج از ردیف باشد و به کار مخالفان بیاید، باز ایشان که پست ریاست جمهوری را با گود زورخانه و چاله میدان عوضی گرفته است، نیت واقعی حکومت اسلامی را در پیوند با سیاست هسته­ای، ناخواسته و خواسته رسوا و آشکار می­کند. وی در پاسخ به کسانی که می­گویند ایران با "دنیا پیش نمی­رود و عقب افتاده است"، گفت به آنان می­گوییم: <br />"بسم الله این ایران هسته ای."<br />اگر چه حسن روحانی، رئیس سابق هیأت مذاکره کنند با اروپا در بارهء مسألهء هسته­ای رژیم، اعتراف کرده بود که حکومت اسلامی هجده سال به جهان در بارهء سیاست هسته­ای خود دروغ گفته است، اما سخنان و اعتراف­های احمدی نژاد، همان خواست شومی است که هم اکنون نیز، خاتمی و رفسنجانی و شیخ کروبی و نگهدار و همهء آخوندهای ریز و درشت در پنهان کردن آن تلاش شبانه روزی کرده و می­کنند.<br />آیا می­توان باور داشت که خاتمی و رفسنجانی و حجاریان و دیگر دست اندرکاران حکومت اسلامی از نیت واقعی این رژیم ناآگاه هستند و نمی­دانند که تسلیحات هسته­ای برای حفظ شرف و منش ایران و ایرانی نیست؟!<br />واقعیت این است که این حکومت دغدغه­ای ندارد مگر حفظ و گسترش اسلام در جهان. اگر این آخوندهای صادره از جبل عامل در اندیشهء ایران بودند، از تمام قدرت حکومتی برای از میان برداشتن میراث فرهنگی و شاخصه­های تمدن ایران و ایرانی سوء استفاده نمی­کردند.<br />بستن سد سیوند، نمونهء بربریت نظام اسللامی ست که می­خواهد شاخصه­های تاریخی و منش ملتی بزرگ را در پای قاتلان مسلمانِ این ملت قربانی کند؛ همانگونه که همتایان طالبانی اینان، نمونه­هایی از بزرگترین دستاوردهای فرهنگ بشری را، یعنی تندیس بودای بزرگ را که به بت­ بامیان شهره بود، به نام نامی الله، در بامیان افغانستان از میان برداشتند.<br />امید که جاهلان حرفه­ای حاکم که در هر گوشه­ای از این سرزمین ما، امام و امامزاده­ای را در گور کرده­­اند، به هوش بیایند و از ویرانسازی میراث­های فرهنگی ما ایرانیان، در این آخرین دقیقه­ها چشم بپوشند و خود را از خشم همیشگی و پایان ناپذیر هر ایرانی در حال و آیندهء بیکران، در امان بدارند!<br />چنین بادا!<br /> * همهء استنادها برگرفته از سخنرانی محرمانهء حسن روحانی ست که فصلنامهء "راهبرد" ارگان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، آن را چاپ کرده است.</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-24276817163632042272006-12-20T09:45:00.000-08:002007-09-20T09:47:02.515-07:00حافظ، آیینهء آیین مهر<div align="justify"><strong><span style="color:#ff0000;">حافظ، آیینهء آیین مهر</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان<br /></strong><br /><a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"> </div><div align="justify">20.12.2006</div><div align="justify"><br /><em><span style="color:#000099;">به دوست شاعرم: حافظ شناس گرانقدرنعمت آزرم</span></em></div><div align="justify"> </div><div align="justify">پیشگفتار</div><div align="justify"><br />آیت ¬الله مطهری، پیگیرانه تلاش کرد که مشخصِ حافظ را به مجردی در دستگاه مفهومی اسلامی تبدیل کند*. دیگر مسلمانان، از جمله، بهاء¬ الدین خرمشاهی که ریزه ¬خوار چنین روشی در بررسی پدیده ¬های عینی هستند، تنها به سنگواره ¬گی و تجسد شناختِ حافظ یاری رسانده ¬اند و دریافت او را، آنگونه که خود معرف خود است، با موانعی بزرگ همراه کرده اند. اسلام، در طول سده¬ ها دستگاهی روشمند برای شناخت و بررسی واقعیت¬ های عینی برآورده که همراه با سرکوب و سلاح تکفیر و ارعاب و نهادینه کردن ترس، جایی برای اندیشهء فلسفی باز نگذاشته است. این وضعییت دیرپا، راه شناخت و بررسی علمی را همواره با بن¬بست روبرو کرده است. ترویج فرافکنی ¬های مخدوش ذهنی به جای واقعییت ملموس و سپس این ذهنیات را واقعییت عینی جلوه دادن، شگردی است که مطهری و خرمشاهی و بسیاری از حافظ پژوهان در شناخت و معرفی این شاعر گرانقدر ایرانی به کار گرفته¬ اند؛ تا از سویی، با کاربرد هزار ترفند و نیرنگ، پای این شاعر از دایرهء اسلام بیرون نیاید و از سوی دیگر چهرهء واقعی او همچنان در پردهء پندار بماند. کندوکاو در بارهء اندیشه ¬های ایرانی در ادبیات فارسی، بیش از هر چیز برای بهسازی بستر فرهنگی ست که بتواند با جهان پویا و مدرن به داد و ستد فرهنگی بپردازد. از آنجا که فرهنگ، خود دستاورد و نتیجه کارکرد خلاق همهء انسان¬ هاست، برای پیوند انسان ¬ها، پاسداری از فرهنگ که خرد و روان جمعی انسان ¬هاست، ضرورت حیاتی ست. فرهنگ، خود، حاصل و محصول گفتگوی پیوسته و روزآمد تمدن ¬های بشری است. اما، آنچه ما را آلوده است و راه هر گونه گفتگویی را بر ما بسته است، آمیزه¬ ای است به نام اسلام که نه فرهنگ را به رسمیت می ¬شناسد و نه اخلاق را و نه منشور حقوق بشر را. و شگفتا که داعیهء فرهنگ و اخلاق دارد و حقوق بشر اسلامی را که همان فقه شیعه است، برتر از هر دستاوردی می ¬پندارد. هنوز پس از حدود هزار و پانصد سال، کسی نتوانسته است که از راه "گفتگوی تمدن ¬ها" به مسلمان بباوراند که امر برده داری در قاموس و ناموس انسانی، قبیح و نارواست. هیچ مفتی و فقیه و مجنهد و آیت الله و ... تا کنون در فبح برده¬ داری و زن ستیزی و...فتوایی صادر نکرده است. بدبختانه، هنجارهای رفتاری و کرداری ما ایرانیان را، این نوع "فرهنگ" رقم می ¬زند. اسلام زدایی از اندیشه ¬های ایرانی که گنجینهء ادبیات فارسی را پربار کرده¬ است، برای رسیدن به جایگاه در خور انسان ایرانی و فرهنگ ایرانی در خانواده بشری است. ما، دیر یا زود باید بتوانیم با شناخت دو بارهء خود و احیای اندیشه ¬های ایرانی که همخوان روح زمان و زمانه است، منش خفتهء خود را بیدار کنیم و قادر شویم که با نگاه مستقیم در خود و با شناخت از گذشته، راه آینده را ترسیم کنیم. ما با ابزار اسلام، تنها از خود دور افتاده¬ایم و به ناکجاآبادهای وهم و تیره¬گی پرتاب شده¬ایم و بهره ای، مگر نیندیشیدن نبرده ایم. شرم¬آور است که مسلمانان حاکم و ناحاکم بر ایران، از دانش و خرد بهره می ¬گیرند تا در دل زمین چاه جمکران حفر کنند و شگفتا که خود در آن فرونمی ¬روند تا برای همیشه در کنار معبود خود بیارامند. باری، برای بررسی و شناخت اندیشه و ذهن حافظ، بیش از هر چیز باید زمینه ¬هایی چند فراهم آیند: 1. محیط علمی؛ که پژوهنده بدون ترس از تکفیر شیخ و آخوند، بتواند با وجدان علمی به پژوهش بپردازد و به دور از بایست و نبایست¬های اسلامی و فارغ از کفر و دین قادر باشد که به دفاع از استنتاج¬ ها و دریافت ¬های خود بپردازد. روشن است که یک چنین محیط علمی، به شهروندانی فرهیخته و فرهنگی نیازمند است.2. دمکراسی؛ بدون حضور موازین دمکراتیک و رعایت حضور اندیشه ¬های دیگر، کار پژوهش به کار سیاسی تبدیل می ¬شود که برآیند های آن، بی¬تردید افسردگی علمی، خود سانسوری، رشد یأس و کنج انزوا خواهند بود. جریان دمکراسی به حضور جامعه ¬ای مدنی نیازمند است که بتواند از دستاوردهای مدرنیته و سکولاریسم دفاع کرده و زندگانی آن را تضمین کند. 3. شجاعت علمی همراه با صداقت؛ محیط علمی و دمکراسی به هیچ کاری نخواهند آمد، اگر شجاعت پشتوانهء کار علمی نباشد. شجاعت، بایست و نبایست ¬های اسلامی را از ذهن می ¬زداید و وجدان را، به واقعیت می ¬پیونداند و از این طریق، حتا واقعیت را انسانی¬ تر می ¬کند. شجاعت، ذهن و اندیشه را از چاله و چاهِ سنگواره ¬گی و عصبیت ¬های دین ¬خویانه می¬ پیراید و به رشد جامعه ¬ای دانشمدار یاری می ¬رساند. شجاعت، تنها در سایهء صداقت است که می ¬تواند به خدمت کار علمی درآید و ترس نهادینه شده در انسان ایرانی را که دست ¬پرورد دین است، به مرور ایام از میان بردارد.<br />در نبود چنین شرایطی ست که آقای مطهری نقد را تبدیل به ناسزاگویی می ¬کند و از آنجا که بینش شاملو را در بارهء حافظ برنمی¬ تابد، به ارعاب و فحاشی تکیه می ¬کند و زمین را به زمان می ¬دوزد تا از حافظ، هراسه¬ ای چون خود، برآرد. توهین، می¬ تواند هر چیز باشد، اما شجاعت نیست. او نمی ¬خواهد بر شاملوی حافظ نقدی تقریر و تحریر کند؛ چرا که نقد به شاملوی حافظ از آن زاویه ¬ای نیست که مطهری به حافظ می ¬نگرد. آقای مطهری با استفاده و سوء استفاده از دانش و فضل، در پی تعزیر شاعر ماست؛ همچنان که زمانی او، ملتی را برای بزرگداشت آیین جهارشنبه سوری، نادان و ابله خطاب کرد؛ آن هنگام، چماق قدرت در کف اینان نبود... باری، فضایی که جامعهء ما را از دیرباز احاطه کرده است، همیشه مناسب¬ ترین بستر را برای رشد فرافکنی¬ های ذهن¬ های بیمار فراهم آورده است و تا در بر همین پاشنه می ¬چرخد، انتظار چندانی نباید داشت و معجزه ¬ای هم در کار نیست. هنوز دوران بازنگری و نقد همه جانبهء دستاوردهای فرهنگی بزرگان ایرانی، فرانرسیده است. اسلام و فرهنگ اسلامی، بخش بزرگی از سیر و صعودِ اندیشهء مردمان این سرزمین را در زیر خاکستر پنهان کرده و در غبار وهم و توهم پوشانده است.با این وجود، اندیشمندان و فرهنگ ¬سازان ایران با تلاش جانفرسا و با گذشتن از جان، توانستند این اندیشه¬ها را در جامهء عرفان بپوشانند و استمرار آنها را تضمین کنند. اینک بر ماست که با پیراستن اندیشه از اسلام و با آرایش اندیشه¬ های همزمان و همخوان با روح زمان و زمانه، به وظیفهء خود عمل کنیم. این جستار، نخستین بار، در چارچوب مقاله¬ای با عنوان " همزمانی در شعر فارسی" حدود هفت سال پیش، در سمیناری که کانون نویسندگان ایران(در تبعید) در کلن برگزار کرده بود، ارائه شد. و اکنون با افزوده¬ هایی اساسی، بر آن است که با توجه به اندیشه¬های ایرانی و با توجه به سراندیشه ¬های حافظ که سیراب از فرهنگ ژرف ایرانی ست، به درکی مناسب با جهان بینی حافظ، دست یابیده است. یادآور می ¬شوم که برای این نوشته، از پژوهش¬ های آقای هاشم رضی، بویژه از کتاب ارزشمند "حکمت خسروانی" بهرهء بسیار برده¬ ام.<br />حافظ، در دسترس ¬ترین و همزمان دوردست ¬ترین شاعری¬ ست که زبان فارسی در خود پرورده است. حافظ، چنان آشناست که هر اندیشه ¬ای را مجذوب خود کرده و به بخشی جدایی ناپذیر از باور مردمان درآمده است؛ مردمی که حتا از سواد بی¬بهره ¬اند، در چم و خم زندگانی، فانوس راهنمای خود را با شعر او روشن می ¬کنند. سده هاست که ایرانیان، بازتاب خاطرهء قومی خود را در جهان حافظ دیده¬ اند و وی را در کنار دیگر بزرگان ادب و فرهنگ این سرزمین گرامی داشته اند. اما، شوربختانه همچنانکه این خاطرهء قومی، لگدکوب دشمنان مهاجم شده و تنها زمزمه ¬ای آشنا از آن، باقی مانده است، حافظ نیز در گذر فرهنگ مهاجم اسلامی، چنان در غبار و وهم پیچیده شده است که با تلاش و پیگیری در هزارتوی فرهنگ ایرانی می¬ توان از رمز و رازهایش پرده برداشت. شیوهء اندیشیدن با معیارهای اسلامی، درک و دریافت شعر حافظ را با موانعی بزرگ روبرو کرده است که جز با اسلام زدایی از تار و پود هستیِ انسان ایرانی، این موانع برطرف نخواهند شد. در چنین فضایی ست که که حافظ شناسان، حافظ را بر اساس کلیشه ¬هایی که مسلمانان از وی ساخته ¬اند، او را همخوان و همبر دریافت ¬های خود می ¬کنند و راهی به دنیای گسترده و خرم وی نمی¬ یابند.کافی ست که نگاهی گذرا به نوشته ¬های آخوند مطهری و کسانی چون بهاء¬ الدین خرمشاهی بیندازید تا حافظ را در لباس مؤمنی مسلمان بیابید، که رنگ و بویی هم از "عرفان اسلامی" برده است! حتا آقای داریوش آشوری، استثنایی بر این قاعده نیست.پیامد این همبر سازی حافظ با برداشت ¬های اسلام زدهء مؤلفان، خلق حافظی است از تک بیتی¬ها که از سویی با سراندیشه¬ های بنیادین وی بیگانه است و هم از سویی، واقعیتِ حافظ را به وهمی نازدودنی تبدیل کرده است که هر تفسیر و تعبیر دلخواهی را ممکن می کند. به سخن دیگر، بیشتر حافظ شناسان، نخست او را به شکلی که می ¬خواهند می ¬سازند و سپس به تفسیر و نقد چنین موجودی که اغلب هم مسلمان از آب در می ¬آید، می¬پردازند.آنچه که بیشتر حافظ پژوهان را به بیراهه برده است، غلفت آنان است از سراندیشه¬ های فرهنگ ایرانی که در دیوان حافظ موج می ¬زند. این پژوهشگران، حافظ را در جاهایی جستجو کرده ¬اند که نشانِ چندانی از او ندارند. واقعییت این است که باید با تکیه بر مفاهیم کلیدی دیوان حافظ و روشنگری پیرامون این مفاهیم، بر جهان بینی حافظ پرتو افکند تا بتوانیم وی را از فرافکنی ¬های آخوندی بپراییم و نیز این امکان را بیابیم که مصرع و بیت¬های تفسیرپذیر را، هم ست و سو با دریافت ¬های حافظ، یعنی همخوان با جهان بینی وی معنا کنیم. مانند این بیت:<br />بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علـم عشق در دفـتـر نبـاشدو یانگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبـه غمـزه مسئلـه آمـوز صـد مـدرّس شد<br />در آیین مهر و در حکمت خسروانی هر انسان، پاره ¬ای از نور نخست یا اهوراست که در روند تکاملی خود میل پیوستن به خرد جاودان دارد تا خود، به دانایی تبدیل شود. درس و مکتب و خط، به خودی خود شرط ¬های ضرور چنین تکاملی نیستند. همین معنا را جلال¬الدین محمد بلخی با ظرافت بسیار در داستان "موسی و شبان" نیز آورده است که سرتاسر در تضاد با باورهای اسلامی برخاسته از قرآن و سنت و حدیث است. مولوی در این داستان، باور دارد که انسان بدون میانجی و بدون "رسولان" توانا ست که با خدا پیوند یابد و با زبانی که خود می¬داند و نه با زبان عربی که اسلام و آخوند اجبار کرده است، با خدای خود به گفتگو بنشیند. و هنگامی که موسی، رسول یهوه، به شبان نهیب می¬ زند که این کفرگویی و ژاژ ست که بر خدا می ¬بندی و شبان را می ¬ترساند که مسلمان ناشده، کافر شده ای، خدا موسی را ملامت می¬ کند که چرا بنده¬ ای را از خدا جدا کرده است! آنچه خدا به موسی وحی می ¬کند، همان اندیشهء ایرانی ست در بارهء ایمان و دین؛ تو برای وصل کردن آمدی یا خود از بهر بریدن آمدیبه سخن دیگر هر انسانی آزاد است که خود به اندازهء توان و دانش و بینش خود با خدا پیوند بیابد. بنا بر این باور است که می ¬تواند به تعداد انسان، خدا نیز وجود داشته باشد. و، پیوند به نور نخست، تنها از راه مکتب و خط نیست که ممکن می ¬شود.مسلمانان که در غارت اندیشه مهارتی ذاتی دارند، مکتب و خط را به بیسوادی و عامیانه بودن محمد نسبت می ¬دهند و تا کنون نیز روشنفکران این یاوه را تکرار کرده ¬اند؛ شوربختانه. باری، پیش از بررسی مفاهیم کلیدی ذهن و زبان حافظ، باید چند نکته را در بارهء یک مقولهء اساسی یادآور شد؛ تا روشن نشود که ما از "عرفان" چه درک و برداشتی داریم، دشوار است که بتوانیم این مفاهیم کلیدی را دریابیم. چرا که عرفان، همچون شیوهء شناخت و معرفت دارای مؤلفه ¬هایی ست که در پیوند با یکدیگر معنا می ¬پذیرند. به این مسئله کمی بیشتر می ¬پردازم.در قرن دوم و سوم هجری، در بحث مربوط به معقولات و محسوسات، معتزله ( واصل بن عطا و عمرو بن عبید، مؤسسین اصلی معتزله) به دو نوع از شناخت باور داشت:1. شناخت حسی که حواس را ابزار شناخت نفس می ¬پندارد؛ 2. شناخت عقلی که عقل را ابزار کسب علم و ادراک می ¬داند.معتزله بیشتر به توانایی عقل در اکتساب علم و در مقولهء شناخت باور داشتند و علم را هم در نهایت به معنای توان درک جهان صور و اَمثال افلاتونی که همان جهان فرَوَری حکمت خسروانی ست می ¬پنداشتند. فرقهء اشعری که ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری پس از بریدن از معتزله آن را تأسیس کرد، برای تحدید عقل در امر شناخت مبارزه¬ ای پیگیر داشت و در برابر برهان عقلی به برهان نقلی تکیه می ¬کرد که قرآن و حدیث و اجماع را بر استدلال ¬های عقلی در راه شناخت، متقدم می¬ انگاشت. معتزله اما، باور داشت که هر برهان نقلی که با عقل همخوان نباشد، بی¬ارزش است و اشاعره معتقد بودند که برهان عقلی تنها از آن جهت ارزشمند است که شرع اسلام به آن امر کرده است و خود در ذات خود ارزشی ندارد، بلکه ارزشمندی آن در چیزهایی ست که به وسیلهء شرع می ¬آموزد.1اگر چه امام محمد غزّالی با تکیه بر علم قلبی به تکفیر فلاسفه و شناخت عقلی ضربهء سنگینی زد، اما ارزش معرفت علمی از میان نرفت تا اینکه نابغهء بزرگ جهان اندیشهء ایرانی، شیخ شهاب¬الدین یحیی سهروردی، با بنیاد حکمت اشراق یا حکمت خسروانی که همان عرفان ایرانی است، سرچشمه ¬های اندیشه ¬های عرفانی را در حکمت ایران باستان و بیش از همه در ذهن و اندیشهء زرتشت نشان داد و با پیوند میان فلسفه و عقل و دل، خط بطلانی بر مقولهء مخدوش "عرفان اسلامی" کشید. احیای حکمت خسروانی در جهان بستهء اسلام که شیوهء اندیشیدن را به مسیری سوای خواسته ¬های اسلام برد، نمی ¬توانست بدون پیامد باشد. عاقبت، تیغ تکفیر از آستین مسلمان خشک مغزی چون صلاح ¬الدین ایوبی بیرون آمد و جان جوان این اندیشمند بزرگ و بی¬همتا را به تطاول باد مرگ داد.اندیشهء وحدت وجود و صدور کثرت از وحدت عرفان ایرانی که ریشه در آیین مهر و آموزه¬های زرتشت دارد، بر آن است که از نورالانوار یعنی از اهورا مزدا و یا نور و فروغ جاویدان، بهمن که همانا نور اقرب و یا نور نخست است، صادر شد و آنگاه انوار قاهره یا طولیه که در مجموع همان هفت امشاسپندان هستند، از یکدیگر پدید آمدند. با استناد به کتاب"حکمت خسروانی" کوتاه، به این امشاسپندان پرداخته می ¬شود:بهمن؛ کنایه از انسان کامل است. انسانی که جلوه ¬ای از اهورا شده است: همان خود اوست.اردیبهشت؛ نگهبان و نماد آتش است. در گیتی آتش همان هرمزد است و کسی که به آتش نیکی کند، اهورامزدا را خشنود کرده است و سهم او در گیتی خسروی ست و در جهان مینوی، بهشتِ روشنی هرمزد خود او را بُود.اردیبهشت به معنای بهترین راستی، بهترین نظم و قانون است. و نیز کنایه ¬ای است از آتش یا نیروی کوشش برای دستیابی به معرفت و شناخت نظم والای اهورایی. شهریور؛ نماد فلز است. و خشنود کردن آهن گداخته این است که آهن دل چنان پاک بکند که اگر آهن گداخته بر آن نهند، نسوزد. آهن در گیتی، همان امشاسپند شهریور است. کسی که در گیتی آهن گداخته را خشنود کند، او را در جهان، خسروی ست و بهشتِ روشنی هرمزد، خود او را بُود. و شهریور به معنای کشور آرزو شده یا بهترین کشور است که همان مدینه فاضله یا شهرستان نکویی ست.<br />عاشقان را گر در آتش می ¬پسندد لطف دوست نـاکـسم من گـر نظــر بر چــشمـهء کــوثر کـنـم<br />اسفندارمذ؛ مظهر زمین و زن پارسای نیک است. پارسای مقدس است و ایزد موکل بر زمین.خرداد؛ نگهبان آب¬های صافی و پاک است. و امرداد، مظهر گیاه و درخت است و به معنای نامیرایی و جاودانگی.پس از انوار قاهره و یا امشاسپندان، انوار عرضیه یا فرشتگان و ایزدانی پدید آمدند که صنم¬ها و ارباب انواع هستند؛ "اینان، اداره و حفظ نظام و حاکمیت انواع یا جهان هستی یافتهء امشاسپندان را سرپرستی می ¬کنند. سهرودی، آنان را انوار اسپهبدیه شناسانیده است که اینان به عنوان نمایندگان رب¬ الانواع بر کارکرد و نظام و حفظ و سرپرستی همهء هستی از انسان، حیوان و جماد و نبات و جهان گیتیایی فرمانروایی کرده و مدّبرانند."2 بهمن، اگر چه همچون نور نخست بی¬ واسطه عمل می ¬کند، با این وجود به تنهایی نمی¬ تواند به ایجاد نور در نورهای مادون و یا نورهای قاهره بیندازد. اهورامزدا این انوار را در مقام و بزرگی و مرتبه، هم¬شأن خود آفریده است. هر اندازه سیر آفرینش دورتر از نورالانوار می¬ رود، جرمانیت و تیرگی نیز بیشتر می ¬شود. صور همهء انواع، ابتدا در عالم مینوی نقش بست و سپس در جهان مادی یعنی در عالم گیتیایی به قالب در آمدند. در جهان مینوی امشاشپندان و دیگر انواع از جنس فرشته هستند و نابسودنی و در گیتی هر موجودی که هست، پاره¬ای از نورالانوار و یا بخشی از اهوراست که اشتیاق به پیوستن به مبدأ، سیر کمال او را رقم می ¬زند.<br />کمتر از ذره نئی پست مشو مـهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان<br />بنابراین، عالم، یک بیشتر نیست و هر چه هست از همان فرّهء مینوی ست که نسبت به مرتبهء نزدیکی یا دوری از نور جاودانه، شکل¬های گوناگون به خود می ¬گیرد. افلاتون این جهان مینوی را در فلسفهء خود جهان مُثل می ¬نامد.<br />جلوه¬ای کرد رخت روز ازل زیر نقاب این همه نقش در آیینه اوهام افتاد<br />انسان، هنگامی به مرتبهء کمال می ¬رسد که جذب در نورالانوار شود و یا به سخن دیگر به صورت جاودان خرد درآید و محاط بر دانش و عقل کل شود. در عالم مثال یا در جهان مینوی، صورت اصلی هر چیزی وجود دارد و در عالم مادی یا در گیتی، همان مُثل¬ و صور به قالب مادی درمی ¬آیند که امشاسپندان سرپرست و نمایندهء صور نوعیِ آن ¬ها هستند. این موجودات گیتیایی، شوق وصل به اصل را دارند. در راه رسیدن به اصل است که انسان باید به نوری که در او به ودیعه گذاشته شده است، اشراق حاصل کند. یعنی از شناخت به خود به شناخت خدا برسد. این شناخت از دو راه حاصل می ¬آید:1. از راه کسب علم؛2. از راه معرفت حسی با همراهی پیر و بلد راه.و این تنها، هنگامی ممکن می ¬شود که انسان با پارسایی و فرهیختگی ارادهء راه کند. هر گاه این انسان بتواند هفت مرحلهء سلوک را بگذراند، تجسم خدا بر روی زمین خواهد شد. سالکی که هفت امشاسپند را به پارسایی خشنود کند، در زمین نمایندهء دایه ¬اش که همان اهوراست می ¬شود و در جهان مینوی، همه روشنی و عشق و نور می¬ گردد. در کتاب "شایست ناشایست" که از منابع پر ارج پهلوی ست از اوستا نقل شده است که "آدمی، جهان صغیر است و انسان کامل تجلی خداوند است. در جهان مینوی، خداوند از هستی ناگرفتنیِ خویش، فرََوَشی آدمی را آفرید، چون خودش جاودانی و مینوی و غیر مادی و کامل بود. آنگاه این فرَوَشی تعین و تجسد پیدا کرد و در عالم مادی به خلعت تجسد متظاهر شد. هر گاه در این زندگانی مادی خود را از لوث و ظواهر پلیدی مادیت و عوارض جرمانی بپیراید، خلیفهء خداوند است و در نهایت خود اوست."3در همین معناست که مولوی نیز می¬سراید:پس به صورت عالم اصغر توییپس به معنی عـالم اکـبر تویی<br />اما، راهی هست برای رسیدن به این جهان معنی، به گفتهء حافظ:<br />گر چه راهی است پر از بیم ز ما تا بر دوسترفتـن آسـان بـود ار واقــف مـنــزل بــاشــی<br />همین تصور از انسان که در منابع اوستایی و پهلوی و میترایی آمده است، به تقریب در آرای همه عارفان، مانند ابن عربی، جامی، صدرای شیرازی و دیگران نیز بازتاب یافته است. توجه کنیم به این حکم محیی¬ الدین ابن عربی که بنیاد اندیشهء وحدت وجود را در عرفان به او منسوب می ¬کنند، امر صدور کثرت از وحدت را با توجه به ذات مینوی و قالب مادی اشیاء از اندیشه ¬ها و آموزه ¬های زرتشت چگونه به وام گرفته است:فسبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها."منزّه است آن که اشیاء را آشکار کرد و او خود عین اشیاء بود. یعنی، خداوند از جهت ظهور و تجلی مانند اشیاء است ولی از جهت ذات، غیر آنها."4ابن عربی، "انسان را آینه ¬دار طلعت حق می ¬شمرد و از دیگاه وی زن بهتر از مرد و هر موجود دیگر، دارای چنین قابلیت و استعدادی است، چنانکه گویی صورتش بر خاک است و جانش در لامکانی فوقِ وهم سالکان. و بنا بر این باید دامن وی را گرفت و به معراج رفت."5باری، بدون ¬آموزه ¬های زرتشت و بدون تلاش شیخ شهاب ¬الدین سهرودی برای احیای حکمت خسروانی و نمایاندن سرچشمه¬های اصلی و اساسی عرفان ایرانی، بی ¬تردید امروز ما تنها با صورت مثله و اسلامی شدهء اندیشه¬ های ژرف بزرگان ایرانی، تحت عنوان های اشتباه و گمراه کننده ¬ای چون "عرفان اسللامی" که درست مانند مفهوم "جمهوری اسلامی" تیره و تار است، روبرو می ¬بودیم.در نتیجهء تأویل عرفا از قرآن است که آموزه¬ های زرتشت در کلام آنها راه می یابد و تا اندازه ای بسیار، قرآن را با باورها و اندیشه های ایرانی همخوان می کند تا از این راه فضایی امن در برابر تهدید همیشگی اسلام و مسلمانان بوجود آید. گمان می ¬رود که حتا از آغاز، ترجمهء کتاب "شایست ناشایست" و دیگر متون کهن پهلوی در کلام قرآن راه یافته باشند. به هر رو، اگر چه تأویل های بسیاری از اندیشمندان دور از ذهن بود، اما، تأثیری ژرف در بیان و کلام قرآن گذاشتند. ما نشانی از تردید مردمان دوران محمد داریم که اعتباری آسمانی برای قرآن نمی شناختند و آن را از القائات سلمان فارسی می انگاشتند. هر گاه امنیتی از گزند آخوند، حاصل آید، پژوهشگران می ¬توانند بر نقش این تأثیرها، پرتوی بیش از امروز بیافکنند؛ در سورهء نحل آمده است: "ما کاملا آگاهیم که کافرانِ معاند می گویند، آنکس که مطالب این قرآن را به رسول می آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح." در خور توجه است که پیرامون محمد، مسئلهء القای آیه¬ های قرآن از سوی سلمان فارسی که به تمام زوایا و گوشه و کنارهای آیین ¬های ایرانی آگاهی ژرف داشت، چندان زبانزد و گسترده بود که بالاخره برای خاموش کردن این صداها، می بایستی وحی نازل شود. شایان توجه ¬تر اینکه، کلام آلله در غار که مکان مقدس مهر پرستان است بر محمد وارد می ¬آمده است. در پیوند با تأویل قرآن که ابن عربی بنیاد آن را در دو جلد گذاشت، همیشه باید در نظر داشت که تأویل، تفسیر و روشن کردن معانی واژگان دشوار و دور از ذهن نیست، بلکه رسیدن به معانی¬ ای ورای معانی اصلی واژگان است. از این رو، ابن عربی و دیگر تأویلگران، ابتدا واژه¬ ای را به واژه ¬ای دیگر تبدیل کرده و سپس معنی دلخواه خود را از آن مستفاد می ¬کردند. از همین رو، هیچ پژوهنده ¬ای از طریق مراجعه به چنین تأویل ¬هایی به شناخت درستی از قرآن و دبگر متون اسلامی دست نخواهد یافت. بیهوده نیست که شمس تبریزی به مولانا خرده می¬ گیرد که چرا سخنان او را با آیات در هم می¬ پیچد. مولوی خود به این خرده ¬ها آگاه بود و در جواب خرده¬ گیران در مثنوی، دفتر سوم پاسخی دارد که در خور بررسی است؛ یک نفر مهرآیین در گوشهء خُرابه یا خرابات و یا به تعبیر مولوی خُرخانه، به مولوی خرده می¬ گیرد که مثنوی را با حدیث پیغمبر و پیروی از او پست می ¬کنی! مولوی در اینجا اشاره می کند که مثنوی هم مانند قرآن، ظاهری دارد و هم باطنی. و به باطن حکایت ¬های مثنوی، تنها اهل دل و بینش راه خواهند یافت. تفاوت، اما در این است که باطن قرآن از راه تأویلگرانی چون ابن عربی و مولوی به اندیشه¬ های ایرانی می ¬پیوندد و ظاهر مثنوی همطراز و همسان با قرآن است که اهل دل بدان خرده می ¬گرفتند. به هر حال، تمام حدیث و حکایت عرفان در درازای سده¬ ها، نقل و تکرار همین آموزه¬ های میترایی و زرتشتی و ایرانی ست به زبان ¬ها و کنایه ¬ها و اشاره ¬های گوناگون. عصاره و شیرهء این اندیشه، این است که خدا در گوهر هر انسانی جای دارد و هر انسانی شایستگی و بایستگی این را دارد که از طریق رجعت به خود و شناخت خود، به فیض و بسط رسیده، خدا شود. روشن است که چنین برداشتی از خدا و تکثر وی در هر انسان از اساس با دین اسلام در تضاد است و ناهمخوان.<br />پیر مغانبرای پیوستن به نورالانوار، باید انسان کامل شد. انسان کامل به تعبیر شمس تبریزی، همان کلام الله است و به تعبیر زرتشت همان صورت مادی است که عین اهورامزدا می ¬شود. تنها، با کمک بلدِ راه و با تکیه بر پارسایی و تلاش همیشگی برای کسب علم و حصول اشراق، می ¬توان به چنین مرتبه و مقامی رسید. برای رسیدن به مبدأ و اصل، باید با یاری پیر از مراحل هفتگانه گذشت. پیر، پدر و پیر مغان در اشعار حافظ، پیوندی مستقیم با آیین¬ های میترایی و آموزش ¬های زرتشت دارد. در خرابات میترایی تا سالک از مراحل گوناگون نمی ¬گذشت، راهی بدانجا نمی ¬یافت. پیرِ پیران، بنا بر داده¬ های شیخ شهاب¬ الدین سهروردی، فرشته و وجودی نورانی است که خلیفه ¬ای به روی زمین دارد. این فرشته، همان امشاسپند بهمن است که صادر اول است و زرتشت از فرّهء او برخوردار و از این راه با علم بسیط و با عقل فعال و یا عقل مستفاد پیوستگی تام دارد. سنایی، در مثنوی سیر العباد الی المعاد، پس از آن که پیر را از زمانه خوشروتر و از بهار نو، نوتر و دارای فر و کمال و والایی و لطف و جمال و زیبایی توصیف می¬کند، از وی می ¬پرسد:<br />بس گــــــــــرانمایـــه و سبـک باری تـــو کـــــه¬¬ ای گـوهــر از کــجا داریگــــــفت مـن برتـرم ز گوهـر و جـای پـــــدرم هـست کـــاردار خــــــــدای اوست کــــاوّل نتیـجـهء قــدم است کــافتــاب سپیـــدهء عـــــــدم استعـلت این سرای و این فرش اوست شبهت استوی علی العرش اوست<br />کاردار خدای، بهمن است که نور نخست است که از اهورامزدا صادر شده است و اگر چه بی¬واسطهء اوست، اما بدون او فعال نیست و هموست که زرتشت را از فرّهء خود نوشانید. در دیوان حافظ، پیر مغان یکی از اساسی¬ ترین مقولات اندیشگی وی است که به آن خواهیم پرداخت. ابو علی سینا در "زندهء بیدار" پیر را چنین تشریح می¬کند: "در نُزهتگاهی همی گردیدیم و طواف همی کردیم، پیری از دور بیامد زیبا و فرّمند و سالخورده و روزگار دراز بر او آمده. و وی را تازگی برنایان بود؛ که هیچ استخوان وی سست نشده بود و هیچ اندامش تباه نبود و بر وی هیچ نشانی از پیری نبود جز شکوهِ پیران."6 این پیر به سالکِ سائل، علم می ¬آموزد، راه می ¬نمایاند، سنجهء تمیز نیک از بد را به او القا می¬ کند. نام این پیر زنده است و پسر بیدار است.در گاثاها، سرودهای زرتشت، هات44 زرتشت اشاره¬ دارد که "به یاری و دریافت درست، از هر مرحله که امشاسپندان باشند، می ¬توان عبور کرد تا به تدریج مراحل کمال را پیمود و به رمز و راز آفرینش و شناخت و معرفت به وجود مطلق پی ¬برد و در آتش اردیبهشت سوخت و در نورالانوار مستغرق شد تا آن فرَوَهرِ آزاد شده از جرمانیت عین اهورامزدا شود.زرتشت به روشنی و صراحت می ¬گوید: این منم نخستین کسی که چنین دریافت¬هایی را برای رهروان ابلاغ می ¬کنم."7حافظ پیرو چنین پیری است، از ازل. در جهان اندیشهء او، پیر و پیر مغان کسی نیست، مگر زرتشت.می¬سراید:<br />تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سـر ما خـاک رهِ پیـر مغــان خــواهـد بود گــر پیــر مغــان مــرشد من شــد چه تفاوتدر هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست<br />دوش از مسجد سوی میخانه آمــد پیــر ما چیست یارانِ طریقت بعـد از این تــدبیـر ما ما مریدان روی سوی کعبه چون آریم چون روی ســوی خــانــهء خـَمّــار دارد پیــر مــادر خُــرابــات مغــان ما نیز هم منزل شویم کاین چـنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما<br />مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد<br />گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگـفت این عمـل به مـذهب پیـر مغان کنند<br />دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیـگــری گــو بـرو و نــام مـن از یـاد ببـر<br />شیخم به طیره گفت برو ترک عشـق کن مــحـتاج جنــگ نیست بــرادر نمـی ¬کنــم پیــر مـغــان حـکایت مـعقــول مـی ¬کـنــد مــعذورم ار مــحال تــو باور نـمـی ¬کــنـم و در نهایت، حافظ حق دانش و معرفت خود می¬ گذارد و می ¬سراید:<br />آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد کـز سـاکنـانِ درگــهِ پیر مغان شدم<br />اگر از کلیشه¬ هایی که حافظ شناسان مسلمان پرداخته ¬اند، پای را بیرون بگذاریم، درمی¬ یابیم که باری، حافظ با توجه به دانش گستردهء خود از قرآن و با تکیه به فرهنگ ایران و ایرانی، توانسته است قرآن را از محدودهء جهان بینی خود طرد کرده و با بانگی بلند بگوید:<br />بلبــل ز شاخِ ســرو بــه گلبـانـگ پهلوی می¬ خواند دوش درسِ مقاماتِ مـعنـوی یـعنــی بیــا کـه آتش زردشت نمـود گل تا از درخــت نـکـتـــهء تـوحـیـد بشنــویمرغان باغ قافیه ¬سنجنـد و بــذله گـویتا خواجه می خورد به غزل ¬های پهلوی<br />آری، بر خلاف آنچه که حافظ پزوهان مسلمان سفارش می ¬کنند، رمز شناخت اندیشه های حافظ، نه در قرآن و عربیت، که در اندیشه¬ ها و اسطوره ¬های ایرانی پیش از اسلام، پنهان است. شعر حافظ، منش انسان ایرانی را که از اصالت خود دور افتاده است، بازمی ¬نمایاند.در همین پیوندهاست که می ¬سراید:<br />سال ¬ها دل طلب جام جم از ما می ¬کردوانچـه خود داشت ز بیگانه تمنا می ¬کرد<br />جام یا پیاله، سنگابه¬ ای بوده است که در باورهای میترائیستی در آن نوشابهء مقدس را ریخته، می¬ نوشیده ¬اند. بنا بر اوستا، شربت جاودانگی _اَمریته Amrita _ یا فّر کیانی که بخشنده و یا نماد دارایی، نعمت، حاصلخیزی، تسلط فرمانروایانه بر خورشید و ابر و آسمان، بخت و قدرت شهریاری، پیروزی و بخشندهء همه نوع برکات است، در ژرفای دریا و آب پنهان می ¬شود که پهلوانان، همهء خدایان و شاهان از سویی، و دیوان و انیران از دیگر سو برای تصاحب آن به پیکار می ¬پردازند. در آیین میترایی، شیرهء حیات بخش هَئومه همان رمز فّر را دارد که در جام و یا پیاله می ¬ریختند و می ¬نوشیدند. این جام و پیاله در ایران باستان حرمت و تقدس بسیار داشت. دارندهء فّر یا جام و پیاله و نوشندهء شربت مقدسِ جاودانگی، علاوه بر شهریاری، نیز قدرت، پیروزی، حکمت و تسخیر افلاک را به ارمغان می ¬آورد. زرتشت، برای کسب خرد جاودانه، رستگاری ابدی و نیروی روحانی وحدت، فّر را به صورت آبی زلال در کف دست _ مفهوم پسین جام¬ _ از اهورامزدا و به تعبیری از بهمن کسب کرده و نوشیده است. این فّر در اشکال بعدی به نوشابهء مقدس و سرمدی به نام بنگ گشتاسبی شهرت یافت که به صورت می¬ مغانه، جام و پیاله در ادب و عرفان ایران باقی ماند.8 فّر کیانی نیز که ویژهء پادشاهانی بود که از دایرهء عدالت خارج نشوند و در رفاهِ زندگانی مردمان بکوشند، به جمشید رسیده که نماد آن، یعنی جام جم، جایگاه شایستهء خود را در ادبیات عرفانی و در شعر حافظ پیدا کرده است. با نگاه در جام جم است که انسان ایرانی می ¬تواند بر جهان اشراق پیدا کند و بر امور موذی و خطرناک آگاهی یابد. و جمشید، از آنجا که در پیوند با خرد جاودانه است؛ انسان- خدایی ست که محور اندیشه ¬اش، بهروزی و مانایی انسان است دراین جهان و بر این باور است که بهشت را تنها بر کرهء خاکی باید برپای داشت. آیا تلخ نیست که با رویکرد به جهان بینی ¬ای بیگانه و سرتاسر سیاه، از خود و توان خود غافل شویم؟ جام جام در کف داشته باشیم و از جهان بینی¬ ای که کوچکترین ارزشی برای انسان و مشیت او نمی ¬شناسد و نافی هر اراده ¬ای، جز ارادهء الله ست، پشتیبانی کنیم؟ اما، حافظ به توانایی¬ های خودی باور دارد و تمنا از بیگانه را شایستهء دارندگی نمی ¬داند؛ اصولاً بیگانگان و انیران دارای فّر نیستند که بتوان از آنان چنین تمنایی داشت.<br />گـوهر جـام جم از کان جهانی دگر استتــو تمنــا ز گِــل کــوزه ¬گــران مـی ¬داری<br />به هر رو در تاریخ اندیشه، این تنها بستر فرهنگی ست که انسان را حامل خدا می¬ داند و با ابزار اشراق که به علم مجهز و همبسته به آن است، امکان رشد و تعالی را همراه با سربلندی و شجاعت نفس برای انسان تضمین می¬ کند. مولوی بلخی که خود گنجینه ای گران بها از اندیشه¬های ایرانی ست، در همین راستا می¬سراید:بیرون زتو نیست هر چه در عالم هستاز خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی<br />جانِ جهان حافظ<br />با توجه به اسطوره و اندیشه ¬های ایرانی، به گوشه¬ هایی از جهان بینی حافظ اشاره ¬می¬ کنم.اگر شاهنامه، بیان گستردهء ذهن و اندیشهء ایرانی پیش از اسلام است، دیوان حافظ، تمرکز و حدّت این اندیشه ¬هاست در ردای بلند و رنگین رندی. دیوان حافظ، به تمامی بر بنیادهای استوار خوشباشی، بهزیی، غنیمت دم، تکریم شأن انسان و بر پایهء کامیابی از این جهان بنا گردیده است؛ اصولی که جهان اسلام یکسره با آن بیگانه است. از همینروست که حافظ، یکدم زبان از ذم و ملامت زاهد و شیخ و مفتی و فقیه در نمی ¬بندد. حافظ با رویگردانی از فرهنگ عرب، ایرانیان را به تکیه بر فرهنگ خودی سفارش می ¬کند که تکیه¬ گاهی محکم است برای حفظ وحدت ملی. اگر فردوسی از سلطهء خانمان برانداز اندیشهء عرب شِکوه و پرخاش می ¬کند:<br />ز شیر شـتر خـوردن و سـوسمـار عرب را به جایی رسیده است کار کــــه تــاج کــــیـانــی کــــنـد آرزو تفــو بـر تـو ای چـرخ گـردون تـفـو<br />حافظ نیز، رنج و اندوه خود را از ناکجاآباد این اندیشه باز می¬ نمایاند و از پارسایان ( پارسیان ) یاری می¬ خواهد:<br />تازیان را غـم احـوال گـرانباران نیـستپارسایان مددی تا خوش و آسان بروم<br />و در ماه رمضان که برای مسلمانان، ماهی مقدس است و هنگامهء عزاداری، سفارش می¬کند:<br />زان می عشق کزو پخته شود هر خامی گـر چـه مـاه رمـضان اسـت بیـاور جـامی<br />حافظ، ابایی ندارد که در ماه رمضان به شادخواری بنشیند؛ چرا که اصولاً اعتباری برای سنت¬های اسلامی نمی ¬شناسد و تصریح می ¬کند:<br />بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کـنــار آب رکنـــابـاد و گـلگــشت مــصـلــی را<br />آیت¬الله مطهری که از زمرهء حافظ شناسان اسلامی ست و نتیجه¬هایی چون بهاء الدین خرمشاهی را در حافظ شناسی به یادگار گذاشته است، همه چیز را وارونه می¬ کند تا حافظ را به اندازه ¬هایی که از پیش در ذهن خود ساخته است، درآورد.به دو بیت زیر که مطهری برای سرزنش شاملو، به آنها استناد کرده است، توجه کنید:<br />به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوشکه این سـخن سـحر از هـاتفـم بــه گـوش آمـد زفـکــر تـفـــرقــه بـاز آی تـا شــوی مــجـــمـوع بــه حــکم آنــکــه چـو شـد اهرمن سروش آمد<br />آقای مطهری این دو بیت را آورده است تا به شاملو که از "عشرت" همان معنای واژه را دریافته است بتازد و سفسطه کند که: " آخر چه ارتباطی است میان هاتف سحری و دستور عیش و عشرت؟ چه ارتباطی است میان عیش و عشرت و باز آمدن از فکر تفرقه و مجموعه و چه ارتباطی است میان رفتن اهرمن و آمدن سروش؟"9ایشان به هزار ترفند و ریا و بیراهه آویزان می ¬شود تا القاء کند که هیچکس بجز ایشان حافظ را نمی ¬فهمد و چنین نتیجه گیری می ¬کند که: " شناخت کسی مانند حافظ آنگاه میسر است که (فرد) فرهنگ حافظ را بشناسد و برای شناخت فرهنگ حافظ لااقل باید عرفان اسلامی را بشناسد و با زبان این عرفان گسترده آشنا باشد."10 و با وقاحت اعلام می¬ کند: " من حقیقتاً نمی ¬دانم که آیا این آقایان نمی ¬فهمند که حافظ را نمی ¬فهمند و یا می ¬فهمند که نمی ¬فهمند و یا می ¬فهمند که نمی ¬فهمند ولی خود را به نفهمی می ¬زنند."11واقعیت اما این است که آقای مطهری در فهم حافظ دچار همان اشتباهِ معمول شده است. ایشان به راستی باور دارد که برای شناخت حافظ باید "عرفان اسلامی" را که مفهومی مخدوش و بی معناست، شناخت و با اسلام و قرآن نیز آشنا بود، و گرنه هیچکس توان آن را ندارد که "تناقض"های ظاهری در اشعار حافظ را توضیح دهد. به سادگی باید گفت که ایشان فقط کمی نمی ¬فهمند و از همینرو برای مقدار و گونه¬ ای از فهم که با نفهمیدن برابر است، نخست، واژه¬ها و مفاهیمی که در بستر فرهنگ ایرانی، معنا و جایگاه ¬های استوار خود را دارند، به زبان اسلام عزیز ترجمه می ¬کند و آنگاه این زبان الکن را به حافظ می ¬بندد و از چنین موضع مسخ شده ¬ای، دیگران را به نفهمی متهم می ¬کند و بر می ¬آشوبد که حافظ از آنجا که از سروش و هاتف و اهرمن و...سخن می¬گوید، به ناگزیر باید از عیش و عشرت که در تضاد با سروش و هاتف سحری ست، معنایی اسلامی مراد کرده باشد که صد البته فقط ایشان آن را می¬ فهمند. از ویژگی ¬های برجستهء شعر و غزل حافظ، حضور واژه ¬هاست که هنوز از بار معنایی خود خالی نشده¬ و استوار بر ذات خود هستند و نمایندهء فرهنگی که در آن پدید آمده و بالیده¬ اند. با ریشه¬ یابی فرهنگ واژگانی اشعار حافظ می¬ توان به جهان اندیشگی او که سیراب از فرهنگ ایرانی است، دست یافت و به توان این شاعر در کاربرد دقیق واژه¬ ها و مفاهیم پی ¬برد. اکنون توجه کنید که آقای مطهری چگونه حافظ را مُثله کرده و از وی آخوندی مانند خود ساخته و پرداخته است؛در دو بیت بالا، مطهری، هاتف را برابر جبرئیل گرفته است که آورندهء وحی الله است به محمد. وحی، موضوعی بیرونی است که با واسطه ¬ای منتقل می ¬شود. هاتف، زمزمه ¬ای است درونی که خرد کیهانی را به خرد انسانی می ¬پیونداند. هاتف، حامل هیچ وحی ¬ای از جانب نیرویی خارج از انسان نیست. سروش را آقای مطهری به وحی اسلامی ترجمه کرده است و ناگزیر به بیراهه رفته است. سروش، گوشِ انسان است که می¬ تواند زمزمهء بهمن و آسن خرد (خرد آفریننده) را بشنود و از سرود به سخن در آورد. به سخن دیگر، سروش، بخشی از خرد است که از درونِ انسان به راز و رمز هستی، آگاه می ¬شود و به خرد آفریننده یا عقل فعال می ¬پیوندد.12 روشن است که سروش، هیچ نزدیکی به وحی که برگرفته از بستر فرهنگی دیگری ست، ندارد و درست در تضاد با آن معنا می ¬یابد. اگر خرد ایرانی و سروش با عشق و آمیختگی پیوندی ژرف دارند، اهرمن با جدایی و تفرقه معنا می ¬یابد. آقای مطهری اهرمن را به شیطان اسلامی ترجمه کرده است و به برداشت¬های خیالی و دور از ذهن و زبان حافظ رسیده است. شگفت آور است که اهرمن اندیشهء ایرانی، از بسیاری از ویژگی ¬های الله اسلام برخوردار است.پیامد منطقی نیستی و رفتن اهرمن، آمدن سروش است و خاطری مجموع که عیش و عشرت را در برابر شیطان غم، ناگزیر می ¬کند. سوء تفاهم آقای مطهری از اینجا ناشی می¬شود که درنمی ¬یابد که اندیشهء حافظ از فرهنگ ایرانی سیراب شده است که ریشه در زمین و این جهان دارد و نگاه آقای مطهری به آسمان است و از این زاویه، دیدگاه ایشان،¬ ریشه در فرهنگ مرگ دارد که به معنای رهایی انسان مسلمان از این جهان ظلمانی ¬ست که زندان تن و روان است. خنده آور است که آیت¬ الله مطهری با استناد به این غزل حافظ، مدعی ست که برای شناخت حافظ، شناخت "عرفان اسلامی" ضروری است؛ حال آنکه برای شناخت حافظ باید به شناخت اندیشه ¬ها و اسطوره ¬های ایرانی روی آورد و تا اندازه ای، حتا برای شناخت قرآن، چنین رویکردی ضرور است. توجه کنید که حافظ چگونه ادعای این آخوند ایرانی ستیز را که ملتی را برای بزرگداشت آیین ¬های فرهنگی خود به حماقت متهم می ¬کند، به ریشخند می¬ گیرد؛ در همین غزل که ایشان در آن نشانه ¬های بارز "عرفان اسلامی" را دیده ¬اند، حافظ با بیزاری از چنین عرفانی می ¬سراید:<br />چه جای صحبتِ نامـحرم است مجلس انس سـرِ پیـالـه بپـوشــان کـه خـرقـه پـوش آمـدز خــانقــاه بــه میــخـانــه می رود حــافــظ مــگر ز مـستـیِ زهــد و ریا بــه هـوش آمـد<br />تردیدی نباید داشت که اگر این آخوند و یا دیگر آخوند های "عالم" امکان یابند، در روز روشن میخانه را به مسجد تأویل خواهند کرد. بدبختانه در دوران هزار و پانصد سالهء اسلام، زبان فارسی در هجوم زبان و اندیشهء مسلمان عرب، به مرور چنان از خود تهی شده است که دشوار می ¬توان از آن به گونه ¬ای گسترده، همچون زبان اندیشه و زبان تبادل اندیشه بهره گیری کرد. امروز، کمتر کسی است که از واژه¬هایی چون مهربان، سروش، اهرمن، خرد و ... همان برداشتی را داشته باشد که این واژه¬ ها در بستر فرهنگی مشخص، از خود ارائه داده¬اند. اگر به تاریخ ادبیات ایران نگاهی، هر چند کوتاه بیندازیم، درمی¬ یابیم که زبان فارسی در وجوه کلی خود، هر چه به دوران فرهنگ ایرانی که مغلوب اسلام و عرب شد، نزدیک¬ تر است، واژه¬ های زبان نیز تا ژرفای اندیشهء مناسب خود، ارادهء معنا می ¬کنند. به سخن دیگر، واژهء مهربان، برای همگان همان معنای پاسدارندهء مهر را در تمام ابعاد فرهنگی خود، بازمی¬ تاباند. واژه ¬های دیگر زبان نیز از این قاعده، مستثنی نیستند¬. از همینروست که آن زبان، یعنی زبان حافظ و فردوسی و مانند اینان، زبان اندیشه و تبادل اندیشه است و توانسته است که در درازای سده¬ ها با انسان ایرانی که در ژرفای وجدان و خاطرهء قومی خود با این زبان آشناست، پیوند برقرار کند. یعنی؛ زبان، اگر چه وسیلهء ارتباط و پیوند است، اما فراتر و مهم تر از این، زبان حامل فرهنگ نیز هست. سوگمندانه، در سراسر دوران پس از اسلام، مسلمانان، دمی از تخریب این زبان و خالی کردن واژه¬ ها از بار معنایی و فرهنگی خود، دست نکشیده¬اند؛ آقای مطهری، نمونهء کوچک این تلاش تخریبی ست. امروز ما به دشواری می ¬توانیم بوسیلهء این زبان با یکدیگر وارد گفت و گو بشویم. اغلب، هر فردی از ما، مونولوگی ست که خود بیش از همه، با خود سخن می گوید و خود را می¬ فهمد. باید تلاش کنیم که واژه¬ ها را بار دیگر در بستر فرهنگی خود بازسازی کنیم تا امکان دیالوگ و مبادلهء فرهنگی فراهم آید. و این شدنی نیست، مگر که زبان را از بند هزاران حلقهء فرهنگ اسلامی نجات دهیم. در دوران معاصر، بزرگمردی که تلاش فراوان می¬کند که از طریق بررسی و پرتو افکنی بر همهء گسترهء وا¬ژگان، فرهنگ در غبار رفتهء ایرانی را احیا کند، استاد منوچهر جمالی ست که با نشر ده¬ها کتاب، پیشگام چنین راه پر سنگلاخی است. همینجا تأکید می ¬کنم که اندیشمندان و آیندهء ایران، مدیون تلاش ¬های شبانروزی آقای جمالی خواهند بود. حافظ که قرآن را به چهارده روایت می ¬داند، از آنجا که واقف است ذهن مسلمان نمی¬¬ تواند سروش و هاتف و عیش و عشرت را در یک مجموعهء واحد دریابد، پیشاپیش آخوندهایی چون مطهری و اسلام¬ خویانی چون خرمشاهی را با شوخ طبعی به ریشخند گرفته و دست انداخته است:<br />دو نصیـحـت کنـمت بشنـو و صد گنج ببر از در عـیش در آی و بــه ره عـیب مپـویگــفتـی از حـافـظ مــا بـوی ریا مـی¬¬ آیدآفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی<br />او که می¬داند برای مسلمان، عیش چیزی جز عیب نیست، از سویی انسان مسلمان را به عیش فرامی ¬خواند که عیبی نیست و از سوی دیگر وی را به ریاورزی متهم می ¬کند؛ چرا که اسلام با خوشباشی و عشرت میانهء چندانی ندارد و این مفاهیم، خود همسان عیب هستند.<br />حافظ، با توجه به توانایی آخوندها در تکفیر و اعلام حکم ارتداد، از اندک شاعرانی ست که با شجاعت و شهامتی که آموزنده است، از اسلام و مسلمانی تبری جسته و هر جا توانسته است به روشنی تبیین کرده است که پیرو کدام دین و آیینی ست.<br />بر دلم گرد ستم ¬هاست خدایا مپسند کـه مکـدر شــود آیینــهء مـهــرآیینــم<br />وی، در جامعهء اسلامی آن دوران با تکیه بر آیین مهر و زرتشت، بی¬پروا اعلام می ¬کند:<br />بـه بـاغ تازه کن آییـن دین زردشتـیکنون که لاله برافروخت آتش نمرود<br />اگر فردوسی از زرتشت و جمشید و الگوهای سرشتین اندیشهء ایرانی سخن رانده و کاخی از نظم برآورده است از گزند روزگار در امان، حافظ نیز به نوبهء خود به انسان ایرانی می ¬آموزد که از قرآن بگریزد و به اندیشه ¬های خود بازآید. جان شیفته¬ای چون اوست که می ¬تواند به آشکارا بسراید:<br />دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند<br />اگر فردوسی، الگوهای منش ایرانی را در زیر سلطه و سیطرهء همه جانبهء اعراب و اسلام در قالب اسطوره و تاریخ زنده می¬ کند، حافظ نیز با نگاه در جام جم به اسراری پی می¬ برد که پیر مغان، او را از افشای آنها برحذر می ¬دارد. همین پرهیز و ترس از تیغ تیز تکفیر آخوند، بهانه ¬ای شده است تا آقای بهاء¬الدین خرمشاهی، تکیه کلام عامیانه را به باور اسلامی تبدیل کند و قرآنی را که در مقام سوگند، آمده است، همچون باور حافظ به این دفتر القاء کند و به حافظ اتهام مسلمانی ببندد؛ حافظی که نوع مسلمانی خود را برابر با نفی رستاخیز و معاد می ¬داند.<br />ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ بـه قـرآنی که اندر سینه داری حافظ که به جایگاه شعر خود آگاه است و خوشتر از شعر خود نمی ¬بیند، برای رهایی از چنگال خونین مسلمان و آخوند که چیزی خوشتر از قرآن نمی بیند، و نیز برای تأکید بر درستی ادعای خود به قرآن سوگند یاد می کند؛ که چیزی بیشتر از یک عادت اجتماعی نیست. آقای خرمشاهی که در قرن بیست و یکم زندگی می ¬کند، دیده است که آخوندهای حاکم، در برابر چشمانش، انسان اندیشمند و فرهیخته ای چون احسان طبری را مجبور کردند تا در برداشت ¬هایش از حافظ تجدید نظر کند و در بارهء حافظ آنی را بگوید که آخوند و امثال ایشان می ¬پسندند. آیا آقای خرمشاهی با توجه به این واقعیت ¬ها، نمی ¬تواند دریابد که قرن ¬ها پیش، حافظ نیز برای حفظ و پاسداری از فرهنگ ایرانی که با باورهای اسلامی سنخیتی ندارد، مجبور بوده است که گاهی سوگندی یاد کند؟ آقای خرمشاهی می ¬داند که در قرن بیست و یکم، آخوند منتظری که خود در حصر حکومت اسلامی ست، فتوای کشتار از اسلام برگشتگان را می ¬دهد، با این وجود جای شگفتی ست که ایشان ارزش چندانی به شجاعت حافظ در بیان اندیشه ¬هایش نمی ¬دهد، اما در مقابل تلاش می ¬کند که از حافظ آنقدر¬ بکاهد تا دست آخر، هم قد و قوارهء خود و کوتوله های اسلامی از آب درآید. آقای خرمشاهی، پژوهش علمی را چنان با آخوندیسم درآمیخته است که خوانندهء نوشتهء ایشان با عنوان "ذهن و زبان حافظ"، با حافظی آشنا می ¬شود که عبوس در کنج مسجدی به لابه و زاری و دعا نشسته است. از حافظ ما که پشت به اسلام کرده و در پی زرتشت و پیر مغان است، در این کتاب خبری نیست که نیست؛ حافظی که می ¬سراید:<br />تـا ز میخانـه و می نام و نشـان خواهد بود ســر ما خــاک ره پیــر مغـان خــواهـد بـودحـلقـهء پیـر مـغـانـم ز ازل در گـوش استبر همـانیـم کـه بودیم و همان خـواهد بـودبرو ای زاهد خود بین که ز چشم من و تـو راز این پرده نهان است و نهان خواهـد بود<br />باری، حافظ نیز مانند فردوسی که الگوهای منش ایرانی را در شاهنامهء بی¬همتای خود زنده کرده است، به اسطوره ¬های ایران می ¬پردازد و می ¬سراید:<br />بیا ساقی آن می که عکسش ز جام بـه کـیـخسـرو و جـم فــرستـد پـیــام بــــده تــا بــگــــویم بـــه آواز نــی کـه جمشیـد کی بـود و کــاووس کی<br />و آنچه او در آینهء جام می¬ بیند، براستی شگفت آور است:<br />بیــا ســـاقــی آن آتـش تــابــنـــاک کــه زردشت می ¬جـویدش زیـر خاک به من ده که در کـیش رندان مـست چه آتش پـرست و چـه دنیـا پـرست<br />حافظ به روشنی بیان می¬ کند که آیین زردشت، آیینی ست که این جهان را بزرگ می ¬دارد و شایستهء ستایش می داند و یک سره بر اسلام که همه چیز این جهان را به پای جهان آخرت، خوار می ¬کند، خط بطلان می ¬کشد.اسلام گریزی و ستیز با فرهنگ اسلامی، بی تردید شهامتی قدسی می¬ خواهد. از اینرو، حافظ با تکیه بر آیین مهر و آموزه های زرتشت، هول عظیم بی ¬دینی را از دل می ¬زداید و در پیوند با دانش عمیق خود، همچون فردوسی توسی قادر می ¬شود که بزرگترین مجموعهء فرهنگ دیرین این سرزمین را پدید آورد؛ در مرکز چنین فرهنگی، زایش و پرورشِ گونه ای انسان قرار دارد که می تواند ورای کفر و دین¬ بیاندیشد. حافظ، با اینکه بارها آشکارا و در پرده به باورهای دینی خود اشاره داشته است، با این وجود، بیشترینهء حافظ پژوهان کمتر به این امر توجه کرده¬ اند. چنان که آمد، آنان به نادرستی در بارهء مسلمانی حافظ دارای نظری مشابه هستند؛ برخی او را عارفِ "مسلمان" خوانده ¬اند و برخی "مسلمان" عارف. گروهی از او همچون "مسلمان" آزاده یاد کرده¬ اند و بعضی او را "مسلمان" مؤمن پنداشته¬ اند.دیوان حافظ اما، خلاف چنین دریافت و برداشتی را تأیید می¬ کند.<br />رند و رندی، یکی از مفاهیم کلیدی ورود به اندیشه و جهان بینی حافظ است. آقای خرمشاهی، رند را از اراذل و اوباشی می¬ داند که حافظ وی را از قعر چاه به اوج ماه رسانده است. با این وجود، رند حافظ از دیدگاه ایشان، انسانی ست که تعهد اسلامی دارد و با اینکه رند، اولیاء¬ الله است، باز لاابالی و اباحی مشرب است که حد نگه می ¬دارد.13 روشن است که فرد مسلمانی چون آقای خرمشاهی، شادی و عیش و طرب را که ناهمخوان با باورهای اسلامی وی است، به لاابالی¬گری تفسیر کند و درشناخت حافظ که شاد زیستن را از فرهنگ ایرانی به ارث برده است، درماند و هزار برچسب به رند حافظ ببندد. آقای مطهری در بارهء رند سکوت می ¬کند و در این وادی پر پیچ و خم، چندان خطر نمی ¬کند.منوچهر جمالی، رند و رندی را یک شیوهء تفکر کلی می ¬داند که "در هر زمانی و در برابر هر ایده¬آل و ارزشی تازه که در اجتماع و تاریخ رواج می¬ گیرد و اعتبار پیدا می ¬کند از نو عبارت بندی می¬ گردد."14 با توجه به این برداشت¬ها و با رجوع به اشعار حافظ، مفهوم و معنای رند را در اندیشهء او دنبال می¬کنیم.از دیدگاه او، رند کسی ست که: 1. با تکیه بر عشق و با پشتوانهء خرد، مرید طاعت بیگانگان که در نظام اندیشهء حافظ، اعراب و اندیشهء اسلامی ست، نمی ¬شود؛<br />مرید طاعت بیگانگان مشو حـافظ ولی معاشر رندان آشنا می ¬باش<br />2. رند، کسی ست که در راه عشق گام می ¬زند. زاهد و مؤمن مسلمان به خاطر دین و شریعت، رهروان این راه نیستند؛<br />زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است<br />3. رند، پیر مغان است و رهاننده از جهل و خرافات و جایگاه او نه در مسجد و پای منبر، که در کوی خرابات نشینان است.<br />بندهء پیر مغانم که ز جهلم برهاند 4. رند، پرورندهء عشق است که در قرآن بویی از آن به مشام نمی¬رسد و از اینرو، رند خود عین ولایت است و نه دفتر؛<br />بشوی اوراق اگر همدرس مـاییکـه عـلم عشق در دفـتر نبـاشـدبنام ایزد بتی سیمین تنم هستکــــه در بـتــخانــهء آزر نبــاشـــد<br />به روایت زنده ¬یاد احمد شاملو، "دفتر" معادل قرآن است و اولی ¬تر اینکه "این دفتر بی معنی" در می ناب غرق شود؛ چرا که جایگاه عشق، یعنی جایگاه تبلور خرد در این دفتر، همسنگ بردگی و بندگیِ جان و روان است و ناگزیر است که در برابر الله همیشه زانوی حقارت بر زمین بزند.<br />5. رند، کسی ست که از نسیهء قصر فردوس دل برمی ¬کند و ساکن دیر مغان می ¬شود که منزلگاه عشق زمینی و معنوی ست و نیز جای تجلی نور خدا؛ خدایی که نخست شش امشاسپند را زایید و آنگاه خود را از خود بزایید. پیداست که در اندیشهء ایرانی، مفهوم و معنای خدا، یکسره متفاوت است با الله که نه زاییده است و نه انبازی دارد؛<br />قصر فردوس به پاداش عمل می ¬بخشند مـا کـه رندیـم و گـدا دیـر مغان مـا را بساز در خویش خدا را بـه بهشتـم مفـرستکه سر کوی تو از کـون و مکان ما را بس<br />6. رند، پیر میکده و دیر مغان و خرابات است که نیک می ¬داند، گوش خوگرفتهء مسلمانِ به وحی، جای پیغام سروش نیست و در محیط اسلام زدهء ایران، راه نجات از ایلغار مسلمان و تکفیر آخوند را در راز پوشیدن می¬ داند؛<br />به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گـفت راز پوشیدن<br />و در این پوشش ناگزیر، اما پرده از راز برمی¬گیرد و نشان می ¬دهد که این راز چیزی نیست مگر توانایی بزرگ انسان در به خود رسیدن. این راز که بازتابِ مفهوم فرهنگ ایرانی ست، انسان ایرانی را از اسلام و آموزه ¬های تاریک مسلمانان بی¬نیاز می ¬کند. آیا در نطام الله سالار اندیشگی جرمی بالاتر از این می¬شناسید؟<br />جرم حلاج همه آن بود که اسرار هویدا می کرد<br />به تعبیر منوچهر جمالی، رند که زادهء تقابل اندیشهء توحیدی با شریعت اسلامی در شکل تصوف ایرانی ست15، انسان کمال یافته ¬ای ست که برای رهایی از بند بندگی، صلای "انا¬الحق" سرمی ¬دهد تا "هوالحق" را که بیرون از مدار انسان است، به شکل انسان و "انا¬الحق" درآورد.<br />7. رند، دانایی ست که در زمان مناسب، "سخن دانسته" می ¬گوید و هشدار می¬ دهد که رندی با فریب و کلاشی آخوندی، تفاوت ماهوی دارد؛<br />ما را به رندی افسانه کردندپیران جاهـل شیخان گـمراه<br />8. و بالاخره، رند دارندهء جام جم است و راهنمای تمیز خوب از بد، فرشته از دیو، سروش از وحی، الله از اهورا، اهرمن از شیطان، خلاقیت و آزادگی از تعبد، جهان از آخرت، عشق از خواری، شادی از "شیطان غم" و نیز رند مبارز پیگیر با جهل و خرافه است؛<br />در بیابان هوا گـم شدن آخر تا چـندره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم<br />به هررو، حافظ انسان را به چهار چیز اندرز می ¬دهد:<br />امن و شرابِ بی غش معشوق و جای خالی<br />و بر خلاف باورهای اسلامی توصیه می¬ کند:<br />مــعنــــی آب زنــدگــــی و روضـــهء ارم جز طرف جویبار و می خوشگوار نیست<br />در پایان، بر این نکته باید بار دیگر تأکید کرد که بدون درک اساطیر ایرانی و بویژه بدون دریافتِ امشاسپندان خرداد و امرداد در باورهای مزداپرستی و مهمتر اینکه بدون درک روح شاهنامه، نزدیکی به ذهن و اندیشهء حافظ، اگر امکان پذیر نباشد، بی تردید با خلأیی ژرف روبروست. ++++++++++++++++++++++++++<br />زیرنویس<br />* کیومرث عزتی در تارنمای "رهایی" در تاریخ 2.3. 2006 مقاله¬ ای دارد با عنوان "تفاوت میان روش مارکس و هگل" در شناخت که به تبیین فلسفی مقوله ¬های "مجرد و مشخص" پرداخته است.1.رمز و داستان ¬های رمزی در ادبیات فارسی. تقی پورنامداریان. چاپ اول: 1364. چاپ چهارم: 1375. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 39-38 2. حکمت خسروانی. تألیف و پژوهش هاشم رضی. چاپ اول: 1379 خورشیدی. انتشارات فرنو. ص: 100 3. همانجا. ص: 3054. عشق صوفیانه. جلال ستاری. چاپ دوم: 1375. نشر مرکز. ص: 228 5. همانجا. ص: 2316. قصه¬ های شیخ اشراق شهاب الدین یحیا سهروردی. ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی. چاپ دوم: 1377. نشر مرکز. ص: 727. حکمت خسروانی... ص: 3148. همانجا. ص:161- 1609. عرفان حافظ ( تماشاگه راز ) مرتضی مطهری. چاپ هفتم: زمستان 1369. ص: 9 10-11. همانجا. ص: 1112. برای آگاهی بیشتر، نگاه کنید به : شهر خرد بجای شهر ایمان. منوچهر جمالی.انتشارات kurmali Press لندن. ص: 9213. چارده روایت. مجموعهء مقاله در بارهء شعر و شخصیت حافظ. بهاء الدین خرمشاهی. چاپ1367. انتشارات کتاب پرواز. ص: 514. پهلوان، عارف، رند. فردوسی، عطار، حافظ. منوچهر جمالی. ص: 9615. همانجا.</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-34023698172541023402006-11-21T10:09:00.000-08:002007-09-21T10:10:14.284-07:00طرحی از چند نکته<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">طرحی از چند نکته</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان</strong></div><div align="justify"><br /> <a href="mailto:j-asadian@web.de">j-asadian@web.de</a></div><div align="justify"><br />تکامل اجتماعی، همیشه به معنای حرکت به جلو نیست. تاریخ نمونه­های زیادی را به خاطر دارد که ملتی در پیچ­های تاریخی، به عقب­گردهایی تاریخی تن می­دهد تا با توان و نیرویی متمرکز و انباشته شده، جهش­های بزرگ و تاریخساز را از نو، امکان پذیر کند. بر این باورم که مردم ایران در بزنگاهی چنین تاریخی بسر می­برند. بر روشنفکران و اندیشمندان و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ست که با کمتر کردن فاصله­های پروژه­های سیاسی و فرهنگی، روشنگرانِِِ زمانهء این جهش تاریخی و تاریخساز، باشند. با توجه به حکومت خونبار اسلام درایران، ما ناگزیرم که برداشت خود را از اسلام روشن و شفاف به خود و مردم توضیح دهیم. اندیشمند بزرگ، مارکس درمقالهء خود " در بارهء نقد فلسفهء حقوق هگل " جان کلام را در بارهء دین چنین ادا می­کند: " دین، تنها، خورشیدی ست خیالی که به گرد انسان تا به هنگامی که وی به گرد خویش در حرکت نیست، می­چرخد." و اشاره­ای دارد که بدون دریافت و باور به آن، کارکردِ فرهنگی و سیاسی ما، در مردابِ مجاب و تفسیرهای خرد ستیز، فرسوده می­شود و از میان می­رود. مارکس در همان نوشته، می­آورد: " دین، زمزمه­گر هیولایی ست در تنگنا و عاطفهء جهانی بی قلب...و نقد دین، پیش­شرط هر نقدی است. "<br />من به آنانی که همیشه در پسِ پشت عادت­ها و سنت­های مردم پناه می­گیرند تا مانایی اسلام را هر چه بیشتر تضمین کنند، ناگزیرم یادآور شوم که دست کم، معاصر عطار نیشابوری باشند که با پرهیزاز " عبادت و مسجد" به این صراحت رسیده بود که: " با عادت و رسم نیست ما را کار."<br />در پیوند با وضعیت فرهنگی و سیاسی و روشنفکری ایران، استنتاج­هایی چند، در پی می­آیند که در خور توجه و نقد هستند.<br />1- ناکارایی سازمان­ها و احزاب سیاسی در طرح خواسته­های واقعی مردم و عدم شناخت آنها از وظایفِ نظری - سازمانی خود، برپایی نشست برلین و لندن را ضروری کرد. در نتیجهء چنین وضعیتی، گروهی از شهروندان که دیدگاه­های روشنی از حکومت اسلامی داشته و دارند، نشست برلین و لندن را سامان و سازمان دادند.<br />2- بنابراین فرآیند این نشست­ها، به گونه­ای خودپو به جنبشی شهروندی می­انجامد. همهء لایه­های شهری جامعهء ایران در نابودی رژیم اسلامی ذینفع هستند و همگان می­توانند و باید که در مبارزه با حکومت اسلامی شرکت کنند. جنبش شهروندی نوین، برخاسته از شرایط نوین اجتماعی ست و شایسته و بایسته نیست که افراد مدرن و سکولار و لائیک را بنا بر دیگاه­های آنان نسبت به نوع نظام آینده، از این مبارزه محروم کرد.<br />3- وظیفهء جنبش شهروندی، شناخت و طرح خواسته­های جامعهء شهری ایران است که ویژگی اساسی آن پس از سه دهه تجربهء حکومت اسلامی، از سویی رویگردانی از اسلام است و از دیگر سو، با توجه به سرکوب و سانسور و کشتار روشنفکران، مبارزه­ای همه جانبه و سرنوشت ساز است با حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام.<br />4- سازمان­ها و احزاب سیاسی سنتی که با دوری از جامعهء شهری، امر مبارزه را تا حد زد و بست با حاکمان مسلمان تنزل داده­اند، بیش از هر چیز، فلسفهء وجودی خود را نفی کرده و نیز، با طرح مسایل بیهوده و شبه­نظری به بقای حکومت دهشتبار اسلامی یاری کرده­اند. اصولاً، سازمان و حزب سیاسی با رویکرد به خواسته­های مردم و تنظیم این خواسته­ها و مبارزه برای دستیابی به آنهاست که باید به تعریف خود پرداخته و چگونگی مناسبات خود را با مردم و حکومت سامان ­دهد. از این منظر، به جرأت می­توان گفت که جامعهء شهری ایران فاقد سازمان مدرن سیاسی­ست که دغدغهء معادله­ای بزرگ داشته باشد.<br />5- هر سازمان و نهادی که خواسته­های شهروندان ایران را به خواسته­های خود تبدیل نکند، دیر یا زود با شکست روبرو می­شود و در بهترین صورت، به فرقه و قبیله­ای به ظاهر سیاسی استحاله می­یابد؛ نمونه­ء تأسف­بار اتحاد جمهوری­خواهان ملی، عبرت انگیز است! نزدیکی به گروهای رسوای پشتیبان جمهوری اسلامی و تلاش برای همکاری با این نیروها، شکست و رسوایی اتحاد جمهوری­خواهان به اصطلاح ملی را قابل پیش بینی کرده بود. به سخن دیگر، هر تلاشی در راه رفاه و خیر همگانی، بدون نقد تمام عیار اسلام که هزاران خنجر زهرآگین در آستین دارد، تلاش نافرجامی خواهد ماند و راه به جایی نیز نخواهد برد. ترویج توهم اسلامی و یا نادیده گرفتن ام­الفساد اسلام در تخریب فرد و اجتماع، هستی ما را در تنگنای نیستی انداخته است. برای نجات ایران و ایرانی، چاره­ای مگر برداشتن گام­های بزرگ نیست. سازمان و تشکیلات مدرن، ناگزیر است که سمت و سوی حرکتش را برای انجام وظایف بزرگ تنظیم کند، در غیر این صورت دچار همان عارضه­های فرسایشی خواهد شد که دیگر سازمان­های سیاسی سنتی را به خاک فلاکت انداخته است.<br />6- مسلمانان حاکم و ناحاکم در ابراز نظرهای خود بیباک هستند و برای اجرای اسلام هیچگونه تردیدی ندارند. جامعهء شهری ایران، بویژه زنان و دانشجویان نیز، در مبارزه با اسلام و قوانین انسان ستیز آن توهم کمتری دارند و با توجه به توازن نیروها از هر فرصتی در راه به زانو درآوردن حکومت اسلامی استفاده می­کنند. سازمان­ها و احزاب سیاسی سنتی در مبارزهء جامعهء شهری، نه تنها ناتوان از همیاری بوده­، که بیشتر در جبههء حاکمان مسلمان به بازتاب مواضع آنان پرداخته­اند. خبرها و نوشته­های منتشره در رسانه­ها و تارنماهای بیشمار این سازمان­ها، بیشتر در خدمت بقای حکومت اسلامی­ست تا پشتیبانی از خواسته­های مدرن و اسلام ستیز شهروندان ایران.<br />7- سازمان­های سیاسی موجود، همراه با هموندانشان پیر شده و به گروه­هایی خانواده­گی و قبیله­ای استحاله یافته­اند که درک مناسب و روزآمدی از مبارزه با جمهوری اسلامی ندارند. جای خالی سازمانی مدرن که بتواند نیازهای آنی و آتی جامعهء شهری را تنظیم، مطرح و دنبال کند، بیش از هر روزگاری، احساس می­شود. امروز، که حتا جنایتکارترین نیروهای حاکم داعیهء دمکراسی دارند و در پی همبر کردن اسلام با منشور حقوق بشر هستند، نمی­توان تنها با تکیه بر این امور، خللی در ارکان جمهوری اسلامی که بر قرآن و حدیث و سنت تراز شده­اند، وارد آورد. جامعهء شهروندی ایران، به معادله­های بزرگ رو آورده است و در پی سازمانی متناسب با این معادله­هاست.<br />8- مردم ایران، برای نخستین بار در تاریخ، حکومتِ نهاد دین را تجربه می­کنند؛ تجربه­ای گرانبها که اگر سازمان داده شود، به رهایی مردم ایران از یوغ اسلام خواهد انجامید. بازتاب این تجربه، در مبارزه مردم و در ادبیات تحلیلی و فکور، نمودهایی کلی از معادله­ای بزرگ را نشان می­دهد؛ از سویی تلاش گسترده­ای برای احیای اندیشه­های ایرانی که همخوان با روح زمانه ست صورت گرفته و از دیگر سو، عزمی ملی برای بیرون راندن اسلام از ایران پرورده می­شود؛ مبارزه­ای که پس از هزار و پانصد سال، دارد به آگاهانهء مردم تبدیل می­شود.<br />9- مردم ایران با توجه به تاریخ خود، آموخته­اند که بقای فرهنگی آنان در گرو انعطاف پذیری­های ناگزیر است و اسلام نیز آموخته است که از ویژگی انعطاف پذیری ایرانیان، نهایت استفاده و سوء استفاده را بکند. از اینرو ست که ما در بزرگداشت آیین­های ایرانی اصرار داریم، در همان حالی که برای بیگانگانِ بیگانه آیین، بر خود قمه می­کشیم و سیاهپوش قاتلین خود هستیم؛ آمیزه­ء پر مخاطره­ای که تنها شوق ایرانی برای بقای خود و فرهنگ خود، آن را تحمل پذیر کرده است. ما، مسلمان نبودیم، شدیم. ما، شیعه نبودیم، شدیم. اسلام توانست با استقرار خونین خود در ایران، گسترش پیدا کند و تردید نباید داشت که با بیرون راندن اسلام از ایران، دوران افول این دین نابهنگام نیز فراخواهد رسید.<br />10- سازمان­ها و احزاب موجود سیاسی بنا بر ساختارهای نظری و تشکیلاتی خود، قادر نیستند که نیازهای شهروندی را برآورند. تلاش برای نزدیکی به این سازمان­ها، به ناگزیر ما را همرنگ آنان خواهد کرد. این سازمان­ها با موازینی غیر دمکراتیک اداره می­شوند و در کنش و واکنش­های سیاسی، تنها به زد و بند با حاکمیت بسنده می­کنند. در بهترین حالت، سیاست این سازمان­ها خصلتی واکنشی دارد و در میدان سیاست، خود قادر به ایجاد هیچ کنشی نیستند. جای افسوس و تأسف است که در اختلاف­های سازمانی، پوزیسیون و اپوزیسیون برخی از این سازمان­های سیاسی از یک خانواده هستند. نزدیکی به چنین قبیله­هایی، منظر قابل لمس را دور و دورتر می­کند.<br />11- نهاد ملی، می­بایست پیرامون نیازهای شهروندی به تعریف خود دست یابد؛ راه رسیدن به تعریف خود و به سخن دیگر راه رسیدن به هویت و منش خود در تلاش­های صادقانه برای متحد کردن نیروهای سیاسی موجود نیست، بلکه تلاش برای سامان و سازمان دادن خواسته­های شهروندی جامعهء ایران است و نیز مبارزه برای معادله­ای بزرگ. برای استقرار دمکراسی و اجرای حقوق بشر، باید زمینه­های لازم اجتماعی را فراهم آورد. با وجود اسلام و فرهنگ اسلامی، کوشش و مبارزه و نبرد برای امر دمکراسی و حقوق بشر در ایران، همانا آب در هاون کوبیدن است و بس. تاریخ، جز این نمی­آموزد. برای ما ایرانیان که در سحرگاه بازبیداری خود به سر می­بریم، دمکراسی و حقوق بشر، باید مفاهیمی فعال باشند که ما را ناگزیر می­کنند با موانع استقرار آن­ها به مبارزه­ای همه جانبه و خطیر بپردازیم. بزرگترین مانع، حضور اسلام و فرهنگ اسلامی در تاروپود فرد و جمع ماست.<br />12- نشست برلین و لندن از بخت بزرگی برخوردار است که خلاء نظری خواسته­های شهروندی را با باور به مبارزه برای معادله­های بزرگ پر کند و با ایجاد تشکیلاتی مدرن پیرامون این نظرها، به جایگاهی در خورِ فرهنگ و تاریخ ایران دست یابد.<br /><br />نوشته شده در تاریخ 21.11.2006<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-79356088241508046662006-08-18T10:04:00.000-07:002007-09-21T10:06:15.888-07:00نکته هایی پیرامون دولت اسلامی احمدی نژاد و موانع استقرار آن<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">نکتههایی پیرامون "دولت اسلامی" احمدی نژاد و موانع استقرار آن</span></strong><br /><br /><strong>جواد اسدیان<br /></strong><br />1. آقای احمدی نژاد، خود را عَلمداری ارزیابی کرده است که پرچم نظام اسلامی را به دست گرفته است تا روزی باز آن را به دیگری واگذارد. اما، این حرف به این معنا نیست که او رئیس جمهوران پیش از خود را نیز پرچمدار نظام اسلامی به حساب بیاورد. آنان، به پندار او، کسانی بودهاند که با گرایشهای گوناگون، در نظام اسلامی به دنبال خواستههای خود بوده و دغدغهای برای تشکیل "دولت اسلامی" نداشتهاند. وی همچنین، انتصاب خود را به امربری ولی فقیه، انقلاب سوم محسوب میکند؛ او به پیروی از ولی نعمت خود، رویداد سال 1357 را انقلاب اول و اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارمندان آنجا را، انقلاب دوم و انتصاب خود را انقلاب سوم به شمار میآورد و چنین نیرنگ بزرگی را پیشدرآمد استقرار "دولت اسلامی" میانگارد. از نظر او این انتصاب، پروژهء انقلاب اسلامی را به مرحلهای بالاتر برده و مسلمانان را در آستانهء تشکیل "دولت اسلامی" قرارداده است.<br /><br />2. احمدی نژاد، حدود دوماه پیش از " انتخاباتِ " ریاست جمهوری به مشهد میرود و در حوالی خلافتِ واعظ طبسی به تشریح دیدگاههای ولی فقیه میپردازد و آشکارا اعلام میکند که وی، همخوان با نظر خامنهای، تنها امکان برای ایجاد "دولت اسلامی" ست. او شرح میدهد که انقلاب اسلامی پروژهای است که از "نهضت انبیاء" سرچشمه گرفته و به سوی "حکومت جهانی اسلام" از مراحلی چند میگذرد؛<br />انقلاب اسلامی ( که با سرنگونی دیکتاتوری شاه بوقوع پیوسته است. )<br /> نظام اسلامی ( که پس از انقلاب اسلامی برقرار شده است. )<br />دولت اسلامی ( که هنوز در چارچوبِ نظام اسلامی تشکیل نشده است. )<br />کشور اسلامی ( که استقرار آن، باید در دستور کار دولت اسلامی باشد که در آستانهء برپایی ست.)<br />حکومت جهانی اسلامی ( که هدف نهایی این دولت اسلامی ست. )<br />بنا بر این ارزیابی، او اولین رئیس جمهوری است که میخواهد "دولت اسلامی" تشکیل دهد. او که پیشاپیش میداند که بنا به تصمیم خامنهای باید بدون در نظر گرفتن همهء موازین ظاهری و باطنی، از صندوقهای رای، بیرون بیاید، در نهم اردیبهشت سال جاری، یعنی حدود دو ماه پیش از بازی انتصابات، آشکارا میگوید: " همین قدر که تردیدی ندارم الان در خدمت شما نشستهام، به اندازهء سر سوزن تردید ندارم که الان در مشهد هستم. در سجاد در یک آزمایشگاه طبقهء سوم، چهارم در خدمت شما نشستهایم و صحبت میکنیم به همین میزان هم تردید ندارم که انشاءالله حادثهای که در پیش است ( منظور بازی انتصابات است ) موجب عزت رهبری، عزت انقلاب، عزت اسلام و انشاءالله مقدمهء تشکیل دولت اسلامی است."<br />احمدی نژاد با سخنرانی خود در مشهد، بیش از هر کس به بازی و نمایشی بودن "انتخابات" اشاره میکند و نیرنگ ولی فقیه را لو میدهد: " ثبت نام که شروع بشود معادلات بر هم میخورد، بعضی میآیند در صحنه، بعضیها میروند از صحنه بیرون. ممکن است افرادی از صحنه بروند بیرون که ما اصلا باور نکنیم. بگوییم؛ عجب! این آقا که این حرفها را میزد. این که اولتیماتوم میداد. این که رجز خوانی میکرد، ولی اینها اتفاق خواهد افتاد، برای این که بالاخره مناسبات درونی را ما میدانیم که چطوری است، میدانیم کی با کی توافق کرده، کی با کی معامله دارد و ...خبرهایش هست!1" روشن است که "دولت اسلامی" که از ابتدا با دروغ و فریب و تقلب، قدرت را اشغال کند، پس از استقرار خود، چه بر سر مردم خواهد آورد!<br />شگفت آور است که مراکز نزیک به قدرت و رهبری، انتصاب احمدی نژاد را بیشتر به امدادهای غیبی و خواست آن امام "موعود" که با مصباح یزدی و برخی دیگر از جاهلان حرفهای حاکم در تماس تلفنی است، نسبت میدهند و رأی مردم جایگاهی اندک در تحلیلهایشان دارد. بخشی از این به اصطلاح اپوزیسیون گوژ و منگ و سرشار از بلاهت است که تحلیلهایش را بر اساس " رأی " مردم تنظیم میکند و به ارزیابی شخصی به نام احمدی نژاد میپردازد و فراموش میکند که اصولن انتخابی در کار نبوده است و از سوی دیگر در همین بازی رسوا نیز، میلیونها رأی جابجا شده است که هر بررسی را بیهوده و باطل میکند. اما مگر این اپوزیسیون، توانایی آن را دارد که کمی خردمندانه به مسائل بنگرد؟ اینان هنوز درنیافتهاند و نمیخواهند بپذیرند که حکومت اسلامی، تنها پاسخگوی الله است و وظیفهاش در برابر مردم، انقیاد آنان در بندهای اسلام است که با هر وسیلهء ممکنی باید پیگیری شود. به سخن دیگر، ولی فقیه، در پی آن است که بی پروا، با استفاده از تقیه و زور و قهر، رقیبان پر قدرت را با تیر خلاص زنِ گوش به فرمانی به نام احمدی نژاد از دایرهء حاکمیت دور کند و به پرچمداری او، "دولت اسلامی" را برای رسیدن به اهداف تبهکارانهء مشتی آخوند برپای کند. فراموش نیاید کرد که فقیه عالیقدر هم برای حفظ شأن اسلام فتوا میدهد که بانوان در بلاد شرک میتوانند از کلاه گیس به جای چادر و چارقد استفاده کنند و یا با بلاهت دینی اعلام کند که مرتد "غدهء سرطانی" جامعه است که باید نابود شود.<br />بههرحال، این دولت که سمتگیریهای آن در زمینههای اساسی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باید به تمامی با اسلام همخوان باشند، وظیفه دارد در عرصهء داخلی و خارجی همهء امور را با فقه و سنت و در صورت نیاز با حدیث یکسان کند. امر محالی که جز با کشتار فاشیستی، امکان پذیر نیست!<br />خوشبختانه شرایط اقتصادی، سیاسی و بویژه فرهنگی مردم ایران، موانع اساسیای هستند که هدف سران جمهوری اسلامی را در استقرار "دولت اسلامی" با هر ترفندی نیز که همراه باشد، با شکست روبرو خواهد کرد. از سوی دیگر جامعهء آزاد جهانی با آشکار شدن تقلبهای سازمان داده شده در انتصاب احمدی نژاد و گذشتهء جنایت بار وی، از هم اکنون، موضعی در برابر دولت آینده گرفتهاند که خوشایند سران رژیم نیست.<br /><br />3. در عرصهء داخلی موانع بزرگ تشکیل "دولت اسلامی"، بیش از هر چیز عبارتاند از؛<br />پایداری مردم در برابر "دولتی اسلامی"، به آنگونه که پس از بیست و اندی سال جمهوری اسلامی نیاز پیدا کرده است که با استفاده از تقلبهای گوبلزی و سرکوب، فرد ناشناخته، اما جنایتکاری را به نام احمدی نژاد، مأمور تشکیل "دولت اسلامی" کند،<br />اسلام گریزی مردم که پدیدهء نوی در تاریخ اسلام در این کشور است،<br />و نیز ساختار مذهب شیعهء اثنی عشری است که خوان یغما و تحمیق را برای فقهای گوناگون گسترده است و از مرکز گرایی میپرهیزد.<br />ولی فقیه و رئیس جمهور منتصب او، برای استقرار "دولت اسلامی" که پروژهای جدی است، چارهای ندارند، مگر یکدست کردن گرایشهای گوناگون شیعهء اثنی عشری. به سخن دیگر، ولی فقیه و احمدی نژاد با پشتیبانی سپاه پاسدارن در این اندیشه هستند که هر صدای معترضی را در جبههء اسلام به سکوت وادارند و در غیر آن صورت، هر اعتراضی را با سرکوب و کشتار خاموش کنند. در استراتژی "حکومت جهانی اسلام" و تشکیل "دولت اسلامی" در ایران، تعارض و تهاجم به دیگر پیشوایان شیعه و مریدان آنان، ناگزیر است. تردیدی نباید داشت که تودهء مردم، به این جنگ خونین که در شرف وقوع است، با بی تفاوتی خواهند نگریست؛ چرا که این جنگ، جنگ ارتجاع است با ارتجاع و تلفات هر دو سو به سود مبارزهء مردم است.<br /><br />4. امروز پس از بیست و اندی سال تجربهء حکومت اسلامی، دریافتِ مردم از اسلام و آخوندی که بر اریکهء قدرت تکیه داده است، به گونهء دیگری است. امروز آگاهی مردم به جهل ریشهای خود، واکنشهای دیگری را در پیوند با جایگاه اسلام و تأثیرهای متقابل اجتماعی، بوجود آورده است.<br />اجرای فقه اسلام که همیشه با تحقیر مردم و کشتار همگانی و سانسور و ادارهء ترس و نهادینه کردن آن به عنوان یکی از ارکانهای اساسی حکومت اسلامی همراه بوده است، هر دم، دایرهء جامعه و زندگانی آزادِ اجتماعی را تنگتر کرده است. مردم، جز پایداری در برابر این رژیم و اهداف اسلامی آن، چارهء دیگری ندارند. هر گاه مقاومت بوده است، سردمداران رژیم عقب نشستهاند. اما، ساده انگاری ست که باور کنیم، عقب نشینی و توسل به تقیهء مسلمانان حاکم، آنان را از تلاش برای رسیدن به اهداف خود نیز باز داشته است!<br />اسلام، حتا به آن هنگام که جوان بود و خلافت جهانی خود را گسترده بود، نتوانست به تمامی در ایران، استقرار یابد و این بار هم مردم با تکیه بر خرد جمعی و فرهنگ انسانگرای خود، بی تردید در رویارویی با استقرار "دولت اسلامی" که نابودی نهایی فرهنگ و اندیشهء ایرانی را در سر میپرورد، پیروز خواهند بود!<br />اصولن، زیرساختارهای استقرار اسلام از همان ابتدا نتوانستند در این سرزمین، بدانسان که در بسیاری از کشورهای عربی نظام یافتند، بوجود آیند؛ موقعیت اجتماعی برتر، مبارزهء مردم و پیشوایان فرهیختهء آنان برای نگاهداشت فرهنگ و اندیشه و بویژه زبان فارسی، موانع اساسیای بوده و هستند که استقرار اسلام در ایران را همیشه به رؤیا و همزبان به کابوس مسلمانان تبدیل کردهاند. دشمنی آخوند با زبان و ادبیات فارسی نازدودنی ست؛ چرا که این زبان، فرای وسیلهء ارتباطی، حامل و دربرگیرندهء فرهنگی است که حضور اسلام را خالی از بار معنایی خود کرده و میکند؛ برای نمونه دقت کنید که هر مسلمانی هر روز بارها و بارها عبارت "به نام خداوند بخشندهء مهربان" را به جای "بسم الله الرحمن الرحیم" بر زبان میآورد؛<br />در این جابجایی زبانی، "الله" به خداوند تغییر ماهیت داده که تفاوت ماهوی با الله دارد،<br />"الرحمن" که به گفتهء منوچهر جمالی، تنها در مدار قدرت تعریف پذیر است، به بخشنده تبدیل شده است،<br />و مهمتر از همه، واژهء "الرحیم" است که به مهربان ترجمه شده است. یعنی "الله" که قهار، مکار، جبار و دارای دیگر صفتهای ناشایست است به یکباره میشود پاسدارندهء مهر! میشود مهر پرست!<br />به سخن دیگر، اسلام چنان در چنبرهء زبان فارسی و فرهنگ ایرانی گرفتار آمده است که محال بتواند در ایران "دولت اسلامی" تشکیل دهد. اما، وارونهء "دولت اسلامی" به دلیل همین فرازها، نه تنها امکان پذیر که چندان دور دست هم نیست.<br />در عین حال، زبان فارسی با تولید ادبیاتی جهانی، مانع استقرار زبان عربی در حوزهء فرهنگ ایرانی شد و توانست از این راه به حیات دیگر خرده زبانها و فرهنگهای مستتر در این زبانها یاری رساند که آنها نیز به نوبهء خود، تا کنون، سد راه عربیزه کردن این حوزهء فرهنگی بودهاند.<br />بنا بر این، مردم ایران، بیش از آنکه دین خو باشند، با نوعی تجربهء دینی که با اسلام تفاوت ماهوی دارد، امور معنوی خود را سامان داده و هنوز نیز میدهند. بنا بر تجربهء دینی، هر ایرانی برای خود خدایی دارد که از درون، وی را به تمیز خوب و بد یاری میکند. از این منظر، به تعداد انسان ایرانی، خدا نیز هست. وی، با اینکه مناسک اسلامی را از ترس، یا به دلخواه برگزار میکند، اما به باید و نبایدهای اسلامی، پایبندی چندانی ندارد. در حقیقت، تجربهء دینی که دین نیست و عامترین بنیادهای انسانی را در فرد تنظیم میکند، با باید و نباید های اسلامی و دینی که از گهواره تا گور هر مسلمان را رقم میزند و مجالی برای تشخیص و اندیشهء فرد نمیگذارد، در تضادی همیشگی است. تجربهء دینی، فرد را به ازل و ابد پیوند داده و ارادهء فردی را بی نیاز از کفر و دین و دیگر مفاهیم اسلامی میکند. این تجربهء دینی که با سیطرهء آخوندیسم زرتشتی آسیب دید و با هجوم اسلام به ایران تیره و تار شده است، با کوشش و فداکاری اندیشمندان، در شکل عرفان ایرانی، احیا و در خرد جمعی ایرانیان تداوم یافت؛ اگر چه به ناگزیر، در پوشش اسلام. از همینروست که تجربهء دینی در زیر غبار اسلام تاریک شده، و از آگاهانه به ناخودآگاه انسان ایرانی رانده شده است. با این وجود رفتار و کردار اسلامی ایرانیان، بیشتر مصداق دیدگاه عطار نیشابوری است تا جزمیت و مناسکِ عبوس اسلامی. عطار که خود قربانی آخوندهای روزگار خویش است، منش انسان ایرانی را فراسوی خوب و بد و علم و عمل اسلامی میداند و جایگاه انسان برتر را، برتر از کفر و دین میانگارد:<br />زکفر و دین و ز نیک و بـد و ز علم و عمل<br />برون گذر که برون زین بسی مقاماتست<br />اجرای تجربهء دینی که ویژگی بارز فرهنگ مردم است و پس از اسلام و در پی فشار و سرکوب مسلمانان، اینک در نیاگاه جمعی عمل میکند و نیز، عدم شرکت مسلمانانِ آگاه به چند و چون اسلام، در قدرت دولتی، واقعیت و ماهیت این دین را از ذهن جامعه پنهان کرده و تنها گروهی نخبگان و فرهیختگان و اندیشمندان، پی برده بودند که اسلام جز بدبختی اجتماعی و پریشانی همگانی، حاصل دیگری ندارد. این دانش و دریافت که از آغاز اسلام، پیوسته در ادبیات این کشور بازتاب یافته است، میرود تا در میان غوغا و هیاهو و تقیهء مسلمانان، به صدایی بلند تبدیل و بار دیگر، موضوع خرد جمعی شود.<br /><br />5. جمهوری اسلامی، ضربهای بود به آگاهبود فردی و اجتماعی انسان ایرانی. مردم به زودی و با تجربهای پرهزینه، دریافتند که اسلام حقیقی جز نفی انسان و انسانیت، در سر نمیپرورد و در این راه، ابزاری جز سرکوب، کشتار، سنگسار، برده داری و برده فروشی، خوارشمردن ادیان دیگر، زن ستیزی و کودک کشی و تقیه و در یک کلام، اجرای حدیث و سنت و فقه اسلامی نمیشناسد. از همینرو، مردم بر خلاف سیاست بازان که برای سهمکی از قدرت در برابر عمامه و نعلین دملابه میکنند، روز به روز، بیشتر از اسلام و مسلمانی روی برتابیدهاند.<br />آقای احمدی نژاد ناگزیر است که برای استقرار "دولت اسلامی" با دیگر مراکز قدرت که در تار و پود نظام اسلامی، تیولهای خود را برپای کردهاند، به مبارزهای همه جانبه دست زند. آنچه که از هم اکنون روشن است، این است که این مراکز قدرت، به دلیل کارکردهای خود، قادر نخواهند بود که مردم را ابزار حفاظت خود کنند و به خدمت خود درآورند. مردمی که کینه و نفرت از این نظام پیشاتاریخی، اینک، بخشی از معنای وجودیشان را میسازد، با نگاهی سرزنشگر از کنار جنگ جناحین که امری ناگزیر است، خواهند گذشت. در این نبرد، ولی فقیه، بیتردید دست بالا را خواهد داشت، اما همزمان، چیرگی بر هاشمی رفسنجانی و دیگر رقیبان که از ناروای خامنهای در " انتخابات " به خود میپیچند، توانی برای حاکمیت اسلامی باقی نخواهد گذاشت.<br />از سوی دیگر، ایجاد "دولت اسلامی" از هم اکنون با مقاومت همپیمانان حکومت روبرو شده است که ناگزیرند برای حفظ خود از تهاجم ولی فقیه، دیر یا زود، صفآرایی کنند. رویکرد آنان به حزب سازی، گامهای نخستین در مبارزهء پیش روست.<br />آیا احمدی نژاد و خامنهای حاضر هستند که برای استقرار "دولت اسلامی" به حذف و نابودی دیگر مراجع و مراکز قدرت دست یازند؟ آیا او که امربر ولی فقیه ست و با نیرنگ گوبلز وار او از صندوقهای رای بیرون آمده است، با پشتیبانی سپاه میتواند در این نبرد پیروز باشد؟ و نیز بسیاری آیاهای دیگر مطرح هستند که پاسخ آنها را شخصیت احمدی نژاد و چگونگی به قدرت رسیدنش روشن کرده است؛<br />آقای احمدی نژاد که با مخارج میلیاردی و با تقلب و به زور سپاه پاسداران و بسیج به ریاست جمهوری منصوب شده است، برای همین برگزیده شده است که حکومت را بنا به خواستهء آخوند خامنهای سازمان و سامان دهد.<br />یکدست کردن حکومت و تلاش برای تشکیل "دولت اسلامی" ولی فقیه، جز با ایجاد مناسبات نظامی که یک رکن اساسی آن ایجاد سکوت و ترس اجتماعی ست، امکان ناپذیر است. روشن است که این سکوت نیز، جز با گسترش اختناق همه جانبه میسر نمیشود. "دولت اسلامی" از آنجایی که با واکنش منفی جامعهء بینالمللی روبرو ست، برای پیشبرد اهداف اسلامی خود، ناگزیر است به ابزار تقیه و ترور و صدور تروریسم در سطح جهانی متوسل شود. قربانیان این ترور، بیش از همه، بیگناهانی هستند که دولتهای متبوعشان به خاطر حفظ منافع اقتصادی و تحکیم مواضع خود در برابر نظم نوین جهانی، از ماهیت اسلامی این رژیم و تلاشش برای برپایی حکومت جهانی اسلام غفلت ورزیده و میورزند. با این وجود، در جهان معاصر، شکست و نابودی هر نوعی از بربریت، محتوم است.<br /><br />1. متن کامل سخنرانی احمدی نژاد، اوایل ماه یولی 2005 در تارنمای روشنگری، منتشر شده است.<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-8655956280327076832006-07-12T10:03:00.000-07:002007-09-21T10:04:10.491-07:00احمدی نژاد، سوراخ کشتی حاکمیّت اسلامی<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">احمدی نژاد، سوراخِ کشتی حاکمیت اسلامی<br /></span></strong><br /><strong>جواد اسدیان</strong><br /><br />نه رهبر، نه اکبر، نه احمدی نژاد</div><div align="justify"><br />آخوندها از معلم بزرگ خود گوبلز، آموخته اند که دروغ هر چه بزرگتر باشد، مردم آنرا آسانتر می پذیرند. احمدی نژاد که تا چندی پیش در حاشیه حکومت، برای عامهء مردم چهرهای ناشناخته بود، در انتصابات ریاست جمهوری، با اختلاف هفت ملیون رأی بر رقیب پر مدعای خود، پیروز شد و به عنوان آخرین تدارکچی ولی فقیه از صندوق های رأی بیرون آمد. هیچکس به درستی نمی داند که میزان تقلب ها تا چه اندازه است، اما تنابنده ای هم نیست که بر راستی این بازی، گواهی دهد. اختلاف تصور ناپذیر آرا و تقلب های آشکار در "انتخابات"، برای نخستین بار سردمداران حاکمیت را در برابر هم قرار داده است و بیش از همه، بازندگان و ابواب جمعی آنان، هاشمی رفسنجانی، معین و دیگر زعمای این قوم را به چالشی بنیادین کشانده است.<br />اگر چه، هاشمی رفسنجانی اعلام کرده است که دولتمردان این رژیم را شایستهء شکایت نمیداند و به دادگاه عدل الهی پناه میبرد، اما روشن است که از هر فرصتی برای به زانو درآوردن رهبر، استفاده خواهد کرد. شتری که اینک بر درِ خانهء هاشمی رفسنجانی و دیگر صاحبان قدرت خوابیده است، آرام نخواهد گرفت و دیر یا زود بر در خانهء تمامی این حاکمیتِ خالی از شأن انسانی، دق الباب خواهد کرد. به دیگر سخن، انتصاب بی پروای احمدی نژاد، بدون تردید، اولین ایستگاه فروپاشی این نظام است. شعاری که مردم میدهند، نیازی به تفسیر ندارد؛ نه رهبر، نه اکبر، نه عنتر. <br />حزب توده و هزار گام به پس<br />هنوز نتیجهء رسمی " انتخابات " اعلام نشده بود که راه تودهء حزب توده، با چشم پوشی از فاجعهء شوهای تلویزیونی رهبران این حزب و شکنجه های تصور ناپذیر بر آنان و قتل عام بسیاری از هموندان این حزب، چندین هزار گام به عقب بر داشت و نظریهء موهوم، اما اساسی دیگری را در رابطه با احمدینژاد ارائه داد. این حزب، در تارنمای پیک نت، از زبان فردی به نام مزدک اسلامی، یاد آور میشود: " ایران بر خلاف عراق نظامی مبتنی بر ادارهء (منظور اراده است) مردم است و دیکتاتوری بریده از مردم و فاقد مشروعیت مردمی و به زور سرنیزه بر مردم حکومت نمیکند. " با چنین نظام "مردمی" روشن است دیگر، که باید سیاست "اتحاد و انتقاد" را در پیش گرفت؛ همان سیاستی که جبههء مشارکت و نیروهای دوم خردادی نیز اعلام کردهاند.<br />سند زیر، پاسخی ست برای آنان که در حوزهء سیاست و در جامهء نیروی چپ و اپوزیسیون، همچون همتایان خود در حکومت، دروغ می گویند و تقیه می کنند. بنا بر این سند، فلاحیان، وزبر اطلاعات وقت در نامه ای بسیار محرمانه در تاریخ 16.10.74 از احمدی نژاد " سردار رشید اسلام " در آن هنگام و رئیس جمهور کنونی، میخواهد که برای زدن تیر خلاص در زندان اوین حضور بهم رساند. فلاحیان در بخشی از نامه، خطاب به احمدی نژاد مینویسد: "به علت سابقهء درخشان جنابعالی در اعدام انقلابی تعداد 704 نفر از پس ماندههای رژیم ستم شاهی در ادارات به جنابعالی مأموریت داده میشود در زندان اوین حضور بهم رسانید و ظرف مدت دو روز پس از دریافت این نامه تعداد 460 نفر از عناصر سیاسی مخل در نظام را که لیست آنها به پیوست اضافه میگردد، پس از اعتراف گیری و پرونده سازی اعدام انقلابی نمایید.<br />بی شک زدن تیر خلاص...1 توفیقی است که نصیب بندگان خاص خالص میشود."2<br />با چنین پرونده و سابقهء درخشانی که پوشیده و پنهان نیز نبوده است، احمدی نژاد به سرعت از سوی راه توده ایهای حزب توده که پیشتر به پشتیبانی رفسنجانی برخاسته بودند، مورد پذیرش قرار میگیرد. در این چرخش ناگهانی که با هدف استمرار حاکمیت جمهوری "ضد امپریالیستی" اسلامی، صورت گرفته است، این حزب پی در پی سفارش میکند؛ باید از احمدی نژاد خواست که به وعدههای "انتخاباتی" خود عمل کند! و به نیروهای "اصلاح طلب" حکومتی القا میکند که از احمدی نژاد روی بر نتابند و مانند حزب، از سیاستهای مثبت احمدی نژاد پشتیبانی و از سیاستهای نادرست او انتقاد کنند.<br />بی تردید، نتیجهء چنین سیاستی، همان است که بر حزب توده رفت؛ کشتار اعضاء حزب و اعتراف های تلویزونی رهبران و باز گشت به آغوش اسلام و ... این بار نیز جز این نخواهد بود؛ با این تفاوت که نیرویی برای طیف توده ای نمانده است که به مسلخ روانه کند. اکنون، نوبت "مصلحان حکومتی" ست؛ اگر که خام این حزب توده شوند و از تقیهء همکیشان خود غافل.<br />اشتباه ناگزیر استبداد<br />اکنون، جامعهء ایران با حکومتی یکدست روبروست که با هیچ نیروی مخالفی سر سازگاری ندارد. این منطق و دیالکتیک تاریخ است که حکومت های استبدادی، همیشه اشتباه می کنند و هیچ مشاوری هم نمیتواند مانعی در این راه ایجاد کند. در اوج قدرت سلطنت شاهنشاهی، و به هنگامی که قشر میانی جامعه برای خواستههای دمکراتیک خود مبارزه میکرد و با حضور نیروهای مؤثر ملی و ذهنیت لائیک جامعهء شهری، میشد سدی در برابر آخوندیسم بوجود آورد، استبداد سلطنتی بزرگترین اشتباه سرنوشت ساز خود را کرد؛ احزاب لیبرال مشروطه خواه منحل شدند و به سبک کشورهای سوسیالیستی، حزب رستاخیز را ساختند که به اجبار عضو میگرفت و در صورت امتناع برای عضویت، پاسپورتی میدادند برای ترک محترمانهء کشور.<br />کمی دیرتر، در پی جدایی نیروهای مشروطه خواه و ملی از دیکتاتوری شاه که آخرین تکیه گاه های آن رژیم بودند، انقلابی به راه افتاد که دارد شیرازهء این ملک و ملت را از هم میپاشد.<br />یکدست شدن حاکمیت اسلامی نیز به ناگزبر همین مسیر را خواهد پیمود. با انقلاب ضد سلطنتی، تاریخ چند هزار سالهء سلطنت به پایان رسید و با انقلاب ضد اسلامی، بی تردید، اسلام به همان صحراهای خشک رانده خواهد شد. اگر این حکومت اسلامی ست که هست، هر دگرگونی ای نیز سمت گیری ضد اسلامی خواهد داشت. مشکل این است که گرایش ضد اسلامی مردم، آنچنان که باید، هنوز از امری ناخودآگاه به امری در آگاهبود جامعه، فرانروییده است. بیش از همه، وظیفهء اندیشمندان و دیگر نیروهای سیاسی ست که در حوزهء نظر و عمل، برای این جابجایی بکوشند.<br />حکومت اسلامی، با یکسان سازی خود، در حقیقت به تخریب آخرین پایگاه های خود روی آورده است. و این همان اشتباه ناگزیری ست که سرنوشتِ هر استبدادی است. هر تحلیلی که از مراسم پرهزینهء انتصاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری ارائه شود، و هر گونه که این "انتخابات" مورد سنجش قرار بگیرد، آینده نشان خواهد داد که با رئیس جمهور تازه نیز، کلان سیاست های داخلی و خارجی رژیم، بدون هیچ تغییری دنبال خواهند شد؛<br />در عرصهء داخلی مافیای اقتصادی، به چپاول و حراج ثروت کشور ادامه خواهد داد و با تکیه بر فقه اسلامی به سرکوب جنبش زنان، جنبش دانشجویی و کارگری خواهد پرداخت و در عرصهء جهانی کشور را بیش از پیش منزوی خواهد کرد و دمی دست از آشوب در منطقه بر نخواهد داشت و سیاست تنش آفرین و جنگ طلبانه رژیم، همچنان تداوم خواهد یافت.<br />حتا، باج های تصور ناپذیری نیز که به اروپا داده میشود، جایی برای صلح با این رژیم نمیگذارد. تنها راه برای پیشگیری از هر گونه جنگ و تنشی، ارادهء متحد و سازمان یافته ای است که بتواند با نابودی حکومت اسلامی، صلح و هستی ایران را تضمین کند.<br />آنانی که به گفته های احمدی نژاد دلخوش کردهاند و در این سراب به سیاست پرداختهاند و میپندارند که با پافشاری بر وعده های او، آب رفتهء "اصلاحات" به جوی باز میگردد؛<br />یا از تجربهء بیست و چند سالهء این رژیم بی خبراند،<br />یا از خامی و جبن می پندارند که انشاءالله این بار گربه است،<br />یا اینکه، توهم هزار و چند صد ساله در بارهء اسلام، دیده و دلشان را کور کرده و در گور کرده است.<br /><br />تقیه و حکومت جعل و وارونگی <br />آقای احمدی نژاد، تدارکاتچی نظامی شده است که پیش از او خاتمی خندان، با تقیهء استادانه و ظریف، سرکوب جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، قتل دگراندیشان، غارت منابع ثروت کشور، زن ستیزی، سانسور بی سابقهء رسانههای گروهی و نابود کردن ارزشهای ایرانی و انسانی را سازمان داد.<br />کارنامهء رفسنجانی نیز، که مردم به او نام با مسمای رسمنجانی دادهاند، جز سانسور و سنگسار و کشتار و ترور و نیرنگ نبوده است. اگر از واقعیت ها حرکت کنیم و در دام سیاست بازان نمانیم، به سادگی میتوان دریافت که دولت هشت سالهء " اصلاحات " نیز، دولتِ جعل و وارونگی است؛ هر چه گفت، وارونهء آن را عمل کرد و هر چه کرد، وارونهء آن را گفت. اگر به جایگاه تقیه در اندیشهء اسلامی اعتنا نکنیم، ساختار شرعی فریبکاری را هرگز درنخواهیم یافت. بسا که با توجه و دقت به این اصل اساسی اسلام، قاسملو ها در دام چرب زبانی این مسلمانان گرفتار نمیآمدند و چنین ناجوانمردانه به قتل نمی رسیدند.<br />باری، خاتمی، آخوندی که محبوب القلوبِ طیف هایی از حزب توده و چپهایی چون اکثریتیها بود، دولتی را اداره میکرد که در نقض حقوق بشر، صدر نشین بود. شگفت آور، اما این است که وی لحظهای از تکریم حقوق بشر و مردمسالاری خاموش نماند. تجاوزی که خاتمی به زبان فارسی کرده و تلاشی که وی برای خالی کردن مفاهیم از بار معنایی خود کرده است، دست کمی از سکهء پر رونق شاعر کشی در دوران صدارت او ندارد. <br />دولت دوم خردادی، امکاناتی بوجود آورد که یکی از اصول متروک و ضد انسانی اسلام ، یعنی بردهداری و برده فروشی، بار دیگر احیا شد.<br />با بی اعتباری تمام عیار جمهوری اسلامی در افکار عمومی و انزوای سیاسی این رژیم در محافل بین المللی، کاربرد تقیه، بیش از پیش در سیاست های جمهوری اسلامی، نقشی تعیین کننده به خود گرفته است. تقیه، یعنی مشروعیت دروغ، نیرنگ، ریا، فریب، عهد شکنی و جعل و جنایت برای حفظ اسلام. به رفتار سران جمهوری اسلامی توجه کنید که چگونه در برابر نهادهای جهانی حقوقی و فرهنگی و سیاسی به راحتی دورغ میگویند! وقاحت معاون قاضی مرتضوی را به یاد بیاورید که منکر اعتصاب غذای ناصر زرافشان و آقای گنجی ست که هم اکنون، بر اثر اعتصای غذا، با مرگ دست به گریبان است!<br />اپوزیسیون لائیک و سکولار، از آنجا که تقیهء اسلامی را به عنوان رفتار و کردار روشمند مسلمان جدی نمیگیرد، به ساختارهای نظری رفتار سران جمهوری اسلامی کمتر توجه میکند و در این راه خسارات جبران ناپذیری نیز دیدهاست. ملا محمد باقر مجلسی، اسلام را بدون تقیه، یعنی بدون نیرنگ و ریا، امری واهی به حساب میآورد و مینویسد: "در حدیث صحیح از صادق منقولست که تقیه سپر ایمان است و ایمان ندارد کسی که تقیه نمیکند و فرمود که نُه عشر دین در تقیه است و از امیر المؤمنین منقول است که تقیه در بلاد مخالفان کردن واجب است و کسی که از روی تقیه قسم بخورد برای آنکه دفع ضرری از خود بکند برای او گناه نیست و امام موسی فرود که گرامی ترین شما نزد خدا کسی است که تقیه بیشتر کند و از صادق منقولست که دین را حفظ کنید و پنهان دارید به تقیه کردن از مخالفان ..." 3 <br />خوشباوری به وعدههای جمهوری اسلامی و تلاش برای اجرای سیاست " اتحاد و انتقاد " که در پی شکست نظریهء " حاکمیت دو گانه " و بر سر کار آمدن احمدی نژاد، اینک از سوی گسترهء تودهای ها تبلیغ می شود، بیراههء خطرناکی ست که جامعه را با فاجعه های پیاپی روبرو خواهد کرد.<br />روزی نیست که مسلمانان حاکم بر ایران در برابر جامعهء جهانی و در برابر مردم ایران به نیرنگ روی نیاورند و دروغی نسازند؛<br />- جامعهء جهانی در پیوند با قتل زیبا کاظمی هر روز با دروغی تازه روبروست.<br />- سیاست جمهوری اسلامی در بارهء تسلیحات هسته ای بر دروغ و فریب جامعهء جهانی استوار شده است.<br />- در بارهء قتل های زنجیره ای دروغ گفتهاند، میگویند و هیچگاه راست نخواهند گفت.<br />- انتصابات را به دروغ انتخابات میگویند و سلول انفرادی زندان را سوئیت مینامند و کوشش میکنند که با بی محتوا کردن مفاهیم، اذهان را نیز مغشوش و تیره و تار کنند و ...<br />من بارها نوشتهام که مبارزه با جمهوری اسلامی، بدون نقد و نفی همه جانبهء آرا و احکام اسلامی، امکان ناپذیر است. بی توجهی به مبانی نظری اسلام که سرچشمهء رفتار و کردار سران حکومت و فرهنگ آنان است، موانعی جدی در راه مبارزه برای توسعه و پیشرفت و آزادی بوجود آورده است. برآیند این انفعال، از سویی تضعیف هر چه بیشتر نیروهای سکولار و لائیک است و از دیگر سو، رشد نوعی از اپوزیسیون است که اگر چه از هستی چپ تغذیه میکند، اما کاسه گردان آخوند است و جز توهم پراکنی نسبت به این رژیم، وظیفهای برای خود نمیشناسد. <br />امروز، دلقکی که در جلد ملا حسنی فرو رفته و تارنمای "گویا" را مکان استراتژیک خود کرده است، و یا خود فروختهای مانند بهنود که تواناست با هر سازی برقصد، چگونه قادرند منطق جنایت را در این رژیم نادیده بگیرند و برای مشتی دلار و اندکی قرار، آشکارا از جانی و جنایت حمایت کنند و به امر ولی فقیه گردن بگذارند که گفت هر رأیی، رأیی ست به نظام و مشروعیت آن؟<br />و یا آن شاعر و نویسنده که قهرمانان میدان منقلاند، چگونه میتوانند مدعی روشنفکری و هموندی در کانون نویسندگان ایران باشند و از کسی که همکارانشان را به نیستی و نابودی کشانده است، پشتیبانی کنند؟<br />آقای دولت آبادی که در کنفرانس مشهور برلین با دلیری نعره میکشید که زبان فارسی را هموست که به اوج رسانیده و نجات داده است، امروز به دلبری می پردازد و دو نبشه میگوید: " در شرایط کنونی و با توجه به بحرانهایی که وجود دارد، بهترین گزینه هاشمی رفسنجانی است؛ البته من از نقطه نظرات احمدی نژاد در بارهء فقرزدایی حمایت میکنم."4<br />بیتردید، در کنار ترس نهادینه شده که ریشه در دین دارد، توهم در بارهء اسلام و نادیده گرفتن جایگاه تقیه است که این مدعیان را به چنین واکنش هایی وا میدارد. اصولن تا با درگیری با اسلام، ماهییت دینی این رژیم روشن نشود، بیشترینهء روشنفکران لائیک از اعیان و اعوان این رژیم متقی، رودست خورده و باز هم خواهند خورد. نمونهء هوشنگ گلشیری که عاقبت با عارضهء مشهور "کوما" در این حکومت از پای درآمد، نمونهای روشن است؛ او که تا پای حصر آزادی اندیشه و یا بیان پیش رفت و به توصیح و تفسیر "بسم الله الرحمن..." پناه برد و راضی بود که با وزیر زیر یک سقف نشسته است، نمود اندوهزایی از توهم عمیق روشنفکران ایرانی است که جایگاه برجستهء خود را، بازیچهء گروهی مسلمان کردهاند و می کنند.<br />به باور من، اشتباه بزرگ نیروهای سیاسی نیز در این است که این حاکمیت را تنها حاکمیتی سیاسی می پندارند و در چارچوب مفاهیم سیاسی به ارزیابی آن می پردازند و به فرهنگ سیاسی حاکمیت که در اسلام و فقه اسلامی خلاصه می شود، توجه چندانی نمی کنند. از همینرو، کنش اینان تا کنون، بیشتر واکنشی تابع کارکرد حکومت اسلامی بوده است.<br />به هرحال، با اینکه بخش اندکی از نیروهای سیاسی، باز هم در برابر نیرنگ های سران حکومت، برخوردی واکنش وار داشتند، اما تردی نیست که تحریم گستردهء انتخابات و انتصاب احمدی نژاد، از سویی بحران "مشروعیت " نظام اسلامی را ژرفتر کرده و از سوی دیگر، درگیری های درون حکومتی را به گونهای بنیاد کن، تشدید خواهد کرد.<br />ریاست جمهوری احمدی نژاد، محصولِ استیصال و نقطهء ضربه پذیر حاکمیت است. امکانات و شرایط از هر سو مهیاست تا ضعف بزرگ جمهوری اسلامی را به نقطهء قدرتِ جنبش چپ، تبدیل کنیم.<br /><br />پانویس<br />1- دو واژه خوانا نیستند.<br />2- تصویر نامهء محرمانهء علی فلاحیان به پیوست است.<br />3- حلیهالمتقین. محمد باقر مجلسی. ص. 227 انتشارات رئوف.<br />4- ایلنا. خبرگزاری کار ایران. 1. 4. 1384</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-13667832284949490992006-05-22T09:58:00.000-07:002007-09-21T09:59:37.237-07:00شاملو، حضور قاطع ایجاز<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">شاملو، "حضور قاطع اعجاز"</span></strong><br /><br /><strong>جواد اسدیان</strong><br /></div><div align="justify"> ایـن مـقالـه، بـرای کتاب یادبـود احمدشامـلو کـه در سوئــد منتشـر شـد، نوشته شـده است و در هـمان سـال در گذشتِ روانشاد احمد شامـلو نیـزچاپ شد. اینـک، با نشر پیرایش شدۀ مـقـالـه، یاد ایـن بـزرگمـرد شعـر و پایداری را کـه آخونـد جماعت هر ساله مزارش را تخریب میکند، گرامی می دارم.<br /> وحدت مفاهیم ناسازگار در شعر<br /> هستهء مرکزی احساس و اندیشهء شاملو در شعر و زندگی، نقد و اعتراض راستین و پیوستهء او به حالا و اکنونیتِ پیرامون و مناسبات اجتماعی ست که سایهء شوم خود را همه جا گسترده است.<br />اگر چه نمودِ شعر شاملو پرخاشگرانه ست و با امور موذی سرِ ستیز دارد، اما مایه و اندرونهء شعرش همیشه با عشق و امید همراه است؛ این دو ویژگی اساسی، یعنی وحدتِ مفاهیم ناسازگار و متناقضِ ستیز و عشق، از سویی شعر شاملو را، بویژه با تأکید بر توانایی های زبانی او، زنده و بیدار و هشیار می دارند و از جانب دیگر، شعرش را با آمال و آرزوهای زخمیِ مردمان و غم ها و شادی هایشان، همزبان و همدرد و همبسته می کنند.<br />اینکه شاملو در دوران کوری و کری زُعما و تمکین به ریش و عمامه و نعلین می بیند و می نیوشد که اکنونیتِ تاریخی ما باز و بار دیگر، حکم به پنهان داشتن عشق و دوستی و نور و چراغ در پستوها داده است، هم باور او را به حضور این منش های سرشتین که ساز و کار فرهنگ ایرانی برآیند آنهاست، باز می تاباند و هم زبان گویای او هستند در تلاش برای برافروختنِ همین فانوس های دور و کمسو و بی رمق، در ورطهء حالای هول و هراس؛ حالایی که در تاریخ اندوهبار ما، واقعیت هایی موازی که در سویه های مخالف یکدیگر در حرکت هستند، پدید آورده است:<br />- واقعیتی که از یک سو، افق بستهء نگاهِ " العازر " را در شعرِ "مرگ ناصری" پرداخته است؛ نمایشی از واقعیتِ چندش آور "تماشائیان"1و مردمانِ کوچک که با رؤیت فتوایی بر آمده از پشت ظلماتِ تاریخ، کندنِ پوست و بریدنِ زبان و درآوردنِ چشم و سوزاندنِ پیکر ابن مقفع، حلاج، عمادالدین نسیمی، عین القضات همدانی، سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، پوینده، مجید شریف، میر علایی، زالزاده و بسیارانی دیگر را، تدارک می بینند و با دهانی کف آلوده در برابر هیولای جنون و جهل، زانو بر زمین می زنند. اینان، جنایت نمی کنند، اما جنایت، بدون آنان نیز امکان ناپذیر است.<br />- از دیگر سو، با واقعیت رادمردان و رادزنانی روبروییم که فرهنگ از وجود آنان سیراب می شود و آبروی تاریخ و خلق اند. این فرهنگسازان که ستون های خیمهء بود و نمودِ ما هستند، سرزنش "خار مغیلان" را به منت می پذیرند و از سر تعهد، در راه "تعالیِ تبارِ انسان" گام بر می دارند؛ واقعیتی که در درازای زمانه، عادت همگانی، بیشتر بر دارش کشیده است.<br />شاملو، با تکیه بر الگوهای سرشتینی که عشق و انسان را بزرگ می دارند و می ستایند به مبارزه با باور و عادتِ همگانی بر می خیزد که نابخردانه، عشق را همسنگِ شرم و آزرم2می خواهد. او، با ایمان و پایبندی به عشق و تکریم شأن انسانِ فرهنگساز و فرهنگ پرور به نقد اندیشهء خانمانسوزی می پردازد که از "لَه لَه سوزانِ باد سام"3دم بر می کشد و این حقیقتِ شگرف را در گوشِ هوش ایرانی که تن و جانِ وی را به برهوتِ دوپارگی گرفتار کرده است، با نویدی روشنگرانه زمزمه می کند:<br /> "سر به سر سرتاسر در سراسر دشت<br />راه به پایان برده اند<br />گدایانِ بیابانی."4<br /> شاملو، با رویگردانی از "زشتیِ هلاکت بار"ِ5نیمرخِ ژانوسیِ ما، چراغ نیمسوز فرهنگسازانِ این مرز و بوم را به دست می گیرد، "در میان کوچهء مردم" می گردد و فریاد بر می کشد:<br />" – آهای!<br />این خونِ صبحگاه است گویی به سنگفرش<br />کاینگونه می تپد دل خورشید<br />در قطره های آن...<br />از پشت شیشه به خیابان نظر کنید<br />خون را به سنگفرش ببینید!<br />خون را به سنگفرش<br />ببینید!<br />خون را<br />به سنگفرش..."6<br />تأکید بر ضایعه و فاجعه که پیوسته خود را باز تولید می کند و اینک، اینجا و حالای وضعیتِ ما را رقم می زند، بازتاب و بیانگر نشانی ست اما تاریخی، که هم با تاریخ اسلامیِ این سرزمین گره خورده و جز "رنج و محنت"7 ارمغانی در عرصه های گوناگون زندگی نداشته است و هم از دیدگاهی دیگر، احساس و اندیشهء یگانه ای را بویژه در جهان شعر و ادب پرورده که خود پوی، لوای ستیز و مبارزه را برای بر گرفتن مُهر از چشم ها و گوش ها برافراشته است و به دنبالِ نفی همهء پدیده های مرموزِ مهاجم و بیگانه با منشِ انسانِ این دیار است. به سخن دیگر، آنچه سویه های اساسیِ شعر راستینِ ما را، در سرتاسر دورانِ پس از هجوم و استیلای تازی ملموس کرده و قابل ارزیابی، دغدغهء مشترکِ مشکلِ اسلام است که از درون و برون، پیکر و جانِ جامعه را به اختلال و پارگی کشانده است. پیامد این پارگی، از سویی رشدِ ناهنجار نوعی از انسان است که "همه چیز را کوچک می کند و نسلش همچون پشه فناناپذیر است. یکسان می بینند و یکسان می خواهند."8<br />این نوع انسان که حاصلِ دیرپاییِ ترکیبِ الگوهای ناهمگون است، خود، زایندهء عادتی همگانی ست که بزرگترین سدِ شکفتن و بالیدن فرهنگی و نیز، دیگر حوزه های زندگانی ست. عادت همگانی، بیشترینهء فرهنگسازان تاریخ این کشور را، به قهر، بلعیده است.<br />تلاش جانکاه برای چیرگی بر این زخم و درد و نگرانیِ مشترک، ادبیاتی گرانمایه و همه جانبه از خود به یادگار گذاشته است که اگر به دغدغه ای اجتماعی تبدیل شود، راه برونرفت از این بحران ژرف را نیز می نمایاند. این ادبیات که بر مدار احساس و اندیشه ای یگانه می چرخد، برای بیانِ خود، پیوسته جویای نمایه هایی ست تازه و همسو با روح و روان روزگار. این سرشتِ بنیادین در شعر فارسی، زندگی و پویایی آن را تضمین کرده است و نیز چراغِ بینشی ست که نابِ شعر را از ابتلا به فرمالیسم خشک و خالی وامی رهاند.<br />شاملو، پرورده و برآیند این راهِ پرفراز و نشیب تاریخی ست. او، در کنار بزرگانِ ادبیات فارسی، از پاسدارندگان منشِ واقعیِ ماست که با پرداختن به ویژگی های مرموز عادت همگانی، تعریفی از فرهنگ به دست می دهد که بارزه های برجستهء آن، عبارت اند از:<br />ستیز با کهنه پرستی، یعنی با هر آنچه میرا و میرنده است و ناهمزمان؛<br />بزرگداشتِ منش و شرف والای انسان ؛<br />تلاشِ پیوسته برای نوجویی و بدعت؛<br />پرده برگرفتن از چشم ها برای دیدنِ ارزش هایی که بیگانه با انسانیت و اهریمنی نیستند؛<br />بر خوردار بودن از صداقتِ همراه با شجاعت، همچون پیش شرطِ خلاقیت هنری.<br /> شاملو، با هر آنچه کهنه است و بوی زندگی نمی دهد با شجاعتی آمیختهء مهر و امید به مقابله برمی خیزد و به عنوانِ شاعری که از "درد مشترک" سر برآورده است به "جراحات شهر پیر" دست می نهد، تا "فتح نامهء زمانش را تقریر کند."9 او، خواهان و هوادار شعری ست که کاربردی همچون مته دارد؛ برای برداشتنِ "دیو صخره" ها "از پیش پای خلق."<br />شعر شاملو که از "سرگذشت یأس و امید"10 مردمان این دیار سیراب می شود، چنان و چندان با "سرگذشت خویش"11به عشق می پردازد که عفریتِ عشق ستیزِ خویِ دینی ما، در پردۀ شرم می شود و جایی برای بالیدنِ منش انسانی می آفریند. هم از این روست که در آینهء شعر شاملو، چیستی و کیستیِ خواننده به چالش گرفته می شود تا تصمیمی برای انتخابِ اینسو و یا آنسوی چهرۀ ژانوسی خود بگیرد.<br />عشق، حافظِ جاویدان شعر شاملوست؛ چرا که انسان در منظر او، زاده و پروردۀ عشق است و نه موجودی که به بادافره تلاش برای دستیابی به شناخت و دانش، محکوم به هبوط است، چنان که آموزۀ ادیان سامی ست. 12<br />سوای وحدت عشق و ستیز در زبانی استوار و شاعرانه، شجاعت و همعصری از عوامل دیگری هستند که شعر شاملو را از آسیب روزگار پاس می دارند:<br />- شجاعت، به معنای شناختی سنجیده از وضعیت موجود و تلاش برای دستیابی به امر مطلوب.<br />از این دیدگاه، شعر شاملو هیچگاه در تارهای تنیدۀ اختناق دچار نیامد و با تئوریزه کردن ترس و زبونی، به قدرت سرکوبگر تمکین نکرد و در کنجِ خاموشی و فراموشی نیز، هرگز پنهان نشد. شعر شاملو در برابر ناهنجاری ها، به واکنش شدن تن در نداد و با شجاعت به رویارویی با عناصری برخاست که هم اینک نیز، بسیارانی از مدعیانِ "هنرمند" زمانه را به واکنش بدل کرده است. او، به هنگامی که ابتر انسان، در جایگاهِ فرهیختگان و ابر انسان، در کار خونین یکسان سازیِ امور ناهمخوان و ناهمگون است، بی پروا اعلام می کند:<br /><br />ابلها مردا!<br />عدوی تو نیستم من<br />انکار توام.<br /><br />- شعر شاملو بی تردید، همعصر زبان فارسی خواهد ماند و جایگاه ارجمند خود را در کنار بزرگان شعر و ادب این سرزمین، در حافظهء تاریخی مردم حفظ خواهد کرد؛ همچنان که حافظهء جمعی حافظ و فردوسی و ... را از یاد نبرده است.<br />اینکه حافظ _ برای نمونه_ همرای امروز ما و از پر خواننده ترین شاعران فارسی زبان است، تنها به خاطر یکتا و یگانه بودن نوع غزل او نیست، بلکه بیشتر از آن دغدغهء همیشگیِ اندیشه و عاطفهء حافظ است که نگرانی و پریشانیِ تاریخ ما را پی ریخته است؛ هموست که از "تعزیر" می گوید و دیو را بر قوم قرآن ارجح می دارد و همزبان با فردوسی توسی هشدار می دهد:<br /><br />تـازیـان را غـم احوال گـرانـباران نیست<br />پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم<br /><br />اگر قالبِ غزل، جسمیت اندیشه و احساس اوست، امروز شکل شعر سپید، همان احساس و اندیشه را در زبان و شعر شاملو متجسم می کند.<br />بر این سیاق، دور از واقع است که دورۀ "مدرن" شعر فارسی را محدود به نیما و شاگردانِ او بدانیم. ویژگی هایی که برای شعر "مدرن" فارسی بر می شمرند از آنجا که از بستر شعر اروپایی برخاسته و مصداق های خود را در آن زبان ها دارد و مدرنیتهِ شعر در آن زبان ها، وابسته به قالب شعر نبوده، بلکه بیشتر، بازتابِ جدایی دوره ای از تاریخ شعر از دوره ای دیگر است، انتقال مکانیکی آن در بررسی شعر فارسی، تا کنون جز پریشانی و بد آموزی، چیزی در پی نداشته است.<br />تا هنگامی که مسایل، درگیری های ذهنی و نگرانی های واقعی و امید و آرزوهای دوره ای که پس از هجوم عرب، به پیدایی شعر مدرن فارسی فرارویید، جایگزین پدیده های دورانی دیگر نشوند، شعر راستین فارسی به هر شکل و قالبی که درآید، همچنان از برجستگی های بی همتای همزمانی و همسخنی و همبستگیِ درونی برخوردار خواهد بود.<br />شعر شاملو نیز، از آنجا که افشرۀ رؤیای جمعی انسانِ ایرانی ست، با تاریخی که بر پیشانی و یا بر پایان خود دارد، بسته نمی شود، بلکه بنا به استقلال ذهنی خود از تاریخ و بنا بر گوهر ذاتیِ خویش، در آفاقِ فرا زمان سیر می کند و جایگاهی در رؤیای هستی دارد. به گفتهء میرچا الیاده: "در دوران ما، زمان برای شاعران بزرگ وجود ندارد: شاعر جهان را به گونه ای کشف می کند که گویی در لحظهء خلقت عالم وجود داشته و با اولین روزهای آفرینش همعصر بوده است. از دیدگاهی می توان گفت که هر شاعر بزرگی، جهان را از نو می سازد؛ زیراسعی دارد آن را به گونه ای ببیند که گویا زمان و تاریخی وجود ندارد."13<br /><br /> چشم بیدار اعتراض<br />گوهر اعتراض، باور بیکران به انسان و رؤیای آرمانشهر، شعر شاملو را از آثار آن دسته هنرمندان جدا می کند که زبانشان به کار گرم کردن بازار نعلین آمده است و پس از غبن و سرخوردگی، شده اند خلوت گزینانِ گوشه نشینی که زبانشان از دود و دم به انفعال آلوده ست.<br />شاملو، با ژرف نگری و واقع بینی روشنفکری معاصر، پیوسته هیابانگ هشدار است برای آنانی که به رخوت خو گرفته اند و پاسدارندۀ شأن و کرامتِ انسان است که امروزِ روز در چنگال بادهای سیاه و مسمومِ نظامی بیرون از تاریخ گرفتار آمده است.<br />او، اندک زمانی پس از انقلاب سال 57 ، هنگامی که بسیارانی به جای خنجر نشسته در چشم ماه، فورانی نورانی می دیدند، با بر شمردن جنایت های حاکمیت سنگسار و جنون و سانسور در بارۀ انقلاب فرهنگیِ این کوچکانِ نو دولت، آشکارا می گوید: "انقلاب فر هنگیِ مورد نیاز جامعهء ما، عجالتا با بازگشت فرهنگِ غیرایرانیِ نظامی قبیله ای، متوقف مانده است."14شاملو با اشاره به نشانه هایی که بیانگر وحشت و ویرانیِ در راه بودند، پیش بینی می کند: "من از ته قلب امیدوارم در این نکته که می خواهم بگویم به خطا رفته باشم، اما ظواهر امر حاکی ست که هنوز سر گُنده زیر لحاف است و به احتمال زیاد، رادیکال های منفرد و گروه های سیاسی که برای دستیابی به دمکراسی تلاش می کنند در معرض این خطر جدی قرار دارند که از آن ها حمام خون وحشتناکی در کشور به راه افتد."15<br />و، اینهمه را هنگامی بر زبان می آوََرَد و به جد، هشدار می دهد که توده ای گیج و منگ، داشت خود با پای خود به مسلخ می رفت.<br />توانایی دیدن و بینش که نبض تپندۀ اعتراض شعر شاملو ست، تنها به تفسیر غایت و منظور محدود نمی ماند، بلکه بیش از آن، او و شعرش را به راه سنگلاخی و ناهموار خواستن رهنمون می شود که بسا با نتوانستن همراه است. مهم اما این است که شعر شاملو، آن ضرورتی ست که بر بستر آن می توان به صراحتِ تصمیم و اراده، دست یافت. نتوانستن، جایگاه چندانی در شعر و زندگیِ شاملو ندارد. او، با پرهیز از یأس و با چراغی از امید در دست، به راهی می رود که هم خود هدف است و هم این که در بطن و ذاتِ خود هدف را می پروراند.<br />خواستن، در پرتو نورافشان امید، منش فکری شاملو را ممتاز و متمایز می کند و نیز از سوی دیگر، اشتیاقِ سوزان او را که بر شجاعت و راستی استوار است، برای گشودنِ درهای فرو بستهء شعر، در دور دستِ تخیل و اندیشه، فروزان می دارد.<br /><br />کمال شعر فارسی<br />با چنین پشتوانه های توانمندی ست که شاملو، دست به تجربه ای می زند که پس از دگرگونی نیمایی در شعر، بی همتاست؛ یعنی با انقلاب شعر شاملویی ست که وحدت شعر با پیوندِ تنگاتنگِ شاعر و شعر و خواننده به کمال خود می رسد؛ به این مساله بیشتر می پردازم.<br />شعر " کلاسیک "، یعنی شعرِ با وزن و قافیه، در ساختار و در چارچوب خود، یک واحد شعر است. در شعر کلاسیک، با استثناهایی، اما قاعدتا، جایی برای خواننده نیست. ذهنیت او، هیچگونه نقشی در شعر ندارد. خواننده با تکیه بر سلیقهء خود، می تواند از شعر لذت ببرد یا نبرد.<br />شعر نیمایی، با چشم پوشی از تحولی که در ارکان و ادوات شعر "کلاسیک" به وجود آورد، دگرگونیِ ژرفی هم در واحد شعر ایجاد کرد. برای دریافتِ شعر نیمایی، خواننده باید با مشغله های ذهنی، با محیط و کنش و واکنش های مناسبات اجتماعیِ شاعر عجین شود. به سخن دیگر؛ واحد شعر، شاعر و شعر است.<br />اما، هنوز فاصلهء زیادی ست که خواننده هم، وابستهء شعر و از الزام های آن باشد!<br />شعر کلاسیک و شعر نیمایی با تمام تفاوت های ملموس، دارای یک وجه مشترک نیز هستند: در سمت و سوهای کلی خود، هدایت گرند؛ خواننده را به آنجایی می برند که خود می خواهند. کوتاه سخن اینکه، خواننده اختیاری، اما نه چندان دارد.<br />تنها با شعر سپید، یعنی با انقلاب شعر شاملو ست، که برونه و درونهء شعر فارسی به کمال می رسند و خواننده درگیر مستقیم شعر و پارۀ جدایی ناپذیر آن می شود. شگفت آور نیست که شعر شاملویی، خوانندۀ حرفه ای مجهز به دانش می پرورد.<br />نیما، در نامه ای به احمد شاملو نوشته است: "مردم با صدا زودتر به ما نزدیکی می گیرند. من خودم با زحمت کم و بیش و گاهی به آسانی به موضوع های شعر خودم که دیده اید چه بسا اول نثر آن را نوشته ام، وزن می دهم."16<br />بنا بر این، نیما باور داشت که شعر باید:<br />1. صدایی باشد موزون، چرا که ؛<br />2. مردم با صدای موزون نزدیکی بیشتری احساس می کنند و از اینرو ؛<br />3. شعر باید موضوع، یعنی وحدت موضوعی داشته باشد ؛<br />4. و شعر، باید از ویژگی های نثر برخوردار باشد.<br />بیهوده نیست که شعرهای نیمای جوان، سرشار از عناصر مذکور هستند. عناصری که به گونه ای سرشتین، اساس و ساختار متن را که دستیاب و ملموس اند، پی می ریزند.<br />پس از نیما و بویزه با شعر احمد شاملو ست که زبانِ ارتباطی شعر تغییری ماهوی می کند. شعر شاملو، با عطف به تأثیرهای متقابل اجتماعی، در تکوین خود، وزن شعر را که نیما سخت به آن پایبند بود از احساس و اندیشهء شعر می گیرد و در این دگرگونیِ آخرین است که ذهنیتِ آزاد شدۀ خواننده، شعر او را به گستره های دیگری می برد.<br />شعر شاملو، در کلیتِ خود، عناصر سازندۀ متن را از شعر جدا کرده و زبان شعر در انتقالی غیر مستقیم و در هاله ای از دریافت های مشترک انسجام می یابد. از اینرو، ذهنِ پایان ناپذیر خواننده، در روند و پایانگردِ شعر دخالتی فعال و داوطلبانه دارد.<br /><br />تناسبِ پیکرۀ شعر<br />روشن است که به دنبال تحولی از این گونه، دیگر اجزاء سازندۀ شعر، یعنی واژه، جمله و نمایهء شعر نیز با مراقبت های دایمی شاعر به کیفیت هایی ازجنس دیگر، فرارویند؛ کیفیت هایی که شعر او را در کنار شعر شاعران بزرگ جهان، ممتاز و یگانه کرده است.<br /><br />کیفیت واژه ها<br />بررسی شعر شاملو، اثباتِ ناگزیر این امر است که چیستیِ واژه های مورد استفاده بدانگونه ست که جابجایی آنها با دیگر واژه های حتا هم خانواده، شعر را از گوهرۀ خود، تهی می کند.17<br />زبان فارسی، مانند هر زبان زندۀ جهان، هنگامی که کاربردی شاعرانه می یابد، به دو خانوادۀ اصلی و بزرگِ واژگانی تقسیم می شود:<br />1. گروه واژه های مفید یا ضرور؛<br />2. گروه واژه های ناضرور.<br />واژه های ضرور در شعر دوستانه در جوار یکدیگر می نشینند و پیوندی آشکار و یا درونی با هم دارند. زندگی هر واژه بی حضور واژۀ دیگر یا ناقص است و یا از حیات خالی.<br />واژه های عامیانه و واژه های ادیبانه نیز، تنها آنگاه کاربردی شاعرانه می یابند که بتوانند، نه فقط در کنار هم، بلکه بوسیلهء کشش و بافتِ درونی با یکدیگر، تناسبِ ساختار شعر را چنان پی بریزند که شعر در گذر زمان، هر چه بیشتر به زلالی و رخشندگی خود دست یابد.<br />همنشینیِ واژه های ناضرور با واژههایی که ملاک و سنجهء شناخت شعراند و شناسنامهء شعر محسوب می شوند، نه تنها از اعتبار شعر می کاهد، که بیش از آن زمینه ساز بحرانی ست که جابجایی قلب و دروغ را با اصل و محک، امکان پذیر می کند. به سخن دیگر، شعر یعنی، تنظیم توانمندی های اندیشه و احساس، با توانمندی های قانونمندِ واژگانی که به ضرورت خود آگاه هستند.<br />شعر شاملو، ترازنامهء کشفِ شکوفایی و تعالیِ واژه ها، و نیز چگونگی بهره گیری شایسته از آنهاست.<br />چگونگی استفادۀ شاملو از واژه ها، داوری های نا سنجیده ای را، گاهی در پی داشته است. برخی، بی توجه به ساختار واژه ها در زبان فارسی، شعر شاملو را مبتلای آرکائیسم می پندارند. مدعیان، به استدلال هایی روی می آورند که با خردِ کلام فارسی بیگانه ست و بیشتر به کار بررسی زبان های اروپایی می آید که اگر چه امروز زبان های دانش و اندیشه هستند، اما از آنجا که جوان هستند و پیوسته در گذر اصلاح، واژه ها با تغییر و اصلاحِ حروف، تغییر شکل می دهند و بسا در معنا نیز دگرگون می شوند. از اینرو، مبحث آرکائیسم در حوزۀ زبان های اروپایی، جایگاهی واقعی و جدی دارد، و استفادۀ ابزاری و انتقال مصنوعی آن به زبانِ فارسی، بی تردید، باری بر بدآموزی های موجود، خواهد افزود.<br />زبان، اگر چه در سیر زمان در حال دگرگونیِ پیوسته ست، اما از آنجا که زبان فارسی به کمالِ ساختاری خود رسیده است، تحولِ زبانی، واژه ها را از پای نمی اندازد و آنان را راهی موزه های باستانشناسی نمی کند ، بلکه به گنجایش های پنهان و پیدای زبانی نیز می افزاید.<br />احیای ادبیِ بسیاری از واژه ها را، ما امروز مدیونِ شعر شاملو هستیم که از سویی به غنای شعر، یاری رسانده است و از سوی دیگر، مانعی ایجاد کرده است در برابر هجوم واژه های پتیاره.<br />به هر حال، ارزش واژه ها در شعر شاملو، مانند ارزش الماسی ست که نمی توان آنرا با شیشه ای به همان شکل و صورت تعویض کرد. در پرتو درخشندگیِ این ارزش هاست که اندیشه و احساس نهان در شعر شاملو، معرفت حالای تقویم را به تأویل و تفسیر زمان می پیونداند. واژه ها در شتاب زمان جلا می یابند و در هر بار نگاه، معنا و عطر تازه ای به خود می گیرند. 18<br /><br />دقت انداموار جمله<br />واژه اگر نیاز و ابزار اولیهء شعر است، جمله ارکان اساسی آن را پی می افکند. سامان و استواری و تزیین جمله، باید ساختمان شعر و برجایی آن را در نگاه پر توقع جهان تضمین کند.<br />بدون استقلالِ درخور و چشمگیر جمله، شعر از وظیفهء حضور و استمرار در خرد و احساس دیگران، باز خواهد ماند. بی توجهی به کارایی جمله که باید هم خواننده را به شگفتی وادارد و هم در پیوند با جمله های دیگر، تناسب و زیبایی شعر را شکل بخشد، اما چشم اسفندیار بیشتر آثار معاصر است. زبان، در شعر و داستان تنها برای پرداخت موضوع هایی که در حیطهء گفتارند، مورد استفاده قرار می گیرد و کارایی آن در حد مکتوب کردن گپ و اوسنه، باقی می ماند. جمله، از استقلال ذاتی و شخصیتی محروم است. شگفت آور نیست که کاربردی به اینگونه از جمله، چیزی عرضه خواهد کرد که هیچ اندیشه ای تا به آخر در آن اندیشیده نشده است و زاینده اندیشه ای هم در کسی نخواهد بود. چنین وضعیتی ست که بطور نمونه، داستان نویسی فارسی را، هنوز در ماقبلِ "بوف کور" هدایت نگاه داشته است.<br />ریشهء این کاستی، بیش از همه از بی اعتنایی شاعران و نویسندگانی سیراب می شود که با بضاعتی اندک از زبانِ اندیشه، جمله را برای بیان رویه ها به کار می برند و توجه چندانی، نمی توانند به هستی نابِ جمله داشته باشند. اعتنا، معمولن در محدودۀ رعایت دستور زبان خلاصه می شود؛ که بهر حال شایسته ست. اگر چه کاهلی در برابر زبان، از فقر دست اندر کاران ناشی می شود، اما از سوی دیگر، متن اندیشیده نشده، خود به باز تولیدِ سطح و یکسان سازی نیز می انجامد. از همین روست که انبوههء سنگینی از شعر و داستان و قصه و...در اولین تندباد، سهم رواق خاکیِ تاریخ می شود.<br />شاملو، در کنار فروغ، یگانه بانوی بزرگِ شعر معاصر فارسی که والاتر از زمانه ست و چشم ودل هر خواننده ای به ذوق و اشتیاقِ شعرش دلتنگ است، از نادر شاعرانی است که به اهمیت بی چون و چرای جمله پی بُرد و به یاری و به پشتوانهء چنین نیرویی، توانست به رفعتی شایسته و بایستهء شاعران بزرگِ جهان دست یابد.<br />در قاعدۀ شعر شاملو، جمله هم در خدمت خود است وهم در خدمت گوهرۀ شعر که با آگاهی و دانش و احساس و عاطفهء سرشته در خود، رسالتِ تعالیِ تبار انسان را بر دوش تعهد، می کشاند.<br />نمونه هایی می آورم تا جایگاهِ واژه و جمله در شعر شاملو، چنانکه در نمونه های شاعران بزرگ جهان، مورد توجه ویژه قرار بگیرند:<br /> " که باغِ عفونت<br />میراثی گران است." 19<br /> "هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی است<br />که حضور انسان<br />آبادانی است."20<br /> "دروج<br />استوار نشسته است<br />بر سکوی عظیم سنگ." 21<br /> "زمین<br />خاطرۀ دلیر هر آنچه بزرگی را<br />از چنگال دراز خویش<br />می مکد." 22<br /> "موجی به تنهایی<br />که دریایی می شود به آرامی<br />منم." 23<br /> واژه ای به هیأت سکوت." 24<br /> "من شنیدم که می گویند<br />سنگی ست و دایره ای در آب<br />و بر آب واژه ای<br />که دایره را گردا گرد سنگ می نهد." 25<br /> "چشمانِ سرد من<br />درهای فرو بسته و کور شبستان عتیق درد بود." 26<br /> "واگرد و به دیروز نگاهی کن<br />آن سوی فرداها بود که جهان به آینده پانهاد." 27<br /> "چیزی جز زخمی از من نمانده است." 28<br /> نیروی نمایه<br />ساختمان و منظر شعر که بر پایه های واژه و جمله استوار است، توان و نوع نگرشِ مخاطب را میزان می کند. به سخن دیگر، نمایهء شعر چنان با دریافت زیباشناسانهء چشم و گوشِ هوش خواننده در هم می آمیزد که ذهن و تخیل او به ناچار از معماری شگفتِ شعر فراتر رفته و بی واسطهء فضل، به کاخِ معرفتِ درون خود می رسد. رازِ ماندگاری فردوسی و حافظ و... در میان میلیون ها مردمی که حتا از برکتِ سواد محروم هستند، بی تردید در سیراب شدن جانِ زیبا شناختی آنان از نمایهء شعر است که در ترکیب و هماهنگی عناصر خود به زیبایی ناب رسیده که هم پهلوی امر مطلق است. خرد همگانی، باتمیز میان نمایهء درخشان و ویرانه های غبار گرفتهء شعر، سمت های دریافت فردی را در هر زمانه ای روشن می کند. نمایه شعر، یعنی پرداختِ عناصر درونه و برونهء شعر، چشم وهوش خرد را با قاطعیت خود، توان داوری می بخشد؛ چنان که داوری در بارۀ نمایهء اتومبیل پیکانِ ساخت وطن، اگر با زبان استعاره سخن بگویم، در قیاس با مرسدس بنز و یا ...به آن نتیجه ای می رسد، که اعتباری همگانی دارد.<br />همین اعتبار همگانی ست که سنجهء همیشگیِ شعر شاملو خواهد بود.<br />پانوشت<br />1. از صف غوغای تماشائیان / العازر / گام زنان راه خود گرفت.<br />2. نگاه کنید به شعر "سِفر شهود" در مجموعهء "در آستانه ". مؤسسهء انتشاراتِ نگاه. چاپ اول 1376<br />3. "در آستانه " ص. 57<br />4. همانجا. ص. 57<br />5. همانجا. ص. 39<br />6. بر گرفته از شعر "بر سنگفرش"<br />7. "براستی انسان را در رنج و محنت آفریدیم." قرآن. سورۀ بلد. ترجمهء بهاءالدین خرمشاهی.<br />در رابطه با این آیه، خالی از لطف نیست که به تکمله و افزوده های مترجمی دیگر به نام مهدی الهی قمشه ای که از آخوندهای لوس و لودۀ و بی عقال و عبای جمهوری اسلامی ست، توجه کنیم؛ ایشان بی واهمه از تکفیر آخوندها، در جایگاه الله قرار می گیرد و نقل بالا را که به گمان وی کمبودهایی در آزار انسان دارد، به این گونه از کاستی می پالاید: "ما نوعِ انسان را به بلا و محنت آزمودیم که روز و شبی بی غم و رنج و زحمت بسر نبرد و با آلام طبیعت و امراض و اندیشه و اندوه و خوف و خطر عمر گذراند."<br />قرآن. ترجمهء مهدی الهی قمشه ای. انتشارات اُسوه. ص. 594<br />8. پیشگفتار "چنین گفت زرتشت". فریدریش نیچه. ترجمهء داریوش آشوری. نشر آگه. چاپ دهم. ص. 27<br />9. نگاه کنید به شعر "شعری که زندگی است" در "هوای تازه". انتشارات نیل. چاپ پنجم. 2535<br />10. نگاه کنید به مجموعهء "هوای تازه" ص. 143<br />11. همانجا<br />12. برای نمونه نگاه کنید به "در آستانه ". ص. 65 ناگهان عشق.../ و انسان/ برخاست.<br />13. اسطوره، رؤیا، راز. میرچا الیاده. ترجمهء رؤیا منجم. انتشارات فکر روز. چاپ اول 1374. ص. 36<br />14. گفتگو با مجلهء "امید ایران". سال 58. ص. 47<br />15. همانجا<br />16. "نامه های نیما یوشیج" به کوشش سیروس طاهباز. ص. 175<br />17. التزام شاملو و پافشاری اش برای احیای ادبیِ واژه هایی که در اینجا و آنجای زبان فارسی کاربردی روزمره دارند، به ندرت واژه هایی را همجوار یکدیگر کرده است که از سنخ و جَنم همگونی نیستند.<br />18. برای نمونه نگاه کنید به شعرهای "ترانهء بزرگترین آرزو، سِمیرُمی، گفتی که باد مرده است، فراقی..." در مجموعهء "دشنه در دیس" و شعرهای "رکسانا، لعنت و ..." در مجموعهء "در هوای تازه" و نیز نگاه کنید به مجموعه شعر به هم پیوستهء "در آستانه "<br />19. "دشنه در دیس" احمد شاملو. انتشارات مروارید. چاپ اول 2536. ص. 22<br />20. همانجا. ص. 64<br />21. همانجا. ص. 20<br />22. Rainer Maria Rilke. Gedichte und Prosa. Parkland Verlag, Köln. 1998. S. 686<br />23. همانجا. ص. 975<br />24. Paul Celan. Gedichte. Erstes Band „ Mohn und Gedächtnis“ Suhrkamp Verlag. Frankfurt am Main. 1975.. S.<br />25. همانجا. ص. 85<br />26. "هوای تازه" ص. 234<br />27. "در آستانه" ص. 28<br />28. "سنگ آفتاب" اوکتاویو پاز. ترجمهء احمد میر علایی. انتشارات چشم و چراغ. چاپ دوم 1371. ص. 27<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-12357744310148660642006-04-23T10:06:00.000-07:002007-09-21T10:08:07.882-07:00حجّت، حُکم حُکماست؛ نه نیرنگ فقها<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">حجت، حکم حکماست نه نیرنگ فقها<br /></span></strong></div><div align="justify"><em><span style="color:#000066;">نگاهی کوتاه به دغل­بازی اتمی حکومت اسلامی<br /></span></em><br /><strong>جواد اسدیان</strong><br /><br />مهلت سی روزه­ای که پنچ عضو شورای امنیت سازمان ملل و دولت آلمان به حکومت اسلامی ایران داده بودند تا این رژیم بنا به درخواست جامعهء جهانی و شورای حکام آژانس انرژی هسته­ای، از غنی­سازی اورانیوم چشم بپوشد و در راستای اعتمادسازی به پای میز مذاکره بازگردد، به زودی به پایان می­رسد.<br />هیچ نشانه­ای، مبین آن نیست که رژیم به اخطار جامعهء جهانی توجه­ای کرده است. اما، در مقابل، آخوندها با مانور نظامی دنباله­دار خود در جنوب ایران و خلیج فارس، به تحریک جهان آزاد پرداختند و هر روز با آزمایش سلاح هایی با خصلتِ تهاجمی، ماهییت ستیزه­خوی خود را به نمایش گذاشتند. اغراق در توانایی نظامی و منش جنگ­طلب سران حکومت ایران، دولت روسیه را که از ارسال کنندگان اصلی تسلیحات استرتژیک به ایران است، واداشت که از زبان وزیر امورخارجهء خود، به جهان این اطمینان را بدهد که ایران در گزارش­های تسلیحاتی خود، دروغ می­گوید و غلو می­کند. آینده نشان خواهد داد که گفته­های وزیر امور خارجهء روسیه تا چه اندازه با حقیقت همخوانی دارند. روشن است که روسیه و اتحادیهء اروپا و بیش از همه انگلستان در پی آن هستند که با خرید وقت برای حکومت اسلامی، ازاین کشور همچون مانعی برای تحقق هدف­های استراتژیک آمریکا در منطقه، استفاده و سوء استفاده کنند. حماقت و بلاهت سران اسلامی، ژرفتر از آن است که به این بازی­های ظریف سیاسی پی ببرند و دریابند که با گذشت هر روز، به لبهء پرتگاه نزدیک­تر می­شوند. سربسته بگویم؛ حکومت اسلام عزیز، با توجه به توازن نیروها وامکان­ها، در مناسبات سیاسی جهان در باتلاق همان اشتباهی گرفتار آمده است که رژیم صدام را با تمام توان نظامی­اش، در اندک زمانی، به قهقهرای نیستی فرستاد. <br />با اینکه چین و روسیه از پشتیبانان رژیم اسلامی در مناقشهء اتمی، همزبان با حامی پیدا و پنهانِ دیگر آخوندها، یعنی انگلیس، خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم از سوی ایران شده­اند و بارها اعلام کرده­اند که امر غنی­­سازی را از رژیم آخوندها نخواهند پذیرفت، باز آنان استفاده از سوخت هسته­ای را، حق خود دانسته و سرنوشت کشور را به این مسأله گره زده­اند. آخوندها فراموش کرده­اند که به اقرار حسن روحانی، هجده سال در پیوند با برنامه­های هسته­ای خود، به جهان دروغ گفته­اند و در نتیجه، قانوناً حق و حقوق غنی­سازی را بدون اعتمادسازی جهانی از خود سلب کرده­اند.<br />اینک، جمهوری اسلامی، بی­پروا از تلاشش برای دستیابی به تسلیحات هسته­ای سخن می­گوید و اهداف خود را در این باره، پنهان نمی­کند. آخوند دعاگو که به تحمیق مردم شمیرانات در روزهای جمعه مشغول است، یک هفته پیش از اعلام "خبر خوش" احمدی نژاد، درشت­خویانه گفته بود: "پژوهش­های اتمی هرگز متوقف نمی­شود، غنی­سازی در قلمرو ایران اسلامی انجام می­گیرد، پروندهء هسته­ای جمهوری اسلامی در آژانس می­ماند و توان دفاع و بازدارندگی­اش، دشمنان اسلام را از اندیشهء توطئه و تعرض باز می­دارد و با مشیت الهی جهان اسلام با محوریت ایران به بزرگترین قطب قدرت جهانی تبدیل می­شود."1 از این گفته­ها چنین برمی­­آیند که؛<br />1. حکومت ایران آهنگ آن ندارد که با جهان سر سازگاری نشان دهد و نگرانی جهانی را از برنامه­های اتمی خود، جدی بگیرد. انگار، بشارتِ "ظهور" و بوی بهشت و حوری و غِلمان، هوش از سر آخوند ربوده و شامه­اش را در برابر فاجعه کُند کرده است.<br />2. با اینکه پروندهء هسته­ای ایران مدت­هاست به شورای امنیت ارجاع داده شده است، و این شورا یک­زبان از رژیم ایران خواسته است که همهء برنامه­های اتمی خود را تعلیق کند، آخوند نام­برده، خود را به بیراهه می­زند و در جهت فریب مردم به آنان آشکارا دروغ می­بندد که پروندهء هسته­ای ایران در آژانس می­ماند. رژیم با حراج ایران و ایرانی به این دلبسته است که روسیه و انگلیس به خاطر حفظ منافع سیاسی – اقتصادی خود، مانع پیگیری پروندهء اتمی حکومت اسلامی ایران در شورای امنیت سازمان ملل خواهند شد.<br />3. سران حکومت اسلامی که تا همین دیروز بر صلح­آمیز بودن برنامه­های هسته­ای خود پافشاری می­کردند و با تکیه بر اصل تقیهء اسلامی در کار فریب جهان بودند، اینک از زبان آخوند دعاگو و رفسنجانی و احمدی نژاد و دیگر سران رژیم اسلامی، اعتراف و ضمنی اعلام کرده­اند که هدفی جز دستیابی به تسلیحات اتمی ندارند و ورود خود را به باشگاه کشورهای دارای تسلیحات اتمی، به خود خوش­آمد گفته­اند؛ تا از سویی به گمان خود، دشمنان اسلام را از تعرض باز بدارند و از سوی دیگر با برخورداری از توان هسته­ای، به بزرگترین قطب قدرت جهانی تبدیل شوند. هواداران لائیک حکومت آخوندی می­بینند که آخوند بی­پروا، آنچه را که دیروز حرام اسلامی اعلام کرده بود، امروز حلال اسلامی قلمداد می­کند. با این وجود برای توجیه حکومت اسلامی، همیشه دیگران، یعنی بیگانگان و امپریالیست­هایی هستند که این جماعت در جامهء لائیسیته و چپ، برای پوشش ضعف­های بنیادین خود، به آن بتازد و غبار در چشم حقیقت بپاشد و در راه مبارزهء واقعی با ننگین­ترین رژیم معاصر جهان، مانع بتراشد. شگفت­آور است که چپ ایرانی با توسل به هزار بهانه و هزار توجیه نابخردانه، به مانایی حکومت اسلامی یاری می­رساند و فراموش می­کند که آموزگاران بزرگ جنبش نظری و انقلابی مبارزه با شیوهء تولید سرمایه­داری، روزی روزگاری تبیین کرده­اند که: "دین، افیون ملت­هاست." آیا چپ ما افیون زده است؟ آمار مصرف افیون در ایران و در جامعهء ایرانی، و نیز حفر چاه­های جمکران و فتوای کشتار از اسلام برگشتگانِ آخوند منتظری و... با زبانی روشن­تر و بی­نیازتر از هر تفسیری، سخن می­گویند.<br />باری­، تا روشن شود که برنامهء هسته­ای ایران، ماهیتی نظامی دارد و ادعای تاکنونی جمهوری اسلامی مبنی بر تولید برق هسته­ای و بهره جویی­های پزشکی و کشاورزی و دیگر مسایل جنبی، دروغ بوده است به این داده­ها و آمارها توجه کنیم:<br />_ هم اکنون بازده نیروگاه­های برق، 37% است، حال آنکه بازده نیروگاه­های گازی، دست کم 55% است؛<br />_ در صورتی که ایران نیروگاه­های گازی خود را نوسازی کند، می­تواند تولید برق را به 55000 مگاوات افزایش دهد؛<br />_ این مقدار، 18000 مگاوات بیش از تولید کنونی ست که خود، برابر با 20 نیروگاهِ شبیه نیروگاه هسته­ای بوشهر، برق تولید می­کند؛<br />_ نوسازیِ نیروگاه­های موجود، بیش از 6 میلیارد دلار هزینه نخواهد داشت، در حالیکه هزینهء ساخت نیروگاه­های هسته­ای که همین مقدار برق تولید کنند، 30 میلیارد دلار خواهد بود.2<br />غیر اقتصادی بودن و ناکارا بودن بهره­گیری از انرژی هسته­ای با توجه به امکان­ها و نیازهای کشور، نیت واقعی حکومت آخوندهای مسلمان را در برابر دید همگان قرار داده است. پافشاری حکومت اسلامی ایران بر غنی­سازی اورانیوم در کشور که استفاده از باقیماندهء سوخت هسته­ای را برای ساختن بمب اتم ممکن می­کند، آن راز پلیدی ست که جهانیان به آن پی­برده­اند.<br />روشن است که جهان آزاد به رژیمی که تاریخ پیدایش آن آلوده و آمیخته است با کشتار و سنگسار و سانسور و تسلط جهل و ترویج تروریسم دولتی و پشتیبانی از تروریسم، باور نداشته باشد و با تمام توان، مانع دستیابی چنین حکومتی به تسلیحات هسته­ای شود. (همینجا یادآور می­شوم که پس ار دادگاه میکونوس برلین که دولتمردان حکومتی را محکوم کرده بود، دادگاهی در سوئیس، علی فلاحیان، وزیر وقت سازمان اطلاعات ایران را همراه با سیزده نفر دیگر، به جرم دست داشتن در ترور دکتر کاظم رجوی که در برابر خانه­اش به ضرب چندین گلوله از پای در آمد، محکوم، و حکم جلب وی را صادر کرده ­است.)<br />با اینکه کوس رسوایی سیاست هسته­ای حکومت اسلامی ایران به صدا در آمده است، معلوم نیست که آقای جک استراو، وزیر خارجهء انگلستان بر اساس کدام اطلاعات، در پاسخی به امکان حملهء نطامی آمریکا به ایران، مدعی شده است: " بدگمانی زیادی وجود دارد که ایران جهت دستیابی به توانایی هسته­ای... تلاش می­کند. اما از آنجا که هیچ دلیل و مدرکی برای موجه بودن این بدگمانی وجود ندارد، اقدام نظامی علیه ایران نیز پایه و اساس نداشته و قابل توجیه نخواهد بود."<br />از آقای استراو باید پرسید که انگلستان با تکیه بر کدام دلیل و مدرک در جنگ عراق شرکت کرد و با تکیه بر کدام دلیل و مدرک هنوز در عراق حضور دارد؟ آقای بلر و استراو، چرا در پی آن نیستند که نیروهای نظامی انگلستان را از عراق بیرون بکشند؟ از این صلح­دوستان می­توان پرسید که چرا با وجود حضور نیروهای انگلیس در عراق هر روز ترورهای استشهادی مسلمانان، جان بسیاری از انسان­ها را می­گیرد؟ چرا این ترورها در جامعه­ای چون جامعهء پیشرفته عراق صورت می­گیرند و آن هم در مناطقی که بیشتر در محدودهء نفوذ نیروهای انگلیسی­ست؟ چرا خبرگزاری­ها از چنین ترورهایی در جامعهء عقب افتاده و به شدت دینی افغانستان، گزارشی مخابره نمی­کنند؟ اصولاً پیوندی میان ترور و حضور نیروهای نظامی انگلستان در عراق وجود دارد؟ اصولاً پیوندی میان حضور انگلستان و نفوذ حکومت اسلامی ایران در عراق وجود دارد؟ چرا در افغانستان که حضور نیروهای نظامی انگلستان کمرنگ و بیرنگ است، نه از ترورهای استشهادی هر روزهء مسلمانان خبری ست و نه از نفوذ سران اسلامی ایران در آنجا اثری؟<br />پرسش جدی از آقای بلر و استراو این است که شما با استناد به کدام مدرک و دلیل حکومت آخوندی را از تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته­ای تبرئه می­کنید و اکنون که حکومت آخوندی، خود اعتراف کرده است و خواهان پیوستن به باشگاه اتمی ست، چرا پشتیبانی انگلستان از حکومت آخوندی نیز، آشکاراتر و بی­پرواتر شده است؟ چرا دولت انگلستان همراه با روسیه در کار شورای امنیت سازمان ملل، هر روز به بهانه­ای تازه روی می­آورند؟<br />نزدیکی و همدستی انگلستان و روسیه در پشتیبانی از آخوند، خاطرهء تقسیم ایران را در سال 1907 مسیحی، در ذهن زنده می­کند. آخوند، چوب حراج و نابودی ایران را به دست گرفته است و برای بقای خود از هیچ کاری فروگذار نیست و روس و انگلیس که به مردم ایران برای تقسیم ایران، هنوز پاسخگو هستند، در مبارزه با آمریکا برای حفظ جایگاه و برتری خود در منطقه، حاضر نیستند به سادگی و داوطلبانه، از سر سفرهء ایران که آخوند گسترده است، برخیزند.<br />حکومت اسلامی ایران، در انزوایی جهانی به سر می­برد و به هیچ چیز جز حفظ حکومت خود نمی­اندیشد. حکومت، پایگاهی مردمی ندارد. سرکوب دانشجویان، کارگران، ترویج فحشا و اعتیاد و احیای بازارهای برده­فروشی و سرمایه­گذاری­های کلان برای نهادینه کردن امر خرافات، که نابودی فرهنگ ایرانی را هدف گرفته است، هر گونه رسمیت را از این رژیم سلب کرده است.<br />این حکومت کارگرانی را که برای دریافت چندین ماه حقوق عقب افتادهء خود، اعتراض کرده­اند، با وحشیگری تمام سرکوب و روانهء زندان­ها کرده است. در اعتراض­های کارگران شرکت واحد، 1300 نفر دستگیر شدند و مورد شنکنجه و آزار قرار گرفتند. برای دستگیری فعالین سندیکایی، خانواده­های آنان را به گروگان گرفته و شنکنجه کردند. حقوق ماهیانهء کارگران شرکت واحد، حدود 145 هزار تومان است و این در حالی ست که بنا بر آمار رسمی حکومت اسلامی، مرز خط فقر 275000 تومان اعلام شده است. هم اکنون بیش از 50% مردم در حکومت عدل اسلامی، زیر خط فقر زندگی می­کنند.<br />به نوشتهء روزنامهء شرق، یک سوم نیروی فعال کشور بیکار است.<br />حکومت اسلامی در صدر کشورهای ناقض حقوق بشر قرار دارد.<br />جمهور اسلامی ایران، کشور را به شیره­کش خانه­ای بزرگ تبدیل کرده و بیشترین معتادان به مواد مخدر، در ایران به سر می­برند. 60% نوجوانان و جوانان در معرض اعتیاد قرار دارند. حکومت اسلامی در رویارویی با مشکلاتی که خود در ایران بوجود آورده است، دو راه بیشتر ندارد:<br />1. یا باید امکانات مادی و معنوی کشور را با رعایت حقوق بشر و تأمین و تضمین دمکراسی بسیج کند و با صرف نیرو و وفت و پشتیبانی بین­المللی به بازسازی ویرانهء ایران که خود بوجود آورده است، بپردازد؛<br />2. و یا به سرکوب همهء اقشار اجتماعی پرداخته و با تکیه بر اسلام، به تحمیق مردم روی آورد و در امر نهادینه کردن سکوت و خرافه، میلیاردها دلار هزینه کند و برای تسلط بر اوضاع بی­ثبات داخلی، به ایجاد بحران در منطقه و در جهان روی آورد.<br />حکومت اسلامی، بنا بر ذات و ماهیت خود، شق دوم را برگزیده است و با تقدیس دروغ و نیرنگ و طرح نابودی اسرائیل و تلاش برای وحدت تروریست­های مسلمان منطقه بر محور یهود ستیزی و غرب ستیزی و نیز حراج ثروت کشور برای دستیابی به تسلیحات اتمی، ایران و ایرانی را در آستانهء نابودی و نیستی قرار داده است. سخن گزافی نیست اگر گفته شود که با دستیابی جمهوری اسلامی به تسلیحات اتمی، آغاز پایان جهان نیز فرا می­رسد.<br />روشنفکران غرب که در برابر کمبود­های جامعهء مدرن می­خواهند و می­توانند که از مدرنیته دربگذرند، در برخورد به رژیم اسلامی که با هر پدیدهء غیر اسلامی، از جمله مدرنیته مخالفت جدی دارد، به خطا می­روند و حال و روز مردم زیر سلطهء اسلام را درنمی­یابند و برای راحت خود، به القائات پادوهای سیار آخوندها که با جایزه­های گوناگون و از جمله نوبل تزیین شده­اند، بسنده و فراموش می­کنند که زندگانی اسلام، تنها در نفی و انکار دیگری تداوم می­یابد. جامعهء روشنفکر جهان آزاد، در پیوند با اسلام و رژیم اسلامی ایران دچار همان خطایی شده است که روشنفکر ایرانی در برابر آخوند به آن دچار بود؛ هنوز که هنوز است، نیروهای لائیک و مردم ایران، دارند هزینهء این اشتباه بنیادی را در پشتیبانی از آخوند می­پردازند. روشن است که خبط روشنفکران جهان آزاد، هزینه­ای جهانی خواهد داشت. کافی است که رژیم آخوندی به تسلیحات هسته­ای دست یابد تا تروریست­های اسلامی در چارگوشهء جهان علیه جهان کفر، یعنی جهان غرب و جهان غیر مسلمان از آن استفاده کنند. <br />به باور مسلمان شیعه " الدنیا سجن المؤمن" است و بهتر آنکه این زندانِ مؤمن مسلمان با شتاب تخریب شود تا راه برای ظهور مهدی موعود، که تاریخ نشانی از او ندارد، هموار گردد. آخوندهای حاکم برآنند که می­توان با گسترش خرافه و ستم "آقا" را در وضعیتی قرار داد که ناچار از "ظهور" باشد. مسلمان به حرکت قسری تاریخ باور دارد و آخوندهایی هم که در این باره سکوت کرده­اند، به ناگزیر تقیه می­کنند. بنا بر همین بلاهت­ها، حکومت اسلامی در استفاده از بمب اتمی کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهد داد. برای جلوگیری از انقراض ایران و برای جلوگیری از جنگ، باید به هر وسیلهء ممکن آخوند را از منبر خلافت به زیر کشید.<br />نیروهایی که خواهان نابودی حکومت اسلامی هستند، نیاید از یاد ببرند که رژیم حاکم، حکومتی است اسلامی و باید و نبایدهای اسلامی، سیاست داخلی و خارجی آن را رقم می­زنند. این، علم سیاست نیست که دین حکومت را متعین می­کند، بلکه این اسلام است که سیاست را در حصار تنگ خود درآورده است. به سخن دیگر، مبارزه با جمهوری اسلامی، بدون مبارزهء همه جانبه با اسلام امکان ناپذیر است. توهمی بیش نیست اگر بپنداریم که رژیم اسلامی، مانند دیگر حکومت­های جهان امروز، حاکمیتی در عرف سیاسی ست و می­توان مبارزه را با تکیه بر عرفِ سیاسی سامان و سازمان داد. آخوند تا امروز از این توهم بهره برده و نیروهای لائیک و سکولار را در برابر اسلام به سکوت واداشته است. بدون پس­راندن اسلام به زادگاه خود، مبارزه با استبداد اجتماعی و حکومتی، گسترش فرهنگ دمکراتیک و استقرار دمکراسی در ایران ممکن نخواهد بود؛ چنانچه در هیچ کشور اسلامی نیز ممکن نبوده است. شوربختانه، ذهنیت روشنفکر ایرانی، به اینجا که می­رسد، از مادر بزرگ و پدر بزرگ متدینِ خود برج و بارویی نفوذ ناپذیر می­سازد و در آن سنگر می­گیرد تا با خیالی آسوده از تا به آخر اندیشیدن بپرهیزد. <br /> زیرنویس<br />1. تارنمای بازتاب. 10 آپریل 2006<br />2. تارنمای فروم سوسیالیست­ها. 10 آپریل 2006<br /> 23 آپریل 2006</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-7000563724337258952006-04-10T09:56:00.000-07:002007-09-21T09:57:13.105-07:00نامه سرگشاده به آقای یورگن بُس<div align="justify"><br />Frankfurter Buchmesse<br />Herrn Direktor Jürgen Boos<br />Reineckstraße 3<br />60313 Frankfurt/ Main<br /><br /><strong>نامه سرگشاده<br />به آقای یورگن بُس</strong></div><div align="justify"><br />مدیر نمایشگاه بین­المللی کتاب فرانکفورت<br />در پیوند با شرکت در نمایشگاه کتاب تهران<br /><br />10.04.2006<br />جواد اسدیان</div><div align="justify"><br /> آقای بُس گرامی!<br />همانگونه که گزارش شده است، نمایشگاه بین­اللملی کتاب فرانکفورت در نظر دارد که از چهارم تا پانزدهم ماه می سال 2006 در نمایشگاه کتاب تهران شرکت کند.<br />بر شما پوشیده نیست که رژیم حاکم بر ایران، بنا به باورهای اسلامی خود، بسیاری از نویسندگان ایرانی را با برنامه­ریزی وحشت­­آور و هدفمند از میان برده و با وفاحت تمام از پیگیری پروندهء قتل­های معروف به زنجیره­ای جلوگیری کرده است. دکتر ناصر زرافشان، وکیل خانواده­های این قتل­ها، که هموندِ کانون نویسندگان ایران نیز است، به گناه دفاع از موکلین خود، هنوز در زندان به سر می­برد. زیبا کاظمی، خبرنگار کانادایی ایرانی­الاصل که برای تهیهء گزارشی به تهران سفر کرده بود، پس از بازداشت غیر قانونی، به گونه­ای هولناک در زندان مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل ­رسید. بسیاری از کتاب­های نویسندگان ایرانی که در خارج از کشور منتشر شده­اند، در ایران اجازهء انتشار ندارند. حاکمان مسلمان ایران با کشتار هنرمندان و ایجاد شرایطی هول انگیز، بیشتر نویسندگان و هنرمندان ایرانی را به سکوت واداشته اند.<br />ایران آخوندی، کشوری است که بیشترین خبرنگار زندانی را در جهان دارد.<br />ایران آخوندی، کشوری است که در نقض حقوق بشر، همیشه در صدر کشورهای ناقض حقوق بشر جای دارد.<br />بیش از همه، ایران آخوندی، تنها کشوری است در جهان که رئیس جمهور آن، با تکیه به دروغ و فریب به انکار هولوکاست برخاسته و همراه و همدل با دیگر آخوندهای حاکم و ناحاکم، در پی آن است که کشور اسرائیل را از میان بردارد. در آستانهء شرکت نمایشگاه کتاب فرانکفورت در نمایشگاه تهران، رژیم آخوندی که بسیاری از وبلاگ نویسان ایرانی را شکنجه و به زندان­های درازمدت محکوم کرده است، چندین وبلاگ تأسیس کرده است که با بی­شرمی تمام به تبلیغ فاشیسم پرداخته و از هیتلر و نازیسم پشتیبانی می­کنند. چنانچه جنابعالی، تمایلی داشته باشید، آدرس اینترنتی این وبلاگ­ها را در اختیار شما خواهیم گذاشت.<br />حکومت اسلامی هجده سال به سازمان انرژی هسته­ای و به افکار عمومی جهان در پیوند با سیاست تسلیحاتی خود، دروغ گفته است و با استفاده از تقیهء اسلامی که به هر مسلمانی اجازهء دروغ و نیرنگ می­دهد، همگان را فریب داده است؛ مسلمانان حاکم بر ایران، برای دستیابی به تسلیحات اتمی، از هیچ امر غیر قابل تصوری نیز، رویگردان نیستند.<br />آقای بُس گرامی!<br />هم اکنون چهل و اندی شرکت آلمانی برای فروش فراورده­هایی که به کار تسلیحات اتمی می­آیند، تحت پیگرد قرار دارند. حکومت اسلامی ایران، برای اسلامی کردن جهان و نابودی اسرائیل، در استفاده از تسلیحات اتمی هیچ تردیدی ندارد. اصولاً به باور دینمداران حاکم در ایران، جهان زندان مؤمن است. عملیات انتحاری، در خدمت اسلام و به معنای رهایی از این جهان و رسیدن به بهشت است. اگر لحظه­ای بتوانید تصور کنید که این ترورها می­توانند با استفادده و سوء استفاده از امکانات اتمی صورت بگیرند، نگرانی ما را از حاکمیتِ نیرنگ­باز آخوندی، درخواهید یافت!<br />شرکت نمایشگاه کتاب فرانکفورت که از اعتباری جهانی برخوردار است، به معنای حقانیت جمهوری اسلامی تفسیر می­شود و سران این رژیم را در کشتار نویسندگان ایرانی و خارجی بی­مهاباتر خواهد کرد؛ جامعهء جهانی، جنایت­های "جمهوری" اسلامی را در پیوند با کتاب "آیه­های شیطانی" نوشتهء سلمان رشدی، هرگز فراموش نمی­کند.<br />با توجه به سیاست­های ضد انسانی رژیم آخوندها در ایران و کارکردهای یهودستیزانه حاکمییت اسلامی، از شما خواهش می­کنم در نمایشگاه کتاب تهران شرکت نکنید و منافع اقتصادی خود را با خواسته­های حاکمیت اسلامی که بیش از همه، در سکوت و سانسور و کشتار و شنکنجهء نویسندگان و هنرمندان خلاصه می­شود، معاوضه نفرمایید! فراموش نکنید که هر روز عمر این رژیم، تهدیدی ست برای صلح و امنیتِ جهان.<br /> با احترام،<br /> جواد اسدیان.<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-1583865943899857482006-04-06T09:54:00.000-07:002007-09-21T09:55:33.870-07:00سنگواره گی یک اعلامیه<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">سنگواره گی یک اعلامیه</span></strong></div><div align="justify"><br /><strong>جواد اسدیان<br /></strong><br />هیاهوگری جمهوری اسلامی در پیوند با حق ایران برای غنی سازی اورانیوم، در واقع پوششی ست برای هجده سال فریب جهان و دروغ به آژانس بین­المللی انرژی هسته­ای. پنهان کاری حکومت اسلامی برای تحقق برنامه­های هسته­ای خود، زیرپاگذاشتن پیمان­های حقوقی آژانس است و در نتیجه، از سردمداران ایران هرگونه حقی را برای غنی­سازی اورانیوم، بدون اعتماد سازی در سطح جهان، سلب می­کند. حواریون "سکولار" حکومت آخوندی که تا پیش از انتصاب احمدی نژاد، آشکارا از حکومت فاشیستی- اسلامی پشتیبانی می­کردند و به بهانهء یاری به بخش "اصلاح­طلب" حکومت، جنایت­های این رژیم را در پوشش "گفتگوی تمدن­ها" از چشم جهانیان پنهان می­داشتند، امروز با توسل به کلیشه­های کهنهء مائوئیستی و با تأکید بر دروغ­های دائمی آخوندهای حاکم، به تطهیر "جمهوری اسلامی" پرداخته و در اطلاعیه­ای در کنار تقبیح دریافت یاری از آمریکا، القاء می­کنند که بربرهای مسلمان حاکم بر ایران، دشمن اصلی مردم ایران نیستند، بلکه این کشورهای خارجی و از جمله امریکا ست که با مردم ایران سر ستیز دارند. روشن است که اینان هیچ صداقتی در گفته­های خود ندارند، چرا که آدرس را آگاهانه عوضی می­دهند. اگر اعلامیه، واقعاً خواهان محکوم کردن کسانی ست که از امریکا و دیگر کشورها، کمک­های مالی می­گیرند، کافی ست نگاهی به رادیوهای فارسی زبان بکنند که با دفاع از "جمهوری" ننگین اسلامی، حقوق بگیران دولت امریکا و دیگر کشورهای اروپایی هستند. <br />بعضی از امضا کنندگان این اعلامیه، در کسوت "تبعیدی" و نویسنده و خیرنگار، در حمایت از آخوند، ابایی از همکاری با پلیس نداشته­ و بعضی دیگر نیز، در لباس نویسنده تا توانسته­، به نام هنر از نمایشگاه "خشتک خمینی" در برلین، دفاع کرده ­است.<br />واقعیت این است که حکومت­های ناباب، همیشه "اپوزیسیونی" ناباب برای خود می­سازند. این اپوزیسیون ناباب که پیشتر در شکل و شمایل سازمان­های اکثریتِ توده به زد و بند با رژیم مشغول بوده، این بار شرمگینی دفاع از آخوند را، سوگمندانه باز هم با استفادده و سوء استفاده از چهره­­های فرهنگی و سیاسی خوشنام، در پوشش مبارزه با آمریکا پنهان کرده است. اگر روشنفکران اروپایی به بروز جنگ اعتراضی دارند، بیشتر در اندیشهء منافع ملی خود هستند که در وجوه کلی خود، اینک در تقابل با منافع آمریکا قرار گرفته است. دولت­های اروپایی در تلاش هستند که این تقابل­ منافع، هر چه بیشتر و هر چه زودتر برطرف شوند.<br /> اما اپوزیسیون ناباب "جمهوری اسلامی" در چاچوب سیاست­های اسلامی آخوندهاست که نمایش ضد آمریکایی می­هد. چپِ کلیشه­ای ما، _ و نه چپی که با آرمان سوسیالیسم و با تکیه بر تاریخ و داده­های جامعهء ایران، سنگینی بار مبارزه را بر دوش می­کشد _ با ملا جماعت، در مواردی بسیار اشتراک نظر و عمل دارد:<br />چپِ نفی گرا، بی آنکه در معنای سیاسی این واژه، نیهیلیست باشد، مانند آخوند مالک تمام حقیقت است و اشتباه ناپذیر و از همینرو تمام جهان بیرون از باورهای خود را نفی می­کند. شگفتا که دوستان این چپ، دوستان دیرین آخوندها از کار درمی­آیند و دشمنان آنان نیز، دشمنانی یکسان هستند؛ برای نمونه در ذهن خود مرور کنید که چگونه این چپ به ظاهر آتئیست، همگام و همراه با آخوندِ حقیقتاً مسلمان، مصالح کشور و منافع مردم ایران را قربانی مشتی تروریست عرب کرده­ و برای نابودی اسرائیل رگ­های گردن به حجت قوی کرده­اند.<br />چپ استالین زدهء ما، درست مانند آخوند، تمام پیشینه و تاریخ ایران را نفی و لعن کرده و انکار می­کند و با نفی گذشتهء خود، آینده­اش را نیز به ناچار تیره و تار کرده، به بیراهه خواهد رفت. بیهوده نیست که بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان که به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی باور دارند، وطن سیاسی خود را نه در میان احزاب و سازمان­های چپ، که در میان نیروهای راست که به تاریخ ایران عشق می­ورزند، جستجو کرده­اند.<br />این مخالفان "جمهوری" اسلامی که گوی سبقت را حتا از آخوندهای به حاشیه رانده ربوده­اند و در دفاع خود از حکومت اسلامی، آنان را به تندروی متهم می­کنند، در حقیقت آتش­بیاران معرکهء سنگسار و سانسور و دست و پا بریدن­های اسلامی هستند و با سوء استفاده از سکولاریسم و تبعید و موقعیت اجتماعی خود، به تداوم حکومت اسلامی یاری می­رسانند.<br />تمام آنانی که جنایت­های بی­سابقهء حکومت آخوندی را نمی­خواهند ببینند و در برابر این رژیم پیشاتاریخی سکوت پیشه کرده­اند و دمی از مانع تراشی در راه مبارزه با ستم و سلطهء اسلام فرو نمی­گذارند، از خویش بیگانگانی هستند که به گفتهء فرزانهء توس؛ "هشیوار وی را دیوانه ­خواند."<br />در افشای اینان دمی هم نباید کوتاهی کرد.<br />اگر این تبعیدیان مسلمان صفت، صداقت داشتند و کمی به میهن­مان که به اشغال آخوند درآمده است، می­اندیشیدند، در راه جلوگیری از جنگی که حکومت اسلامی دارد به ایران تحمیل می­کند، تمام توان و امکان­های خود را در راه مبارزه با حکومتی صرف می­کردند که ایران و ایرانی را به مرز نابودی و نیستی نزدیک کرده است. هر تلاش و هر کمکی، که استقلال نیروهای مبارز را تهدید نکند، اگر در خدمت براندازی حکومت طالبانی باشد، تنها و تنها در خور تقدیر است.<br />همگان بر این راز آشکارا اشراف دارند که نتیجهء سیاست­های حکومت اسلامی، جز جنگ نیست. اما این جنگ در هر حال جنگ ارتجاع است و مردم در این بازی، قربانیانی هستند که آرزوی نابودی "جمهوری" اسلامی را دارند.<br />تردیدی نباید داشت که همهء آنانی که لولوی آمریکا را علم کرده­اند و با تردستی بر آنند که ماهیت جنگ طلب و ستیزه­خویی "جمهوری" اسلامی را در آستینِ جهالت پنهان دارند، آگاهانه و ناآگاهانه از وقیحانه­ترین و نیرنگ­بازترین و جنایتکارترین رژیم جهان معاصر دفاع می­کنند و در این کار، با پاشیدن گرد و غبار بر چشمانِ حقیقت، تنها و تنها به دنبال سود شخصی خود هستند که دیر یا زود، با نابودی حکومت اسلامی، چنین سودی، حاصلی جز زیان به بار نخواهد آورد. نابودی حکومت ناباب اسلامی، به ناگزیر همزمان است با نابودی این "اپوزیسیون" ناباب. به امید آن روز. <br /><br /> جواد اسدیان- 06.04.2006<br /> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-45278357541060431762006-03-18T10:01:00.000-08:002007-09-21T10:02:24.622-07:00یادداشتی بر فراخوان صلح روشنفکران آلمان و جنگ آخوندی<div align="justify"><br /><strong><span style="color:#ff0000;">یادداشتی بر " فراخوان صلح " روشنفکران آلمان و جنگ آخوندی<br /></span></strong><br /><strong>جواد اسدیان<br /></strong><br />روشنفکران اروپایی با جنگ آمریکا علیه ایران مخالف هستند. روشنفکران ایرانی نیز با جنگ توافقی ندارند. اما این جنگ، خارج از ارادهء ما در حال وقوع است. حکومت اسلامی، ایران و ایرانی را به گروگان گرفته و با اجرا و پافشاری بر سیاست­های ویران کنندهء خود، جامعهء جهانی را در موضع حق قرار داده است و خود، دمی دست از تهدید جهان برنمی­دارد. طرح نابودی اسرائیل، کوچ اجباری یهودیان به سرزمین­های دیگر و سرکوب بی­سابقه و کشتار غیر قابل تصور مردم و نخبگان ایرانی، همه در راستای سیاستِ استراتژیک حکومت اسلامی مبنی بر " استقرار حکومت جهانی اسلام " هدفمند و خواسته شده به پیش برده می­شوند. روشنفکران و هواداران صلح آلمانی که برای حل مسالمت آمیز مسألهء هسته­ای ایران و مخالفت با جنگ آمریکا با ایران، فراخوانی منتشر کرده­اند1، اگر در ادعای خود صادق هستند و در این یکسونگری، تنها منافع اروپا را در نظر ندارند، می­توانند کوتاه­ترین راه را برای رسیدن به صلح پایدار در منطقهء پر آشوب خاورمیانه انتخاب کنند؛ توان مادی و معنوی خود را به کار بگیرند تا نیروهای مترقی ایران بتوانند با پیشتیبانی جهانی، رژیم پیشاتاریخی اسلامی را در ایران به گردوخاک تاریخ بسپارند.<br />جلوگیری از جنگ، هم امکان پذیر است و هم خیر همگانی را در بر دارد. برای جلوگیری از این جنگ، نباید به نام روشنفکری و صلح، همگان را به ناکجاآباد فرستاد و با آگاهی از ماهیت رژیم اسلامی در فریبِ جهان برای دستیابی به تسلیحات اتمی، آدرس عوضی داد؛ آنچه که وجدان­های بیدار را دچار کابوس کرده است، بلاهت و امیال دینی آخوندهاست که استفاده از تسلیحات هسته­ای را امکان پذیر می­کند و قابل پیش­بینی. آخوند برای استقرار "حکومت جهانی اسلام" به بمب اتمی نیاز دارد تا نخستین و اساسی­ترین مانع را که هستی و حضور اسرائیل است، از پیش پای بردارد. اگر چه این استراتژی حکومت اسلامی، به دور از خرد است و منطقی روشن، اما سران رژیم در این راه اندیشه­ها کرده و میلیاردها پول هزینه کرده­اند؛ آنان می­پندارند که از راه جنگ و ستیز با اسرائیل، می­توانند همهء مسلمانان را برای دستیابی به اهدافِ درازمدت رژیم، تحت رهبری خود متحد کنند و در این راه، حتا آماده­اند که مکان­های مقدس شیعه را برای استفاده و سوء استفادهء تبلیغی علیه اسرائیل و غرب، منفجر کنند. <br />"جمهوری" اسلامی ایران تا زمانی که در ایران فرمانروایی می­کند، نه مردم صلح­جو و صلح­خوی ایران رنگ آرامش و آسایش خواهند دید و نه منطقه به صلح دست خواهد یافت و نه جهان از شر تروریسم در امان خواهد بود.<br />برای رسیدن به صلح، باید بزرگترین مانع صلح را از میان برداشت؛ این مانع، جز "جمهوری اسلامی" نیست.<br />بعید می­دانم که آقای گونتر گراس و دوستانشان که برای مقابله با آمریکا به حرکت درآمده­اند، بتوانند از مکر آخوند و بویژه از نیرنگ پادوهای "سکولار" آنان در امان بمانند و در جهان پرآشوب و تیره وتار شرق، از چاله آمریکا به چاه رژیم آخوندی فرودرنغلتند. خرد، در باتلاق ژرف بی­خردی، چندان تاب نمی­آورد و زبان، در میدان شمشیر و دین، سخنورز توانایی نیست.<br />برای پیشگیری از جنگی که آخوندهای حاکم برایران، دارند به جهان تحمیل می­کنند، به یاری مردم ایران برخیزید و به سازمان­ها و نیروهایی که خواهان نابودی این حکومت فاشیستی و استقرار حکومتی دمکراتیک در ایران هستند، یاری رسانید تا شبح جنگ از خاورمیانه رخت بربندد و ریشهء تروریسم کور جهانی نیز خشک شود.<br />اگر جنبش صلح، ولایت و خلافت آخوندی را هدف اساسی مبارزهء خود قرار ندهد، در پی بحران آفرینی­های پیوستهء مشتی جاهل حرفه­ای، باید هر روز کشوری را به چالش بگیرد؛ امروز آمریکا را که شتابان به استقبال جنگ می­رود، محاکمه می­کند، فردا باید علیه کشوری دیگر فراخوان بدهد و پسین فردا بر ضد کشور دیگری قیام کند و روزی دیگر...<br />رژیم اسلامی ایران هر روز بحرانی می­آفریند و حیات آن بدون بحران تصور ناپذیر است. هر کس و هر نیرویی که بخواهد به حکومت اسلامی نزدیک شود، دیر یا زود، مطرود مردم ایران خواهد شد و منفور، و در نهایت نیز، باید در برابر جهان آزاد موضعی خصمانه بگیرد.<br />این خطر اسلام و حکومت اسلامی ایران است که تهدیدی جدی ست برای جهان. گویا، جامعهء آزاد هنوز باید هزینهء بیشتری بپردازد تا دریابد؛ مماشات با اسلام و جمهوری اسلامی، خودکشی سیاسی است و نیز، بر باد دادن دستاورهای روشنگری و مدرنیت.<br /> <br />1. نگاه کنید به گزارش تارنمای پیک ایران به نقل از دویچه وله. 17.3.2006<br /><br />جواد اسدیان 18.03.2006</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-4332825981760993852006-02-27T09:46:00.000-08:002007-09-21T09:51:35.249-07:00سامره در دو اپیزود و یک میان پرده<div align="justify"><br /><a href="https://www.irane-farda.com/articles/articles_asadian8.htm"><strong><span style="color:#ff0000;">سامره در دو اپیزود و یک میان پرده</span></strong></a></div><div align="justify"><br />اپیزود نخست<br />سینما رکس؛ سامرهء ایرانی.<br /><br /><strong>جواد اسدیان</strong><br /><a href="mailto:j.asadian@yahoo.de">j.asadian@yahoo.de</a></div><div align="justify"><br />در "جمهوری اسلامی" امر مقدس تنها و تنها حفظ حکومت است که از سوی الله به آخوند سپرده شده است. روزگاری خامنه ای که امروز در اجرای ولایت مطلقه سر از پا نمی شناسد، باور داشت که امر ولایت در حکومت محدود است. آن زمان، وی رئیس جمهور بود و خمینی بر کرسی ولایت، لمیده بود. ولی فقیه، رئیس جمهور را شماتت می کند و خطاب به او می نویسد: " از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر می­شود که شما حکومت را که به معنای ولایت مطلقه­ای که از جانب خدا به نبی اکرم واگذار شده و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیهء الهی تقدم دارد، صحیح نمی دانید. باید عرض کنم، حکومت که شعبه­ای از ولایت مطلقه رسول الله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند... مسجدی را که مزار باشد در صورتی که دفع بدون تخریب نشود، خراب کند."1<br />خمینی و حکومتی که او برقرار کرد از همان ابتدا برای حفظ خود به کشتار و تقیه روی آورد. خمینی اگر چه در جامعه و بویژه در میان تهیدستان نفوذ داشت، اما به خوبی می دانست که جامعه ای که مناسبات فئودالی را پشت سر گذاشته و ساختار بنیادین مناسبات عشیره قبیله ای را ویران کرده است و بر شانه­های اقشار متوسط در حال پیشرفت است، تن به آمال و اهداف مشتی آخوند که از ماقبل تاریخ به جهان مدرن پرتاب شده اند، نخواهد داد. آخوندها ناگزیر بودند که برای مهار جامعه شهری و ذهنیت چپ که پس از سیاهکل، بند ناف خود را برای همیشه از دین بریده بود، به کشتار وسیع دست یازند و همزمان از حربهء تقیه که ماهییت آن برای ایرانیان ناآشنا و هنوز بیگانه است، بهره ببرند. جماعت مسلمان و بویژه آخوند هر چه مؤمن­تر باشد، دروغِ بزرگتر می گوید و مکارتر است. به گفتهء ملا محمد باقر مجلسی، تقیه که همان دروغ و فریبکاری و پیمان شکنی اسلامی است، نُه عشر دین ناب محمدی است. آنچه مهم است حفظ حکومت اسلامی ست با هر بها و به هر بهانه ای.<br />اسلام و حکومت اسلامی هرگاه و به هر دلیلی در تنگنا قرار بگیرد، مجاز به هر کاری ست. هر جنایت غیر قابل تصوری توجیه دینی دارد. به گفتهء بنیادگذار حکومت اسلامی، برای امر حکومت نه تنها می­توان مسجد را بست و مزار را ویران کرد و پیمان شکست و شکنجه کرد و کشت و حاشا کرد، بلکه همچنین می توان " توحید " را نیز که بدون آن اسلام بی معناست، تعطیل کرد.2 در چارچوب چنین عقل جنون­ زده­ای ست که برای قبضهء حکومت، جنایت باور نکردنی سینما رکس آبادان به دست نیروهای اسلامی اجرا شد. در این آتش سوزی، بیش از دویست نفر زن و مرد و پیر و جوان سوختند و از این جهان رفتند؛ چرا که آخوند نیاز داشت که با توجه به جنبش ضد سلطنتی مردم، این جنایت ننگین را به شاه و ساواک ببندد و بست. آخوندهای جانی پس از این کشتار بی سابقه، مردم را به خیابان­ها کشاندند و آنان را علیه نطام سیاسی وقت بسیج کردند و با بی­شرمی تمام، پیشاپیش جماعت عزادار، زاری می کردند و اشک تمساح می ریختند و بر سر و روی می­کوبیدند. هیچ ایرانی باور نمی کرد که مشتی آخوند، جنایتی چنین هولناک را برنامه ریزی و اجرا کند.<br />آخوندها، اگر حادثهء هولناک سینما رکس آبادان را در زمان یورش برای تسخیر قدرت سیاسی سازمان دادند و اجرایی کردند، اکنون اما، در حال از دست دادن قدرت سیاسی هستند و ستارهء بختشان برای همیشه رو به خاموشی ست و از اینرو از هیچ جنایت بزرگی که باورش ساده تر باشد، ابا ندارد؛ پارادخش و تراژدی در این است که حاکمیت آخوندی، در هنگامه ای به پایان خود نزدیک می شود، که در اوج تلاش خود برای برپایی حکومت اسلامی در ایران، در منطقه و در جهان است.<br />امروز حکومت اسلامی دچار بحرانی سرنوشت ساز است. شیرازهء جناح های گوناگون رژیم رو به گسیختگی ست. مردمان از آخوند تنفر و کینه ای عمیق دارند و به سرنوشت این رژیم هیچگاه چنین بی تفاوت نبوده اند. سیاست­های داخلی رژیم، تنها با کشتار و سرکوب زنان، دانشجویان و کارگران و کارمندان و سانسور شدید رسانه­های گروهی قابل اجرا هستند. رژیم برای بقای خود، بودجه­ای گزاف، جهت تبلیغات منظور کرده است؛ حال آنکه چهل در صد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند. داده­های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی داخل کشور، همه نشان از تلاشی حکومت دارند.<br />سیاست خارجی رژیم بازتابی ست از سیاست داخلی. مراکز متعدد اعمال سیاست خارجی توانایی هماهنگی میان خود را از دست داده­اند. سیاست خارجی حکومت، با ایجاد بحران­های پیاپی در مناسبات بین­المللی، اعمال می شود. گفته­های رئیس جمهور انتصابی در بارهء اسرائیل و همزمان پشتیبانی از تروریست های فلسطینی و لبنانی و نفی و انکار هولوکاست و در نهایت پیوند چنین اظهاراتی با آزادی بیان، خلافت اسلامی را بیش از بیش در جامعهء جهانی رسوا و منزوی کرده است. آخوندها، جهان را به چالش گرفته­اند و خواهان تحمیل جنگی به کشور هستند که همگان را به خاک سیاه خواهد نشاند. در این جنگِ ناگزیر، رژیم آخوندی جامعهء جهانی را به جبههء حق رانده و خود در جبههء همیشگی باطل، قرار گرفته است.<br /><br />میان پرده<br />احمدی نژاد پیش از برگماری به ریاست جمهوری، اعلام کرده بود که وی با تأیید رهبری، اولین رئیس دولت اسلامی است که باید از ایران، کشور اسلامی بسازد که مقدمهء حکومت جهانی اسلام است. از آن هنگام، سیاست داخلی و خارجی رژیم، فعالانه در هماهنگی و همخوانی با این استراتژی تنظیم می شوند:<br />در عرصهء داخلی، حذف و برکناری دیگر مدعیان حکومتی که با خواسته­های رهبری سازگاری ندارند، در دستور روز قرار دارد؛ با هشدار به رفسنجانی و کروبی، ماشین سرکوب نیروهای خودی به قول حسین شریعتمداری "کلید" خورده است. رواج خرافات و هزینه کردن بودجهء چندین میلیاردی برای گسترش امر خرافات، از دیگر گام­های عملی ست برای ساختن "کشور اسلامی." حفر چاه­های جمکران برای ارتباط با خرافهء امام زمان، نمونهء خفت بار عقل اسلامی ست. من در مقاله­ای موانع بومی استقرار چنین دولت و کشوری را بر شمرده ام.<br />حکومت اسلامی در عرصهء سیاست خارجی، اتحاد نیروها و سازمان­های سیاسی و تروریستی اسلامی را، هدف گرفته است تا امریکا و غرب را در سرتاسر منطقه زمینگیر کند. برای وحدت نیروهای عقب ماندهء کشورهای اسلامی و رهبری این اتحاد، زژیم به سیاست غرب ستیزی و یهود ستیزی عریان روی آورده است و به این وسیله با تمام نیرو و با صدایی بلند، تلاش می­کند که با تحریف افکار عمومی ایرانیان و ایجاد بحران­های گوناگون و خطرناک، از بحران فروپاشی "جمهوری اسلامی" جلوگیری کند. یهود ستیزی حکومت اسلامی، بیش از آنکه در پشتیبانی از حق و حقوق فلسطینی ها باشد، در راستای وحدت نیروهای اسلامی منطقه به رهبری آخوندهای حاکم بر ایران است. غرب ستیزی آنان نیز، نه در چارچوب مبارزه با نظام سرمایه داری، که در نفی و انکار تمدن و فرهنگ صنعتی، قابل ارزیابی است. دستیابی به تسلیحات اتمی، تحقق چنین استراژی نابخردانه­ای را آسان می کند. به سخن دیگر، یهودستیزی آخوندها، به هویتِ بی چون و چرای "جمهوری اسلامی" تبدیل شده است. حکومت اسلامی ایران، در صورت دستیابی به تسلیحات اتمی، بر خلاف همهء کشورهای دارای بمب اتمی، در کاربرد آن تردیدی ندارد؛ در هر صورت، با ایمان به حرکت قسری تاریخ و استفاده از اتم در مناقشات سیاسی، ظهور آن غایب نزدیک تر می شود. <br /> اما، مانع بزرگ و اساسی ایجاد دولت­های اسلامی و اتحاد این دولت­ها و سازمان­های اسلامی در منطقه، وجود کشور اسرائیل است که توان دفاع همه جانبه از خود را دارد.<br /> اپیزود دوم<br />سامره؛ سینما رکس عراقی. <br /> صدمه پذیر کردن و در نهایت نابودی اسرائیل، نخستین شرط برای دستیابی به کشوری اسلامی است که می­خواهد پرچمدار و رهبر اتحادیهء اسلامی باشد. باید توجه داشت که خواست کوچ اجباری یهودیان از سرزمین اسرائیل، نابودی کشور اسرائیل و نفی و انکار هولوکاست، سیاست رسمی جمهوری اسلامی است و با حراج ثروت کشور، آگاهانه و هدفمند دنبال می شود. اگر چه طرح این خواسته ها به دور از منطق سالم هستند، اما بیهوده است تصور کنیم که پیگیری چنین مسایلی از سر بی فکری است. سیاست خارجی حکومت اسلامی، در خدمتِ سیاست های کلان آخوندی ست؛<br />نابودی اسرائیل و<br />ایجاد حکومت های اسلامی در منطقه و<br />تلاش برای برپایی حکومتِ جهانی اسلام و<br />آماده سازی زمینه برای ظهور امامی که هیچگاه نبوده است.<br />تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای در راستای همین سیاست­های استرتژیک دنبال می­شود.<br />جاهلان حرفه ای گمان می برند که تنها با در اختیار داشتن تسلیحات اتمی، توان اجرای طرح های اسلامی خود را باز خواهند یافت. هجده سال تمام، حاکمیت اسلامی برای دستیابی به بمب اتمی، در پنهان فعالیت کرده است و بر خلاف تمام مقررات بین المللی به جامعهء جهانی دروغ گفته است. فریدون روحانی، سر پرست سابق هیئت مذاکره کننده با سه کشور اروپایی، فریب و نیرنگ و دروغ و ریاورزی حکومت اسلامی را در مذاکرات تأیید کرده است. جمهوری اسلامی، یک آن از اصرار بر استفادهء صلح آمیز از انرژی اتمی، دم فرو نبسته است، و به شهادت روحانی، در عین حال، یک دم در پنهان از تلاش برای دستیابی به بمب اتم دست نکشیده است. جمهوری اسلامی، ابایی از فریبکاری و دروغ پردازی ندارد. تقیه اسلامی و مصلحت نظام، اجازهء هر بی­ربطی را به هر مسلمانی می دهد.<br />خوشبختانه، اتحادیهء اروپا اعتماد خود را به حاکمان ایران از دست داده است. سیاستمداران حزب سبزهای آلمان هم که بنا به گفتهء یوسف اشکوری با برپایی کنفرانس برلین در پی آن بودند که خاطرهء تلخ میکونوس از افکار عمومی اروپا پاک شود و راه نزدیکی آلمان و کشورهای اروپایی به ایران هموار شود، دیگر بر سر کار نیستند تا با هزار ترفند غبار بر چشم ها بپوشانند. سیاست هویج و چماق کشورهای اروپایی در رابطه با چشم پوشی آخوندها از غنی­سازی اورانیوم، پس از سپری شدن چندین سال، در عمل با شکست روبرو شده است. جهان، هیچ اعتماد سیاسی به حکومت ایران ندارد و رژیم مذبوحانه از حق و حقوق قانونی سخن می گوید. پس از نشست لندن، روسیه و چین نیز بر خلاف گمانه های سردمداران ایران، خواهان ارجاع پروندهء هسته ای ایران به شورای امنیت شدند. شورای حکام نیز در نشست ماه فوریه با ارجاع پروندهء هسته ای ایران جهت گزارش به شورای امنیت سازمان ملل، توافق کرد.<br />جمهوری اسلامی که خوان یغمای ایران را گسترده است و به هر کس و ناکسی برای خرید وقت و دستیابی به تسلیحات هسته­ای، باج­های گزاف می­دهد، با عدم درک از کنش­ها و واکنش­های بین­المللی و با اشتبا­ه­های ژرف در محاسبات سیاسی، هم خود را به پرتگاه سقوط نزدیک­تر کرده است و هم اعتبار خود را در همهء زمینه­ها از دست داده است.<br />روزهای سخت و سرنوشت سازی در انتظار آخوندهاست. شورای امنیت، جمهوری اسلامی را زیر فشار خواهد گذاشت و راه­حل­های نظامی برای اختتام پروندهء هسته­ای ایران بسته نیست. محافل جهانی از پذیرش دولتمردان حاکمیت اسلامی سرباز می­زنند. برای رئیس جمهور ایران که از جانیان شناخته شده است، در آلمان، یعنی همانجایی که پیش از این حاکمان ایران محکوم شده­اند، پرونده­ای جنایی گشوده شده است.<br />در چنین شرایطی، حاکمیت آغازگر جنگی تمام عیار شده است.<br />کسانی که گزارش­های تصویری و پرسش های خبرنگاران را از لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، پس از توافق شورای حکام به ارجاع پروندهء هسته ای ایران به شورای امنیت، دیده اند به یاد دارند که وی با لحنی پرخاشگر و تهدید آمیز از اعمال "سناریوی دوم" جمهوری اسلامی نام برد. وی به تکراز همین تهدیدها در کنفرانس خبری دوازدهم بهمن 1384 پرداخت و در پاسخ به پرسشی گفت: " اگر غرب بازی برد- برد را نپذیرد، سناریوی دوم را آغاز می کنیم و هر گونه گزارش، ما را به سوی سناریوی دوم رهنمون می سازد و زمان بسیار مهم است. در صورت تحریم غرب بیش از ما متضرر می­شود، ولی اگر ما را تحریم کردند، توقع عمل متقابل را داشته باشند..."<br />سران حکومت به خوبی می­دانند که دوران فریبکاری گذشته است و با باج دادن های گزاف نیز امر ریاکاری در برنامه های اتمی پیش نمی­رود. تردیدی نیست که شورای امنیت خواهان تعلیق غنی سازی اورانیوم خواهد شد که پیامدهای زیان باری برای جمهوری اسلامی خواهد داشت. از همین رو، جمهوری اسلامی، پیشاپیش سناریوی نخست را که "جلوه در عیان بود و آن کار دیگر در پنهان" بی اعتبار اعلام کرده و به اجرای سناریوی دوم دست یازیده است.<br />ستاریوی دوم، هیچ نیست، مگر بحران آفرینی در منطقه برای حفظ حکومت اسلامی که از امر "توحید" نیز برتر است. ویژگی اساسی سناریوی دوم، بسیج و تهییج و تحمیق عوام مسلمان است و استفاده و سوء­استفاده از آنان برای ارعاب غرب. جمهوری اسلامی، اما این بار، بر خلاف جنایت سینما رکس، نخواهد توانست که از این توده­های تحریک شده استفادهء ابزاری کند.<br />در هفته های گذشته، توافقنامه­ای میان حزب مؤتلفهء اسلامی و حزب الله لبنان صورت گرفت که بنا بر آن و با توجه به مبانی مشترک عقیدتی، باید امر وحدت سازمان­ها و احزاب اسلامی، دنبال شود و نیز بر تلاش برای استقرار حکومت جهانی اسلام افزوده شود. کمی بعد، خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس به ایران می­آید و رهبری ایران وعده می­دهد که کمک­های قطع شده از سوی غرب را جبران کند. در پی دیدارهای پیدا و پنهانی از این دست است که به ناگاه انفجار سامره پیش می­­آید و سناریوی دوم وارد مرحلهء عملی می­شود. پیش از آن هم، با تحریک جمهوری اسلامی، جنجال کاریکاتورها بلند شده بود. کاربکاتورهای محمد، تا پیش از مراسم حج، در هیج کجایی، هیچ حساسیتی برنیانگیخته بود. در مکه که هر سال جاسوسان و عوامل رژیم در پوشش حج گرد می­آیند، تصمیم به تحریک و اغوای مسلمانان گرفته می شود.<br />جمهوری اسلامی و سران این حکومت در پی آن هستند که با استفاده و سوء استفاده از احساسات مردم، سیاست­های ویران کنندهء خود را به پیش ببرند. همچنانکه در جنایت دهشتبار سینما رکس آبادان، بیشترین بهره برداری را کردند. حمله به تأسیسات نفتی در کشورهای صادر کنندهء نفت از دیگر مؤلفه­های سناریوی دوم است.<br />آیا جمهوری اسلامی می­تواند با پراکندن توهم و با استفاده از نیروهای به اصطلاح چپ که تا دیروز موافق اصلاحات حکومتی بودند، سیاست­های جنون آمیز خود را اجرا کند؟<br />بی­تردید هشیاری فرهیختگان ایرانی و پرتو افکندن بر خواسته­های واقعی رژیم، می­تواند سیاست­های حکومت اسلامی را نقش بر آب کند. به آخوند و به مسلمانان حاکم که برای حفظ حکومت اسلامی مجازند با تکیه بر حدود ولایت مطلقه، حتا خود دین را تعطیل کنند، نباید اعتماد کرد. به دروغ آنان که بلافاصله پس از انفجار مقبرهء دو امام گمنام، پای آمریکا و اسرائیل را به میان کشیدند، نباید باور داشت. حدس منطقی به این برداشت می­انجامد که همان آخوندهایی که توانستند برای هدف­های سیاسی خود، با بی­رحمی تمام، دویست نفر را در سینما به آتش بکشانند و پیشاپیش مردم به عزاداری بپردازند، نیز قادرند برای نجات حکومت اسلامی، نه تنها مزاری را در سامره که کعبه را هم منفجر کنند.<br />جمهوری اسلامی ایران، به جهان اعلان جنگ داده است. سیاست­های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، بر جنگی خانمانسوز تنظیم شده­اند. تمام سازمان ها و کسانی که از غرب و آمریکا می­خواهند که به ایران حمله نکنند، آگاهانه و ناآگاهانه مسأله را به اشتباه طرح می کنند.<br />سؤال این است:<br />چه باید کرد که آمریکا و غرب به ایران حمله نکنند؟<br />پاسخ تنها و تنها این است:<br />جمهوری اسلامی باید برای همیشه از جغرافیای سیاسی ایران محو شود.<br />اگر جمهوری اسلامی از سیاست­های اتمی خود و از ایجاد بحران در منطقه و پشتیبانی از تروریسم جهانی دست نکشد، جنگ ناگزیر است؛ اما در هر صورت این جنگ مردم و نیروهای مترقی نیست. در صورت بروز جنگ، همهء نیروهای مترقی باید جنگ ارتجاعی را به جنگ رهایی بخش داخلی تبدیل کنند و این حکومت پیشاتاریخی را از هستی ساقط کنند.<br /><br />پانویس<br />1و 2. تحقیقی در بارهء تاریخ انقلاب ایران. جلد دوم. ص. 639. حمید احمدی. </div><div align="justify"><br />جواد اسدیان - 27.2.2006</div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7445517413496676956.post-79872163942874644162004-11-10T10:37:00.000-08:002007-09-12T23:30:31.966-07:00نبرد غولها و قیلوله ی اپوزیسیون ایرانی<p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 150%;font-size:14;" ><span style="color:#ff0000;">نبرد غول ها و قیلولهء اپوزیسیون ایرانی<?xml:namespace prefix = o /><o:p></o:p></span></span></b></p><div style="TEXT-ALIGN: justify;font-family:arial;" align="justify" ><span style="color:#ff0000;"></span></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><b><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 150%"><span style="color:#ff0000;"><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></span></span></b></p><div style="TEXT-ALIGN: justify;font-family:arial;" align="justify" ><span style="color:#ff0000;"></span></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><span style="font-size:0;"></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span style="font-size:0;"></span><b>جواد اسدیان</b><b><o:p></o:p></b></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" style="LINE-HEIGHT: 150%" align="justify">j<span dir="rtl"></span><span lang="FA" dir="rtl"><span dir="rtl"></span>.</span>asadian@yahoo.de<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><b>نوامبر 2004<o:p></o:p></b></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><h1 dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify;font-family:arial;" align="justify" ><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 150%;font-size:14;" >پیشگفتار<o:p></o:p></span></h1><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">اگر چه از نوشتن این مقاله­ بیش از دو سالی می­گذرد، اما مسایل و دیدگاه­های طرح شده در آن، هنوز اهمیت خود را از دست نداده­اند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">من از این واقعیت در شگفتم که جنبش چپ با مفاهیمی می­اندیشد که بار معنایی چندان روشنی ندارند و نیز این کمبود ریشه­ای را احساس می­کنم که سیاست عملی که با حرکت و پیکار پیوند دارد با نظریه­های علمی که با کنج کتابخانه­ها و تلاش­های جانفرسای شبانه روزی سروکار دارند، اشتباه گرفته شده­اند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">نیروهایی که باید با تکیه بر لائیسته و سکولاریسم با اختاپوس هزارپای جمهوری اسلامی در نبرد باشند، گرفتار میدان­های نظری مسلمانان حاکم و ناحاکم شده­اند و در این منجلاب در حال غرقه شدن هستند. آزادیخواهان تا هنگامی که با تکیه بر نوعی از اسلام به نبرد با نوعی دیگر از اسلام برمی­خیزند، راه به جایی نخواهند برد و تنها شیوهء سیاهِ دینی اندیشیدن را نهادینه­تر می­کنند. برای مبارزه با اسلام و جمهوری اسلامی، باید بتوانیم خطوط اصلی چهرهء اسلام را ترسیم کنیم تا از این راه بتوانیم به تعریفی از این ننگ که برای نخستین بار در تاریخ کشور، سلطهء سیاسی خود را بر میهن ما گسترده است، دست یابیم. نیروهای به اصطلاح "اصلاح طلب" و افرادی مانند سروش و کدیور و شبستری و منتظری و ...با استفاده و سوء استفاده از توهم نیروهای چپ به اسلام و جمهوری اسلامی، موانع اساسی دستیابی به تعریفی از اسلام هستند که بتواند با تکیه بر سکولاریته و مدرنیته و حقوق بشر و دمکراسی و نیز با بهره­گیری از فرهنگ و اندیشهء کهنسال این سرزمین، بنیاد این دین را در ایران از بیخ برکند. تا هنگامی که ما اسیر هزار و پانصد فرقهء اسلامی هستیم و با ساز این فرقه­ها می­رقصیم و کار سیاست را سامان و سازمان می­دهیم، از سویی به تحمیق هر چه بیشتر مردم دامن می­زنیم و از دیگر سو، با دست خود خنجر جلادهایمان را صیقل می­زنیم.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">مسأله بر سر بیرون راندن این دین بیگانه است از کشوری به نام ایران.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">مسلمانان با مفاهیمی می­اندیشند که در طول تاریخ اسلام در ایران اندیشه شده و جایگاه­های خود را در نظام فکری آنان پیدا کرده­اند. اکنون نیروهای اسلامی از سویی به تحمیل مفاهیم اسلامی در ساختار اندیشهء چپ روی آورده و همزمان با پذیرش و کاربرد این مفاهیم از سوی نیروهای لائیک و سکولار، سیرِ پریشان­فکری شتاب بیشتری به خود گرفته و روشن است که بدون اندیشهء زلال و شفاف نمی­توان به مبارزهء تیره­اندیشان اسلامی رفت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">ناهمخوانی مفاهیم با مصادیق خود ما را ناگزیر می­کند که دیر یا زود، زبان اندیشگی خود را بپالاییم. هر چه این روند زمان کمتری در بر بگیرد، امر مبارزه با ننگ فراگیر اسلام و جمهوری اسلامی، شتاب بیشتری می­گیرد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">من خود را از خانوادهء جنبش چپ می­دانم و از همینرو، با<span style="font-size:0;"> </span>آگاهی به این امر که تاریخ تفکر و اندیشهء نوین با نیروها و افراد چپ این سرزمین پیوند ناگسستنی دارد، با این حال، انتقادهایم در این مقال متوجه این نیروهاست؛ چرا که بدون روشنگری این نیروها، کاهی از کوهِ مسایل و نیازهای مردم، کاسته نخواهد شد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">پالایش اندیشه و زبان از بار مفاهیم اسلامی، بی­تردید نقد همه جانبهء اسلام را در همهء زمینه­های زندگی مادی و معنوی و فرهنگی این جامعه، برجسته می­کند. به عبارت دیگر، اگر با زبان مارکس سخن بگویم: پیش­شرط هر نقدی، نقد دین است. مماشات با اسلام و آخوند، نیروی پایان ناپذیر مردم این کشور را برای رفاه و سعادت، در طول تاریخ هرز کرده و بر باد داده است. <span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">برای پیوند با مردم، باید زبانِ ارتباطی خود را از بستر فرهنگی زبانی دیگر که تاریخ و سرگذشت متفاوتی با سیر اندیشه در زبان فارسی دارند، جدا کرد و به منابع و ریشه­های تفکر در زبان فارسی روی آورد و با بهره­گیری از ابزارها و شیوه­های اندیشگی، در حد توان آنها را احیا کرد. یعنی؛ ما باید روزی روزگاری بتوانیم با چشم­های خود به آفاق هستی بنگریم و با بینش خود به تبیین جهان بپردازیم و بر اساس آن با حوزه­های فرهنگی دیگر دادوستد کنیم. آقای منوچهر جمالی با کشف شیوهء ابداعی خود برای ساختن بستر فرهنگی اندیشیدن از راه احیای مفاهیمِ پنهان در واژه­های زبان مردم این مرز و بوم، نمونهء با ارزشی ست که سنت اندیشگی آینده را از هم اکنون، نشان داده است. <span style="font-size:0;"></span><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">نیروهای چپ ناگزیر هستند که فاصلهء خود را از خواستِ خرد جمعی مردم و جایگاه نظریِ هماهنگ با آن کم کرده و با ارجاع به خود، وظایف خود را در امر مبارزه جدی بگیرند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">این جستار را می­توانستم با استناد به مدارک بیشمار، به نوشته­ای مدرسی تبدیل کنم و از زبان گاه تند آن نیز بکاهم، اما نوشته، ملال­­آورتر از موضوع­های ملال­آوری می­شد که به هرحال، زندگی انسان ایرانی را پی­ریخته­اند. <span style="font-size:0;"></span><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">1<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">هنگامی که بوش پدر با اعلام "نظم نوین جهانی" طرح سرکردگی آمریکا را بر جهان درانداخت، زمینهء چنین دگرگونی بنیادین، از هر سو آماده بود: رقیب بزرگِ غرب سرمایه داری، یعنی اتحاد شوروی از هم پاشیده بود و<span style="font-size:0;"> </span>اقمارش افول کرده بودند؛<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">غرب دشمن تازهء خود را که برای حفظ وحدت خود به آن نیاز روانی دارد، ساخته و پرداخته و هیولای اسلام را با دست خود مسلمانان از توبره بیرون آورده بود. دشمن خیالی سرخ، سوخته و نعلین دور برداشته بود تا با سر خام، خود را به دیوار بتونی مدرنیته بکوبد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">2<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify">پس از جنگ اول خلیج فارس و از میان بردن انفراستروکتور عراق و بی نصیب ماندن آلمان و فرانسه از بازار سودآور این کشور و نیز پس از شکست انتخاباتی بوش پدر، پردهء دوم "نظم نوین جهانی" بالا می رود؛ رئیس جمهور آمریکا، بیل کلینگتون، در دور دوم ریاست جمهوری خود، ماوراء قفقاز را منطقهء استراتژیک آمریکا اعلام می کند. آمریکا گلوی اروپا را می گیرد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >3<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >اروپا تلاش می کند که با استفاده از جوّ ضد آمریکایی و کینهء صدام حسین به آمریکا، مواضع اقتصادی خود را تحکیم کند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >عراق که دارای ذخایر وسیع نفت مرغوب و دومین تولید کنندهء نفت جهان است، تصمیم می گیرد که معامله های نفتی خود را با واحد پول اتحادیهء اروپا، یعنی یورو تنظیم کند. مشکلات داخلی آمریکا، بدهی های دولتی به بانک مرکزی و موانع بین المللی، وضعیت مناسبی برای اروپا به بار آورده است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >اروپا و بیش از همه آلمان و فرانسه، پا روی دم شیر می گذارند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" ><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >4<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >چرخهء تولید و باز تولیدِ بسیاری از فرآورده های صنعتی کشورهای متروپل، بیشتر از نیروی کار، اکنون به نفت و گاز وابسته شده است؛ انقلاب پی در پی تکنیک و رشد سریع آن، همانسان که بسیاری از شاخه های صنعتی را تا حد زیادی از نیروی کار، بی نیاز کرده است، به همان اندازه اما تولید و بازتولید را به انرژی نفتی، پیوند داده است. نیروی کار که روزگاری <span style="font-size:0;"></span>ارزش اضافه تولید می کرد، می رود تا به یادگاری در روند تولید تبدیل شود. تولید کالاهای صنعتی، اما هنوز، با انرژیِ جانشین نفت و گاز، نه ممکن و نه سود آور است.<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" ><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >5<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >نزدیک به مطلقِ انرژی مورد نیاز کشورهای صنعتی اروپا از منطقهء خلیج فارس تأمین می شود. ژاپن و چین، بدون خلیج فارس، از بخت ناچیزی برای حفظ موقعیتِ خود برخوردار خواهند بود.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >منطقه های گاز و نفت خیز ماوراء قفقاز و خلیج<span style="font-size:0;"> </span>فارس، پشت جبههء جامعهء مصرفی و رفاه اکثریت کشورهای صنعتی ست. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justifyfont-family:arial;" align="justify" >آمریکا تا پیش از حادثهء یازده سپتامیر، در همیاری با انگلستان، از استراتژی واحدی در رابطه با امنیت خلیج فارس پیروی می کرد که بارزه های اساسی آن عبارت اند از: <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">الف. حمایت بی چون و چرا از ارتجاع اسلامی منطقه و تبلیغ پیدا و پنهان از اسلام بنا بر رشد و چیستایی هر کشور منطقه؛ طالبان در افغانستان، وهابیان در عربستان و آخوندهای دانشگاهی و حوزوی در ایران. حمایت آمریکا و غرب از حاکمیت اسلام در منطقه، بیش از هر چیز در خدمت منافع ملی آنها و برای تضمین آقایی خود بر نفت و گاز است؛<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">ب. محاصرهء روسیهء غیر کمونیست و ارتدکس از سوی نیروهای اسلامی که به هنگام ضرورت، بتوانند راه رسیدن به آب های آزاد خلبج فارس و اقیانوس هند را بر این کشور پهناور، ببندند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">6<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">حادثهء تصورناپذیر یازده سپتامبر، جغرافیای سیاسی جهان و بویژه منطقهء خلیج فارس را برای همیشه دگرگون کرد و راه را برای استقرار "نظم نوین جهانی" که با تلاش های اروپا به تعویق افتاده بود، هموار ساخت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">7<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جرج بوش پسر که با هزار ترفند به ریاست جمهوری برگزیده شده بود، در مقابله با "تروریسم" اسلامی که از فراورده های مشترک غرب و بلاهت شرقی ست، به اعتباری بی سابقه در تاریخ آمریکا دست یافت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">پس از قدرت یابی بوش پسر، جنگ اساسی اتحادیهء اروپا با ایالات متحده از سویی و جنگ انگلستان با آمریکا که از پشتیبانی کشورهای بزرگ اروپا و ارتجاع اسلامی برخوردار است، از دیگر سو، ابعادی آشکار به خود گرفته است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جنگِ ناگزیر دوم آمریکا با عراق به بهانه های واهی، حتا پیش از شروع آن، با مخالفت جدی اروپا و بیش از هر کشوری با مخالفت آلمان، روبرو شد. روشن است که اروپا و بویژه آلمان که از مدافعان سر سخت جنگ و کشتار در یوگسلاوی سابق بودند، نمی توانستند با حربهء حقوق بشر وارد کارزار با آمریکا شوند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جنگ در عراق، در حقیقت نمودِ جنگ مدرن کشورهای صنعتی غرب است با یکدیگر برای تأمین، حفظ و تحکیم منافع ملی خود. سربازان عرصهء این شطرنج اما، انسان شرقی ست که بر ثروت نشسته است و با شکم خالی از جهل و اسلام تغذیه می کند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">ما، غرقه در خلسهء خود، حاملان بحران خطرناک غرب و ایالات متحده هستیم.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">8<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اگر جهان غرب برای حفظ منافع ملی خود و تأمین استاندارد رفاه اجتماعی، تن به هر ترفندی برای غارت منابع شرق می دهد، جمهوری جهل و جنون نیز در اندیشهء منافع ایدئولوژیک خود، یعنی در پی تحمیل تفکر اسلامی ست و در این راه حاضر است که ایران و ایرانی را به ورطهء نابودی بکشاند.<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">منافع اسلامی رژیم، هیچگونه همخوانی، هماهنگی و همسویی با منافع ملی ندارد و تجربهء حاکمیت اسلام می آموزد که منافع ملی، ریزه خوار خوانِ منافع اسلامیِ مشتی آخوند است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اتحادیهء اروپا برای حفظ منافع اقتصادی خود از آسیب روزافزون آمریکا در منطقه، و امپراتوری انگلستان برای تأمین همین منافع و نیز حفظ ارتجاع اسلامی کشورهای تولید کنندهء نفت و گاز، ناگزیر هستند در صف آرایی های خود، به تقویت همه جانبهء رژیم جمهوری اسلامی بپردازند تا آمریکا، گرفتار در مرداب اسلام و جمهوری اسلامی، نتواند به تنهایی به مهار حیاتی ترین منطقهء جهان، دست یابد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اروپا ابایی ندارد که مرتکب بزرگترین اشتباه تاریخی خود شود؛ هزینهء این خبط را باید اما جامعهء جهانی بپردازد. فرصت های طلایی را که سه کشور بزرگ اروپایی _ آلمان، فرانسه و بیش از همه انگلستان _ برای دستیابی ننگین ترین حکومت تاریخ ایران به تسلیحات اتمی، فراهم می آورند، از سویی خاور میانه را به خاک و خون خواهد کشید و از سوی دیگر با ابزار ترور، دمکراسی های غرب را به ورطهء هولناک جنگ صلیبی خواهد کشاند. استفاده از حربهء خطرناک جمهوری اسلام علیه آمریکا، بازچرخه ای ست که زودتر از تصور، با تمام توان تخریبی، به سوی اروپا بازخواهد گشت.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جمهوری اسلامی تردیدی در استفاده از تسلیحات<span style="font-size:0;"> </span>اتمی ندارد. از نابودی منطقه و جهان هم نگرانی چندانی ندارد: "الدّنیا سجن المؤمن<span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span>.<span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span>" جهان، زندان مسلمان است و بهشت در انتظار.<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">پشت جبههء جهانی جمهوری اسلامی را انگلستان و اتحادیهء اروپا تحکیم می کنند و برای حفظ جبههء داخلی، افراد اپوزیسیون ساختهء حکومت اسلامی، مانند؛ سروش، اشکوری، مجتهد شبستری، حائری یزدی و...در کار هستند. این اپوزیسیون رسوای حاکمیتِ اسلامی، از همکاری همه جانبهء بخش گسترده ای از سازمان اکثریت و طیف هایی از حزب همیشه در صحنهء توده، نیز برخوردار است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><h1 dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify;font-family:arial;" align="justify" ><span lang="FA" style="LINE-HEIGHT: 150%;font-size:14;" >سربازانِ ناگزیر عرصهء شطرنج</span></h1><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span>9<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">هیچکس به درستی نمی داند که چرا این سیاست بازان رانده از میهن که کمترین ادعاشان، لائیک و سکولار و آتئیسم بودن است، در برابر نعلین و عمامه زانو زده اند؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">آخوند خمینی که با فرمان قتل دگراندیشان و کشتار همگانی زندانیان سیاسی، ماهیت اسلام راستین را روشن تر از روز، آشکار کرد، هیچ، مگر اجرای بی چون و چرای احکام اسلام در سر نداشت و هرگز از ملامت و تحقیر و تهدید دگراندیش دهان نبست. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">آخوند خاتمی بارها سرسپردگی خود را به ولایت فقیه و قانون اساسی اسلامی ابراز کرده و جایی برای شبههء سیاست بازان غیر مذهبی نگذاسته است. اما با این وجود، این به اصطلاح هواداران سوسیالیسم علمی و دمکراتیک دست از پشتیبانی حکومتِ سنگسار و کودک کش برنداشتند. و این در حالی ست که از نفرات اپوزیسیونِ اسلام ساخته، در نفی و قبح و شناعت سنگسار، تجاوز به دختران خردسال با حکم اسلام، سخن نگفته و هیچکدام از اینان، برده داری و برده فروشی را محکوم نکرده است؛ حال آنکه دختران و زنان مستأصل ایرانی را در بازارهای برده فروشی کشورهای عربی حوزهء خلیج فارس به حراج می گذارند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">به راستی چنین اپوزیسیونی چه در سر می پروراند؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">شاید پاسخ به این پرسش را باید در بافت فرهنگی انسان ایرانی جست که آغشته و آلودهء اسلام است؟ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">انسان ایرانی، شاید ناخودآگاه، به تماشای نیمرخی از خود<span style="font-size:0;"> </span>که لگدمال اسلام شده و به هیئت هیولایی در آمده است، تن درنمی دهد؟ شاید انسان ایرانی، بیماری دیرینه است که از ترس مداوا، به مرض خو گرفته است؛ همچون کبکی ست انسان ایرانی، که سر در برف کرده است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">باری، جمهوری اسلامی تلاش می کند که با عمله های ریز و درشت خود و با سرمایه گذاری در چنین ابهام ها و ایهام هایی از طریق "ادارهء کل امور فرهنگی<span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> ایرانیان خارج از کشور" مهار این اپوزیسیون به اصطلاح لائیک را به دست خود داشته باشد. نهادهای دمکرات و بانام و نان کشورهای اروپایی در این راه، یاران و همراهان پر و پا قرصی هستند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">کنفرانس معروف برلین و جشنوارهء "نزدیکِ دور دست" که پس از سفرهای مدیر خانهء فرهنگ های جهان به ایران و با پشتیبانی وزارت امور خارجه آلمان و بنیاد هاینریش بُل، در این مکان برگزار شدند، نمونهء همکاری این نهادهای "دمکراتیک" با اعیان جمهوری اسلامی ست. انستیتو گوته نیز، به تازگی به قافلهء این همکاران پیوسته است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">لجاره های ادبی در سرتا سر اروپا، حضور جمهوری اسلامی را در محافل فرهنگی، سامان می دهند و جایزه ها را می برند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">10<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">غرب، در کابوسِ "جنگ فرهنگ ها" فرو می رود و جمهوری اسلامی به نیرنگِ شکیل "گفتگوی تمدن ها" روی می آورد. جمهوری اسلامی نمی گوید که اسلام با کسی اگر گفتگویی دارد، تنها برای ترویج و تحمیل قواعدِ خود است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">حاکمیت اسلامی در پی آن است که جزمیت اسلام را به جای گفتگو قالب کند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">11<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جمهوری اسلامی بنا بر قانون اساسی خود و ترکیب ظاهری حاکمان و نوع نشست و برخاست و عبا و عمامهء دولتمردانش، رژیمی ست اسلامی. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">این حکومت با کشتار نظام مند و هدفمند روشنفکران و نیروهای غیر دینی، میدان را برای گروهی از مسلمانان مؤمن گشوده است که پیش از این سهیم در قدرت بودند و اینک، به دنبال آن سهم به یغما رفته هستند. وجه مشترک و پایه ایِ این اپوزیسیون با حاکمیت اسلامی در آن است که این هر دو، جز به حکومت اسلام رضایت نمی دهند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">خواستِ رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه! آن هم با نظارت بین المللی، که تنها باید همچون ابزاری برای سرنگونی جمهوری اسلامی ارزیابی شود، عقل از سرشان می پراند و جنونشان را مضاعف می کند. همهء این مسلمانان رنگارنگ به پیش بینی نبوغ آمیز آخوند خمینی باور دارند که روزگاری بر زبانش رفته بود؛ بود و نبود اسلام به بود و نبود جمهوری اسلامی ایران وابسته است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اگر ما هم، به این امر باور داشته باشیم، هرگز به بیراهه نرفته ایم. مصلحت همگان بر آن است که<span style="font-size:0;"> </span>با سخن حق، جدل نکنیم. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">هنگامی که جنیش دانشجویی و مبارزهء زنان و جوانان، آخوند خاتمی را استفراغ کرد تا خود جانی تازه بگیرد، خط امامی های سابق به تکاپو افتادند تا نظریهء موهوم و یاوهء حاکمیت دوگانه را همچون شمشیری دو لبه بر کف جمهوری اسلامی بگذارند. از "اصلاحات" سخن به میان آوردند و آن بخش دیگر حاکمیت که هرگز معلوم نشد کدام بخش است، با استفاده از فرصت ساخته و پرداخته شده، به سرکوب در همهء عرصه ها روی آورد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">باز از حاکمیت دوگانه گفته شد و بازار سنگسار و قطع اعضای بدن مجرمانی که بسا با رعایت قوانین مدنی هرگز مجرم شناخته نمی شوند، همچنان پُر رونق بود و کشتار دگر اندیشان نیز تداوم داشت.<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اپوزیسیون لامذهب، به هواداران خود توضیح نداده است و نمی دهد که اصولن، حکومت اسلامی ایران از "اصلاحات" چه می فهمد؟ و دو گانگی این حکومت ننگین پیشاتاریخی در کجاست؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">تجربه نشان داده است که از همان هنگام که حزب توده، نظریهء "حاکمیت دو گانه" را وضع کرد، هیچ نظریهء دیگری تا این اندازه به کار جمهوری اسلامی نیامده و به بقای آن یاری نرسانده است! هر جنایت بی سابقه در تاریخ نوین ایران، به حساب آن پارهء دیگر حکومتِ ایرانی ستیز، گذاشته شده است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">جمهوری اسلامی، در راستای پایایی و ماناییِ این نظریه، بویژه در خارج از کشور، با بهره گیری از گسترهء خط امامی های سابق و اکنون، زیرکی تصور ناپذیری از خود نشان داده است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">12 <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">وجوه اشتراک مسلمانان حاکم و ناحاکم، در مسلمات است که شاخصهء اساسی حکومت جمهوری اسلامی ست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">وجوه افتراق مسلمانان حاکم و ناحاکم، در موضوعات ثانویه است که بارزهء اساسی این رژیم نیست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">با حجاب زن، همهء این مسلمانان توافق دارند. تفاوت در این است که فقیهی، چادر و روسری را تجویز می کند و فقیه عالیقدری، در صورت ضرورت به کلاه گیس رای می دهد. دکتر سروش که پس از همیاری در اجرای انقلاب فرهنگی اسلامی، اینک در حوالی و حواشی قدرت به قربانی کردن فضل بر آستان اسلام مشغول است، به آخوند منتظری اقتدا می کند و با اتکا به فتواهای ایشان، در پی آن است که اسلام را ام القرای دمکراسی وانمود کند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">گذشته از عملهء رژیم که در بند اسلام هستند و خادم، گفتگو و جدل در بارهء همین موضوعات ثانویه ست که بسیارانی<span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> از روشنفکران لائیک<span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> را فریفته است. آنان فراموش می کنند که تنها با تکیه بر تفاوت های ماهوی، توان آن را خواهیم یافت که سایه از چهرهء نیروهای مسلمان بزداییم. هشیاری چندانی نمی خواهد که ببینیم که نیروهای اسلام، با برجسته کردن افتراق های نظری با دیگران، وحدت خود را حفظ کرده اند، حال آنکه اکثریت _ توده ای های به اصطلاح لائیک و دنباله های به ظاهر مستقل آنان، بر وجوه مشترکی اصرار می ورزند که در حقیقت، وجود خارجی ندارند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">سادگی و سهل انگاری اینان، اگر با زبان مدارا سخن بگویم، مصداقِ حکایتِ "کنیزک و کدو" ی مولوی ست در مثنوی معنوی. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">13 <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">واقعیت این است که "اصلاحات" مفهومی برخاسته از جنبش چپ لائیک، سکولار و آته ئیست است که پیوندی گسست ناپذیر با جنبش روشنگری دارد. روشن است که جمهوری اسلامی بنا به ماهیت دینی خود ناتوان از اصلاحاتی چنین است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اگر این حکومت، توانِ گونه ای "اصلاحات" را دارا باشد، تنها در حوزهء دین است که می تواند آن را تحقق بخشد!؟ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">روشن است اما که هیچگونه تغییری در اسلام ممکن نبوده و نخواهد بود؛ بویژه احکام قرآن را کسی نمی تواند دگرگون کند، چرا که بر روال پندار مسلمانان، این دفتر، نه حاصل اندیشهء انسانی، که دربست، گفته های الله است. آنانی هم که در صدر اسلام، قرآن را نیرنگِ محمد می پنداشتند و می گفتند که از القائات فردی عجمی، یعنی سلمان فارسی ست، نا بجا گفته اند؛ در سورهء نحل آمده است: "ما کاملا آگاهیم که کافرانِ معاند می گویند، آنکس که مطالب این قرآن را به رسول می آموزد بشری است اعجمی غیر فصیح." <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">تجربهء تاریخِ اندیشه در اسلام اثبات ناگزیر این امر است که تلاش برای اصلاحات در اسلام که اوج شکوفایی همه جانبهء آن در جنبش چند صد سالهء عرفان ایرانی، بازتاب یافته است، پیوسته با سرکوب خونین آخوند روبرو بوده است. با اینحال، ستایش بر انگیز است که متفکران و اندیشمندان و هنرمندان ایرانی با توجه به جبر زمانه، با پاک نهادی، اندیشه های ایرانی را در آیات پیچیدند و از دستبرد آخوند در امان داشتند؛ اگر چه نابغهء بی بدیل و آفتاب بی غروبِ شرق، شمس تبریزی بر مقتدا و یار بزرگوار خود، محمد جلال الدین بلخی، خرده می گیرد که چرا سخنان او را با آیات قرآنی در می آمیزد!<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">آن بزرگان با گذشتن از جان، اگر چه در پرده، اما توانستند با حفظ اندیشهء ایرانی، به مسؤلیت اجتماعی خود عمل کنند. اما، شکست جنبش فراگیر و دیرپای عرفان از جهل آخوند و آخوندیسم، ریشه در همان اشتباه ژرفی دارد که شمس به مولوی نسبت می دهد؛ یعنی در آمیزی اندیشه با اسلام. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">روشنفکران و داعیان سیاست که امروز در میدان لائیسیته می چرخند، آیا به این ذهنیت رسیده اند که برای استقرار مناسبات لائیک، نخستین وظیفه، پیراستن اندیشه است از اسلام؟ رهایی اندیشه از اسلام، مبارزه ای به جد می خواهد؛ همه جانبه و فعال.<span style="font-size:0;"> </span><sup><o:p></o:p></sup></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">سوگمندانه، آنچه با پیکار مارتین لوتر در مسحیت، رخ داد و بنیاد دین را دگرگون کرد، در اسلام نتوانست با از خود گذشتگی های عارفان ایرانی، اتفاق بیفتد و تا در بر این پاشنه می چرخد، هرگز هم اتفاق نخواهد افتاد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">شگفتا که براین نکته باید تأکید کنم؛ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">با آنکه لوتر، انجیل را از انحصار زبان لاتین و ارباب کلیسای کاتولیک رها ساخت و ارتباط هر مؤمنی با انجیل را با همهء زبان ها به رسمیت شناخت و نیز با آنکه کلیسای کاتولیک بی اعتبار اعلام شد، نیروهای جنبش چپ از چنین حرکتی هیچگاه با عنوان "اصلاحات" نام نبردند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">تاریخ از حرکت بنیادینِ دگرگون کنندهء لوتر و کالوین،<span style="font-size:0;"> </span>نه با مفهوم "رفرم" بلکه با عنوان "رفرماسیون" یاد می کند که با تمام تأثیرهای آن، حرکتی دینی ست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">مسلمانان حاکم بر ایران، آیا اقتدار مسجد را از میان برداشته اند که مفهوم اصلاحات را با نام آنان درآمیزیم؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify" face="arial">اما، مسلمانان از سرها، کله مناره ها برآورده اند، هنگامی که جماعتی، خانهء الله را در بیرون از مسجد، جسته است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آیا مسلمانانی که انقلاب ایران را ملاخور کردند، قرآن را از بند زبان عربی نجات داده اند و یا نماز مسلمانان را به زبان فارسی روا داشته اند که راهروان راهِ "اصلاحات" نامیده شوند؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اما تاریخ از یاد نمی برد که مسلمانان، بسیاری را که هوای اصلاحات دینی در سر داشته اند ، بر دار کرده اند!<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">دریغ که از تاریخ نمی آموزیم و فکرهایمان را همه تا نیمه رها می کنیم. آن نیمهء ما، هراس آور تر از آن<span style="font-size:0;"> </span>است که بتوانیم بر آن بنگریم.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">14<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">نباید فراموش کنیم که آخوندهای حاکم، هنگامی که از قانون سخن به میان می آورند، همان فقه و شرع اسلام را استنباط می کنند و اصولن اعتباری برای قوانین مدنی نمی شناسند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">15 <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">به گمان می رسد که تجربهء انقلاب و اجرای احکام پیشاتاریخی اسلام که جامعه و منش ایرانی را به نیستی و نابودی نزدیک کرده است، سازمان ها و احزاب سیاسی لامذهب را از انقلابی دیگر، به وحشت دچار کرده باشد! شاید می خواهند، اشتباه خود را در پشتیبانی از آخوند که به پیروزی انقلاب انجامید، با ایجاد مانع در راه انقلاب بزدایند؛ اشتباهی مضاعف که پیامدهای فرهنگی آن، بسا جبران ناپذیر است! <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">این نیروها که خود از جهنم اسلامی حاکمان ایران گریخته اند، برای توجیه انفعال خود، بر این ترس و وحشتِ نهادین، جامهء نظری نیز پوشیده اند! <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">این نظریه که بر پایهء موهوم دوگانگی در حاکمیت اسلامی استوار است، در پی آن است که:<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">الف. نیروهای مخالفِ جمهوری برده فروشان را از امکان دگرگونی های اساسی ناامید کند و آنها را همگام انفعال خود کرده، به تقویت روحیه ترس و یأس دامن بزند؛<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">ب. از این راه به آن پارهء دیگر جمهوری اسلامی نزدیک شده و سهم خود را از خوان یغما، دریافت کند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">شیرین اینجاست که آن پارهء موهوم حاکمیت، بازار این بازی را در خارج از کشور که زمین حاصلخیزی برای نمو این نظریه هاست، داغ نگاه می دارد، اما هرگز آمادهء تقسیم غنیمت نیست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">طیفِ خط امامی های سابق و توده ای _ اکثریت که زندگانی سیاسی خود را در مسلخ اسلام ذبح کرده است، تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا با در انداختن طرح های شبه استدلالی، از فروپاشی خود و جمهوری اسلامی جلوگیری کند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">روزگاری دراز، با برابر نهادنِ مفاهیم انقلاب و اصلاحات و با آلودن معنای انقلاب، به تزیین<span style="font-size:0;"> </span>"اصلاحات" پرداختند و بسیارانی را در مردابِ مجاب انداختند. ولی با مغلطه و ترفند از روشنگری در بارهء "اصلاحات" پرهیزیدند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">شریک دزد بودند و یار قافله بودند و در برابر دید همگان، آی دزد، آی دزد می کردند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">16<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">پس از برگزاری کنفرانس معروف برلین که وزارت امور خارجهء آلمان و دولت ایران در پوشش "خانهء فرهنگ های جهان" آن را با همیاری عمله های ایرانی، ترتیب دادند، من در مقاله ای که همان روزها منتشر شد، به شبه استدلال های خط امامی های لامذهب پرداختم. آنها، به بهانهء پشتیبانی از حرکت اصلاحات و در راستای "گفتگوی انتقادی" که پیشتر، وزارت امور خارجهء آلمان، آن را ساخته بود، به آرایشِ چهرهء جنایتکارترین رژیم تاریخ نوین ایران در محافل بین المللی، پرداخته بودند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">در آن مقاله که برابرنهادِ انقلاب و رفرم را از بنیاد اشتباه ارزبای کرده بود، مسألهء اساسی "همه پرسی" یا رفراندمِ جمهوری اسلامی آری یا نه! طرح شد که با سرعت به دغدغه ای همگانی تبدیل شد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">همه پرسی با نظارت نهادهای معتبر جهانی که با توجه به نفرت فشردهء ایرانیان از حکومت آخوندها، ابزاری برای سرنگونی رژیم است، بیش از هر چیز، رسوایی اکثریت- توده ای و دیگر خط امامی های سابق را در پی داشت.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آنان با رویگردانی از مسألهء همه پرسی، در برابر شگفتیِ حتا پیروان اندک خود، نشان دادند که<span style="font-size:0;"> </span>همست و سو با حاکمیتِ جاهلان حرفه ای، به ارادهء مردم و خواست همگانی، کوچکترین اعتنایی ندارند. همان اندازه که آخوند از رفراندم وحشت دارد و مرگ خود را در آن می بیند، اکثریت _ توده ای ها نیز به تنگنای بی اعتنایی گرفتار آمده اند و با طرح مسایل حاشیه ای، توجیهی برای نفی آن نمی یابند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آنان در لجاجت با مردم و به هنگامهء سنگسار کودکان و به بردگی بردن پسران و دختران جوان و فروش آنان در بازارهای کشورهای عربی و قتل دگراندیشان، و در مقابله با همه پرسی، خواهان تغییراتی در قانون اساسی اسلامی شده اند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoBodyText" dir="rtl" style="TEXT-ALIGN: justify;font-family:arial;" align="justify" ><span lang="FA">آب در هاون می کوبند و آشکارا نعل وارونه می زنند و غبار بر چشم ها می پاشند.<o:p></o:p></span></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><span style="font-size:0;"></span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">17<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">لجاجت نیروهای لامذهبِ خط امامی با مردم، سوای این امر که منافع آنان را در خدمت به جمهوری اسلامی تأمین می کند، ریشه در جهلی فرهنگی _ سیاسی هم دارد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">پس از استیلای اسلام و فرمانروایی تازی، جامعهء ایران چنان به آفتِ روان پارگی دچار شد که جز با درایت و دانش و شهامت و توان ریسک و یاری زمان و زمانه چاره پذیر نیست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تا پیش از اسلام، دولت و ملت، اگر این مفاهیم دارای اعتبار باشند، واحدی سیاسی _ فرهنگی را تشکیل می دادند و ارتباط و تناسبی ساختاری با یکدیگر داشتند. پس از اسلام و حاکمیت بیگانه و چپاول وحشیانهء ایران و سرکوبِ تصورناپذیر هر آنچه که با فرهنگ و تمدن ایرانی پیوند داشت، این واحد سیاسی _ فرهنگی به صورت دو پارهء ناچسب به هم، درآمد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">نهاد حکومت در برابر نهاد مردم، به ناگزیر به هیولایی رام نشدنی تبدیل شد.<span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> حکومت های اسلام زدهء بعدی، اغلب در پی غارت هستند و مردم، پیوسته در حال دفاع و انقلاب. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">حکومت ها، چاکران گوناگون خود را می پرورانند و مردم از قهرمانان خود که همیشه از سوی حکومتگران و خادمانشان نابود شده اند، خاطره های اندوهبار و حماسه های دلنشین نقل می کنند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">شکست همیشگی جنبش های مردمی، همانا، چشم اسفندیار این جنبش ها ست که دشمن از راز آن، گویا پیشاپیش آگاه ست. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">سوگمندانه چنین است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بیشترینهء این جنبش ها با تکیه بر اسلام و یا با منفعل ماندن در برابر آن، نتوانستند حکومتی مردمی را نهادینه کنند. به سخن دیگر، همهء این جنبش ها از احیاء واحد دولت _ ملت که از پیوندی درونی برخوردار باشد، ناتوان آمده اند. حکومت های برآمده از این خیزش ها، با سرعتی شگفت آور به استبدادهایی خونخواره استحاله یافته اند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">روشن است که با سلاح و فرهنگ اسلامی که عامل اصلی و اساسی تولید و بازتولید دیکتاتوری و استبداد است، نمی توان بر دیکتاتوری و استبداد چیره شد و طرحی از دمکراسی درافکند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">هیچ چاقویی دستهء خود را نمی برّد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">روایتی به ناگزیر؛ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">هنوز این نیروهای به اصطلاح لائیک و دمکراتِ به اصطلاح اپوزیسیون، حصه ای از قدرت نبرده اند، که در حیطهء همین تارنماهای اینترنتی و رادیوهای دیروزی و فردایی از سانسور و حذف، هیچ ابایی ندارند. این سازمان ها و رسانه های اکثریتی و توده ای و راه چنین و چنانی، به هنگامی که امروز تاب مناسبات دمکراتیک را ندارند و تیغ حذف به دست می گیرند و زود و قانونمند از یاد می برند که آزادی، یعنی آزادی دگراندیش، چه تضمینی ست که فردای بر حکومت، با حدت و شدت و مقیاسی گسترده تر، چنین نکنند؟ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">هیچ تضمینی نیست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بیشترینهء اندیشمندان، فرهیخنگان و روشنفکران ایرانی بنا بر سرشت آگاهی و مسؤلیت، در نبرد همیشگی میان حکومت و مردم، پیوسته جانب مردم را داشته اند؛ چرا که آنان ستمدیده و در جبههء خیر همگانی بوده اند. اما، دریغا که مردم، اغلب پروردگان خود را پرپر کرده و از میان برداشته اند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تا آن روز که فرهنگ اسلامی که بستر رشد، تولید و بازتولید مناسبات استبدادی ست، از این سرزمین برچیده نشود و زمینه ای برای شکوفایی فرهنگ دمکراسی خواهی بوجود نیاید، پیروی از حکومت ها و پشت کردن به نهاد مردم، جز رسوایی و بدنامی و خیانت به بار نیاورده است و جز به تشدید سرکوب مردم نیانجامیده است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">18<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">جدایی نیروهای لامذهب از مردم و پشت کردن به خواسته های آنان، خورهء یأس و ناامیدی را در میان مردم انداخته و دستاورد آن، به ناچار، بی اعتباری تمام عیار این نیروها در جامعه است. تردیدی نباید داشت که افول و بی حیثیتی این نیروها، بیش از هر چیز، آنان را آسیب پذیر کرده و به گوشهء انفعال و انزوا خواهد راند و از دیگر سو، به تشدید ناتوانی مردم در طرح و اجرای خردمندانهء خواسته هاشان خواهد انجامید. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آن نیروهای سیاسی لائیک که تمام هستی خود را به سرنوشت اسلام پیوند زده و مسؤلیت سیاسی و اجتماعی خود را نادیده می گیرند، تا کنون کارکردی جز خودفریبی و تبلیغ کوری و کری در برابر فاجعهء جمهوری اسلامی نداشته اند. تجربهء حکومت اسلامی اما، اثبات بی چون و چرای این امر است که هر اعتمادی به جمهوری مکر و دروغ، با سر به نیستی و مرگ و ترور همراه بوده است. باری، این نیروها، با نادیده گرفتنِ نیازهای اساسی مردم که همانا، در براندازی تام و تمام حاکمیت اسلام تبلور یافته است، همیشه با جستجوی آن پارهء مقبول در حاکمیت سنگسار و برده فروشی، به توجیه یکی از جنایتکارترین حکومت های تاریخ ایران پرداخته اند. شگفت آور نیست که مردم مستأصل و بی یاور، با شنیدن زمزمه ای از آمال خود در دام جن گیران و شیادانی چون هخا درمی آیند که آمد، نغمه ای به تزویر در انداخت و به ریش این همه سازمان و حزب و گروه که ادعای دایگی مردم را دارند، خندید و رفت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اگر روزی روزگاری باز شیادان بتوانند مردم را بفریبند، تنها از اینروست که نیروهای سیاسی راست و چپ لائیک، چشم بر حقیقت بسته و از گفتن راست ابا کرده اند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اندک هستند آنانی که به این نیروهای بیرون از مدار باور<span style="font-size:0;"> </span>و آمادگی همکاری با آنان را<span style="font-size:0;"> </span>داشته باشند. اما این نیروی اندک، با تبلیغات گسترده، خواسته یا ناخواسته بازوی آن پارهء دیگر حاکمیت است که باری، کسی از چیستی و کیستی آن به درستی سردرنمی آورد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">طیفِ اکثریت _ توده ای، با پشتیبانی از پاره پارهء جمهوری اسلامی و تمکین به اسلام، درحصر مردم<span style="font-size:0;"> </span>آمده و اعتبار خود را در میان اکثریت ایرانیان از دست داده است. بنابراین این طیف، دیگر آن نیرویی نیست که بتواند در شرایط تازه و "یکدستی" حاکمیت، با بهانهء حاکمیت دوگانه،<span style="font-size:0;"> </span>ترفندهای جمهوری اسلامی را روزآمد کند. اما، نیاز جمهوری اسلامی به اپوزیسیونی آرام و رام که بتواند با استفاده و سوء استفاده از مفاهیم کلیدی جنبش چپ، ایرانیان خارج از کشور را همچنان در محاط خرافه و پراکندگی نگاه دارد، نیازی پایان ناپذیر است. برای سرکوب کارگران و زحمتکشان و نیروهای لائیک و جنبش دانشجویی و مبارزهء زنان، گشودن میدان های تازهء دیگری در حوزهء تحمیق سیاسی از ضروریات حاکمیت اسلامی است؛<span style="font-size:0;"> </span>میدان هایی که در آن ها، باید باز، نیروهای طیف رسوای<span style="font-size:0;"> </span>اکثریت _ توده ای، اما با نام مردم پسندانه ای، بازیگران اصلی باشند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تشکیل اتحاد جمهوری خواهان ملی _ همایش برلین، برآیند چنین نیاز عاجلی در پیوند با شرایط اکنونی بود. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">زود روشن شد که بانیان اصلی، اما، همان چهره های<span style="font-size:0;"> </span>اکثریت _ توده ای هستند که نظریهء خانمانسوز حاکمیت دوگانه را، این بار با آرایشی تازه، دنبال می کنند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اکثریت شرکت کنندگان، وضعیتِ همایش برلین را دیدند و سنجیدند و راه خود گرفتند و رفتند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تشکیل اتحاد جمهوری خواهان ملی، در حقیقت پوششی ست بر اتحاد بخش هایی از سازمان اکثریت با طیف هایی از حزب همیشه در صحنه. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">این ائتلاف، برخی از فعلان منفرد سیاسی را نیز به بیراههء خود جلب کرده است. اما، از آنجا که این ائتلاف، در تقابل با گرایش اصلی و اساسی مردم، یعنی در برابر سرنگونی حاکمیت اسلام قرار دارد، بخت چندانی در استفادهء ابزاری از این منفردان را نخواهد داشت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">19<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اتحاد جمهوری خواهان ملی، نمی خواهد دریابد که جمهوری خواهی با کرنش در برابر گندیده ترین و ریاورزترین نوع سلطنت، یعنی حکومت آخوندی، کوچکترین همخوانی ای ندارد. نمی توان جمهوری خواه بود و با نوع آخوندیِ سلطنت، همراهی، همرایی، همپایی و همکاری کرد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">واقعیت این است که حکومت ایران، بر محور ولایت آخوند می چرخد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">این ولایت موروثی ست و از آنجا که ناشی از ارادهء الله ست، بی نیاز از پاسخگویی به مردم است. تازه، در سلطنت آخوندی، یک رکن اساسی سلطنت متعارف، یعنی میهن، نیز محلی از اعراب ندارد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">این حکومت استبدادی ست و از بی شرمانه ترین سلسله مراتب حکومتی بر خوردار است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تنها آنانی که دروغ می کارند و توهم می فروشند، بلاهت آن را دارند که چنین سلطنتی را با عنوان جمهوری در بازار مکارهء خود، عرضه کنند و شایستهء همراهی و همکاری. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">20<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">سلطنت، بالاترین شکلِ آن مناسبات استبدادی ست که در جامعه تولید و بازتولید می شود. تا هنگامی که نهاد استبدادیِ سلطنت بنا به سرشت ذاتی خود، چند و چون فرمانفرمایی را درمی افکند، مبارزه با مناسبات همه جانبهء استبدادی در جامعه، اگر امکان ناپذیر نباشد، با دشواری تصور ناپذیری روبروست. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تولید و بازتولید مناسبات استبدادی در جامعه، به باز تولید استبداد حکومتی فرامی روید که سلطنت، همخوان ترین قالب آن است. هم از اینروست که بدون مبارزهء همه جانبه با امالفساد دین، هر نوعی از جمهوری با سرعتی شگفتیآور، به نوعی از سلطنت تغییر ماهیت میدهد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">در کشورهای سلطنتی اروپا که بنیادهای گوناگون دیرینه و دمکراتیک، نظام اجتماع را سامان می دهند، نهاد سلطنت، واپسگراترین نهادی ست که وجود دارد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اعتبار جمهوری خواهی، به صرفِ تنها جمهوری خواهی نیست، بلکه برای مبارزهء با حضور استبداد در مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ست؛ امر جمهوری از آنجا که بازتاب استبداد در جامعه نیست، بی تردید، موجودیت خود را نیز در نفی این مناسبات خواهد دید و برای تحکیم شالوده های خود که همانا نهادینه کردن دمکراسی ست، ناگزیر از مبارزه با عوامل سازندهء مناسبات استبدادی ست. تنها جمهوری ست که با توجه به خیر همگانی می تواند به تعریفِ فراگیر منافع ملی رسیده و در خدمت آن باشد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بنابر این، تنها از شعبده بازان برمی آید که خواهان جمهوری در سلطنت باشند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">به راستی که سلطنتِ پوشالی آخوندی، سلطنت رمّالانِ تردست است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">21<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اتحاد جمهوری خواهان، یعنی ائتلاف بخش هایی از توده ای _ اکثریتی ها، داعیهء نظامی سکولار و دمکراتیک را که هماهنگ با منشور جهانی حقوق بشر است، در سر می پروراند و جدایی دین از دولت را امری پذیرفته شده می داند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اما، چنین نیز هست؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">تردیدی نیست که بسیاری از اینان در جدایی دین از دولت و سیاست، صداقت نیز دارند. اما، تا همین اندازه. در ذهنیت این گروه ها، این مفاهیم معنایی منفعل دارند که هماهنگ است با منش رخوت آلود امروزی ما.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">جدایی دین از دولت در مهد پیدایی خود، برآیند جدالی همه سویه است: در روند روشنگری،<span style="font-size:0;"> </span>احزاب سیاسی چپ و راست در مبارزه ای دشوار و خونین به مواضع خود در برابر دین رسیده بودند که دستاورد "دین افیون ملت هاست"، بازتابِ شعور همگانی در این پیکار است. اگر به کتابخانه های این کشورها رجوع شود، به سادگی می توان در رد مسیحیت و مسیح و نقش کلیسا در تحمیق مردم و کشتار دیگران و... انبوهی بی پایان از پژوهش و نقد و مقاله یابید؛ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">نویسندگان، شاعران، نقاشان و دیگر هنرمندان، با پرداخت هزینه ای گزاف، همهء پنهانه هایی که مسیحیت در پستوها<span style="font-size:0;"> </span>داشت و تمامی محرمانه های این دین را بی رحمانه بر خاک رسوایی ریخته بودند. هنر و هنرمند باید و نباید های دینی را از حوزهء زندگی عمومی بیرون رانده و نقد جان را نیز در این راه گذاشته بود؛<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اندیشمندان و فلاسفه با سنجهء دانش و خرد به نقد همه جانبهء دین پرداخته و به بیهودگی آن در مناسبات اجتماعی اشاره ها کرده بودند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">به هنگامی که دین، همچون نهادی نیرومند، جایگاه خود را در جامعه از دست داد و دیگر توان تأثیر گذاری در کنش و واکنش های اجتماعی را نداشت، ذهنیتِ "خدا مرده است"، به ذهنیتی همگانی تبدیل شد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">کوتاه اینکه، مبارزهء ژرف و شفاف و اصولی و همه سویه با دین که بهای سنگینی را در پی داشت، زمینه ای فراهم آورد که دمکراسی توانست بر آن، به گونه ای نهادینه استقرار یابد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">یادآوری می کنم که تنها مارکی دو ساد، سی و اندی سال از زندگانی کوتاه خود را به جرم باورداشت های ضد دینی خود، در زندان ها و سیاهچال ها به سرآورد؛ بهایی سنگین در راه آزادی که تنها عشق به آزادگی آن را دریافت پذیر می کند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">سوادِ دمکراسی، تنها با نقد همه جانبهء اسلام از دور پیدا خواهد شد. کارزار فرهنگ با اسلام ناگزیر است. آنکس که مبارزه با جمهوری اسلامی را تنها در چارچوب سیاست ارزیابی می کند، درک درستی از این حاکمیت نمی تواند داشته باشد. اسلام ادعای فرهنگی دارد و از اینرو بدون مبارزه و نقد فرهنگی اسلام، مبارزه با جمهوری اسلامی، دشوار و تصور ناپذیر است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بدون مبارزه با دین، هیچ ملتی به دمکراسی دست نیافته است. تاریخ جز این نمی آموزد!<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اتحاد جمهوری خواهان که ادعای جدایی دین از دولت را دارد و هوادار حاکمیتی سکولار است، چه تلاشی در راهِ نقد و نفی اسلام کرده است؟<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">هیج.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آیا به راستی گمان برده اند که جدایی دین از سیاست، لقمهء جویده ای ست که می توانند به آسانی ببلعند؟ بدون هیچ کوشش و پیکاری؟ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">کارکرد اکثریت _ توده ای های دیروز و اتحاد جمهوری خواهان ملی امروز، که مهارتی شگفت آور در نیمه اندیشیدن دارند، نشان می دهد که آنها، تنها برای مخدوش و مبهم کردن این مفاهیم اساسی ست که<span style="font-size:0;"> </span>از آنها بهره می گیرند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اینان که مشتی آخوند سیاه فکر را، اصلاح طلب می خوانند و از هیچ کوششی برای<span style="font-size:0;"> </span>همپیمانی و همراهی و همدلی با او دریغ ندارند، چگونه پذیرفته اند که نابرابری زن و مرد و برده داری که از مسلمات عقاید هر مسلمانی ست با منشور حقوق بشر همخوان است و با او می توانند به سکولاریسم و به لامذهبی در حاکمیت و در مناسبات اجتماعی برسند؟<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اینان به خود دروغ می گوید و در برابر چشم همگان سر در برف فرو برده اند. تبین دمکراسی با ابزار اسلام<span style="font-size:0;"> </span>و مماشات با آن ، فریبی بیش نیست.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آنچه اتحاد جمهوری خواهان ملی را محتوم به شکست می کند، ناهماهنگی آن است با ذهنیت جامعهء شهری ایران که عامل دگرگونی های اساسی ست. هر نیرویی که این ذهنیت را نادیده بگیرد؛ یعنی در برابر جنبش دانشجویی، مبارزهء جانانهء زنان و فدا کاری های فراموش نشدنی زحمتکشان و کارگران و خواسته های آنان قرار بگیرد، اگر چه با شکست روبرو می شود، اما<span style="font-size:0;"> </span>آگاهانه و ناآگاهانه به استمرار بنیان های استبداد، نیز یاری می رساند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">22<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">واقعیت این است؛ به هنگامی که جامعه شهری، رشد و گسترش بی سابقه در تاریخ ایران پیدا کرده بود، حادثهء سیاهکل، سرنوشت روشنفکری ایران را و سمت و سوهای آن را برای همیشه رقم زد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">فداکاری و جانباختگی چریک های فدایی خلق، در سیاهکل، بیش از آنکه آسیبی به برونهء نظام شاهنشاهی برساند، ذهنیت جامعه شهری را از فرهنگی سیراب کرد که برای همیشه، تاب استبداد و دین را نخواهد آورد. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">صداقتِ رها از دین، اخلاق انسانیِ آزاد از اسلام، باور به آتئیسم، لائیسته و سکولاریسم، خرد ورزی، تقدیس دانش و اعتقاد به توانایی انسان و ... از دستاوردهای نهادینه شدهء جنبش فداییان است که با از خود گذشتگی از سویی راه هر گونه سوء استفادهء توده ای ها را گرفت و هم ذهنیتی در جامعهء شهری بوجود آورد که در برابر پسماندگی القائات دینی و اسلامی آسیب ناپذیر است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آنانی که در جامهء سیاسی و فرهنگی، جنبش فدایی را بر پایهء دیدگاه های این و یا آن فدایی می سنجند، و ناروا به احکامی سست بنیاد می رسند، و توجهی به ذهنیت روشنفکری چپ که زاده و دستاورد سیاهکل است، نمی کنند، یا بی خبرند و یا با چشم هایی که بی بهره از کند و کاوند، می بینند.<span style="font-size:0;"> </span>ذهنیت چپ جامعهء شهری ایران را نمی توان با خرافه های اسلامی پیوند داد. بی اعتباری مسلمانان را در میان مردم، تنها از منظر ناهمخوانی باورهای اسلامی آنان با ذهنیت روشنفکری لائیکِ جامعهء شهری می توان توضیح داد و دریافت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">خوابِ جمهوری اسلامی را این ذهنیت، پریشان کرده است و راه گریزی برای نجات خود نمی یابد.<span style="font-size:0;"> </span>بیزاری ایرانیان از جمهوری اسلامی، گواهی میدهد که فرهنگ اسلامی، همانگونه که با اشتباه ایرانیان گسترده شد، نیز با مبارزه و تلاش آنان ، دیر نخواهد پایید که در حفره های سیاهِ تاریخ مدفون شود! <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آیا اتحاد جمهوری خواهان ملی که با سوء استفاده از نام دمکراسی به آرایش و پیرایش اسلام پرداخته است، آگاه و ناخودآگاه، همدست اسلام و جمهوری اسلامی برای نابودی آرمان های جمهوری خواهی نیست؟ عزم جزم نکرده است تا آرمان های جامعهء شهری را با خرافه پرستی مخدوش کند؟ <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بی تردید چنین است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">از چهره های شناخته شدهء جناح هایی از سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده که تا مرز پشتیبانی از نهاد ولایت فقیه پیش رفتند، بیش از این برنمی آید. چشم دریوزگی این جمهوری خواهانِ سلطنت دوست، همواره بر خرده ریز حکومتگران باز و بسته شده است و مردم در دریافت های آنان، تنها وجه المصالحه ای هستند برای زد و بندهای پیدا و پنهان.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">23<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">جنبش جمهوری خواهان لائیک و دمکرات، امید بسیاری از ایرانیان است که نا امید و مأیوس از سازمان ها و احزاب سیاسی موجود، برای نابودی جمهوری اسلامی مبارزه می کنند. آینده این جنبش وابسته است به همگامی و همرایی با جامعهء شهری ایران و نیز پیوندی گسست ناپذیر دارد با دوری و پرهیز از سازمان­ های فداییان اکثریت و توده ای که آبرویی برای خود و مردم نگذاشته اند. نقد همه جانبه، روشن، بدون ابهام، علمی و مستدل اسلام و مبارزهء پیگیر و هدفمند در این راه، جنبش جمهوری خواهی را از انفعال مزمن سازمان ها و احزاب سیاسی، آزاد کرده و انزوای همپیمانان به اصطلاح لائیک جمهوری اسلامی را و نیز، اپوزیسیونِ رژیم ساخته را در پی خواهد داشت.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">دور نیست که جامعهء مبارز، به داوری خود در بارهء این جنبش دست یابد!<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">شاید توهم زدایی سیاسی از اسلام، جبرانِ بلاهت نسل ما در پشتیبانی از آخوند باشد، در تسخیر قدرت سیاسی.<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">آخوند که با سرکوب و کشتار و سنگسار و برده فروشی، قدرت سیاسی را جفظ کرده است، برای چپاولِ خوان گستردهء ایران و بیش از همه، تأمین منافع ایدئولوژیک خود، به نابودی منافع ملی و بی حیثیتی ایران و ایرانی در افکار بین المللی، کمر بسته است.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">24<span style="font-size:0;"> </span><o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">منافع ملی، یعنی کوشش و تلاش سیاسی و<span style="font-size:0;"> </span>دیپلوماتیک دولت برای تحصیل بیشتر سود مادی و معنوی در مناسبات جهانی که باید در راستای رشد خیر همگانی باشد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">ایران، منافع ملی چندانی در منطقه و در جهان ندارد و از هیچ حکومت و دولت ایدئولوژیکی هم که بر سر کار باشد، نمی توان انتظار چندانی در پیداییِ امکان ها و ایجاد این منافع، داشت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">بازارها، در چنگال انحصارهاست. آنها تولید می کنند و ما مصرف. اگر چه مناسبات تولیدی در ایران، مناسبات سرمایه داری ست، اما سهم ایران در نرخ تولیدات صنعتی بازارهای جهان، ناچیز است. ما، نفت صادر می کنیم و اندکی گاز و حیات اقتصادی ما به این تولید وابسته است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">ایران به دلیل تولید و صادرات نفت و وضعیت جغرافیایی و استراتژیک خود از اهمیتی به سزا برخوردار است. توان و قدرتِ ایرانِ آخوند زده، اما در استفادهء همه جانبه از این موقعیت، بسیار نازلتر از حق واقعی کشور است. برای دستیابی به این حق و حقوق، رژیم اسلامی همه امکانات را با دست خود بر باد داده است؛ پشتیبانی از اعراب مسلمان در برابر اسرائیل که درگیر جنگی دینی و مزمن هستند، کشور را فرسوده و بر خاک ذلت فروهشته است. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">ایران، بخاطر جغرافیای سیاسی خود و داشتن منابع گستردهء نفت و گاز، چه بخواهد و یا نخواهد که طرف نزاع باشد، همواره موضوع نزاع بوده است؛ بویژه پس از روند "نظم نوین جهانی" و انفجار مراکز تجارت جهانی.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">در حالیکه منطقه در آتش و خونِ جنگ آمریکا با اتحادیهء اروپا و انگلستان می سوزد، جمهوری اسلامی در پی منافع اسلامی و دستیابی به تسلیحات هسته ای، ایران را به ورطهء هولناک جنگ می برد.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">باید هشیار باشیم که جمهوری اسلامی منافع اسلامی خود را در این بازی، منافع ملی قلمداد نکند! بی تردید، اتحاد جمهوری خواهان و طیف اکثریتی _ توده ای در این نیرنگ به یاری حاکمیت ولایت فقیه خواهند شتافت.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اتحادیهء اروپا و بویژه انگلستان، برای حفظ منافع خود در منطقهء خلیج فارس، نمی توانند تن به نظم نوین جهانی بدهند. نظم نوین جهانی، بیش از هرچیز به معنای تسلط آمریکا بر کشورهای صنعتی ست که در جهان تک قطبی، باید از منافع خود در برابر ایالات متحده دفاع کنند. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">اروپا برای نجات خود از هیچ تلاشی فرو گذار نیست. اگر اتحادیه اروپا و انگلستان در پیوند با منافع خود در منطقه، با آمریکا به توافق نرسند، شگفت آور نخواهد بود که رژیم اسلامی را سپر بلای خود کنند و در راستای فشار بر آمریکا، فرصت هایی طلایی فراهم آورند تا جمهوری اسلامی به تسلیحات هسته ای دست یابد. باید از یاد نبریم که دولت های غرب، همپیمانان قابل اطمینانِ مدرنیته در مبارزه با ارتجاع اسلامی نیستند. آنان به دنبال سود خود هستند و در خارج از مرزهای خود، مسأله ای با اسلام ندارند.<o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">جمهوری اسلامی، منافع ملی را با منافع اسلامی یکسان کرده است. در جهان پر آشوب کنونی و در شرایطی که ایران در جایی منافع چندانی ندارد، منافع ملی تنها به معنای تلاش و مبارزه برای بی طرفی کشور در بازیهای بین المللی ست. بی طرفی، تنها امکان سیاسی ست که بیشترین بهرهء مادی و معنوی را برای ایران در بر خواهد داشت. <o:p></o:p></p><div style="FONT-FAMILY: arial; TEXT-ALIGN: justify" align="justify"></div><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="DIRECTION: rtl; LINE-HEIGHT: 150%; FONT-FAMILY: arial; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: justify" align="justify">دولتمردی که در تاریخ معاصر، به اهمیتِ سیاست بی طرفی ایران در مناسبات بین المللی پی برد و آن را فعالانه مبنای سیاست کشور قرار داد، زنده یاد، دکتر محمد مصدق بود. پیروی از این سیاست که تنها با استقرار دمکراسی و نهادینه شدن آن، ممکن است، در گرو آزادی کشور از چنگال خونین جمهوری اسلامی و فرهنگ اسلامی ست. همین.<span style="font-size:0;"> </span></p>Unknownnoreply@blogger.com